از نقش آفرینی لشکر ۲۵ کربلا در سوریه تا آخرین ملاقات با حاج قاسم
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در مازندران، سردار حمیدرضا رستمیان از چهرههای نامآشنای یگانهای توپخانه و خمپارهانداز سپاه در سالهای دفاع مقدس است که روزگار جوانیاش را در جبهههای پرخوف و خطر غرب و جنوب سپری کرد و با پایان جنگ تحمیلی نیز با کولهباری از تجربههای گرانسنگ، چند سالی را در قامت فرماندهای رزمآشنا و میداندیده، در کسوت فرماندهی لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا به ایفای نقش پرداخت.
سالهای پایانی سکانداری ایشان در این لشکر، با شکلگیری و رشد قارچگونه جریانهای تکفیری صهیونیستی در منطقه خاورمیانه همزمان بود؛ موضوعی که زمینهساز حضور و حماسهآفرینی این لشکر ظفرمند در محور مقاومت و به تبع آن، همراهی و همرزمی با سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بوده است.
با هدف بازخوانی سیره عملی و سلوک اخلاقی فرمانده شهید جبهه مقاومت، در فضایی صمیمی پای صحبتهای سردار رستمیان نشستیم.
*سردار عزیز! چطور شد که ماموریتهای برونمرزی مبارزه با جریانهای تکفیری به لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا واگذار شد؟
با سلام و احترام و عرض تشکر از فرصتی که در اختیار بنده قرار دادید. ببینید ما در سپاه معمولا ماموریتها را بر اساس شکلگیری نیروهایش که مشتمل بر نیروی قدس، نیروی زمینی، نیروی هوایی، نیروی دریایی و سازمان بسیج و مقاومت است تقسیم میکنیم. ماموریت اصلی مبارزه با تحرکات برونمرزی، مربوط به نیروی قدس سپاه است. در مقطعی این فعالیتهای برونمرزی، که تا حالا هم ادامه دارد، برای دفاع از نهضتهای آزادیبخش و مبارزه با دشمن مشترک این نهضتها؛ یعنی اسرائیل، بوده زیرا حضرت امام (ره) فرمودند: « اسرائیل باید از صحنه روزگار محو بشود.» این رژیم، رژیم سرطانی هست. این رژیم آمد کشور را از مردم تصاحب کند. از همان روز اول، بهرغم وجود حرفهای دیگر، نگاه امام و انقلابیون همین بود؛ لذا در نهادی انقلابی مثل سپاه؛ وظیفهای تعیین شد و برای خودش نیروی جدیدی شکل داد. نیروی قدس سپاه، همچنان مشغول کار است. گاهی در داخل مشغول است و گاهی هم به فعالیتهای بیرونی. مثلا پیرامون موضوع افغانستان و همسایگان کشور کار میکنند.
*این روند، الان هم ادامه دارد سردار؟
بله الان هم به همین سبک است و این روند ادامه دارد. هر جایی که احساس کنیم دشمن قرار هست جا پایی برای خودش باز کند و به نحوی میخواهد مشکل امنیت پایدار کشور را زیر سوال ببرد، نیروی قدس وارد میدان میشود. در واقع، پیرامون موضوع دشمنشناسی، بر روی دورترین نقاط مورد تحرک دشمن، مطالعه و کار عملیاتی میکند.
*مانند داستان تشکیل جبهه مقاومت؟
بله دقیقا. ببینید البته تشکیل جبهه مقاومت، از سال ۱۳۹۰ به بعد نیست. از گذشته نیز وجود داشت؛ یعنی ما همانطور که حضرت آقا گفتند و امام(ره) هم همواره تأکید داشتند، ما همیشه به فلسطینیها کمک میکردیم. الان هم داریم کمک میرسانیم. به حزبالله لبنان نیز کمک میکنیم. آنزمانی که افغانستان توسط روسیه (شوروی سابق) اشغال بود ما آنها را هم کمک میکردیم. از این طرف، آمریکا هم شیطنتهای همیشگی خود را داشت و دارد؛ در عراق و سوریه نیز به شکلهای مستقیم و غیر مستقیم جنگیده و میجنگیم. به همین صورت، هرجایی که دشمن باشد ما آن کشورها را با هدف مقابله با آمریکا کمک میکنیم و این نکتهای هست که صراحتا حضرت آقا گفت.
