امام کاظم؛ از ظلم ستیزی تا گسترش شبکه وکالت
حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام (۱۲۸ـ۱۸۳ ه.ق) ملقب و مشهور به «امام کاظم» امام هفتم شیعیان است که پس از شهادت پدرش امام جعفر صادق علیه السلام به امامت رسید و از سال ۱۴۸ تا ۱۸۳ به مدت ۳۵ سال رهبری شیعیان را بر عهده گرفت.
ایشان معاصر با چهار تن از خلفای عباسی بودند، که همگی در ضدیت با شیعه قرار گرفته و فشار بسیاری را متوجه امام کاظم و اصحابشان نمودند، و سرانجام آن حضرت در عهد خلافت هارون الرشید و با توطئه او به شهادت رسید.
فضائل اخلاقی امام کاظم
امام کاظم علیهالسلام عابدترین، بهترین و سخاوتمندترین و بسیار کریمالنفس و بلندنظر در میان مردم عصر خودش بود. ایشان اهل عبادت، راز و نیاز و اهل معنویت بود. در روایت آمده که حضرت موسیبنجعفر علیهالسلام در تمام شبهای عمرشان به نماز شب مشغول بودند و نماز شبشان را به نماز صبح متصل میفرمودند؛ و بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب به تعقیبات و خواندن ادعیه ماثور اشتغال داشتهاند. عبادت آن حضرت و راز و نیازشان همگان را مجذوب خودش کرده بود. سیره اخلاقی حضرت موسیبنجعفر علیه السلام دلجویی از مستمندان و رسیدگی به وضع محرومان بوده، شیخ مفید در ارتباط با خصلتهای اخلاقی حضرت نوشتند که حضرت موسیبنجعفرعلیهالسلام مثل جد بزرگوارشان حضرت علی علیهالسلام شبانه از نیازمندان و مستمندان دلجویی میکردند، کیسه پول و مواد غذایی را به خانههای افراد محتاج میبردند. افرادی که این کمکها را دریافت میکردند هیچوقت نفهمیدند آن شخصی که به آنها کمک میکرد حضرت موسیبنجعفر بوده وقتیکه امام موسی کاظم (ع) شهید شدند برخی که دیگر اقلام به آنها نرسید، فهمیدند آن فردی که کمک میکرد حضرت موسیبنجعفر بود.
باب الحوائج
حضرت موسیبنجعفر معروف به باب الحوائج هستند به خاطر این که هر کسی که درب خانه حضرت مراجعه میکرد، محال بود که خواسته خودش را به حضرت بگوید و امام موسی کاظم (ع) بابت رفع گرفتاری او اقدامی نکند. اغلب خانهها یک درب دارند، ولی حضرت موسیبنجعفر علیه السلام منزلشان را به شکلی درست کرده بودند که منزل ایشان دو درب داشت و یک درب اختصاص داشت به مردمی که از آنجا وارد خانهی حضرت میشدند و درباره مشکلات خودشان با حضرت صحبت میکردند، محال بود که کسی از آن درب وارد شود و ناامید برگردد، لذا ازاینجهت که آن درب خاصی که هر کسی گرفتار بود از آن وارد میشد، به حضرت میگفتند باب الحوائج، این دربی است که حاجتها برآورده میشود، حضرت موسیبنجعفر علیه السلام باب الحوائج الی الله بود و از طرف خدا مشکلات مردم را حل میکرد.
شخصی به نام حماد بن عیسی نقل میکند که در بصره خدمت امام کاظم علیهالسلام رسیدم و گفتم حوائجی دارم، حضرت فرمودند: بفرمایید هرچه میخواهید من برای شما دعا میکنم که مشکلتان حل شود حمادبن عیسی نقل کرد: من آنجا گفتم خدایا از ولی خودت امام مسلمین فرزند پیغمبر حاجت میخواهم حاجت داشتند که یک همسر، خانه، فرزند وحج نصیبش کند و حداقل پنجاه سفر مکه برود حماد ابن عیسی میگوید:از اینموضوع چندین سال گذشت و الان که من دارم با شما صحبت میکنم هم خدا به من خانه، همسر و فرزندانی داده و هم خادمی نصیبم شده، ضمن اینکه چهل و هشت مرتبه سفر حج نیز مشرف شده ام. در روایات ذکر شده که حماد بن عیسی دو سفر دیگر مشرف به حج شد و آن پنجاه حجی که از امام موسی کاظم خواسته بود که دعایش کند تکمیل شد و بعد هم طی حادثهای در سیلی که آمد غرق شد و از دار دنیا رفت و در حالی از دنیا رفت که به خواستههای خودش رسیده بود.
