۱۲ آبان ۱۴۰۰ - ۱۵:۴۹
کد خبر: ۶۹۴۲۵۴

لشکر تتلیتی‌ها در روزهای قبل از برگزاری کنسرت خواب و خوراک نداشتند

لشکر تتلیتی‌ها در روزهای قبل از برگزاری کنسرت خواب و خوراک نداشتند
لشکر تتلیتی‌ها در روزهای قبل از برگزاری کنسرت خواب و خوراک نداشتند. اما هیچ‌کس نفهمید. تعداد بالایی از آنها فقط و فقط واکسن کرونا تزریق کردند که برای دیدار الگوی محبوب‌شان به ترکیه بروند.

به گزارش خبرگزاری رسا، محمد میلانی، نویسنده و مترجم و منتقد فرهنگی در تازه‌ترین یادداشت ارسالی خود به مهر درباره کنسرت یک خواننده زیرزمینی ایرانی در ترکیه نوشته است. میلانی مترجم کتاب‌هایی چون «بودریار و هزاره» نوشته کریستوفر هروکس، «جنگ خلیج رخ نداده است» و «کلید واژه» هر دو اثر از ژان بودریار، نویسنده کتاب‌های «فقط با یک گره»، «از دفترچه خاطرات سرباز گاف» و مجموعه مقالات «دیده‌بان شهر: مجموعه مقالات انتقادی در باب اجتماع» است.

یادداشت او را در ادامه بخوانید:

این روزها درد صیانت از فرهنگ و تمدنی که دستکم ظواهرش به جای مانده آنچنان دغدغه‌ای بزرگ و مسئولیتی بس خطیر و واجبی بس ارزشمند از برای روشنفکران و معتقدان به ایران اسلامی است که دیگر جای برای گندگویی‌های آن‌چنانی و وعده‌هایی که دهان‌هایی گنده‌ای را می‌طلبد باقی نمی‌گذارد. چنین مسئولیتی عملاً نشان دهنده انتخاب‌های نادرست ما در مواجهه با مدیران و نخبه‌های فرهنگی‌مان در چند دهه اخیر بوده است. برای نمونه وقتی گزینش هر واژه فارسی در فرهنگستان زبان و ادب فارسی با ارقامی که موجود است محقق می‌شود تازه متوجه می‌شویم که چه خطاهای باورنکردنی را مرتکب شده‌ایم. آن هم در تحلیل نسلی که به هیچکدام از واژه‌ها و اعتقادات بنیادین ما اعتقادی ندارد و راه خودش را می‌رود. ما دل‌مان را صرفاً به چند جوان باشعوری خوش کرده‌ایم که از این مرحله به سلامت عبور کرده‌اند. هرچند این کار یک خودفریبی است، اما در مرحله بعدی سر همین جوانان چنان بلایی می‌آوریم تا به افتخاراتی بزرگ برای دانشگاه‌های آن‌سوی مرزها بدل شوند! به راستی ما چه می‌کنیم؟؟!

فرهنگ و تمدن دو جوهر بنیادین

حرف مفت زدن و نشستن و رویت هر پدیده‌ای عفریت منظر، به نوبه خود دردی بس مضاعف بر پیکره تمدن ململین ایرانی است. تمدنی که شکل گرفته از اسلام محض بجای مانده از رسول مکرم اسلام و برگرفته از اعتزال، اخلاق و کردار سترگ و ارزنده فرهنگ اثنی‌عشری است، اما شرایط گویی نه می‌خواهد از برای اعتلای تمدنی باشد که زنگ خطر آسیب دیدگی‌هایش دیرزمانی است بلند شده و نه دستکم غیرت و حرکتی مفروضی را برمی‌انگیزد که دلخوش کنکی باشد بر این بلوای نابجا و عفریته منظری که گلوی فرهنگ و تمدن ما را گرفته و بنای تخریب ریشه‌ای آن را دارد. براین منوال است که همه اتفاق‌ها و رویدادهایی که بنای این نزول و تنزل ساحت مقدس تمدن و فرهنگ ایرانی- اسلامی را در سرلوحه امورشان قرارداده‌اند عملاً بدون کوچک‌ترین انتقاد و یا بررسی سطحی حتی به عملکرد موقتی و موضعی، به پیش می‌روند، در صورتی که باید با اهمیت جلوه‌گر شوند تا اگر روزی بر سبیل طریقت عقلانی مردانی با بصیرت و درایت بر کرسی‌های فرهنگی تمدن ایرانی- اسلامی نشستند دستکم بتوانند به درستی به ریشه‌های این تخریب معنادار فرهنگ و تمدن ایرانی- اسلامی پی ببرند و مرهمی بر زخم‌ها و دردهای تمدن و فرهنگ‌مان اقامه کنند.