*سردار ! تحلیل خود را از مسأله سوریه بفرمایید تا به سراغ پرسشهای بعدی برویم.
از سال ۱۳۹۰، بحران سوریه پیش آمد؛ ابتدایش با اعتراض مردمی همراه بود؛ مثل همین اغتشاشاتی که اخیرا در ایران شاهد آن بودیم. قرار بود به آن مدل انجام بشود. مردم سوریه البته تشخیص بهجا ندادند. یعنی آن بصیرت لازم را نداشتند. ضمن این که سوریه رهبر ندارد. رئیس جمهور دارد. چندسال بود که مردم از این رئیس جمهور خسته شده بودند. در ایران، جایگاهی به عنوان رهبری وجود دارد که در بصیرتدهی، روشنگری مردم و نیز در شناخت دشمن، خیلی برتر از تمام کشورهای دنیا هست. در پشت صحنه مسئله سوریه، طراحها و هدایتکنندههایی مانند آمریکا، اسرائیل، عربستان و کشورهای همسایه مثل اردن و ترکیه و همه آن کسانی که دوست داشتند سوریه را قطعهقطعه کنند وجود داشتند. مثلا ترکیه در نظر داشت تا استانهای شمالی را تصرف کند. اردن میخواست یک قسمت دیگر را بگیرد. خلاصه اینکه اینها همه آمدند که این نظام را که با ما همگرا است منهدم کنند. ما به لحاظ شخصیتی با بشار اسد کار نداریم. پدرش با جمهوری اسلامی و اهداف جمهوری اسلامی، هماهنگ و همراه بود. اگر کمکی به حزبالله لبنان، حماس و فتح فلسطین و نقاط دیگر میشود، همه از کانال این کشور هست. سوریه کشوری هست در مقابل اسرائیل غاصب، که اگر ما یک روزی بخواهیم با آن درگیر بشویم (که آخرش هم میشویم) از طریق آنجا هست. در هر حال، در سوریه، جنگهای داخلی از سال ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۲، صورت گرفت اغتشاشات و ترور و مانند آن صورت گرفت و پساز آن، جنگهای داخلی به نام گروههای تکفیری شد. دولت مناطق مختلفی از سوریه سقوط کرد. داعش که بعدها خود را با عنوان دولت اسلامی عراق و شام نامید، شروع به تصرفات کرد. اینجا بود که حضور مدافعان انقلاب اسلامی؛ نه برای دفاع از حکومت آقای بشار اسد یا دفاع از خاک سوریه، بلکه برای حفظ و تثبیت آن پایگاه مقاومتی که قرار است در آینده نقشآفرینی بکند، شکل گرفت.
*به موجب این تحلیل، ما در سوریه حاضر شدیم؟
بله. سناریوی دشمن این بود که آنها اول میخواستند سوریه را بگیریند و دستنشانده خود را در آنجا همهکاره کنند. سپس همزمان به عراق وارد شوند. عراق را هم تصرف کنند و در آنجا نیز دستنشانده خود را بکارند. بعد از آن به سمت مرزهای ایران آمده و جنگ را به کشور ما تحمیل کنند. در این هنگام، نیروی قدس سپاه با فرماندهی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و تدابیری که حضرت آقا داشتند، نهایتا تصمیم بر این شد که ما برویم و دفاع را از دورترین نقطه شروع کنیم؛ لذا در این فضا، بهترین تاکتیک در تمام سطوح، انتخاب میشود. در سه سطح راهبردی، عملیاتی و تاکتیکی، بهترین راهبرد انتخاب شد. در ضمن حضور یگانهای مختلف ایران؛ لشکر ۲۵ کربلا هم یکی از دهها یگانی هست که برای کمک داوطلبانه به آنجا میرود. سردار سلیمانی برای کمک گرفتن از نیروهای داوطلبانه افغانی، پاکستانی، لبنانی و همه کسانی که انقلاب اسلامی را دوست داشتند فراخوان دادند. اینها خودشان را به این جبهه رساندند. گردانها، تیپها و به قول سوریها، فوجهای زیادی شکل گرفت و این جبهه یک جبهه قوی شد. همانطور که عرض کردم، لشکر ۲۵ کربلا هم در شمار یکی از آن یگانها بود.
