دانشگاه، منبع تولید علم یا مرکز ترجمه؟
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از دانشجو، ساجده امینفر؛ آنچه از وزارت علوم توقع می رود، تربیت افرادی متخصص برای حل مسائل کشور در عرصههای مختلف به وسیله دانشگاههایی است، که در ذیل آن قرار میگیرند، اما چیزی که به وفور از منظومهی وزارت علوم و تحقیقات دیده میشود، ساختاری است که از دانشجو برای سودآوری در بنگاه اقتصادی خودش یعنی همان دانشگاه، استفاده میکند. مسئله ارتباط صنعت با دانشگاه مسئله ای است که به کرات، مورد تاکید صریح مقام معظم رهبری بوده است و ایشان بارها اهمیت این موضوع را در سخنانشان ذکر کردهاند، اما با این وجود این مسئله به فراموشی سپرده شده است و مسئولین، عملکردی برای بهبود این معضل حیاتی نداشتهاند.
ساختاری که وزارت علوم در دانشگاههای ذیل خودش ایجاد کرده است، ساختاری برای پرورش افراد متخصص حل کننده مسائل روز کشور نیست، بلکه ساختاری است که ماحصل آن رزومه سازی برای افراد، به وسیله تعداد مقالههایی است که منتشر کردهاند و در این بین به موضوع پژوهشها و مقالهها که بر اساس نیاز حیاتی روز کشور باشند نگاهی نمیشود و چیزی که تربیت و پرورش داده میشود، دانشجوی حل کننده مسائل دانشگاه است، نه مسائل کشور! در این رویکرد دانشجو ابزاری است تا منبع درآمدی باشد برای افرادی که در دانشگاه ها پست و مقامی دارند و خدمات آموزشی ارائه میدهند.
ماهیتی که وزارت علوم میخواهد و در راستای آن تلاش میکند پژوهش است؛ که آن را ملاک ارزش بندی دانشگاه میداند و برای رتبه بندی دانشگاهها، به تعداد مقاله های نشر پیدا کرده از آنها، دقت میکند نه ماهیت موضوعی که مقاله در راستای آن نوشته شده است. دانشگاهی که باید افرادی متخصص با مسائل روز کشور تربیت کند، دچار یک رخنه قدیمی شده است که علارغم اینکه نیاز به ایجاد تحول را در خود میبیند، دچار تحول و شکوفایی نمیشود و همچنان به مکیدن افکار پوسیده مسئولین خود ادامه میدهد؛ در صورتی ک در نص معمار کبیر انقلاب از دانشگاه، به عنوان مبدا تحولات جامعه ذکر شده است.
از دانشگاه انتظار می رود تا منبع تولید علم و دانش باشد نه مرکز ترجمه مقالات! آنچه امروزه در دانشگاههای ما رخ میدهد، اجبار دانشجویان به حفظ و یادگیری مطالبی است که اساسا تحلیلی در آنها گنجانده نشده است و صرفا با شیوه حفظ محوری تدریس میشوند و کسی حق نقض و انکار مطالب را ندارد، حتی اگر آن مطلب علمی امروزه دیگر کاربرد نداشته باشد و با روشهای دیگری مثل استفاده از نرم افزار محاسبه شود، اما چارت درسی دانشگاه همچنان اصرار به آموزش آن مبحث به آن شیوه را دارد و خودش را دچار تحول نمیکند و با شیوه ای راکد به آموزش خود ادامه میدهد.
این رویکرد که در ۴ سال دوره کارشناسی یک دانشجو، دو سال ابتدایی آن باید صرف دروس نظری شوند و در آخر اگر مسئولین دانشگاه بودجهای برای دروس عملی در نظر گرفت اند، آزمایشگاه های آن دروس نیز برگزار شود، با هدف و رویکرد دوره کارشناسی در تناقض است؛ چرا که دوره کارشناسی مهم ترین دوران رشد بدنه دانشجویی است و استعداد دانشجو در این دوران نباید به چنین شکل بی بهره ای به هدر برود ، دانشجو نیاز دارد که برای فهم مسائل با معضلات گرایش تخصصی خودش لمس و تماس داشته باشد و آنها را به معنای واقعی کلمه حس کند نه آن که به صورت اجمالی و فانتزی به بازدید هایی برود که عنوان گذراندن دروس عملی را به خود بگیرند در حالی که اساسا بازدید نظاره گرانه ای بیش نبوده است و منبع تولید دانش و یادگیری نشده است.