اما بدون هیچ تعارفی عملاً چنین اتفاقی رخ نمی‌دهد. بالجمله و بالمعال و بدون هیچ تعارفی و درکمال درد و دردمندی و نگرانی باید گفت که برای به اصطلاح مشاوران و متولیان فرهنگی در سطوح بالا مهمترین چیزها، مزخرفترین و بی‌اهمیت‌ترین چیزها هستند و براین منوال هست که امروزه با تمدن رو به سرازیری و فرهنگی بیمار طرف هستیم. اگر جز این نیست پس چیست؟ چه کسی می‌تواند یک مولفه فرهنگی بزرگ و روبه تعالی را به بنده نشان بدهد تا تو دهنی خورده و دست از شکایت بردارم؟ دو عنصری که مهمتر از هر چیزی هستند؛ مهمتر از هر عنصری در ساحت زندگانی بشری، دو موهبتی که نبودش از هزار مرگ و هزاران مرض شیوع یافته و پاندمی شده‌ای اثر مخربش بر زندگی ما عمیق‌تر و دردناک‌تر است در کمال تأسف یا آنقدر بزرگ هستند که هر کوتوله پرمدعایی لیاقت دفاع از آنها را ندارد یا آنچنان مظلوم و شریف و در عین حال پر ارزش هستند که از هرسوی دشمنان و مغرضین بی ‌بوته درپی تخریب و اضمحلال آنها هستند.

دو رکنی که باید از اکسیژن تنفسی برایمان مهمتر باشند اما از کم اهمیت‌ترین امور دهه‌های پیشین بوده‌اند. تنها حرف، توجه و برنامه‌ریزی از برای اشاعه‌شان بوده و صدهزاران دریغ و تأسف از درک درست‌شان. باز غافل از آن‌که این دو تنها در جامعه‌ای می‌توانند زندگی کنند و ادامه حیات دهند که فرهنگ و تمدن آنچنان سایه سترگی برسرشان انداخته باشد که امر محال، معنایی جز حمایت فرهنگ و تمدن از شرف‌مان را ندهد. ای کاش می‌شد به مردمی که سرانه مطالعه‌شان را از شرم باید سانسور کرد، میزان تیراژ کتاب‌های ارزشمند تمدن‌دارشان را که به اندازه انگشتان دست‌هایشان رسیده، نگفت. کاش می‌شد این را در جایی نگفت و مردم را آگاه کرد که چه جایگاهی در حال حاضر داریم. جایگاهی که جسم ناتوان تمدن‌شان را اگر حفظ نکنند دیگر هیچ عنصری برای اعلام وجود نخواهند داشت. با چنین شرایط تأسف‌بار فرهنگی و دورنمای تمدنی نه تنها هیچ امیدی نمی‌توان داشت که هیچ اهتمام و غیرتی هم که نشان از دردمندی بااصالت و شرف ایرانی- اسلامی باشد، دیده نمی‌شود. چراکه در وضعیت به تعبیر باختین کارناوالی این روزها فریادهای بی‌سر و ته و بی‌بصیرت درباب خشکاندن ریشه اصالت شبکه جهانی و شبکه‌های مجازی به صدفریب و اشتباه معنای عمل فرهنگی و کمک به پرقدرت شدن ریشه‌های تمدنی تعبیر و تفصیل شده است. غافل از آنکه امراض‌مان در فرهنگ و یاخته‌های بیمار و بی‌شمارمان در تمدن و تمدن‌سازی‌مان، از درون هستند و نه به الزام از بیرون. خودمان در دوره‌های زمانی متعدد و مختلف دست به تولید یاخته‌هایی بیمار و معوج کرده‌ایم یا به طرز خیانتگونه‌ای کمک به ایجاد آنها کرده‌ایم که امروز در برابر لشکر عظیمی از این یاخته‌های بیمار تنها و تنها نظاره‌گر دردهای روبه فزونی‌مان در فرهنگ و تمدن ایرانی- اسلامی هستیم.

