ماجرای آشنایی رهبر معظم انقلاب با شهریار
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، شعر و ادب فارسی، از عوامل اصلی وحدت ملی اقوام ایرانی با زبانهای مختلف است. روز ۲۷ شهریور سالروز وفات استاد بزرگ فارسی، محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار) روز ملی شعر و ادب نامیده شده است. در این گزارش سعی کردیم خاطرات رهبر انقلاب از شهریار را یادآوری کنیم.
آیتالله خامنهای، ورود من به جلسه قبل از شهریار باشد
محسن عسکری، از شعرا و مداحان نامی آذربایجان درباره دیدار شهریار و مقام معظم رهبری میگوید: «مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای زمان ریاستجمهوری مسافرتی به تبریز داشتند و برنامههایشان فشرده بود. شب شعری گذاشته بودند برای شعرا و نهایت لطف ایشان بود که مداحها و شعرا هم شرکت داشته باشند. شرط کرده بودند، البته بعد ما شروطشان را متوجه شدیم، شرط کرده بودند که در استانداری یک مجلسی بگذارید شعرا را دعوت کنید حتماً استاد شهریار هم باشد و گفته بودند که ورود من (آیتالله خامنهای) به جلسه قبل از شهریار باشد و برنامه را طوری تنظیم کنیم که بعد از ایشان، استاد شهریار در مجلس بیاید.
من افتخار حضور در آن مجلس را داشتم؛ اول حضرت آقا تشریف آوردند، قدم رو چشمان ما گذاشتند و نشستیم و با اعلام ورود ۵، ۶ دقیقه بعد از تشریففرمایی حضرت آقا، ورود استاد شهریار را اعلام کردند که رفته بودند دنبالش. زمانی که حضرت آقا متوجه شدند استاد شهریار به جلسه آمدهاند با نهایت بزرگواری بلند شدند و بهسمت در رفتند و از شهریار استقبال کردند.
آن موقع متوجه شدیم که چرا حضرت آقا چنین شرطی کرده که شهریار به پای ایشان بلند نشود، بلکه ایشان به استقبال شهریار برود و عین جملهای هم که در اولین برخورد بعد از سلام و روبوسی با استاد داشتند، این بود که فرمودند از آرزوهای زندگیام زیارت حضرتعالی بود که امشب الحمدلله موفق شدم. بعد با نهایت احترام آوردند بغل دستشان جا دادند و شروع کردیم به شعر خواندن که آخر سر از شهریار پرسیدند برای امیرالمومنین (ع)، سیدالشهدا (ع) و برای آقا امام زمان (عج) اشعاری از شما دیدیم. برای مادرمان حضرت زهرا (س) کاری نکردهای؟ ندیدم شعری برای حضرت زهرا (س) از شما، استاد فرمودند که چرا یک شعر دارم برای حضرت زهرا (س)، آن روز خدمت حضرت آیتالله خامنهای این شعرشان را خواندند:
ماه آن شب خموش و سرگردان
روی صحرا و دشت میتابید
رنگ غم رنگ حزنپرور ماه
همه جا را نموده بود سپید
دانهدانه ستاره بر رخ چرخ
هم چون اشک یتیم میلرزید
خواب گسترده بود خاموشی
برجهان پرده فراموشی
مرغ شب آرمیده بود آرام
چشم ایام رفته بود به خواب
سایه نخلها به چهره نور
از سیاهی کشیده بود حجاب
باد در جستوجوی گمشدهای
چرخ میزد چو عاشقی بیتاب
غرق شهر مدینه سرتاسر
در سکوتی عمیق و رعبآور
میکشید انتظار خاک آن شب
مقدم تازه میهمانی را
میربود از کف گرانمردی
آسمان همسر جوانی را
آتش مرگ مادری میسوخت
دل اطفال خسته جانی را
مردم آرام لیک آهسته
نوحهگر چهار طفل دلخسته
بر سر دوش جسم بیجانی
حمل میشد به نقطهای مرموز
همه خواهان به دل درازی شب
گرچه شب بود تلخ و طاقتسوز
تا مگر راز شب نگردد فاش
نبرد پی به راز شب دل روز
راز شب بود پیکر زهرا
که شب آغوش خاک گشتش جا
راز شب بود بانویی معصوم
که چه او مردی از زمانه نزاد
هیجدهساله بانویی پرشور
که سیاه کرد چهره بیدادبانویی
که از سخن به محضر عام
ریخت آتش بهجان استبداد
بانویی شیردل، دلیر و شجاع
که نمود از حقوق خویش دفاع
گرچه زن بود لیک مردانه
از قیام آتشی عظیم افروخت
شعلهای برکشید از ته دل
که سیاه خرمن ستم را سوخت
درس احقاق حق و دفع ستم
به جهان و جهانیان آموخت
مردم خفته را زخواب انگیخت
آبروی ستمگران را ریخت»
او در ستایش حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شعری سروده است:
ستون عرش خدا قائم از قیام محمد
ببین که سر بکجا میکشد مقام محمد
بجز فرشته عرش آسمان وحی الهی
پرنده پر نتوان زد به بام محمد
به کارنامه منشور آسمانی قرآن
که نقش مهر نبوت بود بنام محمد