البته واضح است که این رویکرد با هدف دانشگاه که استفاده از دانشجو برای سود آوری در بنگاه اقصادی خودش است، متناقض است و دانشگاه نیازی ندارد که چنین افرادی پرورش دهد فلذا به همان کارهای پژوهش محور خود ادامه میدهد و آمار کاهش تقاضا افراد برای حضور در دانشگاه و مراجع اموزش عالی نیز مانعی در اجرای کارهای کلیشه ای و زرد این ارگان ایجاد نمیکند. مسئله نظام آموزشی کشور در دانشگاهها ، مسئلهای است که امروزه عمر آن به بیش از ۴۰ سال رسیده است و این در حالی است که مسئولین و سازمان های مربوط به آن، که در چترش وزارت علوم قرار میگیرد دستاوردی برای تحول بنیادین در آن نداشته اند و به طبع این رویکرد با نگاه مقام معظم رهبری در تناقض است.
آنچه امروز به شدت حس میشود، علاقه نداشتن دانشجویان کشاورزی به رشته های تخصصی خودشان در دانشگاه است، که این گزاره، بوسیله آمار و ارقامی به وجود آمده است، که طی یک نظر سنجی از یک قشری متفاوت از دانشجویان مختلف کشاورزی بدست آمده است و نتایج این نظر سنجی مشهود بر آن است که اساسا منشا این بی علاقگی و بی انگیزه بودن دانشجویان ، از ناآگاهی و ناآشنا بودنی سر چشمه میگیرد که پدید آورنده آن ، نبود آموزش متناسب نسبت به اصول پایه و اساسی مقوله کشاورزی و ما ادراک کشاورزی در کشور ما است. که اساسا مقصد و مبدا این معضل متصل میشود به چتر اصلی تربیت و آموزش کشور که راس اصلی آن وزارت علوم هست.
که در این حین، مبدا شروع این معضل چارت درسی است که توسط وزارت علوم عنوان میشود و ذیلش در مراجع آموزش عالی تدریس انجام میشود. نقطه شروع جوانه زدن این معضل آن است که چارت ارائه شده برای تربیت این قشر از جامعه نخبگانی ، هیچ سنخیتی با هدف و ماهیت اصلی مقوله کشاورزی در جامعه ندارد و دقیقا با این مقوله به نحوی برخورد میشود، که در ذهن مخاطب تفاوتی برای تمایز با تدریس دروس نظری ایجاد نمیکند. در صورتیکه که این دو گزاره از اساس با هم تناسبی ندارند و هر دو ماهیت و هدف متفاوتی را دنبال میکنند و نباید آموزش این دو با شیوهی یکسانی صورت بگیرد.
مسئلهای که فی الحال گریبان گیر این طیف از دانشجویان شده است و نمیگذارد از آن خروجی مناسبی را به عمل بیاورد، معضل نبودن درک و احساس درستی از دانشجویان کشاورزی نسبت به مسائل و معضلات حوزه کشاورزی است که به تبع، اجازه نمیدهد علم آموزان این عرصه نسبت به مسائل و عرصههای متفاوتی که در این حوزه وجود دارد، راهکار مناسبی ارائه بدهند و خروجی این معضل وجود یک عقب ماندگی هولناک جامعه در نظام مسائل کشاورزی شده است و راهکار بهبود و حل آن فقط به دستان مسئولین ذی ربطی که وظیفه ارائه چارت و چگونگی آموزش این عرصه را دارند حل شدنی است.
اساسا تبیین درست نظام مسائل کشاورزی رجوع میکند به مهم ترین نقطه عطف کشاورزی که همان آموزش کشاورزی است که در چترش وزارت علوم مطرح میشود که ناظر بر اختیارتش، باید چارت ارائه شده برای دانشکدههای کشاورزی را که وظیفه تربیت افراد متخصص و اگاه به مسائل و معضلات حوزه کشاورزی را دارند دچار بازنگری کند تا به دنباله آن شناخت درستی از مقوله کشاورزی در ذهن قشر دانشجوی مخاطب این عرصه و همچنین ایجاد علاقه و انگیزه نسبت به فعالیت جوانان در این بخش را به همراه داشته باشد.
ساجده امینفر - معاونت علمی بسیج دانشجویی دانشکدگان ابوریحان دانشگاه تهران