*سردار! از نقش لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا در میدان رزم سوریه بگویید.
به ما ماموریت دادند که ابتدا به شکل مستشاری و کمکم به شکل نظامی وارد شویم. وقتی میدان سختتر شد، ماموریت ما از شکل مستشاری خارج شد و آرایش نظامی به شکل یگانی گرفت. اعزام بچههای ما هم انفرادی بود و هم تیمی و هم یگانی. به میدان رفتیم و الحمدلله فتوحات خوبی هم داشتیم. رزمهای سنگینی در آنجا صورت میگرفت؛ اگرچه به اقتضای جنگ، همراه با تلفات جانی بود، ولی حماسههای بزرگی هم در آنجا رقم خورد. این افتخارات هم بهواسطه بچههای لشکر ۲۵ کربلا مازندران به عنوان نماینده مازندران، رقم خورد. ببینید اگر چهره وحوش را بتوان برای مردم، بهخوبی خوب تصویر کرد، تازه عظمت این رشادتها آشکار میشود. اینها به نام دین، به نام اسلام، به نام حضرت رسول(ص)، به نام سنت پیامبر(ص)؛ با آن علائم توحیدی مانند لاالهالاالله و محمد رسول الله (ص) و نیز قرائت قرآن، به مردم مسلمان حملهور شدند. میدانید برخی از آنها حافظ کل قرآن بودند و هستند و دقیقا مثل خوارج دوران امام علی(ع)، قرآن را تفسیر میکنند. شبکههای گسترده جهانی در اختیار آنهاست؛ دقیقا مثل رسانههایی که الان یکپارچه به جنگ جمهوری اسلامی آمدند. رسانههایی که به هیچ جوانی و هیچ شخصی، بهواسطه هجمههای زیاد تبلیغاتی، فرصت فکر کردن نمیدهند. آنها آنقدر خوراک مسموم دادند که مطابق رای کارشناسان، بیش از صدهزار دروغ را از شبکههایی که به اصطلاح خودشان در دنیا دارای ارزش رسانهای هست، تحویل ملت ما دادند.
*سردار رستمیان! آیا ایامی که در سوریه حضور داشتید، در آن بحبوحه جنگ نیز فعالیتهای هجمهای و تبلیغی دشمنان را رصد میکردید؟
بله ایامی که ما توفیق حضور در جبهههای سوریه را داشتیم، چندین شبکه در فضای رسانهای، تلویزیون و فضای مجازی، جنگ روانی بسیار بزرگ را ترتیب دادند؛ بهطوری که، مردم سوریه کاملا در استرس و اضطراب ۱۰۰% بهسر میبردند. با جنگ روانی آنها، مردم شهرها را تخلیه میکردند و آنها نیز به شهرها و روستاها و محل سکونت مردم، حمله میکردند. عمده مردم از شهرها میرفتند، اما عدهای که میماندند، به معنی واقعی، مقاومت میکردند؛ زیرا همه آنها کشته میشدند! شاید یک بخشی از جنایتهای اینها در سوریه و عراق پخش شده باشد؛ اما بخش زیادی از چهره پلید و کثیف آنها همچنان نشان داده نشد. چون این اشرار خود را مسلمان معرفی کردند، دستمایهای برای دشمنان ساختند؛ به بیان دیگر، در حقیقت، جنگ با دین هست. جنگ با اسلام هست. قبلا میآمدند و فیلم میساختند؛ مثل فیلمی که راجعبه حضرت رسول(ص) ساختند. بعدها گفتند که از این مدل کارها بکنیم. در نهایت باید گفت، این جنگ، جنگ سیاسی و جغرافیایی هم هست. شاید عدهای بگویند که از اساس، حضور ما در سوریه اشتباه بود و هست. یا بگویند: آنها عربند و ما عجمیم و از این حرفها! جدای از نادرستبودن این تحلیلها، ما برای امنیت جمهوری اسلامی باید برنامهای را در دستور کار قرار میدادیم. درست است که به ظاهر میگوییم: حرم، ولی جدای از آن، امنیت کشور برایمان، حرمت دارد. بله حتما حرم حضرت زینب(س) برای ما مرز اعتقادی هست و این وحشیها هم مشخص شد که همهجا قصدشان، تخریب و انهدام بود. در سامرا بمب گذاشتند و مزار امامین عسگرین را منهدم کردند. در سوریه بمبگذاری کردند و قبر جناب حجر بن عدی را منهدم کردند. همچنین مزار حضرت سکینه بنت علی(س) را نیز تخریب کردند. هر جا که آثار اهل بیت (ع) بود با آن مقابله کردند. حتی مزار پیامبران قدیم دوره حلب؛ یونس نبی یا ادریس نبی را نیز منهدم کردند.