فضائل علمی
امام موسیبنجعفر علیهالسلام در علم و دانش سرآمد همه مردم بودند، هنوز کودکی بیش نبودند که فقهای مشهور آن زمان از جمله ابوحنیفه از ایشان مسئله میپرسیدند و کسب علم میکردند. ایشان از همان کودکی در مجلس درس پدرشان که مؤسس و رئیس دانشگاه جعفری بودند شرکت میکردند، روح و جانشان را از سرچشمه علوم و معارف اصیل اسلامی سیراب میکردند. حضرت امام کاظم علیهالسلام در بحثهای علمی حضور داشتند و اهل بحث و منطق و قادر به اثبات مباحث دشوار و معضلات علمی بودند، این مسئله موجب محبوبیت آن بزرگوار نزد پدرشان حضرت امام صادق علیهالسلام شده بود و همه اصحاب از اینهمه عظمت مبهوت میشدند. یادگارهای علمی و فکری امام کاظم علیهالسلام در کتابهای حدیث، فقه، کلام و تفسیر ثبتشده که یکی از بهترین و غنیترین میراثهای علمی است و اصول زندگی مؤمنین شمرده میشود. حضرت امام کاظم علیهالسلام السلام پیرامون سبک زندگی و پیرامون معارف اسلامی و علوم ماوراءالطبیعه نکات بسیار ارزندهای را بیان فرمودند و اسرار آفرینش را با عالیترین بیان توضیح دادند که امروز با توجه به پیشرفت و ترقی علم میبینیم هنوز از سخنان آن بزرگوار نتوانستهاند گامی فراتر بگذارند.
ظلمستیزی
ایام پررنج زندانی بودن این امام همام در زندان های خلفای سفاک عباسی چهار تا ۱۴ سال ذکر شده است؛ اما ایشان حتی در این ایام بسیار غم بار نیز دست از ظلم ستیزی برنداشتند و اولین بُعد ظلمستیزی در سیره عملی امام کاظم(ع)، تحقیر ظالم است که براساس سیره اهل بیت(ع) ظالم باید بسیار شفاف تحقیر شود، همانگونه در انقلاب اسلامی ما امام خمینی(ره) آمریکا را به عنوان سرآمد ظالمان و مستکبران زمان با فرمایشاتی همچون آمریکا شیطان بزرگ است، ما آمریکا را زیر پا می گذاریم و آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند؛ تحقیر کرد، این درس مکتب موسی بن جعفر(ع) است.
روزی هارون الرشید امام کاظم(ع) را در کنار کعبه ملاقات کرد و به آن حضرت گفت آیا تو هستی که مردم را تحریک می کنی و مخفیانه با تو بیعت می کنند و تو را به رهبری خویش برمی گزینند؟ حضرت با کمال شهامت فرمود: " اَنَا اِمامُ الْقُلُوبِ وَاَنْتَ اِمامُ الْجُسُومِ " من بر دلهای مردم حکومت می کنم، و تو بر جسمهای آنان حکومت می کنی.
همچنین در روایتی دیگر آمده است روزی هارون الرشید خلیفه عباسی وارد مدینه شد و همراه جمع کثیری به حرم پیامبر(ص) رفت، او در مقابل قبر شریف رسول خدا(ص) ایستاد و با کمال افتخار گفت:" السَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ عَمِّ " سلام بر تو ای پسر عمو! در این هنگام، حضرت موسی بن جعفر(ع) که در میان مردم مدینه حضور داشت، نزدیک آمد و برای تحقیر خلیفه غاصب چنین سلام داد: " السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللّه السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَه " " سلام بر تو ای رسول خدا؛ سلام بر تو ای پدر ."
جلوگیری از همکاری با ظالم بُعد دیگری از ظلم ستیزی عملی در مکتب امام کاظم(ع) است و امروز اگر جای دنیا فرد یا گروه یا دولتی با حمایت از ظالمان و همراهی با مستکبران سبب تقویت آنها شوند، خود در زمره ظالمان هستند؛ امام موسی کاظم(ع) به یکی از یارانشان با نام زیاد بن ابی سلمه که به دلیل زیادی هزینه های زندگی و نداشتن پشتوانه مالی بدون اطلاع حضرت وارد دستگاه عباسیان شده بود، فرمود اگر از کوه بلندی سقوط کنم و بدنم قطعه قطعه شود بهتر است از اینکه با ستمگر همکاری کنم، مگر اینکه با حضور در این دستگاه غمی را از دل مؤمنان بردارم و یا گره ای را از کار مردم باز کنم.
