۲۷ تير ۱۴۰۰ - ۱۵:۵۵
کد خبر: ۶۸۴۹۵۰

وثاقت قرآن و رهیافت‌های تاریخی به متن

وثاقت قرآن و رهیافت‌های تاریخی به متن
آقای شبستری برای رفع یک شبهه و اینکه مبادا غربی‌ها به او خرده بگیرند، سخنی گفته‌اند که خود، شبهات دیگری را در ذهن خواننده مسلمان ایجاد می‌کند.

به گزارش سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، محمد مجتهد شبستری، روشنفکر و پژوهشگر الهیات تطبیقی، یکم خردادماه در یادداشت کوتاهی که آن را در توضیح تازه‌ترین آراء خودش درباره قرآن کریم منتشر کرده است، از تغییر عقیده یا دگردیسی فکری‌اش خبر می‌دهد و عنوان می‌کند دیگر باور ندارد که اولا قرآن قرائت یا تفسیر انسان واحدی از جهان است و ثانیا در اینکه آن انسان واحد محمدبن عبدالله(ص) هم بوده تردید دارد. به عبارت دیگر لبّ مدّعای شبستری این است که قرآن کریم را افراد متعددی ساخته و پرداخته‌اند نه انسان واحدی به نام محمدبن عبدالله(ص) و نه موجود متعالی واحدی به نام خداوند.

حجت‌الاسلام والمسلمین حامد معرفت، نویسنده، محقق و قرآن‌پژوه، در گفت‌وگویی ضمن تمایز نهادن میان متدولوژی غربی و متدولوژی شرقی و اسلامی در مطالعات تاریخی قرآن، تقریر شبستری را وفق تردیدانگاری روشی غربی ارزیابی می‌کند و می‌گوید: جا داشت ایشان مطابق متد شرقی و آنچه عموم مسلمانان با آن آشنایی دارند نیز عقیده خود را هر چه که هست، بیان می‌کرد.

گفت‌وگوی با این استاد قرآن پژوه در زیر می‌خوانید:

آیا آقای مجتهد شبستری منکر وحیانی بودن قرآن و نبوت حضرت محمد(ص) هستند؟

از آنجا که آقای شبستری جزو دانشمندان مسلمانی است که در عرصه زبان‌شناسی وارد شده و با استفاده از دستاوردها و متدهای غربی به تحلیل متن قرآن پرداخته است، باید مقدمه‌ای پیرامون این مسئله بیان کنم. هرمونوتیک و به طور کلی مطالعات زبان‌شناسی، گرچه ریشه‌های تاریخی بسیار کهن دارد اما در دهه‌های اخیر به شدت مورد توجه دانشمندان قرار گرفته و پژوهش‌های زیادی را به خود اختصاص داده است، بنابراین می‌توان گفت یکی از رشته‌های علمی کاملا جدید هست که در دهه‌های اخیر شکل گرفته است و طبیعتا از پختگی کاملی نیز برخوردار نیست. این مباحث در غرب شکل گرفته و در مجامع علمی شرقی و اسلامی نیز با کمی تاخیر وارد شده است. به همین دلیل پژوهش‌های شرقی و اسلامی در این عرصه هم از لحاظ پیش فرض‌ها و هم از لحاظ متودولوژی، بسیار تحت تاثیر نمونه‌های غربی آن است.

از جهت روش یا متد باید گفت امروزه پژوهشگران غربی به همه پدیده‌ها بسیار با تردید نگاه می‌کنند و حتی نتایج به دست آمده از پژوهش‌های خود را نیز با تردید عرضه می‌کنند و آمادگی کامل دارند که آنچه شنیده یا گفته‌اند، نقض و ردّ شود، حتی اگر از مسلم‌ترین امور باشد.