تتلیتی‌ها و جریان زندگی بیمار

بی‌هیچ مقدمه‌ای باید گفت که بمبی منفجر شد اما هیچکس صدای آن را نشنید! البته طبیعی هم بود، چرا که همه ما بیماران فضای فرهنگی و تمدنی جامعه ایرانی هستیم و گوش شنوایی برای شنیدن یا حس کردن امراض‌مان نداشته و نداریم. شاید هم این بمب چون بیخ گوشمان منفجر نشده نه صدای آن را شنیدیم و نه واکنشی نشان دادیم. اما فضای مجازی کاملاً رسم و شکل و چیستی این بمب را برای ما هویدا کرد. برخلاف تعبیر کسانی که باز می‌گویم نشسته‌اند و فریاد از برای خشکاندن ریشه فضاهای مجازی سر می‌دهند، نمی‌توانند بفهمند و درک کنند که این هم از مزیت‌های ارزشمند فضاهای مجازی است. آنچنان درکی به ما می‌دهد و آنچنان آگاهی از نقطه ضعف‌ها یا رویدادهای بسیار مهم و برای ما بی‌اهمیت، را به ما می‌دهد که خدا می‌داند اگر فضاهای مجازی در یک فرآیند ضد فرهنگی در این کشور بومی و ملی و خشک شود چه بر سر ما خواهد آمد؟ نه تنها هیچ‌کدام از دل‌نگرانی‌های کاذب و دست چندم متولیان فرهنگی ما حل نخواهد شد بلکه مانند دهه‌های ۶۰ و ۷۰ موتورسوارانی که نقش بانیان انتشار فرهنگ‌های وارداتی را برای افراد بازی می‌کنند و در قالب‌های بسیار کوچک‌تر شده‌ای فیلم‌های بزرگ و کوچک و وی. اچ. اس گزارش‌های بصری اتفاقات معمول و نامعمول جهانی را در دسترس مردمِ خواهان رویت رنگ‌های بیشمار، قرار می‌دهند. آنها محصولات ضد فرهنگی را این بار به در خانه‌های مردم خواهند برد و بدل به مهمترین عامل تغذیه فرهنگی خانواده‌های ما خواهند شد.

به همان معنا که رهبر با بصیرت ایران اسلامی دو دهه پیش از شبیخون فرهنگی گفتند و متولیان امر فرهنگ به جهت تنبلی هیچ کاری نکردند همان مغزها و همان بازوهای اقدام در این روزها، در برابر دل‌نگرانی رهبری از فضای مجازی، راحت‌ترین راه یعنی بستن سویه مادر دنیای مجازی و ایجاد فضایی ناقص و عقیم را سرلوحه خود قرار خواهند داد، تنها به این دلیل که برنامه‌ریزی فرهنگی و ایجاد افق‌هایی جدید از برای تمدن بزرگ اسلامی- شیعی مرد راه و شیر میدان می‌خواهد که در کمال تأسف یا نداریم یا نشسته در گوشه‌ها و خون جگر خورهایی داریم که نجابت و شرافت به آنها اجازه میدان داری تو خالی را نمی‌دهد. پس هیچ جای گله‌ای از برای فضاهای مثبت و ارزشمند مجازی نیست. این گزاره را صرفاً از این باب و جهت گفتم که آدرس غلط متولیان فرهنگی‌مان مشخص شود.

از اینکه بگذریم در گزارشی بسیار ساده و قابل فهم برای همه باید گفت که امیرحسین مقصودلو ملقب به امیر تتلو با برگزاری کنسرتی در کشور ترکیه آنچنان آبرویی از دهه‌ها فرهنگ‌سازی معیوب و غیرعقلانی در این خاک داد که انتهای فاجعه‌بارش نه‌تنها به هیچ ‌عنوان مشخص نیست که کیفیتش مانند آفتابی عیان برای ما معلوم است؛ آنچنان که نسلی گریزپای با مرجع و نمادی معیوب در همه ابعاد زندگی البته با هوش و نبوغی سرشار در القا و تأثیرگذاری، با زبان ملودی تکلیف همه نمادهای سنتی و فرهنگی و صدالبته فرهنگ دینی و اخلاقی ساخته شده ما را، تکرار می‌کنم ساخته شده توسط ما را هم به بازی گرفت و هم مشخص کرد. سکوت از سر بی‌اعتنایی به چنین فاجعه‌ای است که نشان از بی‌کفایتی و بی‌لیاقتی الگوها و مدیران فرهنگی ما دارد. یک تمدن بزرگ بشری در پی تمدن عظیم دیگری بررویش در مجموع آنچنان چهره‌ها و مفاهیم بزرگی را ساخته و به یادگار گذاشته که قرن‌های دیگر باید بیایند و بروند تا گوهرهای ناب آن کشف شوند، اما در اوج بی‌سوادی کم خردی پدیده‌ای این‌چنینی به راحتی می‌تواند بنیان‌های فرهنگ پذیری و القاهای تمدنی ما را به بازی بگیرد. دلیلش هم کاملاً مشخص است. مدیران و نخبه به اصطلاح‌های فرهنگی ما چقدر شیخ‌اکبرها و قائم مقام‌ها و سعدی و حافظ‌ها و امثال سنایی‌ها و ناصرخسروها را می‌شناسند؟ ما چه فهمی از عین القضات‌ها و شیخ اشراق‌ها داریم؟ واقعیت همین است دقیقاً چون نداریم وضعیت‌مان اینچنین تأسف‌بار است. ادعای این را ندارم که باید به نسل روبه رشد جامعه و فرزندان‌مان الملل و النحل، کشف‌المراد و… را بیاموزیم. اما اگر متولیان امور فرهنگی زبان دیگری جز زبان فارسی نیاموخته باشد و تسلط استاد گونه‌ای بریکی از شخصیت‌های تمدن ایرانی-اسلامی و یکی از نوابغ مغرب زمین نداشته باشند هر دم و بازدمشان فعلی حرام است. بگذریم.

