سینمای فطرت بهترین شکل "سینمای دینی" است
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، یکی از مباحث داغ و جدالهای مرسوم بر سر سینمای دینی از آنجا ناشی میشود که قلمرو و مصداق سینمای دینی روشن نیست و همین موضوع باعث میشود تا منتقدین، کارشناسان و نویسندگان آن را بر اساس نگاهی که به آن اعتقاد دارند، تعریف کنند.
البته خود این موضوع با تولیدات سینمایی سالهای گذشته باز میگردد. اشکال مختلف فیلمهایی که با دین ارتباط و برخورد داشتند باعث شده است تا جریانهای گوناگون سینمای دینی شکل بگیرد و در نتیجه حوزه رسانه و نقد نیز در این زمینه ورود کند. عدهای نسبت به دینی خواندن برخی از فیلمها انتقاد دارند و عدهای دیگر آن را حقیقت دین میدانند.
بنابراین بنظر میرسد باید سینمای دینی مورد کنکاش دقیق با ابزار تاریخپژوهی و دینپژوهی قرار بگیرد تا از یک اندیشه و نظرگاه منطقی و بدور از سلیقه برسیم.
دکتر رفیع الدین اسماعیلی دارای دکترای جامعه شناسی از دانشگاه باقر العلوم و نویسنده کتاب سیاست و دین در سینمای ایران، بررسی انتقادی سینمای دینی پس از انقلاب اسلامی، در مصاحبهای درباره شکلگیری جریانهای مختلف سینمای دینی در کشور ما و همینطور نقد اجمالی آنان پرداخته است. در این مصاحبه او بهترین و نزدیکترین شکل از سینمای دینی را معرفی میکند و با نظر به اندیشه شهید سید مرتضی آوینی نکتهای مهم را درباره شرط لازم برای قرار گرفتن در ساحت این سبک از سینما بیان میکند.
**وقتی از سینمای دینی صحبت میکنیم منظورمان دقیقاً از دین چیست آیا فضای فطری، عرفانی و معنوی را هم شامل میشود یا قلمرو آن در محدوده شریعت و مذهب قرار میگیرد؟ به نظر شما سینمای کشور ما بیشتر کدام یک از اقسام فوق را به عنوان سینمای دینی محسوب میکند؟ آیا سیاستگذاریهای سینمایی یا فرهنگ میان هنرمندان و سینماگران ما باعث آن شدهاست؟
باید در مقدمه بگویم که در مورد سینمای دینی مباحث و ادبیات زیادی مطرح شده و شکل گرفته است. هم در بحث نظری و علمی آن و هم در بعد رسانهای آن، که میتوان گفت در نتیجه تعاریف مختلف و متنوعی از سینمای دینی تولید شده است.
اینکه آیا سینمای دینی، عرفانی و یا مذهبی است، فکر میکنم به همین اختلاف تعاریف بر میگردد که افراد مختلف با نگاه مختلف آن را مورد بررسی قرار دادهاند و تعاریف گوناگونی از آن ارائه دادهاند. ما در تاریخ سینمای ایران درباره سینمای دینی، فراز و فرودهای زیادی داشتیم. در بعضی از دههها فضای عرفانی را سینمای دینی میدانستند و در دیگر دههها نشان دادن نمادها و مباحث مذهبی را.
در این مورد باید گفت که شاید اختلاف نظرهایی بین اندیشمندان بوده یا آنان فهم متفاوتی از سینمای دینی داشتند که این موضوع هم قابل توضیح است که در نتیجه آن در این دههها چه اتفاقی در حوزه سینمای دینی افتاده است. به عنوان مثال شاید در دهه 60 سینمای معناگرا و داستان یک عابد، زاهد و انسان مذهبی را سینما میبردند و نشان میدادند. اما در دهه 1370 و1380 این دیدگاه تغییر کرد. چه بسا نشان دادن زندگی یک روحانی و کسی که منتصب به دین است تبدیل به سینمای دینی شد.
برای همین نمیشود از یک مقوله کلی و جدی و اصلی به این مباحث رسید و برای همین سیاست گذاران ما یک سیاست واحد در این مورد نداشتند که بگوییم یک تعریف از سینمای دینی وجود دارد. سیاستگذاران ما بر اساس تغییر دولت عوض شدند که این هم بخاطر تغییر گفتمان جامعه است. بعضاً سینمای دینی پر رنگ شده و برخی اوقات کم رنگ شده یا برخی اوقات به معنای عرفانی آن گرفته شده و برخی اوقات به معنای نمادهای دینی و شعایر و احکام دینی شده است. در دورهای فکر میکردند اگر احکام دینی مستقیما در فیلم باشد سینما دینی میشود. به تعبیر دیگر برای همین بود که در دورانی گاهی اشکال میگرفتند که چرا نماز در فیلم دیده نمیشود. در حقیقت فکر میکردند نشان دادن خود نماز و روزه گرفتن و شعائر دینی، سینمای دینی است.