*سردار! در اواسط بحثتان، سخن از فتوحات بچههای مازندران به میان آوردید. میشود به صورت واضح و شفاف از نقشآفرینی عمده بچههای مازندران در چندسال حضور در میدان سوریه، سخن بگویید؟
بله. بخشی از مازنیها به شکل انفرادی؛ چه در جایگاه مستشاری و چه در جایگاه عملیاتی، ایفای نقش نمودند. حضور ما، در مقطعی، جنبه عملیاتی و رزم به خود گرفت. لشکر ۲۵ کربلا که نمونهای از آن یگانها بود، نقشهای مختلفی به عهده گرفت. یگان سوری داشتیم و داریم که فرماندهی آنها به عهده بچههای ایران و مازندران بود، یگانهای عراقی داشتیم و داریم که بچههای مازندران در کنارشان نقشآفرینی کردند. درباره فتوحاتی که عرض کردم؛ مثلا در آبانماه ۱۳۹۴، اولین ماموریت لشکر ۲۵ کربلا، در حلب بود. یا ماموریتی که روستاهای جنوب غربی حلب مثل روستای العماره، الحویز، الغراسی، الحمره، شهرک استراتژیک الخلسه و مانند آن، داشتند. اینها اماکنی هستند که در آن مرحله، توسط بچههای مازندرانی فتح میشوند. در سال ۱۳۹۴، فتح روستا و شهرک استراتژیک خانطومان هم، با پشتیبانی، احتیاط و آتش بچههای عملیاتی بچههای لشکر ۲۵ کربلا، انجام میشود. مرحله بعدی فتوحات، در فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۵ اتفاق افتاد. دومین اعزام لشکر ۲۵ کربلا به سوریه هست که در این مقطع، حماسه خانطومان شکل گرفت. نبردی یکماهه که در جبهه بسیار استراتژیک خانطومان رقم خورد. یک ماه شبانهروز با دشمن درگیر بودیم، تلفات سنگینی به آنها وارد شد.
*سردار سلیمانی هم در همان ایام بود که بعداز حماسه خانطومان، برای دلجویی به جمع رزمندگان مازندران آمدند؟
بله. پس از حماسه خانطومان، سردار شهید سلیمانی هم در جلسهای که به تاریخ ۱۸ اردیبهشت شکل گرفت، حضور پیدا کرد و در آنجا گفت: «نزدیک به حدود ۷۰۰ کشته و زخمی، از آنها گرفتیم.» ما هم شهید دادیم ولی تلفاتی که به آنها وارد کردیم، زیاد بود. تانکها، نفربرها، خودروها و پهبادها منهدم شدند و آنها، آسیب سنگینی دیدند، اما به هر حال روز ۱۶ و ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۵، تحت فشار سنگین دشمن، مجبور شدیم از خانطومان عقبنشینی کنیم. هم به ما تلفات وارد شد و هم تعداد ۱۳ شهید را روز ۱۶ و ۱۷ اردیبهشت، تقدیم کردیم. این حماسه همچنان به عنوان حماسه کربلای خانطومان مانده است. حاج قاسم سلیمانی روز ