۲۴ تير ۱۴۰۰ - ۱۷:۲۰
کد خبر: ۶۸۴۷۴۹
یادداشت؛

تفکّر مصباح در محاصرۀ معارضه‌گریِ سه جریان

تفکّر مصباح در محاصرۀ معارضه‌گریِ سه جریان
این یادداشت به تبیین شخصیت علامه مصباح و تفکر این عالم برجسته پرداخته و روشنگری در مقابل سه جریان معارضه گر اشاره کرده است که در ادامه آن را می خوانیم.

به گزارش خبرگزاری رسا، مهدی جمشیدی در این یادداشت به تبیین شخصیت علامه مصباح و تفکر این عالم برجسته پرداخته و روشنگری در مقابل معارضه گری سه جریان و صفحاتی از تاریخ چندلایۀ مصباح‌ستیزی اشاره کرده است که در ادامه آن را می خوانیم.

1- جریان تکنوکرات‌های عمل‌گرا


نخستین اختلاف به سال‌های آغازین نهضت باز می‌گردد؛ زمانی‌که هاشمی‌رفسنجانی معتقد بود که باید در برابر حکومت پهلوی، «جبهۀ ضدّامپریالیستی» تشکیل داد و بر اساس این هدفِ واحد، جریان مبارزه را صورت‌بندی کرد، امّا مصباح بر این باور بود که نباید به نهضت اسلامی، نگاه «عمل‌گرایانه» داشت و با ارجاع به «هدف»، «وسیله» را توجیه کرد، بلکه باید از زوایۀ اصیل «اسلامی» به نهضت نگریست و «خلوص» و «یک‌دستی» آن را حفظ کرد. به‌طور خاص، مقصود هاشمی‌رفسنجانی از این پیشنهاد، «همکاری با سازمان مجاهدین خلق» بود؛ چنان‌که پس از این، کمک‌های مالی فراوانی به این سازمان کرد. مصباح به «خلوص ایدئولوژیکِ سازمان مجاهدین خلق»، تردید داشت و نمی‌خواست به بهانۀ «مبارزه» و «انقلاب» و «براندازی حکومت پهلوی»، دست دوستی به سوی آنها دراز کند. هاشمی‌رفسنجانی بعدها در روایت‌های آفرینشی و مبدعانۀ خویش، این‌گونه وانمود کرد که مصباح از جریان نهضت، «کناره‌گیری» کرد، درحالی‌که اختلاف وی، نه با اصل «مبارزه»، بلکه با «ائتلاف سیاسی و تاکتیکی با گروه‌های غیرمسلمان» بود. تاریخ نشان داد که «حسّاسیّت‌های مصباح»، روا و بجا بوده و سازمان در پی «انقلاب سوسیالیستی» بوده است و نه «انقلاب اسلامی». بااین‌حال، به‌جای این‌که هاشمی‌رفسنجانی از «کج‌فهمی» و «عمل‌گراییِ» خویش، شرمنده باشد، جریان تحریف، مصباح را بر «کرسی متّهم» نشانده و او را با «ادّعای انقلابی‌نبودن»، محاکمه می‌کند؟! از سال هشتادوچهار به بعد که وضع سیاسی تغییر کرد، هاشمی‌رفسنجانی نیز برای تسویۀ حساب، مردم را سرگرم خرج‌کردن «خاطرات مجعولِ» خود، از جمله خاطرۀ یادشده کرد.

 