همچنین شهریار در شعر یاعلی(ع) در مورد حضرت امیرالمؤمنین سروده است:
مستمندم بسته زنجیرو زندان یاعلی
دستگیر ای دستگیر مستمندان یاعلی
بندی زندان روباهانم ای شیر خدا
میجوم زنجیر زندان را به دندان یاعلی
شهریار جانسوزترین اشعار خود را تقدیم حضرت سید الشهداء علیه السلام و حماسه ابدی او کرده است:
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبه جدش به اشکی شست دست
مروه پشت سرنهاد اما صفا دارد حسین
میبرد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش ازینها حرمت کوی منا دارد حسین
پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین
بس که محملها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمیداند عروسی یا عزا دارد حسین
رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ورنه این بی حرمتیها کی روا دارد حسین
سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق
مینماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین
سیرت آل علی (ع) با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما،یکی صورت نما دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت میکند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب میبندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین
بعد ازینش صحنهها و پردهها اشکست و خون
دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین
ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمهای
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین
شهریار یکی از بزرگترین شاعران همه دورانهای تاریخ ایران است
شهریار یکی از بزرگترین شاعران همه دورانهای تاریخ ایران است و آن به لحاظ «حیدر بابایه سلام» است. «حیدر بابایه سلام» یک شعر استثنایی است. همه خصوصیات شعری مثبت شهریار در این شعر هست. یعنی روانی، صفا، ذوق و دیگر خصایصی که مربوط به شعر است، همه در «حیدر بابایه سلام» جمع شده است. لکن علاوه بر اینها، ویژگی دیگری هم در «حیدر بابایه سلام» است و آن این است که در این شعر که تصویری از سابقه ذهنی خود شاعر است، مطالب بسیار حکمتآمیز وجود دارد.
با این حساب، میتوان شهریار را یک حکیم به حساب آورد. پایه شعر «حیدر بابایه سلام» به نظر ما خیلی بالاست. فکر میکنیم که آمیزه بسیار هنرمندانهای است از شعر و حکمت و زبان زیبا و قدرت فوقالعادهی تصویر. شهریار این منظومه را هنگامی گفته که بسیار جوان بوده است. ایشان خودش در آن نسخهای که برای من فرستاده، بالای صفحه اول نوشته است: «گمان میکنم این را در سال ۱۳۲۴ شمسی سرودم.» و در این سال، شهریار بسیار جوان بوده است. من حالا به عنوان شیرینی مجلس عرض میکنم. این غزل شهریار در ذهن من هست که میگوید:
در وصل هم ز شوق تو ای گل در آتشم
عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم
ببینید، این بیت واقعاً در ردیف بالاترین شعرهای فارسی است:
با عقل، آب عشق به یک جو نمیرود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
یک نکته اساسی هم درباره شهریار است که اگر رویش تکیه کنیم، به نظر من شایسته است. آن نکته این است که شهریار در دوران مهمی از زندگیاش در حدود سیسال آخر زندگیاش دوران عرفانی و معنوی بسیار زیبایی را گذراند و به انس با قرآن و انس با معنویات و خودسازی پرداخت. یعنی به خودش رسید و سعی کرد باطن و معنویت خودش را صفایی ببخشد.
ایشان یک قرآن هم به خط خودش نوشت
خود او در اشعار بیست، سی سال اخیر، این معنا را به روشنی بیان کرده است. حتی آنطور که شنیدم شاید از خودش شنیدم؛ الان درست یادم نیست، ایشان یک قرآن هم به خط خودش نوشت. شاید هم تمام نکرده. بههرحال، این در ذهنم هست که مشغول نوشتن قرآنی بوده است. وقتی انقلاب پیروز شد، او با همان روحیه دینی و ذهنیت صاف و روشن خودش، از انقلاب استقبال بسیار خوبی کرد. شاید در آن یکی دو سال اول انقلاب، کسی از ما به یاد شهریار نبود. یعنی گرفتاریها آنقدر زیاد بود که مجالی برای این یادها پیش نمیآمد. یک وقت دیدیم صدای شهریار، در ستایش انقلاب، از تبریز بلند شد. دیدیم همه جزئیات انقلاب را او تعقیب میکند.