وقتی که این حجم سلبریتی معیوب و احول و نادان در کشور هرروز به وجهی و رنگی به چشم دیگران عیان و جلوت می‌فروشند، وقتی هیچ ‌توصیه و هیچ ‌سفارشی یا هیچ ‌بورسی از سوی مقامات اجرایی کشور از برای ترویج سنت و خوانش متون ایرانی اسلامی نمی‌شود، وقتی دردانه‌های حضرات به قدرت نشسته در کشورهای دیگر لنگ و پاچه‌شان را از برای این و آن در شبکه‌های مجازی به نمایش می‌گذارند یا برای عاشقان و معشوقان خارجی‌شان جلوت هویدا می‌کنند و محض آن خدای بزرگ و بلند مرتبه، یک نفر از این جماعت متولی خوانش تمدن غربی نیست که حرفی بزند، دیگر چه جایی برای گله یا شکایت می‌ماند؟با استناد به ارکان‌های خبری موثق میزان درآمد این خواننده ایرانی در این کنسرت ارقامی نظیر ۲۸ تا ۳۲ میلیارد تومان را دربر می‌گیرد که به نوبه خود زنگ خطری برای فرهنگ ماست. پدیده‌ای که به نوبه خودش اگرچه گویا نیست، اما از صداهای خفه شده درگلوی دردمندان فرهنگی این میهن هم گویاتر است و هر دم اعلام تلنگری به همه ارکان تبلیغاتی فرهنگی درکشور می‌کند.

مدعیان فرهنگی ما چه می‌کنند؟ حتی آن جماعت گرفتار سلطه تکنیک که بر اتاق‌های فکر حوزه فرهنگ حاکم هستند؛ وقت خودشان را در کدام ناکجاها سپری می‌کنند؟ اینها مقصر این فاجعه یا انفجار همان بمب مذکور هستند. پیشتر بنا بود تا فساد اخلاقی ناگوار ساسی مانکن پس از استفاده‌اش از الکسیس تگزاس را عیان کنم؛ چند نفر از چهره‌های فرهنگی اجازه ندادند. دستکم ختم به شکایتم از مراجع فرهنگی شد که اصل شبیخون فرهنگی را جدی نگرفته و تا امروز هم جدی نگرفته‌اند. اما واقعیت را می‌توانم حدس بزنم. وقتی در یکی از مهمترین ارکان و مراکز فرهنگی و البته خصوصی کشور رمز ارز تولید می‌شود، وقتی به جای هزار کار نکرده و منتظر انجام در ساحت فرهنگی‌مان، مدعیان فرهنگ مانند سگ گرسنه، چشم بر اموال میلیاردی ورزشکاران کشورمان دارند و خسبیدن در تشک نرم هوش و حواس‌شان را می‌برد، نباید بیش از این انتظار داشت.

وقتی که این حجم سلبریتی معیوب و احول و نادان در کشور هرروز به وجهی و رنگی به چشم دیگران عیان و جلوت می‌فروشند، وقتی هیچ ‌توصیه و هیچ ‌سفارشی یا هیچ ‌بورسی از سوی مقامات اجرایی کشور از برای ترویج سنت و خوانش متون ایرانی اسلامی نمی‌شود، وقتی دردانه‌های حضرات به قدرت نشسته در کشورهای دیگر لنگ و پاچه‌شان را از برای این و آن در شبکه‌های مجازی به نمایش می‌گذارند یا برای عاشقان و معشوقان خارجی‌شان جلوت هویدا می‌کنند و محض آن خدای بزرگ و بلند مرتبه، یک نفر از این جماعت متولی خوانش تمدن غربی نیست که حرفی بزند، دیگر چه جایی برای گله یا شکایت می‌ماند؟ اصلاً برای کدام متولی فرهنگی بزرگواری کنسرت جناب تتلو بمب خطر تلقی می‌شود؟ باز هم می‌گویم و هزاران باردیگر هم اگر لازم باشد بر آن تاکید می‌کنم که وقتی سرانه مطالعه کشورمان این و تیراژ کتاب‌های فرهنگی‌مان در حد ورشکستگی است از قضا امیر تتلو و ساسی مانکن‌ها باید هم عرض اندام کنند و این نسل بی‌تفاوت و بی ‌مسئله در قبال هویت خودش سراز تخم بیرون نیاورد. آیا جز این می‌شود؟