پس در سیاستگذاری بعد از انقلاب اختلاف دیدگاه وجود داشته است که بر اساس سلیقه مدیرانی بوده که حاکم بر سینما بودند. در واقع ما سیاستگذاری فراتری در سینما نداشتیم و نداریم، نهادی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی در مورد سینمای دینی در حد چند حرف کلی در شورا موضوعاتی را تصویب کرده است و مجلس هم بحث جدی در این زمینه ندارد. تنها اجرائیات و قوانین کلی داریم اما در سیاست گذاری کلان و در حوزه تعاریف و مباحث نظری، چیزی نداریم.
سیاستگذار ما در حال حاضر همان وزارت ارشاد و سازمان سینمایی است که بر اساس افرادی که داشتند تغییر میکردند. پس این گونه نبوده که سینمای دینی از منظر دولت یا از منظر جمهوری اسلامی عرفانی است یا نیست؛در دورهای عرفانی بود و در دورهای شعایر مذهبی ملاک سینمای دینی بود؛ اما در گذر زمان پختهتر شد.
**برخی از منتقدین سینمایی و نویسندگان مانند شهید آوینی نسبت به سینمای دینی ما نقد داشتند و عموماً آن را سینمای دینی حقیقی قلمداد نمیکردند و میگفتند که بیشتر نوعی سینمای عرفانی و شبه روشنفکری است. آیا با دیدگاه آنان موافقید یا به دیدگاه آنها نقد دارید؟
شهید آوینی در دهه 1360 به سینمای دینی این نقد را داشتند که سینما به سمت عرفانی رفته بود و بنظرم نقدش درست بود. سخن این بود که این سینمای دینی نیست که عرفان را نشان میدهد. این مسأله از نقد جدی ایشان به فیلم "هامون" شروع شد و این مطلب را به صورت مفصل گفت.
شهید آوینی نکته بسیار مهمی را در اینباره بیان میکند. ایشان میگوید که ذات سینما به گونهای است که نمیتوان آن را اسلامی کرد. در حقیقت خود حجابی است برای بیان مفاهیم دینی. اما نمیگوید امکان پذیر نیست بلکه در نهایت میگوید که این حجاب و مانع را باید با این مفاهیم والا خرق و آن را تسخیر کنیم. باید بتوانیم بر این ابزارها که میخواهد بر ما و بر وجود ما و نگاه ما غلبه کند، ما غلبه کنیم. اگر کردیم میتوانیم سینمای دینی هم داشته باشیم و به همین جهت در جملات آوینی از واژه تسخیر استفاده کرده است. حتی با عبارت زیبایی میگوید که با نگاه جهاد گونه و تلاش شبانهروزی، مفاهیم اصیل دینی میتواند بر سینمای غرب غلبه و تکنولوژیش را تسخیر کند. این موضوع امکانپذیر است.
او میگوید که نمیتوان دور کشور دیوار کشید و مانع از ورود تکنولوژی به آن شد برای همین حالا که به میان ما میآید باید آن را تسخیر و به آن غلبه کنیم.
به نظرم این بخش از حرفهای شهید آوینی به نسبت دیگر بخشهای سخنان و حرفهای او کمتر گفته میشود. البته خود شهید آوینی هم به این بخش زیاد نپرداخته است. باید این ماجرای تسخیر و غلبه بر تکنیک را فهم کنیم زیرا بر رشد سینما و رسیدن به سینمای ملی و دینی تاثیر دارد. اینکه در سینمای دینی کسانی با اصل آن مخالفت میکنند بخاطر تضاد میان سینما و دین است که آوینی به آنان پاسخ داد.
دیگر دوستانی هم که بعد او به سینمای دینی نقد کردند دیدگاهشان به همان طیف بر میگردد. متأسفانه سینمای ما هم به آن سمت هول داده شده است اگرچه قائل به اینم که در دهه 1370 به بعد از زمانی که مجیدی و میرکریمی و امثال ایشان فیلمهایی تولید کردند که با نگاه فطری نمایانگر بهتر سینمای دینی بود. در حقیقت در این شکل از سینمای دینی، غایت یک امر و داستان را یک مفهوم دینی قرار میدهند؛ نتیجه یک فیلم را افزایش باور به حق و افزایش باور دینی مردم چه در رفتار و گفتار میداند.
یعنی نتیجه یک فیلم اگر منتج به باورپذیری دینی مردم یا رشد دینی و اسلامی آنها بشود آن را سینمای دینی میدانم که مجیدی از جمله افرادی بود که توانست با بچههای آسمان، رنگ خدا و دیگر آثارش فضای سینمای دینی را به تصویر بکشد. این جریان سینمای دین توانست رشد کند اما تعداد آن کم بود.
میرکریمی هم فیلم "خیلی دور، خیلی نزدیک" را ساخت البته مضمون شبه عرفانی داشت اما باز هم به سینمای فطری دینی نزدیک بود. اما متأُسفانه این شکل از سینمای دینی تعدادش خیلی کم بود و با وجود اینکه میشد رشد بسیار خوبی داشته باشد، با موفقیت پیش نرفت.
