۱۹ تير ۱۴۰۰ - ۱۳:۴۱
کد خبر: ۶۸۴۲۹۴
سرمقاله؛

افغانستان؛ امارت اسلامی آمریکا

افغانستان؛ امارت اسلامی آمریکا
الان سؤال اساسی این است که درگیری‌های قومی که امروز در نتیجه مذاکرات دوحه بر افغانستان سایه افکنده است، چه لایه‌های پنهانی دارد؟ آیا آمریکا نمی‌دانست که طالب نمی‌تواند به تنهایی بر افغانستان مسلط شود؟

به گزارش خبرگزاری رسا،‌ سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:

سقوط تعداد قابل توجهی از شهرهای افغانستان به دست «طالبان» مباحث زیادی را در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی و از جمله در ایران پدید آورده است. سؤال اصلی این است که با این تحولات که عمدتاً صبغه نظامی- امنیتی دارد، سرنوشت افغانستان چه می‌شود؟ و آیا در پس این روند، شکل‌گیری یک «حکومت مقتدر مذهبی» است یا آغاز جدیدی

بر آنارشی امنیتی و از هم گسیختن هرچه بیشتر پایه‌های نظام اجتماعی افغانستان؟ برای پاسخ بر این سؤال توجه به مطالب زیر اهمیت دارد:

۱- کشور «جمهوری اسلامی افغانستان» ۶۵۲۸۴۰ کیلومترمربع مساحت و حدود ۴۰ میلیون نفر جمعیت دارد. ۷۷ درصد از مردم این کشور به زبان فارسی و بقیه به دو زبان پشتو و ازبکی تکلم می‌نمایند.

۹۹ درصد مردم آن مسلمانند و در بیش از ده گروه قومی شامل پشتون‌ها، تاجیک‌ها، هزاره‌ها، ازبک‌ها، ایماق‌ها، ترکمن‌ها، بلوچ‌ها، پشه‌ای‌ها و سادات قرار دارند. در این بین پشتون‌ها با حدود ۱۶ میلیون نفر، ۳۹/۵ درصد، بزرگ‌ترین گروه قومی افغانستان به حساب می‌آیند که از پیروان دو مذهب اهل سنت (اکثریت) و تشیع (اقلیت) شکل گرفته است. گروه دوم تاجیک‌ها هستند که ۳۲/۵ درصد یعنی حدود ۱۳ میلیون نفر جمعیت دارند و عمدتاً سنی مذهب می‌باشند و بیشتر در شهرهای هرات، مزارشریف، کابل و غزنی زندگی می‌نماید. گروه قومی سوم، هزاره‌ها هستند که ۲۰ درصد یعنی حدود ۸ میلیون نفر جمعیت دارند که در ولایات مختلف افغانستان توزیع شده‌اند. گروه قومی چهارم، ترک‌تبارها- ازبک‌ها- هستند که ۱۰ درصد یعنی جمعیت آنان حدود ۴ میلیون نفر می‌باشد.

جمعیت شیعه که حدود ۷ میلیون نفر می‌باشد، در میان تاجیک‌ها، پشتون‌ها، قزلباش‌ها، سادات، هزاره‌ها و بقیه توزیع شده‌ است. شیعیان عمدتاً در ولایات بامیان، مالستان، بلخاب، سرپل، ناوور، کابل، مزار شریف، هرات، دایکندی، غزنی، شیخ علی، لعل، سرجنگل و جاغوری زندگی می‌کنند و شهر محوری و تاریخی آنان بامیان به حساب می‌آید.

بنابراین کاملاً واضح است که هیچ قومی در افغانستان وجود ندارد که بتواند ادعا کند اکثریت مطلق جمعیت را داشته و در نتیجه حق دارد حکومت و کشور و سازمان‌های آن را در قبضه خود قرار دهد.

البته از نظر مذهبی، با توجه به اینکه بین ۷۵ تا ۸۰ درصد مردم، تابع مذهب حنفی هستند، طبعاً حکومت از نظر قوانین و حقوق اساسی، از اصول این مذهب پیروی می‌کند. کما اینکه الان هم این‌گونه است اما در عین حال این نکته را باید در نظر داشت که تقسیم‌بندی‌های داخلی افغانستان مانند عراق، لبنان و... نه بر مبنای مذهب بلکه بر مبنای قومیت قرار دارد و از این منطق تبعیت می‌نماید.