تتلیتی‌ها چه کسانی هستند؟

از این جریان که این روزها به سبب وضعیت بیماری اقتصادی، ارقامی اینچنینی (مطلبی که پیشتر به عنوان عایدی کنسرت امیر تتلو عنوان شد) در حد فاصل یک تابع ریاضی‌گونه اقتصادی از یک سو برای اکثریت قریب به اجتماع و اتفاق افراد ایرانی مبلغی رویایی و خواب و خیال است تا در دیگر سوی این تابع، رقمی بسیار بی‌ارزش است، بالاخص اگر بنا بر خرید ملکی مسکونی در شهرهای ایرانی با داشتن فضا و محله‌های لاکچری مآب باشیم تازه می‌فهمیم آنچنان رقم بزرگی هم نیست. باید به تبعیت از وجهه اولیه این تابع اعتراف کرد که در اوج گنده‌گویی‌های فرهنگی‌مان، و با توجه به همه وعده‌هایی که محقق نمی‌شود و پروژه‌ای زودبازدهی که به نوبه خودش بیماری رنج‌افزای فرهنگ ما تلقی می‌شوند پس فاجعه بزرگ محقق شده است. هنوز در جامعه ایرانی متولیان فرهنگ و تمدن ما نمی‌دانند که فرهنگ و پروژه‌های فرهنگی بی‌معناترین ترکیب و نامفهوم‌ترین اتفاقی است که در ساحت فرهنگ می‌تواند رخ بدهد.

خواننده‌ای متصف به هنر خواندن در چند سبک مطرح و قابل استناد موسیقی مدرن غربی که البته به سبب وضعیت فکری خاصش در طول دهه گذشته و البته به سبب هوش سرشارش که خود به وجود این هنرها و قابلیت‌ها به درستی آگاه نیست، به مرور تبدیل به چنان الگوی رفتاری و اعتقادی برای نوجوانان و جوانان ایرانی شده است که دیگر با هیچ برنامه‌ریزی اعتقادی و به اصطلاح سازنده‌ای نمی‌توان این چند نسل به هدر رفته ما را آرام و محجوب پرورش داد. لشکر تتلیتی‌ها در روزهای قبل از برگزاری کنسرت خواب و خوراک نداشتند. اما هیچکس نفهمید. تعداد بالایی از آنها فقط و فقط واکسن کرونا تزریق کردند که برای دیدار الگوی محبوب‌شان به ترکیه بروند. اما باز کسی نفهمید. الباقی هم لحظه به لحظه منتظر شنیدن آخرین اخبار و حواشی کنسرت بودند. کافی است یک متخصص صنعت گردشگری را برای تحلیل وضعیت مالی اتفاق فوق درنظر بگیریم تا بتواند هزینه‌های جانبی، هزینه‌های اصلی و تفریحی این فاجعه را به طور تقریبی مشخص کند. اما باز کسی تحلیل این فاجعه را تا به این حد ضروری نمی‌داند. آن هم درست در بدترین شرایط اقتصادی عمومی در طی ۱۰ سال گذشته که حتی بخش جدی و غالب طبقه متوسط اجتماعی ایرانی که در تهیه مایحتاج ضروری خانوار درمانده‌اند. اما برای حضور در کنسرت تتلو و اجتماع تتلیتی‌ها سراز پا نمی‌شناسند.

در لشکر تتلیتی‌های حاضر شده در کشور ترکیه از انواع و اقسام دیگر خلق و خوها و منش‌های اجتماعی نیز حضور داشتند. طبق اسناد رسیده به دست راقم این سطور در حوالی محل برگزاری کنسرت، مادرهایی نیز از ایران حضور داشتند که با حجاب موجه از نظر افراد معتقد، نشسته بودند تا فرزندان‌شان از کنسرت بازگردند! حالا چرا این افراد با چنین نگرش‌هایی نتوانسته‌اند حریف فرزندان خود یا همان نسل نوپا و آینده‌ساز ایرانی بشوند، دقیقاً نقطه و نکته آشکار دیگر اشتباهات عدیده فرهنگی و فرهنگ‌سازی ما در طول چند دهه اخیر بوده است. از این موارد مفرد تک منظری اگر بخواهیم بگذریم و از منظری درست و بی‌نقص نشانه‌های معوج فرهنگی‌مان را در چنین رویدادی بیابیم و تحلیل کنیم در ابتدای امر باید به تشریح و بررسی لشکر تتلیتی‌های حاضر در کنسرت بپردازیم. امری که در غایت بیانگر و نشان‌دهنده شناخت گونه‌هایی جدید از بحران‌هایی فرهنگی است که تیشه‌های آخر را بر پیکر فرهنگ‌مان خواهند زد.

