۱۸ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۵:۱۰
کد خبر: ۷۱۱۵۷۰

شماره ۷۱ فصلنامه علمی - پژوهشی «عرفان اسلامی» منتشر شد

شماره ۷۱ فصلنامه علمی - پژوهشی «عرفان اسلامی» منتشر شد
هفتاد و یکمین فصلنامه علمی - پژوهشی «عرفان اسلامی» با ۲۰ مقاله منتشر شد.

به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، هفتاد و یکمین فصلنامه علمی- پژوهشی «عرفان اسلامی» به صاحب امتیازی دانشگاه آزاد اسلامی واحد زنجان با مدیر مسؤولی علی اکبر افراسیاب پور و سردبیری عبدالرضا مظاهری منتشر شد.

این فصلنامه در 20 مقاله و 393 صفحه منتشر شده و عناوین، نام نویسندگان و چکیده مقالات به شرح زیر است:

بررسی ولایت در آثار قشیری

مهدی شریفیان؛ شهلا علیه پور

چکیده: اصل ولایت به­عنوان اساس طریقت تصوّف و باطن نبوّت به­شمار­می­رود. مقام ولایت متعلّق به کسانی است که خداوند متولّی ایشان گشته و به ­عنوان دوست ویژۀ خود برگزیده­است. مسألۀ ولایت که به پیر و ولیّ این امکان را می­دهد تا با تصرّف در احوال مرید او را به سر­منزل مقصود برساند. از نکات مورد تأکید صوفیان در تمام دوره­های عرفان و تصوّف اسلامی است. قشیری در آثار خود، بویژه در رسالۀ قشیریّه به بیان بسیاری از مفاهیم بنیادین عرفان و تصوّف از جمله ولایت پرداخته و قدیمی­ترین تعریف از آن را ارائه­داده­است و به­دلیل تأثیر وی بر آثار پسین، بررسی آثار او در باب ولایت می­تواند روشنگر عقاید کلّی پیرامون این مسأله در تصوّف اسلامی باشد؛ ازاین­رو در این پژوهش که با نگاهی متن­محور و به شیوۀ کتابخانه­ای انجام­شده، مبانی عرفانی ولایت و عوامل تحقق آن در انسان از دیدگاه قشیری تبیین و به­نحو نظام­مند ارائه­شده­است. نتایج حاکی از آن است که ولایت نزد قشیری امری عطایی و یا کسبی و متعلّق به کسانی است که خداوند افعال و اوصاف بشری را از آن­ها زدوده و به اوصاف الهی بدل­کرده و بیشترین کارکرد آن در رابطۀ مرید و مرادی است. او کرامات را امری موهومی و نشانۀ صدق ولیّ می­داند.

 

نشانه‏ شناسی عناصر عرفانی- اسطوره‏ای در منطق‏الطیر

مریم پرورش؛ سیدعلی‌اصغر سلطانی؛ محمدجواد حجازی

چکیده: نشانه‏شناسی به بررسی نشانه‏هایی می‏پردازد که در زبان و همچنین آثار ادبی به­کارگرفته­شده‏اند. مادۀ اصلی ادبیات، زبان است و زبان ساختاری یکپارچه از نشانه‏هاست. شاعر یا نویسنده به­حکم اینکه از زبان برای بیان اندیشه خود کمک­می‏گیرد، با نشانه‏های زبانی سروکار دارد. مقالۀ حاضر با شیوۀ تحلیلی- توصیفی سعی­دارد نشانه‏شناسی عناصر عرفانی و اسطوره‏ای را در منظومۀ عرفانی منطق‏الطیر بررسی­کند. بررسی حاضر به این نتیجه دست­یافته­است که عطار در منظومۀ خود، از پرندگان به عنوان نشانه‏ها و عناصری عرفانی و اسطوره‏ای برای بیان مفاهیم سلوک عرفان استفاده­کرده‏است. مهم‏ترین این نشانه‏ها سیمرغ است که به­عنوان پرنده‏ای اساطیری، در منظومۀ منطق‏الطیر عنصری نمادین و نشانه‏ای اسطوره‏ای در مفهوم حقیقت وجودی به­کاررفته که هر سالک پس از طی مراحل سلوک عرفانی به آن دست­می‏یابد. همچنین دیگر پرندگان نشانه‏هایی برای طیف راهبران راه عرفان هستند که در متن مقالۀ حاضر به تفصیل دربارۀ آن‏ها بحث­شده‏است.