2- جریان لیبرال‌های سکولار


با استقرار «دولت اصلاحات» در سال هفتادوشش و منتقل‌شدن جریان «روشنفکریِ سکولار» از عرصۀ غیررسمی به درون ساخت جمهوری اسلامی، مصباح احساس کرد که «موج سکولاریسم دولتی» شکل گرفته و نیروهای دگراندیش، تلاش می‌کنند جمهوری اسلامی را از درون، «استحاله» کنند. ازاین‌رو، سلسله‌ای از سخنرانی‌های روشنگرانه را دربارۀ «بنیان‌های فکریِ اصلاح‌طلبان» آغاز کرد. سخنرانی‌های مصباح، چند خصوصیّت تمایزبخش داشت: اوّل این‌که مصباح به‌طور «خاص» و «متمرکز»، ایدئولوژیِ غیرانقلابیِ جریانِ اصلاحات را نشانه گرفته بود و آن را «مهمّ‌ترین خطر» می‌انگاشت؛ چنان‌که هیچ کسی همچون او در برابر این موج رسمی و حاکمیّتی، ایستادگی و افشاگری نکرد. دوّم این‌که زبان انتقادیِ مصباح، «صریح» و «شفاف» بود و او «آشکارا» و «بی‌پروا»، به اصلاحات می‌تاخت. سوّم این‌که استدلال‌های او که از «تفکّر فلسفی»‌اش برمی‌خاستند، «عمیق» و «متقن» بودند. در مقابل، نیروهای اصلاح‌طلب نیز در تمام مدّت هشت‌سال حاکمیّت خویش، به شخص «مصباح» تهاجم کردند و به هیچ‌کس به اندازۀ او نتاختند. توانمندی اصلاح‌طلبان در «عملیّات روانی» موجب شد که آنها به جای مواجهۀ نظری و معرفتی، «ترور شخصیّت مصباح» را در دستور کار خویش قرار دهند. به‌این‌ترتیب، حجم بزرگی از عملیّات تخریبی بر ضدّ مصباح انجام شد که هیچ‎یک از مضمون‌های آنها، واقعی نبودند. جالب این‌که «پاسخ‌های مستدل و مستند» نیز هرگز سبب نگشتند که جریان «تحریف» و «دروغ»، تغییر مسیر بدهد و از «وارونه‌نمایی»، منصرف شود، بلکه راهبرد «تکرار دروغ»، همچنان ادامه یافت. یکی از مهمّ‌ترین دروغ‌هایی که در این دوره دربارۀ مصباح رایج گردید، این بود که وی با «جمهوریّت» و «مردم‌سالاری» مخالف است، درحالی‌که مصباح در هیچ‌یک از نوشته‌ها و گفته‌های خویش، دولت اسلامی را بی‌نیاز از «رأیِ مردم» ندانسته و معتقد به برقراری «استبداد دینی» نبود، بلکه تنها میان دو عنصر «مشروعیّت» و «مقبولیّت» تفاوت نهاد و در عین اعتقاد به ضرورت وجود هر دو در برپایی و تداوم دولت اسلامی، مدخلیّت رأی مردم در عنصر مشروعیّت را «صفر» و در عنصر مقبولیّت، «صددرصد» معرفی کرد.

 

3- جریان نواصول‌گرایان میانه‌رو


با افول اصلاح‌طلبان و پایان‌یافتن حیات ساختاری و رسمی آنها، به‌تدریج، میدان منازعه به «درون جبهۀ خودی» کشیده شد، به‌گونه‌ای که این‌بار اشکالات و شبهات اصلاح‌طلبان از زبان بخش‌هایی از «نیروهای اصول‌گرا» شنیده می‌شد. آنها بی‌کم‌وکاست، همۀ آنچه را که اصلاح‌طلبان دربارۀ مصباح گفته بودند تکرار کردند. این اقتباس ناشیانه و مقلّدانه، حاصل مخالفت آنها «کنشگری سیاسیِ مصباح» در دورۀ جدید بود؛ چراکه مصباح معتقد بود:
اوّلاً، نسبت ما با نیروهای سیاسیِ دیگر، در قابل «الگوی دایره‌های متحدالمرکز» تعریف می‌شود که بر اساس آن، هرچه «اشتراک فکری» بیشتر باشد، «همکاری» نیز بیشتر خواهد بود، و البتّه این به‌معنی طرد و نفی دیگران نیز نیست.
ثانیاً، نباید به بهانۀ حذف طبقات خاکستری، «مطالبه‌ها و دغدغه‌های اسلامی» از شعارها حذف شوند و نوعی «سکولاریسمِ تبلیغی» به وجود بیاید.
ثالثاً، «اصلح» بر «صالح مقبول»، ترجیح دارد و ما «مکلّف» به انتخاب اصلح و تلاش برای مقبولیّت‌یافتن او هستیم.
رابعاً، به‌کاربستن «منطق سهمیه‌بندی» در انتخابات، اشتباه و نامشروع است و نباید «وحدت سیاسی» را بر این اساس، طرّاحی کرد، بلکه باید «صلاحیّت‌های واقعی و انقلابی»، مبنای تصمیم‌گیری قرار بگیرند.
این گفته‌ها و استدلال‌ها، هیچ‌گاه به کام برخی از جریان‌ها و نیروهای اصول‌گرا که خود را پدرخوانده می‌شمارند، خوش نیامد و موجبات تخریب و ترور شخصیّت دوبارۀ مصباح را فراهم کرد.
آنچه که حسین قدیانی نوشته، «دنبالۀ» این «عقبه» است؛ او می‌داند که «زدن مصباح»، به «فضیلت» و «سکۀ رایج» تبدیل شده و اگر چنین کند، صدای مخالفتِ چندانی برنخواهد خاست.


http://iict.ac.ir/allameh-mesbaah

https://www.tasnimnews.com/fa/news/1400/04/22/2537339/
،،،،،،،،،،،،،
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi

علی اصغر خواجه الدین
ارسال نظرات
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۵ تير ۱۴۰۰ - ۱۷:۴۱
علامه مصباح صریح بود. لذا دشمن زیاد دارد.
0
1