شناخت کلی از تتلیتی‌ها

نسلی سرخورده یا نماینده‌هایی از چند نسل بهم نزدیک با شرایطی تقریباً مشابه. مهمتر آنکه ایران از معدود کشورها و جوامع آماری در دنیاست که اختلاف رویکردهای عقیدتی و جهان‌بینی نسل‌هایش کمترین میزان فاصله زمانی را از هم و نسبت به هم دارند. در چنین جامعه‌ای اختلاف ماهوی و اساسی در میان نسل‌هایش حتی کمتر از پنج سال است. در عین شکاف و اختلاف عمیقی که بین آنها وجود دارد عملاً در بسیاری از مولفه‌های فرهنگی و رفتاری هم باهم تفاوت بنیادین دارند. مشخصات بارز نسل غالب تتلیتی‌ها چه خصوصیاتی دارند:

الف. بسیار بددهان هستند و از همه مهمتر به راحتی ناسزا می‌گویند. وقایع روزمره زندگی به راحتی آنها را به توصیف شرایط با ناسزا ترغیب می‌کند. به همان اندازه که در یک به اصطلاح نوشته یا ترانه تتلو واژه‌های نامناسب و الفاظ رکیک می‌توانند بگنجند؛ به همان اندازه نیز در امور محاوره‌ای نسل تتلیتی‌ها یا متأثر از این شخصیت‌ها این کیفیت رکیک گویی یا ادای ناقص کلمات به وضوح رویت و شنیده می‌شود.

ب. نسلی به شدت سرخورده از فرامین اجتماعی تحمیلی است و علاقه به پرداختن به امور خرده فرهنگی یا ضد فرهنگی و نامتقارن اجتماعی دارد و در سویی کاملاً متناقض و در اوج ناباوری به امور فرهنگی و اجتماعی پسندیده اما به دور از نظارت‌های فرهنگی غالب و یا اجتماعی کنترل شده می‌پردازد. برای نمونه بسیاری از این افراد برای تشکیل کمپین‌های خصوصی مثلاً جمع‌آوری زباله از محیط زیست تلاش می‌کنند اما در پویش‌های عمومی که از سوی ارگان‌های دولتی مدیریت شود سرباز می‌زنند. برای نمونه دیگر کمپین احیای دریاچه ارومیه یا ایجاد هشتک‌های اعتراضی در فضاهای مجازی.

ج. نسلی بی‌اهمیت به الگوهای فرهنگی رایج و درعین‌حال گرایش به سطح متفاوتی از الگوهای فرهنگی و یا خرده فرهنگ‌های جمع ساز. برای نمونه آنها به ترکیب و استفاده از لباس‌های فاخر و زیبا اهمیتی نمی‌دهند و به پوشیدن لباس‌هایی با اشکال و اندازه‌هایی غیر منطقی صرفاً به جهت متفاوت بودن می‌پردازند. یا مکالمه و محاوره که پیشتر عنوان کردم با توسل و الگو گرفتن از ادبیات خودساخته در محاورات خودشان یا حتی درسطح کلی اجتماع. نمونه بسیار بارز این نکته را در پخش سریال‌هایی نظیر سرجوخه از صدا و سیما می‌توانید ببینید. مکانی که به تعبیر بنیانگذار جمهوری اسلامی می‌بایست دانشگاهی مردم نهاد و مردمی باشد؛ عملاً تبدیل به تریبون و عامل تبلیغاتی این نسل شده است. پس بی‌ربط نیست وقتی می‌گویم این نسل را جدی بگیرید. باید اعتراف کنند که تابع عقاید این نسل شده‌اند. سریالی نظیر سرجوخه معضل یا مشکلات اجتماعی ما را بیان نمی‌کند. تجربه نشان داده که در نهایت چنین سریال‌ها و برنامه‌هایی سکوی تبلیغاتی همه معضلات و منحرفات اجتماعی ما بوده و هستند. هرآنچه که از سویی در جامعه ما ضدارزش تلقی می‌شود و از سوی دیگر تعدادی انتشار آنها را آگاهی دهی به مردم می‌انگارند در نهایت به محض پخش از رسانه ملی به اسم جذابیت بصری برنامه‌ها، تلویزیون ابزار و سکوی معرفی ضدفرهنگ‌های بصری و کلامی در اجتماع ایرانی می‌شود. دلیلش نیز کاملاً مشخص است.