سازماندهی فعالیت های سیاسی شیعیان
امام کاظم(ع) از سال ۱۴۸ تا سال ۱۸۳ (ه ق) امامت امت را برعهده داشتند؛ اگر زندگی امام کاظم(ع) را بررسی کنیم می بینیم که ایشان به سمت تثبیت و استقلال سیاسی و اداری شیعه حرکت کردند و می خواستند به شیعه امامیه در قالب یک سازمان اقلیت در درون اکثریت جامعه اهل سنت رسمیت بخشند.
یکی از مهمترین اقدامات ایشان سازماندهی به سازمان وکالت بود تا از طریق آن جامعه شیعه را مدیریت و دولتی کوچک تشکیل دهد؛ این ظرفیت را امام در رفتار سیاسی شیعیان بنیان گذاری کرد تا شیعه محتاج حکومت جور نباشد.
از این رو ما شاهد تلاش های امام کاظم(ع) هستیم. به گونه ای که از برخی فعالیت های امام(ع) بوی فعالیت سیاسی استشمام می شود و تلقی شیعیان و حکومت این است که امام کاظم(ع) به سمت تشکیل حکومت اسلامی حرکت می کند و به طور علنی از عدم مشروعیت حکومت عباسیان سخن می گویند؛ چنانکه هارون عباسی به رفتار سیاسی امام و فعالیت های سازمان وکالت اعتراض داشت و خطاب به ایشان می گفت:
در یک حکومت دو خلیفه از مردم خراج(وجوهات) نمی گیرند و به گفته ذهبی از علمای اهل سنت: امام کاظم(ع) سزاوارتر به خلافت بود نسبت به هارون. به خاطر همین تلاش های سیاسی، امام مدتی در بصره و مدتی در بغداد زندانی می شود که چهار سال به طول می انجامد و در زندان به شهادت می رسند.
سازمان وکالت
سازمان وکالت، مجموعه اى متشکل از امامان معصوم و عده اى از پیروان نزدیک و وفادار آنان بود که با همکارى یکدیگر، تشکیلات هماهنگ و منسجمی را پدید آوردند تا با اتکاء بر آن پیشبرد اهداف دینی خود را محقق سازند. وظایف این سازمان به امور مالی منحصر نبود و وظایف سیاسی، دینی و ارشادی را نیز شامل می شد. این تشکیلات از نیمه دوم عصر امامت، یعنى از زمان امام صادق علیه السلام به بعد آغاز به کار نمود و رفته رفته داراى نظم و گستردگی و هماهنگی بیشترى شد و تا پایان عصر غیبت صغرا استمرار داشت.
در عصر امام کاظم علیه السلام ، این سازمان با مشکلاتی همچون دستگیرى و شکنجه حضرت و برخی از وکلا مواجه شد، ولی نواحی زیر پوشش وکلا و محدوده اقتدار آنان با تشدید فعالیت ها گسترش می یافت. وکلاى آن حضرت در نقاطی مثل کوفه، بغداد، مدینه، مصر و برخی نقاط دیگر به فعالیت مشغول بودند. آن حضرت با وجود حبس و فشارهای موجود، توانستند تشکیلاتی را که پدرِ بزرگوارشان تأسیس کرده بودند، نه تنها حفظ کنند؛ بلکه آن را گسترش دهند.
اين سازمان كه به ظاهر براى جمع آورى و تحويـل وجـوه و حقـوق شـرعي همچـون خمس، زكات، نذرها و همينطور هداياى شيعيان به ائمه تأسيس شده بـود، در كنـار ايـن مهم، وظايفي ديگر داشت از جمله: نقش علمي و دينـي، نقـش ارشـادى در معرفـي امـام معـصوم پـس از شـهادت امـام پيـشين، تحويـل نامـه هـاى حـاوى سـؤالات شـرعي و درخواستهاى شيعيان از امامان به محضر آنان و متقابلاً دريافت و تحويل پاسخ آن ها به شيعيان، رفع اختلافات و منازعات شيعيان و غيره.