 

مفاهیم نمادین نور در دیوان حافظ

ابراهیم واشقانی فراهانی؛ سعید مهری؛ فرزانه دستمرد

چکیده: بشر از همان اوان حیات خود بر زمین، با پدیده‌‌های رازآمیز بسیاری روبه‌رو بوده­است و یکی از رازآمیزترین این پدیده‌ها برای او، نور بوده‌است. نور، نوع زندگی و معماری فضای زیست آدمی را تحت­‌تأثیر قرارداده و افزون بر جنبۀ مادی و فیزیکی حیات بشر، به­تدریج بر جنبۀ ذهنی و معرفتی وی نیز پرتو افکنده­است. در ساحت معرفتی و فلسفی، نور، چشم‌انداز بحث‌هایی ظریف را فراروی آدمی گشوده­است. در کنار همۀ این ویژگی‌ها، نور به­عنوان تجلّی زیبایی، در خدمت بیان هنری درآمده و گونه‌های هنر را از امکانات مادی و بیانی وسیعی بهره‌مند کرده­است. در این مقاله با استفاده از نظریۀ نماد، کارکردهای نمادین نور و خوشه‌های تصویری مرتبط با آن یعنی خورشید، آفتاب، شمع، چراغ و ... در دیوان حافظ تبیین­می­شود. و نیز سعی­کردهایم به بررسی لایه‌ها و وجوه گوناگون نور از قبیل نور نماد حق تعالی، انسان کامل، جهانِ غیب به منزلۀ نور، حضور نور در مکان، خوراک و شراب و تبیین مقولۀ فنا و بقا در دیوان حافظ با استفاده از پدیدۀ نور ‌بپردازیم تا دریچه‌ای دیگر برای شناخت کامل‌تر دیوان این شاعر برجسته‌ گشوده­ شود.

 

تقارب محتوایی آموزه‌های عرفان اسلامی و روانشناسی فردی آدلر

محمدرضا فریدونی؛ سیدمیثم موسویان

چکیده: چالش بین درمانگر و مراجعان مذهبی در روان­شناسی مسأله­ای کاملاً جدی است که به­جهت اختلاف در بینش و نحوه­ نگاه به خداوند، انسان و جهان بین درمانگر و مراجع به­وجودمی­آید. دیدگاه ناباورانه درمانگر به مسائل معنوی و حقایق مذهبی، حجاب ضخیمی از بی­اعتمادی را در بین او و مراجعان مذهبی می­گستراند که روند درمان را تحت­تأثیر قرارمی­دهد. روان­شناسی فردی آدلر از جمله مکاتب مهم در روان­شناسی است که به دیدگاه­ معنوی و مذهبی مراجعان اهمیت­می­دهد. در روان­شناسی آدلری، همت و  اراده، همنوع انسانی، عشق و محبت و برخی شاخصه­های دیگر وجوددارد. همین مفاهیم در عرفان اسلامی از ترقی و ساحت وجودی خاصی برخوردار است.  این زمینه مشترک بین روان­شناسی فردی آدلر و عرفان اسلامی مسئله قابل­توجهی است که ضرورت پژوهش در تقارب محتوایی آموزه­های روان­­شناسی و عرفان اسلامی را ایجاب­می­کند. پژوهش حاضر که به روش تحلیلی- توصیفی سرانجام یافته­است؛ دستاوردش استخراج پاره­ای افکار مرکزی در دو ساحت روان‍‌شناسی آدلری و عرفان اسلامی بوده­است. وجود چنین مباحثی ظرفیت عرفان اسلامی را در ساحت درمانگری  به­خوبی نشان­می­دهد.

 

نظریه عالم کبیر و عالم صغیر در مکتب ابن‌عربی

مهدی فرحناکی مقدم؛ احسان قدرت‌اللهی؛ محمدرضا بلانیان

چکیده: نظریۀ عالم کبیر و عالم صغیر یا تناظر انسان و عالم در جهان اسلام، در بیان اخوان­الصفا و تفکر اسماعیلی، غزالی، شیخ اشراق، افضل­الدین کاشانی، عطار و مولوی تبلور بیشتری یافت­هاست.این نظریه در مکتب ابن­عربی، اندیشه­ای اساسی و زمینه­ای است که با تمام مباحث جهان­شناسی و انسان‌شناسی این مکتب، پیوندداشته و درپی تبیین مقام انسان و جایگاه او در عالم است. تناظر انسان و عالم در مکتب ابن­عربی از دو رویکرد تناظر جزوی و تناظر کلی قابل­بررسی است. تناظر جزوی یکا­یک اعضای انسان را با تک­تک اجزای عالم، مقابل قرارمی­دهد، و بیشتر جنبه ذوقی و تمثیلی دارد. در طرح تناظر کلی عالم کبیر و عالم صغیر، این اندیشه را می­توان عین الربط مباحث این مکتب تلقی­کرد. براساس جهان­شناسی و انسان­شناسی ابن عربی، انسان و عالم، ظهورات اجمالی و تفصیلی حقیقت واحد هستند. تناظر کلی، متوجه ساحت نوعی و تکوینی انسان است و براین­اساس، انسان و عالم، هر دو بر صورت الهی بوده و از­این­جهت، نشانگر یک حقیقت­اند و هر سه با یکدیگر تطابق­دارند. در این نگاه، انسان، کون جامع؛ خلیفه الهی؛ روح؛ معنی؛ و غایت عالم است. انسان، مختصری از کل عالم بوده، و از­این­رو، به لحاظ صورت ظاهری، عالم صغیر؛ اما در معنی، عالم کبیر تلقی­می­شود.

 

ابن‌فارض و حافظ درجستجوی تجلیات الهی

حسین فامیلیان سورکی؛ علی ابوالحسنی

چکیده: در اندیشه‌های عرفانی، اصل جهان‌بینی عارف بر محور وحدت وجود است. اینکه ذات حق به جلوه‌های گوناگون در کثرات و تعینات تجلّی­کرده­است و آن‌ها را آیینۀ تمام­نمای حق نموده­است. باتوجه­به تأثر حافظ از اندیشه‌های ابن­فارض این مفهوم در اندیشۀ عرفانی وی نیز واردشده­است. در ادبیّات تطبیقی نقاط اشتراک و افتراق، تأثیر و تأثر دو ادیب وکار آن‌ها بررسی­می‌شود. ادبیّات ملی یک کشور را غنی­می‌کند، باعث تبادل افکار و توسعۀ فرهنگی می‌شود و این‌گونه ادبیّات یک ملت را بر جهان عرضه­می­دارد؛ لذا در این جستار، سعی­شده­است جلوه‌های عرفانی دو شاعر معروف عربی و پارسی ابن­فارض مصری و خواجه­حافظ شیرازی در چارچوب ادبیّات تطبیقی و روش مقایسه‌ای بررسی­شود؛ اما آنچه قابل­اثبات می‌باشد این است که هر دو شاعر معروف، قدر اشتراک‌های در آبشخورها و زبان عرفانی دارند و در مفاهیم اساسی عرفانی مانند بحث تجلّی، قابل‌مقایسه‌اند و باتوجه­به تحلیل‌های انجام‌شده از زندگی اجتماعی و ادبی این دو ادیب معروف، خواجه حافظ شیرازی از ابن­فارض مصری به‌طور غیرمستقیم؛ یعنی از طریق تعلّم در مکتب‌های زمانه­اش تأثیر پذیرفته­است.

 

بازکاوی وحدت وجود در اندیشۀ ابن‌عربی و عبدالرحمن جامی

ناصر قره خانی؛ نجمه محیایی

چکیده: عبدالرحمن جامی از جمله شاعرانی است که با آثار و اندیشه‌های ابن‌عربی آشنایی­داشته و از آن تأثیرپذیرفته‌است. از میان مجموعۀ هفت­اورنگ او، تحفة­الاحرار است که برپایۀ تفکرات ابن‌عربی خصوصاً وحدت وجود شکل گرفته‌است. جامی یکی از نخستین شاعرانِ شارحِ تفکرات ابن‌عربی درباب وحدت وجود است و از اندیشه­های او بسیار تاثیرپذیرفته‌است. یکی از این تأثیرات، جمع نقیضین است؛ یعنی وحدت و کثرت، تشبیه و تنزیه، ظهور و بطون و ... پژوهش پیش‌رو کوشیده نگاه یگانه بین ابن­عربی و جامی به مظاهر هستی و همگونی‌های اندیشۀ وحدت وجودی آن دو را با روش توصیفی تحلیلی و در چشم­اندازی تطبیقی مورد کاوش قراردهد. برآیند پژوهش نشان­می­دهد هرچند جامی در این رویکرد به‌صورت پارادوکس و متناقض­نما عمل­می‌کند؛ اما درصدد یافتن نتیجه­ای واحد و رسیدن به نقطه‌ا‌ی یگانه در ذهن خویش است. او برای رسیدن به این نتیجه تحت­تاثیر اندیشۀ ابن‌عربی است و این دو عارف با رویکردی متناقض­نما اندیشه­های خود را بیان­می‌کنند

 

روانشناسیِ عرفانیِ دین براساس نظریّات یونگ در دفتر ششم مثنوی

محمّد امین احسانی اصطهباناتی؛ مریم شفیعی تابان

چکیده: تجربۀ عرفانی از دین، یعنی مواجهه با امر مقدّس و درک حضور وجود او، که به‌ صورت فردی و یا جمعی، در درون افراد بروز و ظهور می‌یابد، در روانشناسی، این تجربۀ عرفانی ، نوعی گرایش درونی و فطری به‌شمارمی‌رود. یونگ بر این نکته تأکیدمی‌ورزد که تجربۀ عرفانی از دین، نوعی تجربۀ مینوی و مقدّسی است که در ضمیر خودآگاه و عمدتاً ناخودآگاه جمعیِ بشر، نهادینه­شده­است. کارل گوستاو یونگ (1961- 1875 م) روانشناسی سوئیسی و پایه‌گذار روانشناسی تحلیلی، با طرح نظریۀ کهن‌الگوهای ناخودآگاه جمعی، سعی کرد پنجره ای نوین به‌سوی عرفان بگشاید؛ زیرا، بر تجربیّات طبیعی و خودانگیخته تمرکز دارد، به‌ویژه در رؤیاها و تخیّلاتی که به‌نظرمی‌رسد با عرفان اسلامی، تقویت می‌شوند. مولانا نیز، ایمان و تجربۀ عرفانی از دین را، از جنس عشق می‌داند که به‌طور فطری و غریزی، در سرشت انسان به‌ودیعت نهاده­شده­است و کشش و جذب روحی به‌سوی مبدأ و اصل که در عرفان اسلامی، مطرح می شود، ناشی از همین تفکّر است؛ او عشق را، محرّک روح انسانی در سبب جذب روح به ‌نوای الهی و عرفانی، در مسیر رسیدن به ‌تجارب عالی ایمانی می‌بیند. این مقاله، برپایۀ مطالعۀ موردی آرای کارل گوستاو یونگ دربارۀ تجربۀ عرفانی از دین و اندیشه‌های مولانا در دفتر ششم مثنوی به ‌این پرسش پرداخته­است که دو رویکرد متفاوت روانشناختی و عرفان نسبت به‌دین، در چه وجوهی از یکدیگر متمایزمی‌شوند و در چه وجوهی به‌یکدیگر نزدیک هستند. برای پاسخ به‌این پرسش، مقاله با اشاره به‌روانشناسی عرفانیِ دین از دیدگاه یونگ و مولانا، نتیجه گرفته­است که  فطری­بودن دین و عرفان، یکی از نکات مشترک اندیشۀ مولانا و روان‌شناسی یونگ، در تجربۀ امر مقدّس است.

 

تحلیل آرکیتایپی فضای عرفانی در آرامگاه‌های عارفان دوره ایلخانی (شیخ عبدالصمد نطنزی و شیخ صفیالدین اردبیلی)

الناز بهنود؛ لیدا بلیلان؛ داریوش ستارزاده

چکیده: روانشناسی تحلیلی یونگ ابزار معرفی تازه­ای جهت فهم معانی و دریافت پیام­هایی نو از منابع هنری و ادبی به­شمارمی­رود. براساس این نظریه، کهن­الگوها(آرکی­تایپ)، بن­مایه­ها و تصاویر نمادینی هستند که در اساطیر و فرهنگ­ها، مفاهیمی مشترک و مشابهی را در ناخودآگاه بشر به­جای گذاشته­اند. در میان آثار معماری، آرامگاه­های عارفان دوره ایلخانی به عنوان فضاهایی عرفانی، یکی از بهترین زمینه­های ظهور این صُور ازلی را دارا می­باشند. یکی از کهن­الگوهای مهم و محوری که در روانشناسی تحلیلی یونگ مطرح­است، کهن­الگوی رُشد(فرآیند تفرّد) می­باشد که درباره پرسش­های معنوی در مورد معنای زندگی و هدف هستی مطرح­می­شود. یونگ معتقد است که این کهن الگو را فقط می­توان با اسرار توصیف­ناپذیر «وحدت عرفانی» قیاس­کرد. براساس هدف پژوهش حاضر، که شناخت مفاهیم معنایی آرکی­تایپ می­باشد، ضمن بهره­گیری از روش محتوای کیفی از رویکردهای مطرح در ادراک نشانه­ها استفاده­شده­است. این تحقیق با مطالعه بر روی این لایه­های نشانه­ای سعی­دارد تا کیفیت و نحوه ارتباط میان تفکر عرفانی، کهن­الگوها و ساختار معماری فضاها را روشن­سازد. با این فرض که توجه به سیر از جهان دنیوی به جهان اخروی همواره در ادبیات و عرفان موردتوجه بوده­است، به­نظرمی­رسد این کهن­الگو در ساختار معماری آرامگاه­های موردنظر بازتاب یافته­باشد.

 

بررسی تأویلی- عرفانی آیات مربوط به حضرت آدم(ع) و حوا در کتاب اساس‌التأویل قاضی‌نعمان

ویدا دیزجی؛ محمدرضا آرام

چکیده: خداوند در قرآن کریم، سرگذشت بسیاری از پیامبران را در قالب تمثیل، تشبیه و مهم­تر از آن درقالب داستان بیان­کرده­است. با­توجه­به اهمیت موضوع آفرینش آدم به­عنوان اولین انسان، در قرآن کریم این مسئله مورد­توجه­بوده­است و مفسران بسیاری در ذیل آیات مربوط به قصه آفرینش آدم، دیدگاه­های متعددی را مطرح­کرده­اند. قاضی­نعمان نیز در کتاب اساس­التأویل ، دیدگاه­های تأویلی و عرفانی خود را درمورد قصه خلقت آدم بیان­داشته­است. نوشتار حاضر درپی ­یافتن پاسخ­این سوال است که دیدگاه قاضی­نعمان در ذیل آیات مربوط به حضرت آدم و حوا چیست؟ براین­اساس، این مقاله برمبنای روش اسنادی- تحلیلی می­کوشد مبانی فکری قاضی­نعمان را موردبررسی و نقد قراردهد. یافته­های تحقیق نشان­می­دهد، قاضی­نعمان، در تفسیر و به­ویژه در تأویلات عرفانی بیشتر از تراوشات ذهنی خود بهره­جسته و به­صورت ذوقی مطالبی را بیان­نموده­است و جز درموارد بسیار کمی از روایات اهل­بیت (ع) بهره­برده­است و علاوهبر آن، اشاره­ای به منابع تأویلات خود نمی­کند.

 

واکاوی جایگاه ادراک و تجلّی در رویکردهای دوگانه به زیبایی‌شناسی با تأکید بر مفهوم زیبایی در عرفان اسلامی

محمد‌علی سیستانی؛ آزاده شاهچراغی؛ حمید ماجدی

چکیده: امروزه موضوع زیبایی دچار بحران هویت و فقدان مبانی نظری مدون است و اصولی که برخاسته از مبانی اعتقادی اسلام و عرفان اسلامی –به­عنوان مهم­ترین منبع زیبایی­شناسی در اسلام- باشد، وجودندارد. خاستگاه زیبایی و معیارهای داوری زیبایی شناسانه، همواره محل چالش و اختلاف­نظر پژوهشگران بوده، اما از میان رویکردهای مختلف، همواره دو دیدگاه متقابل وجود دارند که نگاه اول دلیل زیباییِ موجودات را در ریشه­های معنایی کاوش­می­کند و گروه دوم، ادراکِ انسان (به­عنوان سوژه) از اثر (به­عنوان اُبژه) را عامل تجربه امرِ زیبا می­داند. به­نظرمی­رسد رویکردهای اول بر مفهوم تجلی استوارند و رویکردهای دوم بر مفهوم ادراک. از هرکدام از این دو رویکرد، سه بستر مطالعاتی انتخاب­شده که عبارتند از: «زیبایی قبل و بعد از مدرن»، «زیبایی متعالی و محسوس» و «زیبایی نزد سنت­گرایان و واقع­گرایان (در زیبایی­شناسی اسلامی)». بنابراین در این تحقیق ابتدا دو مفهوم تجلی و ادراک به­عنوان مفاهیم محوری و پس از آن رویکردهای دوگانه فوق مورد بررسی و تدقیق قرارگرفتند. معیارهای این سه گرایش دوگانه، استخراج­شد و در پایان با مقایسه آن­ها نتایج موردنظر به­دست­آمد. روش تحقیق از نظرِ هدف کاربردی و از حیثِ راهبرد در دستة تحقیقاتِ توصیفی- تحلیلی قرارمی­گیرد. پژوهش در حوزه نظری و با مطالعات کتابخانه­ای و با ابزار فیش­برداری، انجام­شد و نتایج با روش استدلال قیاسی به­دست­آمد.

 

بررسی تفاوت محتوایی غزل عارفانه عطار و مولانا با غزل عرفان‌گرایانه سعدی و حافظ

علی‌اکبر بزی؛ احمدرضا کیخای فرزانه؛ مصطفی سالاری

چکیده: حرکتی که در حوزه شعر عارفانه در قرن پنجم با سنایی آغازشد با عطار و مولوی به­کمال­رسید و با سعدی و حافظ قوام­یافت. عطار نیشابوری در قالب غزل مفاهیم عالی عرفانی را مطرح­کرد. غزل عرفانی از طریق دیوان عطار به شاعران بزرگی چون مولوی، سعدی و حافظ رسید. اما بایدگفت که اندیشه­های عطار و مولوی از عرفان آن­ها سرچشمه­می­گیرد که با اندیشه­های عرفان­گرایانه سعدی و حافظ دارای تفاوتی محتوایی است. لذا هدف این مقاله تفاوت محتوایی غزل عارفانه عطار و مولانا با غزل عرفان­گرایانه سعدی و حافظ می باشد که با روشی توصیفی- تحلیلی بررسی­می­گردد. در این مقاله شعری را که زبان عاشقانه را کاملاً در خدمت محتوای آسمانی و محض و نظری قرارداده­است همچون عطار و مولانا، عارفانه نامیده و شعری را که زبان عاشقانه را به­گونه­ای به­کارگرفته که جنبه­ای از اندیشه­ها در آن صبغه عرفانی و جنبه­های دیگر آن در خدمت تفکرات مجازی ، کلامی ، اجتماعی ، این جهانی و یا مخلوط بشری و فرابشری است را عرفان­گرایانه می نامیم. در غزلیات سعدی و حافظ عشق و لوازم آن هم به­معنی مجازی و معمول و بشری با زبان عاشقانه و هم عشق مقید و مخصوص و عرفانی محض باز هم با همان زبان عاشقانه بیان­شده و حتی زبان تصوف و عرفان و اصطلاحات عرفانی را چه­بسا در خدمت عشق مجازی و معمول قرارداده­اند و از آن استفاده ابزاری کرده­اند و یا دو گونه معشوق آسمانی و زمینی را با هم و هم زمان و در کنار هم آورده­اند.