اولین بار که آیتالله خامنهای شعر «علی ای همای رحمت» را شنیدند
من از کجا با اسم شهریار و با شعر شهریار آشنا شدم؟ از آنجا که یک خواننده مذهبی یعنی یک روضهخوان که صدای خیلی خوشی هم داشت، در جلسهای با آواز بسیار خوشی، شعر «علی ای همای رحمت» را خواند؛ در آن جلسه، گمانم هرکسی حضور داشت که جلسه بزرگی هم نبود نسبت به شاعر این شعر حساس شد که این شعر مال کیست؟ ما در مدح امیرالمؤمنین و از زبان گویندگان شعر زیاد شنیده بودیم، اما این شعر یک طعم دیگری، یک فضای دیگری و یک باب تازهای در این مقوله بود که قبل از آن، ما اینجور شعری درباره امیرالمؤمنین نشنیده بودیم؛ هم لفظ زیبا بود:
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همهی سایهی هما را
این لفظ یک لفظ شیرین و شیوا و پرکنندهی ذهن انسان است؛ هم مضامین مضامین جدیدی بود:
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سرِ چشمه بقا را
گفتند مال شاعری است به نام شهریار؛ یعنی بنده در سنین مثلاً چهارده، پانزده سالگی، با اسم شهریار آشنا شدم و رفتم دنبال دیوان شهریار، که در کتابخانه آستان قدس این دیوان بود؛ تازه چاپ شده بود؛ به نظرم یک دیوانِ سه یا چهار جلدی بود؛ گشتم این شعر را پیدا کردم، با اشعار دیگرِ او هم آشنا شدم. خب، حالا نکته این کجا است؟ آن شعری که در فاصله نهچندان طولانی از سروده شدن آنچنان رواج پیدا کند که به زبان روضهخوان و مدّاح و گوینده مذهبی برسد و در مجالس خوانده بشود، شعر ممتازی است.
ما همیشه در اهمیت شعر دعبل خزاعی این را بیان میکردیم که دعبل در مرو قصیدهی معروف خودش را خواند، انشا کرد و گفت در مقابل امام رضا (ع)، وقتی که از خراسان برمیگشت، در بین راههای این شهرهای مرکزی، نزدیک قم و آن طرفها، وقتی که دزدها حمله کردند و قافله را لخت کردند و وسایلشان را جمع کردند، رئیس دزدها که نگاه کرد و دید وسایل افراد قافله جمع شده، به یک بیت از ابیات همان قصیدهای متمثل شد، که آن قصیده اندکی قبل از آن مثلاً چند ماه قبل در مرو خوانده شده بود. این سرعت حرکت شعر، نشاندهنده قدرت شعری شاعر است که میتواند زبان را آنچنان استخدام کند که بتواند در محیطها رواج پیدا کند. شعر شهریار اینجور بود.
شعر استاد شهریار در مدح امیرالمؤمنین علیهالسلام:
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایهی هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمهی بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو ای گدای مسکین در خانهی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
به جز از علی که آرد پسری ابولعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که میتواند که به سر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را
به دوچشم خونفشانم هله ای نسیم رحمت
که زکوی او غباری به من آر توتیا را
به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
که زجان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چو نای هر دم ز نوای شوق او دم
که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را:
«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد آشنا را»
ز نوای مرغ یاحق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا
شهریار را ملامت میکردند که برای انقلاب دل نسوزان!
من خبر داشتم در همان اوقاتی که شهریار برای انقلاب میسرود، یک عده از روشنفکران وابسته به رژیم گذشته که با او سابقه دوستی داشتند، مرتب فشار میآوردند، نامه برایش مینوشتند و شعر در هجوش میگفتند. حتی اطلاع داشتم که رفته بودند و او را ملامت کرده بودند که «تو چرا برای انقلاب اسلامی، اینطور دل میسوزانی!؟» و او مثل کوه ایستاده بود.
من حقیقتاً تعجب میکردم. من بعضی از کسانی را که به ایشان فشار میآوردند، از نزدیک میشناختم و شعر و سابقه ذهنیشان را میدانستم. بعضی از آنها وابسته به رژیم سابق بودند. مستقیماً مربوط به آن جناح بودند، و جزو دربار پهلوی و آن دستگاه محسوب میشدند. بعضی دیگر هم تودهای و کسانی بودند که جیرهخور شوروی سابق به حساب میآمدند. همه اینها، با اینکه به لحاظ مبنا و منطق، به ظاهر بینشان فاصلهای وجود داشت، در وارد آوردن فشار روی شهریار شریک بودند، و شهریار، محکم و قرص ایستاده بود.
مراودات مکتوب استاد شهریار با حضرت آیتالله خامنهای
شهید زنده
دهه فجر
قرآن و قاریان
ترکی آذربایجانی ـ ترک اولادی غیرت