اکنون با این توضیح مشخص می‌شود که وقتی آقای شبستری در مورد انتساب متن قرآن به نبی و این که آن نبی حضرت محمد(ص) است، می‌گوید: مطالعات تاریخی برای مطمئن شدن از آن دو مدعای تاریخی کافی نیستند، گفته ایشان از همان باب تردید انگاری روشی غربی است که اصولا و عموما به چیزی مطمئن نمی‌شوند. نباید این گفته را الزاما به معنای عدم اعتقاد ایشان به نبوت و قرآن و وحی، تلقی کرد. هر چند که شایسته بود آقای شبستری دیدگاه خود را به روشنی بیان می‌کردند، ایشان برای رفع یک شبهه و اینکه مبادا غربی‌ها به او خرده بگیرند، سخنی گفته‌اند که خود، شبهات دیگری را در ذهن خواننده شرقی و مسلمان ایجاد می‌کند. باید دید توابع سوء کدام نوع سخن گفتن بیشتر است. جا داشت ایشان مطابق متد شرقی و آنچه عموم مسلمانان با آن آشنایی دارند، نیز عقیده خود را هر چه که هست، بیان می‌کرد.

حالا آیا واقعا دلایل تاریخی برای اثبات نبوی بودن قرآن و این که آن نبی حضرت محمد(ص) است، کافی نیست؟

عرض کردم، مطابق متودولوژی غربی، خیر کافی نیست؛ اما مطابق متودولوژی شرقی و اسلامی کاملا کافی استاما مطابق متودولوژی غربی نیز می‌توان نبوی بودن متن قرآن را ترجیح داد. توضیح آنکه: ما در اینجا دو فرضیه رقیب داریم: یکم انتساب متن قرآن به نبی و دوم انتساب آن به شخصی غیر از نبی. بدیهی است که عدم اثبات فرضیه اول، الزاما به معنای اثبات فرضیه دوم نبوده و خود دلایل خویش را می‌طلبد. حال باید دید آیا برای فرضیه دوم شواهد تاریخی کافی وجود دارد؟ اگر برای اثبات نبوی بودن قرآن دلایل کافی وجود نداشته باشد، برای اثبات انتساب قرآن به غیر نبی، به طریق اُولی دلایل کافی وجود ندارد، بلکه شواهد زیادی بر ردّ آن در دسترس است. به عبارت دیگر، گرچه مطابق متودولوژی غربی هیچ یک از دو فرضیه دلیل کافی برای اثبات ندارند اما احتمال نبوی بودن قرآن به علت وجود قرائن و شواهد بیشتر، اعم از تاریخی و غیر تاریخی، بسیار بالاتر از احتمال انتساب آن به غیر نبی است و اتفاقا مطابق روش غربی، همین مقدار برای ترجیح این فرضیه بر فرضیه رقیب کافیست و نیازی به اثبات صددرصد نداریم.

می‌توانید نمونه‌هایی از این قرائن و شواهد را بیان کنید.

بله از لحاظ تاریخی کمتر گزاره‌ای هست که به اندازه نبوی بودن قرآن شواهد داشته باشد. تمامی مسلمانان از نسل اول تا کنون، همگی اذعان کرده‌اند که آنچه در مصحف شریف وجود دارد و آنچه از بر می‌خوانند، عینا همان است که حضرت محمد(ص) بر زبان جاری ساخته است. بله یک سری قرائن و شواهد مخالف مثل اختلاف قرائت‌ها و امثالهم وجود دارد اما به حدی نیست که آن اجماع کامل را بر هم بزند و مسلمانان با لحاظ این اختلافات باز هم اذعان به نبوی بودن متن قرآن کرده‌اند. تمام نسخه‌های خطی کشف شده از قرآن، یکسان بوده و اختلافات تنها در حد اختلاف قرائات یا اصول نگارشی بوده است. اگر این شواهد و دیگر شواهد تاریخی نتواند انتساب قرآن به حضرت محمد(ص) را اثبات کند، باید گفت که مطلقا هیچ گزاره تاریخی دیگری نیز قابل اثبات نخواهد بود و عملا علم تاریخ اعتبار نخواهد داشت؛ زیرا تقریبا در هیچ گزاره تاریخی‌ای به این اندازه قرائن و شواهد وجود ندارد.

آیا شواهد غیرتاریخی هم بر اثبات وحیانی بودن قرآن وجود دارد؟

بله، یکی از روشن‌ترین شواهد، مسئله اعجاز قرآن است. دانشمندان علم معانی و بیان و بدیع اثبات کرده‌اند که متن قرآن در رعایت قواعد ادبی و فصاحت و بلاغت، به حدی ممتاز عمل کرده که فراتر از توان بشر است. هیچ بشری را یارای آوردن چنین متنی با این ویژگی‌ها نیست، حتی اگر از دیگر مخلوقات عالم یاری بگیرید. قرآن مجید از همان روز نخست از کسانی که در الهی بودن قرآن تردید داشته و آن را برساخته‌های حضرت محمد(ص) معرفی کرده‌اند، خواسته است که حداقل یک سوره مانند قرآن بیاورند، این تقاضای قرآن امروز هم جاری است. جالب است که تا کنون با وجود انگیزه‌های فراوان و تلاش‌های متعدد، هیچ کس نتوانسته است سوره‌ای کوچک مشابه سوره کوثر که تنها سه آیه دارد، بیاورد.

چرا برخی پژوهشگران اصرار دارند که الهی بودن متن قرآن را زیر سوال ببرند؟

یکی از پیش فرض‌هایی که در جهان غرب پیرامون متن پذیرفته شده است، اتصال آن متن با بشر و انکار فرابشری بودن متون است. البته شاید بعضی به این پیش فرض اذعان نکنند و حتی در مدل‌های اسلامی، منکر آن شوند، اما در مقام عمل واقعا می‌بینیم که چنین پیش فرضی سایه خود را بر پژوهش‌ها افکنده است چرا که این پیش فرض بر تار و پود اندیشه و متد و اصول زبان‌شناسی و هرمونوتیک سایه افکنده و جداسازی آن اگر غیر ممکن نباشد، بسیار مشکل خواهد بود.

البته طبیعی است که غربی‌ها چنین پیش فرضی را پذیرفته باشند، زیرا هر متنی را که دیده‌اند، حتی تورات و انجیل کاملا بشری است. قابل درک است که ایشان برای این قاعده، استثنا قائل نشده و قرآن را  تافته جدا بافته‌ای از بقیه متون ندانند اما ما معقدیم قرآن به واقع تافته جدا بافته است و مقایسه آن با دیگر متون قیاس مع‌الفارق است. ما هیچ ابایی نداریم که بگوییم اصولا قرآن مطابق تعریفی که امروزه از متن وجود دارد، متن نیست. البته نظر صحیح آن است که بگوییم قرآن یک ابَرمتن یا متن الهی است. به گفته پیامبر مکرم اسلام، فضل قرآن بر دیگر متون مانند فضل خدا بر مخلوقات است. همان‌گونه که مقایسه خدا و خلق خدا شایسته نیست و اصولا از یک سنخ نیستند؛ مقایسه قرآن با سایر متون شناخته شده بشری نیز شایسته نبوده و از یک سنخ نیستند. وجود شباهت‌هایی میان قرآن و متون عادی، یا این همان انگاری که به چشم ما می‌آید، دلیل بر یکسانی و هم سنخ بودن نیست. همان گونه که شباهت میان درخت سرو و سایه آن دلیلی بر هم سنخ بودن آن دو نیست.

چه دلیلی دارید که می‌گویید متن قرآن هم سنخ متون عادی نیست؟

دلیل تفاوت ماهوی متن قرآن با دیگر متون، آن است که متن بشری ذاتا هماورد پذیر است. یعنی متنی که ساخته یک بشر است، می‌تواند توسط بشری دیگر شبیه‌سازی شود، همان گونه که برای فاخرترین متون ادبی چون داستان‌های گلستان و بوستان سعدی، متون مشابهی شناسایی شده است که در همان سطح از زیبایی و کمال قرار دارد اما هیچ بشری یارای آوردن حتی یک سوره مانند قرآن را ندارد. از آغاز نزول قرآن تا همین لحظه‌ای که با شما صحبت می کنم، هزارها تلاش برای هماوردی قرآن انجام پذیرفته که جملگی مقرون به شکست شده است.

ارسال نظرات