 

نگاهی به مرگ‌اندیشی در اهم متون نثر عرفانی(قرن ششم تا دهم)

سارا شهسوار؛ فرهاد ادریسی؛ حسین آریان

چکیده: مرگ پرسشی بی­پاسخ در زندگی انسان بوده که از دیرباز ذهن او را به خود مشغول­کرده­است. در ادبیات کشورهای مختلف اندیشمندان پاسخی درخور و نه قطعی به این پرسش داده­اند. متون عرفانی نیز باتوجه­به اینکه بر آموزه‏های قرآنی و دینی تکیه­دارند، مسئله مرگ را به­نوعی واکاوی کرده‏اند. در مقاله حاضر که به شیوۀ تحلیلی توصیفی ارائه­می­شود، مهم­ترین متون نثر ادبیات عرفانی از قرن ششم تا دهم موردتوجه بوده تا دیدگاه نثرنویسان را دربارۀ مرگ موردبررسی­قراردهد. آنچه از بررسی متون موردنظر استنباط­می­شود این است که در متون عرفانی مسئله مرگ که اغلب به­صورت تشبیه پرنده (آزادی روح از بدن) تصویرمی­شود جزء دغدغه­های نثرنویسان است و در این میان آموزه‏های اسلامی با دیدگاه‏های صوفیانه و عرفانی تلفیق­شده­است. به­لحاظ بسامدی در آثار سهروردی بیشترین توجه را به این موضوع می‏توان­دید. در آثار سهروردی این مسئله درقالب انواع نمادها و استعاره‏ها بیان­شده­است که گاه تفسیر جزئیات آن‏ها نیازمند تلاش فکری بیشتری است. در دیگر آثار بحث در این زمینه از صراحت و سادگی برخوردار است. در آثار مولانا نیز سنت تفکر عرفانی پیش از او درباره مرگ به بیانی دیگر متجلی­شده­است. صوفیه مرگ را عمدتاً به دو گونۀ جسمانی (اضطراری) و ارادی (خودخواسته= مرگ پیش از مرگ) تقسیم‏بندی­می‏کنند و این دیدگاه به سنتی در حوزه اندیشیدن به مرگ در متون عرفانی تبدیل­شده­است.

 

بررسی عرفان اجتماعی در اندیشه‌های هنری شفیعی‌کدکنی و جورج لوکاچ

اکرم قرقره‌چی؛ شهریار حسن زاده؛ ناصر ناصری

چکیده: عرفان اجتماعی، عرفانی است که به جامعه با سه عنصر هدایت، تربیت و ولایت می‌نگرد و دارای مراتب مختلفی است که عبارتند از: 1- عقلانیت 2- معنویت 3- حرّیت 4- عدالت. عارف براساس عناصر سه­گانه هدایت، تربیت و ولایت باید جامعه را به­سوی عاقل­شدن، معنوی گشتن (آزادگی یا آزادی درونی)، آزادی بیرونی (آزادی اجتماعی) و آنگاه عدالت اجتماعی در ابعاد مختلف حرکت­دهد و این امر در مرتبه حدّاقلی رشد عقلی و معنوی جامعه امکان­پذیر خواهدبود. براساس اندیشه‌های لوکاچ انسان با بازگشت به ارزش‌های اصیل و معنوی میتواند روح سرگشته و نیازمند خود را سیراب­کند و لذّت و رضایت را در مفاهیم ماورایی و الهی مانند یاری­کردن دیگران، مهرورزی و نوع­دوستی فراهم­کند. شفیعی­کدکنی نیز از شاعران پیشتاز در عرصه‌های اجتماعی و فرهنگی است که با دغدغه‌های انسانی و با احساس مسئولیّت درباب وطن، مردم و جامعه عصر خویش، در اشعار خود چهره‌ای بارز دارد. وی آرمان‌های خود را با بهره‌گیری از عناصر طبیعی و استفاده از زبانی نمادین مطرح­می­کند و از عشق و انسانیت و آزادگی و معرفت سخن­می­گوید جورج لوکاچ هم خودآگاهی اخلاقی را چیزی جز فداکاری نمی‌داند و برای رسیدن به هدف‌های اجتماعی، به تشریح راه‌ها و نظریه‌هایی می‌پردازد که سرانجام آن به ایجاد نظم تعیین­شده  در جامعه منجرشود ، نظمی که در آن، عصر وابستگی اقتصادی، که سبب تنزّل کرامت انسانی می­شود به­پایان­می­رسد. این مقاله با این هدف ، اندیشه و گفته‌های هنری آنان را بررسی­کرده­است.

 

بازتاب مضامین عرفانی و اخلاقی در حدائق‌الانوار محمدصادق قومشمی

مهین فرحمند؛ سیدمحمود سیدصادقی؛ شمس‌الحاجیه اردلانی

چکیده: نسخۀ خطی حدائق­الانوار، رسالۀ مفصّلی است در عرفان و توحید. با نثری ساده و مرسل که مؤلف در فصل اول مقدّمه، شرح‌حال خودش را ذکرنموده­است. نویسنده، کتابش را در هشت حدیقه و هر حدیقه در چند گلزار و شجره تنظیم­کرده و در آن اشعار و حکایات زیادی از شاعران و نویسندگان دیگر آورده­است. حکایت‌های حدائق­الانوار، نمونه‌ای از ادبیّات داستانی در متون نثر عرفانی فارسی است. نویسنده، در این کتاب مضامین تعلیمی، اخلاقی و عرفانی را به بهترین شکل بیان­نموده­است. در این مقاله برآنیم تا برجسته‌ترین آموزه‌های عرفانی و اخلاقی قومشمی از جمله طلب، عشق، معرفت، توحید، فقر و فنا، مبارزه با نفس، نکوهش دنیا و دنیاپرستان، ریاضت، یقین، قرب، انسان کامل و ...را بنمایانیم. بررسی‌ها نشان­می‌دهد که قومشمی در حدائق­الانوار، برای تبیین موضوعات عرفانی، به استفاده از اساطیر مختلف ملی و مذهبی دست‌زده­است. بیشترین توجّه نویسنده، به اساطیر مذهبی بعد از اسلام است که در این ‌بین، شخصیّت‌هایی چون پیامبر(ص) و امام­علی(ع) و امام­زمان(عج) بن‌مایۀ اصلی نوشتۀ او را تشکیل­می‌دهند. اساطیر دینی قبل از اسلام، در درجۀ دوم استفاده­قراردارند و اساطیر ملی با فاصله‌ای کم در درجۀ سوم اهمیّت قرارمی‌گیرند. قومشمی از اساطیر ملی نیز برای تبیین مفاهیم مذهبی و عرفانی بهره­جسته­است. وی گاه برای برجسته‌تر­کردن مفاهیم عرفانی، به بازگویی اساطیر گذشته پرداخته­است.

 

تحلیل بازنمودهای سبکی نثر صوفیانه در مرصادالعباد نجم‌الدین رازی

زهرا زرعی

چکیده: عرفان حکایت‏گر پیوند انسان با معبود است. شرح این حکایت در آثار منظوم و منثور فارسی دست­کم از قرن پنجم به بعد در خلال شعرها و کتاب­های نثر فارسی آمده­است. مرصاد­العبادمن­المبدأالی­المعاد یکی از این آثار منثور است که راهنمای سالکان در سیروسلوک عرفانی است. نجم­الدین رازی در قرن هفتم این اثر راه به نثر ساده نگاشته؛ امّا نسبت­به دیگر آثار منثور پیش از خود تفاوت هایی سبکی در آن دیده­می­شود. نثر ساده این کتاب گاه با به­کارگیری صنایع ادبی و همچنین لغات عربی بیشتر به سمت نثر فنی سوق­می­یابد. مقاله حاضر به­شیوه توصیفی- تحلیلی سعی­دارد بازنمودهای سبک نثر صوفیانه را در این کتاب بررسی­نماید. پژوهش حاضر به این نتیجه دست­یافته که مرصادالعباد دارای نثری یکدست و یکنواخت نیست و گاه مؤلف با توسل به صنایع ادبی سعی­کرده­است تا به تزئین نثر خود بپردازد. سجع پرکاربردترین صنعت بدیعی است که در این متن مشاهده­می­شود.

 

بررسی پرسش‌های بلاغی با بن‌‌مایه‌های عرفانی در غزلیّات کلیم کاشانی

غلامرضا هاتفی‌اردکانی؛ سیّدحسین شهاب رضوی؛ عزیرالله توکلی

چکیده: اغلـب شاعـران عـارف بـرای طـرح آمـوزه­هـای عـرفـانـی، از سـازۀ پــرسش بـلاغـی (Rhetoric Question) بهره­گرفته­اند. کلیم کاشانی مشهور به خلّاق­­المعانی ثانی (990-1061) یکی از مشهورترین غزل­سرایان سبک هندی بااستفاده­از این شگرد زبانی، بن­مایه­های عرفانی از قبیل «دنیا، روح، استغنا، فنا، حسن، همّت، طلب، دل، وصل، صبر، حیرت، غیرت، معرفت، فقر، فنا، تقدیر، عشق، طایر مراد و... » را در قالب پرسش­های بلاغی با مفاهیم ثانوی مختلف طرح­کرده­­است. پرسش بلاغی با مفهوم ثانوی انکار و با درون­­مایه­های عرفانی، در غزلیّات کلیم کاشانی، بیشترین سهم و کاربرد، یعنی (18/41%) را از آن خود کرده­­است. یکی از اصول اصلی عرفان عملی، این است که عارف برای اثبات حقیقت، لازم­است به نفی تعلّقات دنیوی، بپردازد. رسیدن به مرتبۀ حیرت، محصول نفی تعلّقات دنیوی است. کلیم کاشانی پس از درک عظمت خداوند، با درک ناتوانـی خود، با طرح سؤالات بلاغی، به سرزنش خـویش و انتقاد از نابسامانـی­هـای اجتماعـی پرداخته­است. نگارندگان این مقاله، با بهره­گیری از روش تحلیل محتوا، با هدف آشنایی هرچه بیشتر مخاطبین با آموزه­های عـرفان عملی کلیم کاشانـی، بـه بررسی بن­مایۀ عرفانی پرسش­های بلاغی در غزلیّات او، پرداخته­اند. به­­کارگیری «صور خیال و ابزارهای ادبی اسلوب معادله، حسّامیزی، تلمیح، حسن تعلیل، و جناس» قالب پرسش­های بلاغی کلیم را فخیم جلوه­داده ­است. پرسش­های بلاغی با مفاهیم ثانوی «انکار، اعجاب، عجز و توبیخ» چهار ضلع اصلی بن­مایه­های غزلیّات کلیم کاشانی را تشکیل­داده­اند.