۲- گروه طالبان که از حدود ۱۳۷۰ و در جریان جنگ‌های داخلی افغانستان سربرآورده و در فاصله سال‌های ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۰ حکومت را در این کشور به دست گرفته است و گفته می‌شود مثلث آمریکا، پاکستان و سعودی در شکل‌گیری اولیه و رشد آن نقش اساسی داشته‌اند، حداکثر ۳۰ درصد جامعه متنوع افغانستان را نمایندگی می‌کند. چه اینکه طالبان با توجه به صبغه مذهبی و دستور کاری که- تحت عنوان امارت اسلامی- برای خود تعریف نموده است، نمی‌تواند اقوام غیرپشتون را مخاطب خود داشته باشد. در میان پشتون‌ها هم سه جریان وجود دارد؛ یک جریان مذهبی سنی که از نظر تعلیمی از مدارس حقانی و... پاکستان تغذیه می‌شود، یک جریان مذهبی شیعه پشتون و یک جریان غیرمذهبی سنی پشتون که از ایده‌های غیرمذهبی‌ جانبداری می‌نماید. جریان مذهبی اول یعنی طالبان اگر سه چهارم کل پشتون‌ها را هم جذب نماید، ۳۰ درصد یعنی حدود ۱۲ میلیون نفر از مردم افغانستان را نمایندگی می‌نماید.

آنچه الان از سوی گروه طالبان دنبال می‌شود سیطره مطلق بر افغانستان و کنار زدن عملی سهم و حق بقیه اقوام و طوایف است و این یعنی سیطره یک اقلیت ۳۰ درصدی بر کل افغانستان. این در حالی است که تاجیک‌ها با داشتن حدود ۱۳ میلیون نفر جمعیت، اقلیتی بزرگ‌تر را شکل می‌دهند. در اینجا دو نکته وجود دارد یک نکته این است که میان بیان و قول طالبان، از یک سو باسابقه و از سوی دیگر با عمل فاصله اساسی وجود دارد.

«طالبان امروز» اصرار دارد ما قبول کنیم با طالبان گذشته و حکومت مطلوب فعلی آنان با حکومت امارات گذشته، تفاوت بنیادی دارد. ولی روشی که طالبان برای سیطره بر افغانستان در پیش گرفته است، وادارکردن بقیه طوایف و مذاهب به تمکین در برابر سیطره مطلق خود است و این در واقع نوعی جدید از «تمامیت‌خواهی» این گروه می‌باشد که اگر بر افغانستان مسلط گردد، قطعاً برای ساکت کردن دیگران دست به سلاح می‌برد و به قول و قرارهای فعلی خود پشت می‌کند.

طالبان الان بر شکل‌گیری امارت اسلامی تأکید دارد و از آن کوتاه نمی‌آید و حال آنکه حدود ۷۰ درصد از مردم و اکثریت قاطع اقوام، مخالف این ایده هستند. طالبان «قانون اساسی» که به تصویب اکثریت مردم رسیده را رد کرده و حتی به اصلاح آن بسنده نمی‌کند. طالبان دقیقاً به دلیل اینکه نمی‌تواند بیش از ۳۰ درصد مردم را نمایندگی ‌کند، با برگزاری انتخابات پارلمانی یا ریاست‌جمهوری موافق نیست و به یک «لویه جرگه» می‌اندیشد که اعضای آن بر مبنای اکثریت پشتون و اقلیت دیگران منصوب شده باشند و این به معنای آن است که تا سال‌های بعد هم مردم حق و سهم واقعی در تشکیلات دولتی نخواهند داشت.

طالبان با حمله به مناطق شمالی در حال جنگ با اقوام تاجیک، هزاره، ازبک و... می‌باشد و هر روز تعدادی از طرفین در این جنگ کشته می‌شوند این به معنای وقوع دوباره یک جنگ قومی در افغانستان است طالبان، اصرار دارد بگوید ما با مسالمت شهرهای شمالی را تسخیر کرده و بنای جنگ نداریم ولی این واقعیت ندارد و صدها کشته و هزاران آواره مناطق شمالی، بطلان این ادعا را آشکار می‌کند. طالبان اصرار دارد بگوید ما با شیعیان کار نداریم و مرزهای جمهوری اسلامی ایران را هم محترم می‌شماریم ولی روش طالبان که توسل به زور برای سیطره بر افغانستان است، آینده شیعیان و مرزهای کشور ما را با ابهام مواجه کرده است. البته شیعیان قادر به دفاع جدی از خود هستند و جمهوری اسلامی ایران اجازه کمترین تعرض به مرزهای خود را نمی‌دهد، اما سخن بر سر این است که این همه با هزینه‌هایی از سوی شیعیان و جمهوری اسلامی مواجه خواهد بود و نمی‌تواند نگران‌کننده نباشد.

۳- نکته دیگر این است که به دلیل آنچه در بخش قبلی گفته شد، استقرار حکومت مطلقه طالب به این سادگی هم که آنان و آمریکا تصور کرده‌اند، میسر نیست. ما شاهد بوده‌ایم که طالبان در فاصله سال‌های ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۰ نتوانست سیطره مطلق پیدا کند و لذا در طول این دوره، جنگ در مناطق شمالی این کشور استمرار پیدا کرد. الان هم طالبان نمی‌تواند ۱۰۰ درصد خاک را به تصرف درآورده و امارات خود را بدون توافق با دیگران و بدون ارائه یک چشم‌انداز روشن از حکومتی فراگیر، مردمی و دربردارنده حقوق همه اقوام مستقر نماید. همین الان که رسانه‌های طالبان تصویر پیروزی مطلق این گروه‌ها را به نمایش گذاشته‌اند، بیش از ۵۰ درصد یعنی ۱۸۳ شهرستان از ۳۶۹ شهرستان افغانستان را در سیطره خود ندارد و جنگ و درگیری سخت در ۱۳۶ شهرستان ادامه دارد و این در حالی است که طالب مدعی است بر حدود ۹۰ درصد افغانستان سیطره یافته است. حکومت مورد نظر طالب یک حکومت نیست، صحنه‌ای از آشوب دائمی میان اقوام است و این چیزی نیست که با تغییر ادبیات طالبان- در حالی که بر اصلی‌ترین عناصر فکری سابق خود تأکید می‌کند- دگرگون گردد.

۴- در این میان سهم آمریکا خیلی مهم است. آمریکا براساس وظیفه خود باید در طول ۲۰ سال گذشته که در دو بخش سیاسی و امنیتی- نظامی این کشور تسلط داشته است، ارتش افغانستان را برای به دست گرفتن مسئولیت‌های نظامی- امنیتی آموزش می‌داد و تجهیز می‌کرد. نه اینکه ۲۰ سال پس از آنکه با ادعای مقابله با طالبان این کشور را ‌اشغال کرده،- به دلیل ناتوان شدن- طرحی که مشخصات کامل یک توطئه دارد را به اجرا بگذارد که نتیجه آن درگیری نظامی در بیش از ۱۳۶ شهرستان- ۳۷ درصد خاک این کشور- باشد.

الان سؤال اساسی این است که درگیری‌های قومی که امروز در نتیجه مذاکرات دوحه بر افغانستان سایه افکنده است، چه لایه‌های پنهانی دارد؟ آیا آمریکا نمی‌دانست که طالب نمی‌تواند به تنهایی بر افغانستان مسلط شود؟ پس چرا برای ایجاد موازنه قدرت بین طالبان و دولت پشتون ‌اشرف غنی کاری نکرده و با عدم تجهیز ارتش و جلوگیری از تجهیز آن توسط دیگران، عملاً افغانستان را به صحنه درگیری تبدیل کرده است؟ آیا از این پس طالبان در نقش گروه نیابتی آمریکا برای مهار مخالفان آمریکا در افغانستان و منطقه عمل خواهد کرد؟

علی اصغر خواجه الدین
ارسال نظرات
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۰ تير ۱۴۰۰ - ۱۷:۱۷
بزرگترین معضل افغانستان از زاویۀ ارزش‌های حقوق بشری، پایگاه اجتماعی منسجم و قوی و به نسبت گستردۀ طالبان در آن کشور است. وقتی یک گروه سیاسی عقب‌مانده به هر علتی دارای پایگاه اجتماعی قوی باشد، به دردی بی‌درمان تبدیل می‌شود به طوری که نه به هیچ وسیله‌ای می‌توان آن را حذف کرد و نه به سلطه‌اش رضایت داد. شاید واقع‌بینانه‌ترین برخورد با این نوع گروه‌ها، کنترل و مهار آنها باشد که این نیز از طریق شریک کردن آنها در قدرت با سایر گروه‌ها به دست می‌آید، راهکاری که ظاراً جامعۀ جهانی در مورد افغانستان در پیش گرفته است.
طالبان در واقع بخشِ افراطی‌تر طیف گسترده‌ای از نیروهای اسلامگرایی است که به مقابله با اشغال افغانستان توسط اتحاد شوروی برخاستند و نهایتاً با حمایت و کمک دولت غربی و عمومِ کشورهای اسلامی منطقه ارتش سرخ را به زانو در آوردند.
از این رو، طالبان نیز مانند دیگر گروه‌های افغان خود را وارث آن پیروزی و برخوردار از حق اعمال حاکمیت بر افغانستان به شیوۀ متحجرانۀ خود می‌داند.
در واقع، تسلط طالبان بر افغانستان را در 25 سال پیش می‌توان نتیجۀ ضعف عملکرد دولت مرحوم برهان‌الدین ربانی و گسترش ناامنی درافغانستان دانست. به جان آمدن بسیاری از مردم افغانستان از ناامنی‌های وسیع در آن دوره، زمینه ساز پیشروی برق‌آسای طالبان و تسلط آن بر سراسر افغانستان به استثنای درۀ پنج شیر شد.
گرچه پیروزی طالبان عمدتاً به حمایت سازمان اطلاعات ارتش پاکستان از آن نسبت داده شد، اما عصبیت جنگجویان این گروه و استقبال اقشار سنتی و برخی از مردم عادی افغانستان از آنها بویژۀ به دلیل ارادۀ محکم‌شان در تأمین "امنیت" را نباید در این مورد نادیده گرفت.
در حقیقت همین موضوع سبب شد که جامعۀ جهانی سلطۀ طالبان بر افغانستان را به عنوان "واقعیتی گزیرناپذیر" به دیدۀ اغماض بنگرد گرچه به جز سه کشور امارات و پاکستان و عربستان، بقیۀ کشورها از شناسایی رسمی امارت اسلامی آنها که مبتنی بر اجرای قرائتی سخت راست‌کیشانه و بی‌رحمانه از شریعت اسلام بخصوص علیه حقوق زنان و اقلیت‌های مذهبی بود، خودداری کردند.
در حقیقت امارت اسلامی طالبان، نظامی بسیار مستحکم بود و جامعۀ جهانی هم به رغم انتقاد از نقض حقوق بشر توسط آن، برنامه‌ای برای مقابله با آن نداشت.
بعد از حملۀ هولناک به برج های دوقلوی نیویورک در یازده سپتامبر سال 2001 دولت جرج بوش کاشف به عمل آورد که این حمله از سوی سازمان القاعدۀ مستقر در افغانستان برنامه‌ریزی و هدایت شده است. حتی در آن مقطع نیز دولت بوش قصد سرنگونی امارت طالبان را نداشت و تنها خواهان استرداد رهبران القاعده از طرف آنها شد. طالبان اما سرسختانه از استرداد رهبران القاعده به آمریکا خودداری کردند و بنابراین، دولت بوش ناچار به حمله به افغانستان برای حذف آنها از قدرت شد.
با آنکه حملۀ مشترکِ ارتش آمریکا و نیروهای احمد شاه مسعود به کابل، سبب متواری شدن رهبران طالبان به کوه‌های تورابورا و سقوط امارات آنها شد، اما در طول 20 سال گذشته آنها از طریق بمب‌گذاری‌های انتحاری و جنگ و گریز بی‌امان، بخش‌های مختلف افغانستان را چنان غرق در خون و بی‌ثباتی و ناامنی کردند که نهایتاً ائتلافی از ارتش‌های مهم دنیا به رهبری ارتش آمریکا در برابر آنان کاری از پیش نبرد!
این بود که دولت ترامپ به این نتیجه رسید که بدون مشارکت دادن طالبان در قدرت رسمی، افغانستان روی ثبات به خود نخواهید دید و ادامۀ حضور نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا نیز جز تحمل هزینه سرانجامی نخواهد داشت. بر همین اساس مذاکراتی بین آمریکا و طالبان در دوحه پایتخت قطر آغاز شد که هدفش خروج ارتش آمریکا از افغانستان و مشارکت طالبان در قدرت بود.
دولت بایدن طرح دولت ترامپ را بی‌درنگ ادامه داد و برنامۀ عقب‌نشینی نیروها را سرعت بخشید.
اینک هیچ کشوری در جهان مخالف شراکت طالبان در دولت حاکم بر افغانستان نیست. مسئله فقط این است که آیا طالبان به مشارکت با دولت محمد اشرف غنی از طریق مذاکره یا برگزاری انتخابات آزاد تن در می‌دهد و یا اینکه خواهان قبضۀ کامل قدرت از راه اعمال زور و قدرت نظامی است؟ اگر طالبان تقسیم قدرت را بپذیرد، افغانستان به سمت آرامش خواهد رفت و اگر در پی اعادۀ امارت اسلامی از راه زور باشد جز احتمال جنگ فراگیر داخلی، مانع دیگری پیش روی آن نیست!
می‌‌توانیم امیدوار باشیم که طالبان تقسیم قدرت را بپذیرد اما اگر آنها به فرض امارت خود را احیاء کنند آیا رفتار گذشتۀ خود را تکرار خواهند کرد؟ دقیقاً روشن نیست، اما به نظرم نسبت به قبل کمی معتدل‌تر عمل خواهند کرد.
خلاصه اینکه فقط از راه هماهنگی و همکاری کامل بین‌المللی می‌توان نظام طالبان را مهار کرد و از یک کشور بخصوص از جمله ایران در این زمینه کاری برنمی‌آید!
0
0