در دولت مستقر از سالهای 1384 تا 1392 نیز شاهد سینمای امامزادهای هستیم. سینمایی که حول محور فردی در مامزاده میچرخد که عموماً هم عقب مانده ذهنی است و چیزهایی را شهود میکند. سینمایی که میتوان آن را سینمای عرفاننما معرفی کرد. البته اشتراکاتی با عرفان دارد اما عرفانی هم حتی نیست. در آن دوران سیاستها رسما خنثی دیگر عمل میکرد و مهم نبود که سینمای دینی کجا میرود. باز هم مشکل این بود که سیاستگذاری کلانی در این حوزه نداشتیم و سلیقهای عمل میکردند.
اگر سیاستگذاران سینمایی ما، سینمای دینی را به سینمای فطری و دینی سوق میدادند، یعنی به سینمایی که غایتش باورپذیری دینی مردم باشد، اتفاقات بزرگی میافتاد. بنظرم سینمای دینی این نوع از سینما است و نه فقط سینمای عرفانی و احکام دینی یا حتی برخی مناسک دینی مانند نماز، زیارت، اسطورههای دینی مانند تاریخ مقدس. چه بسا فیلمی که در مورد تاریخ دین است اصلاً تحریف دین باشد که دیگر یک فیلم دینی نیست. یا فیلمی باشد که فضای ماورایی را نشان دهد که آن هم دینی نیست.
پس بهترین نوع از فیلم دینی آن است که هدف و غایتش باروپذیری دینی مردم و کمک به رشد دینی مردم باشد. به عقیده من این سینما را می توانیم سینمای دینی قلمداد کنیم.
**در سالهای اخیر که تحلیل و نقد در حوزه سینمای دینی افزایش چشمگیر داشته است، هم رسانه ملی و هم سینما تلاشکردهاند تا سینمای دینی را تقویت کنند. بنظرتان چقدر در این مسیر موفق بودهاند؟
در سال های اخیر فیلمهای مختلفی داشتیم که میخواستند دینی باشند. اما همانطور که گفتم سیاستگذاران ما تعریف صحیح از سینمای دینی ندارند. ما سیاست درستی در حوزه سینمای دینی نداریم و کارگردانان بر اساس سلیقه خود فیلم میسازند. یک نفر فیلمی میسازد که شیطان حلول کرده در جسم کسی فازغ از اینکه اصلاً آیا حلول امکان پذیر است یا خیر، فیلمساز میخواهد این موضوع را دینی کند.
او صرفاً ذهنیتی دارد که آن را در فیلم پیادهسازی کند کسی هم نیست که به او سیاست و مشاوره بدهد که سینمای دینی را فهم کند.
به جای آنکه سینمای دینی و تلویزیون دینی درست کنیم، دین تلویزیونی درست کردیم
وقتی که سینمای دینی اینگونه شکل بگیرد، طبیعتاً سلیقهای عمر میکند و تفکر کارگردان در آن حاکم میشود که میتواند مشکلاتی را ایجاد کند. باید بدانیم که در حوزه دین و رسانه چیزی که مهم است و اتفاق افتاده این است که ما بیشتر آمدیم دین را به تلویزیون آوردیم و به جای آنکه سینمای دینی و تلویزیون دینی درست کنیم، دین تلویزیونی درست کردیم. کاری نکردیم تلویزیون را دینی کنیم، چون اگر بخواهد سینما و تلویزیون دینی شود باید همه اجزایش با هم در خدمت دین باشد و به دین کمک کند. این افق خیلی میتواند مثمر ثمر باشد.
نکته دیگر اینکه ما در جریانهای سینمای ایران باید ببینیم کدام جریان ظرفیت نشان دادن غایت دینی را دارد؟ باید آنها را پیدا و برجسته کنیم. این راهکار خوبی است یعنی باید دید که کدام از ژانرها و سبکهای سینمایی میتواند باورپذیری دینی مردم را تقویت کند. به عقیده من گونه دفاع مقدس، فطری و حتی سینمای ملی این استعداد را دارد. سینمای ملی از آنجایی که هویت دینی و ملی را با هم در همآمیخته است، شدیداً میتواند برای سینمای دینی کمکرسان و مفید باشد.
پس در نهایت حرفم این است که اگر فیلمی حتی نماز و روزه را نشان ندهد اما باورپذیری دینی مردم را تقویت کند، دینی است.
نقدی که دوستان منتقد و نویسنده ما به سینمای شبه روشنفکری داشتند درست است که آن، سینمای دینی ما نیست بلکه نهایتاً بخشی از سینمای دینی ما است. مطالبی که طرفداران این سبک فیلمها مینوستند به شدت تلاش میکردند که عرفان را در این فیلمها پر رنگ کنند که این فیلم دینی است. نقدها به همین دیدگاه بود و نه به کلیت فیلمهایی که در این موضوع وجود دارد.