 

تحلیل استعاره‌ شناختی عشق از منظر عرفانی در بعضی از اشعار مثنوی مولوی و غزلیات بیدل دهلوی

مهرانگیز عزیزی‌منامن؛ محمدرضا شاد منامن؛ جهاندوست سبزعلیپور؛ سیدسعید احدزاده

چکیده: در نگاه عرفانی، به­ویژه عرفان عاشقانه، عشق قطب عالم آفرینش و اساس موضوع و منشأ پیدایش انسان‌ها و عالم هستی است. خداوند حکم «کُنْتُ کَنزا مَخفّیا فَاَحبَبْتَ اَن اُعْرَف فَخَلَقْتُ الخلَقَ لاُِعرَف» (رجایی­بخارایی: 591). دلیل آفرینش آدمی را عشق و عاشقی می‌داند و شاعران عارف‌پیشه و اهل عرفان زیباترین و عمیق‌ترین تعابیر در مختلف کلام و اندیشه را برای عشق بیان­کرده‌اند. مولانا جلال‌الدین محمد بلخی و عبدالقادر بیدل دهلوی ازجمله عارفان شاعری هستند که عشق را با زیباترین و عمیق‌ترین تعابیر استعاری به‌تصویرکشیده و مفهوم‌سازی­نموده‌اند. مولوی در استعاره‌های شناختی خود از عشق در قلمرو مبدأ از عناصری مانند آتش، می، جانداری، طبیب، نور، راه، قاتل، سفر و غیره بهره­می‌برد و از این میان سه عنصر آتش، می و جانداربودن عشق بیشترین بسامد را در مثنوی‌ دارد درحالی‌که بیدل چهره‌ای انتزاعی‌تر از عشق نسبت به مولوی ارائه­می‌کند و استعاره‌های شناختی او شعله، حرف، مکتوب، خورشید، وادی، دُرّ، نقش، انجمن، گنج، اسرار، منزل و غیره است. بیدل هنگام خلق استعاره‌های شناختی، آگاهانه ابهامی را در کلام خود قرارمی‌دهد که باعث پیچیدگی ظاهری کلام می‌شود. امّا با گسترش کلام به‌کمک کلمات عادی دست به گسترش استعاره‌ خود و تفهیم اندیشه‌اش می‌زند و خوشه‌های تصویری زیبایی را می‌آفریند. وی عشق را همچون دریا، آفتاب، آب، وادی، سلطان، پهلوان، حکیم، آینه، طریق و غیره می‌داند.

 

تقابل عرفان زاهدانه و عاشقانه در تذکرةالاولیای عطار نیشابوری

فاطمه باقرزاده خیاوی؛ رضا آقایاری زاهد؛ علی رمضانی

چکیده: تذکرةالاولیا عطار نیشابوری یکی از چند منبع برجسته در شناخت احوال عارفان قرون مختلف از اول هجری تا زمان تألیف(قرن هفتم) است. در آن شرح زندگانی 97 تن از مشایخ صوفیه  ـ که هرکدام وابسته به یک مشرب عرفانی بوده­اند ـ آمده­است. بررسی احوال و اقوال این مشایخ، راهگشایی برای شناخت  عقاید مختلف عرفانی است و سند قابل­اعتباری در بررسی جریان­شناسی عرفان می­تواند­باشد. در این مقاله مؤلفه­های عرفان زاهدانه و عرفان عاشقانه از اقوال و روایت­های تذکرةالاولیاء بررسی­شده­است، عطار دسته­بندی خاصی در گرایش­های فکری اولیاء انجام­نداده و به­دیده احترام احوال و  اقوال هرکدام را ذکرکرده­است. اما بررسی تقابل­های عرفان عاشقانه و زاهدانه در زندگی آن­ها نشان­می­دهد، اولیا درمقابل عقاید همدیگر واکنش نشان­می­دهند؛ شریعت، کرامت و سماع، سه موضوع اصلی تقابل اولیاست؛ در اقوال اولیای زاهد، پای­بندی به شریعت اصل است و مؤلفه­های عرفان عاشقانه دیده­نمی­شود. اما در اقوال اولیای عاشق، اولیا با عبور از عرفان زاهدانه، گاه اعمال غیرشرعی انجام­می­دهند،  دلسوزی برای ابلیس، شطحیات کفرگونه، اعتقاد به سماع، نفی کرامت ظاهری در ذکر اولیای عاشق آمده که در احوال اولیای زاهد نیست، موضوع مشترک در اقوال اولیا در عرفان زاهدانه و عاشقانه، دنیاستیزی است که در ذکر تمامی آن­ها بیان­آمده­است، خود عطار در گروه عرفان عاشقانه است و این گرایش فکری را در تذکره نیز نشان­داده­است.

 

شناسنامه علمی شماره

علاقه مندان جهت کسب اطلاعات بیشتر درباره فصلنامه علمی- پژوهشی «عرفان اسلامی» می توانند به نشانی : زنجان- خیابان معلم، صندوق پستی 58145-45156 یا به نشانی اینترنتی این فصلنامه به آدرس http://mysticism.sinaweb.net/مراجعه کنند و با تلفن 33114323-024 تماس بگیرند.

ارسال نظرات