این ماده خاص، از لحاظ راحتی تهیه و مصرف آنچنان شیوع و عمومیتی پیدا کرده که به نوبه خود باز می‌طلبد نگاهی جدی به این فاجعه روبه انفجار در همین زودی‌ها، را داشت. راستی متولیان فرهنگ اطلاع دارند به‌صورت عادی روزانه چه میزان ماده مخدر برگ شاهدانه در خیابان‌های ابرشهری مانند تهران دود می‌شود؟د. گرایش شدید به استقلال فردی به دور از توسل به خانواده یا ارگان‌های متولی پرورش جوانان از برای حضور در اجتماع. در افراد سنین بالاتر این نسل علایم سرکوب‌های اجتماعی و خانوادگی بسیار دیده می‌شود و از قضا طبیعی نیز هست اما در سنین پایین‌تر از این نسل گرایش به استقلال از همه چیز، به وضوح دیده می‌شود. این نسل عملاً منکر همه دستگاه‌ها و کارکردهای اجتماعی مصوب و موجود است و در عوض به طرز باورنکردنی میل به گریز از قانون و عرف و به طرز عمل‌گرایی حس مستقل و استقلال‌طلبی بی‌حد و حصری دارند.

اگرچه این حس استقلال‌طلبی و میل به خود بودن صفت بسیار پسندیده‌ای محسوب می‌شود اما عدم تمکین دربرابر قانون یا شاخصه‌های فرهنگی از سوی متولیان فرهنگی ما که تمایل شدیدی به این تمکین از سوی نسل جوان دارند، عملاً می‌تواند یک خواب خوش بیشتر نباشد. نمونه بارز این مسئله در کلام هادی چوپان قهرمان سوم مستر المپیا نهفته است. زمانی که خبرنگار از او در خصوص توقع‌اش از مسئولان سئوال کرد، او هم پاسخی داد که معرف خود و نسلش بود.

گرایش به داروها و مواد مخدر مدرن را اگرچه به عنوان یک مولفه مستقل نمی‌توانم مطرح کنم، اما در میان این نسل آشنا به هزاران برنامه آیینه عبرتی رسانه ملی؛ به شدت قابلیت عمومی شدن داشته و دارد. چیزی که قبح ریخته شده‌اش همانقدر که در کنسرت‌های امیرتتلو ریخته شده است صد برابرش در جمع‌های عمومی، اماکن عمومی و مکان‌های شهری قابل رویت است، به همان اندازه نیز برای نمونه در پایتخت عمومیت و گرایش عام دارد. این روزها گل کشیدن، پرورش گل (گیاه شاهدانه) در گلدان‌های خانگی، خشک کردن برگ‌هایش با وسایل خانگی و کشیدن و مصرف این ماده خاص، از لحاظ راحتی تهیه و مصرف آنچنان شیوع و عمومیتی پیدا کرده که به نوبه خود باز می‌طلبد نگاهی جدی به این فاجعه روبه انفجار در همین زودی‌ها، را داشت. راستی متولیان فرهنگ اطلاع دارند به‌صورت عادی روزانه چه میزان ماده مخدر برگ شاهدانه در خیابان‌های ابرشهری مانند تهران دود می‌شود؟؟!!

نسلی بی‌تفاوت به همه ارزش‌ها و بی مطالعه در قبال همه مفاهیم

نسل و نمایندگان فرهنگ و مرام تتلیتی‌ها تنها در نسل و حواریون جناب تتلو خلاصه نمی‌شوند. همه آن کسانی که در پرورش نسل نوپای ما مسئولیت داشتند خیانتی بس بزرگ به فرهنگ ایرانی اسلامی کرده و می‌کنند. کافی است در علت درگیرهای رخ داده درحواشی کنسرت امیر تتلو کمی درنگ کنید تا بفهمید که چه اتفاق نامیمونی محقق شده و به طرزی باور نکردنی ریشه‌های پوسیده فرهنگی مارا به نمایش گذاشته است. در چنین شرایطی که نتوانسته‌ایم چند نسل را که دستکم همه ارکان و لوازم ذهنی‌شان در دست‌مان بود، درست تربیت کنیم آیا توان آن را خواهیم داشت که با این داریوش و کورش بازی‌های تازه سر فضایاز تخم بیرون آورده و صدالبته به دور از واقعیت اصیل و حقیقی‌شان به درستی مواجه شویم؟ از مغزهای نخبه خراب فرهنگی‌مان باید پرسید و به درستی هم پرسید که در برابر چنین کم کاری‌های خیانت‌گونه‌ای که مرتکب شده‌اند امروز چه پاسخی در برابر میهن ایرانی- اسلامی خود دارند. تتلیتی‌ها به طرز معناداری امروز تکثر ماتریکسی یافته‌اند. بنا نیست ترانه‌های تتلویی بخوانند تا معرف‌شان باشد، همین که نوع گفتار و صحبت کردن و سرانه مطالعه روزانه در اوج افتخار ۱۶ دقیقه‌ایشان را در جامعه سرایت بدهند که داده‌اند به واقع باید پذیرفت که با ایرانی جدید دستکم در شهرها و مراکز حیاتی از منظر جامعه‌شناختی طرف هستیم که از قضا هیچ همخوانی یا دوستی یا حداقل کنترلی به لحاظ فرهنگی به روی آنها نداریم.

نسلی که به‌جای متأله و متفکر و تحلیل‌گر و نقاد فرهنگ تا دلتان بخواهد آتئیست و هکر و عقل‌گرای بی‌سامان و فاقد قوه تحلیل تحویل ایران امروز ما داده است. نسلی که بحرانش از صف‌های اجباری و زوری برگزاری شعائر مذهبی در مدارس و سایر مکان‌های متولی امر فرهنگ اسلامی آغاز شده و نشانه‌های این اجبار توأمان با خشونت در نهادش کاملاً مشخص است. نسلی که به هیچ لازمه فرهنگی ایرانی جز فردوسی آن هم صرفاً فردوسی در چند کلمه بدون درنظر گرفتن اعتقاداتش و نوع نگاهش، خلاصه شده است. نسلی که در تحلیل نماد فروهر می‌گوید: زرتشت بر قایق نشسته که می‌گوید پندار نیک گفتار نیک و کردار نیک و اگر نگوید غرق می‌شود. پس ما هم این نماد را از گردنمان آویزان می‌کنیم که غرق نشویم!! اوج بلاهتی اینچنینی که شیوع دیوانه‌وار و همه‌گیر در اجتماع ایرانی داشته و دارد بهتر است که به سمت اسلام به این زودی‌ها نیاید تا حرمت دین اسلام دستکم با این قرآئت‌های از سر نادانی محفوظ بماند. در چنین مواقعی نیز همان دشمن همیشگی به هرسازی که بخواهد و اراده کند می‌تواند نسل‌هایی را به رقص و بازی دربیاورد. جای بسی تأسف!

کلام پایانی

جنبش تتلیتی‌هایی که به تعبیر بسیاری دستکم ورای دوصدمیلیارد تومان هزینه می‌کند تا نظاره‌گر خواننده محبوب قلبش باشد به همین اندازه نیز حاضر بر گذاردن هزینه برروی همه انگاره‌های فرهنگی ایرانی است. چیزی که از قضا آنقدر جدی و خشن است که نخبه‌های فرهنگی ما شهامت مواجه شدن با آن را که کورانی از مشکلات و بحران‌های بزرگ فرهنگی درست می‌کند، ندارند. تتلیتی‌ها اگرچه که نماینده همه مشکلات و معضلات فرهنگی ما نیستند اما دستکم نقطه آغازین پرخطر همه بی‌فرهنگی‌ها و تهی مغزی‌های ما می‌توانند باشند. اگر این معضل جدی گرفته نشود بدترین و شوم‌ترین روزها در انظار فرهنگ و تمدن‌مان خواهد بود و شد.

این‌چنین است که دلنگرانی‌ها یکی پس از دیگری قد علم می‌کنند و چون هیچ یاری‌گری یافت نمی‌شود که دلنگران فرهنگ و تمدن ایرانی- اسلامی‌مان باشد. همه آن نگرانی‌ها و دغدغه‌ها به عصبانیتی از پس کم‌کاری و نادانی متولیان فرهنگی‌مان بدل شده است. ایرانی که باید جایگاهی بس بزرگ و زنده در جهان اسلام داشته باشد. اسلام همانطور که به تفکر و تمدن اسلامی رنگ داده از آن نیز رنگی بس موزون و آرام‌بخش پذیرفته است. حیف از آن رنگ و ترس از آن روز که به هزار مکر و حیله از برون و هزاران سادگی و احولی و ناسنجیدگی از درون، تفکر و تمدن ایرانی- اسلامی دچار بیماری‌هایی بس بزرگ‌تر و بدون علاج شود. آیا زنگ خطرش را حس نمی‌کنید؟؟

ارسال نظرات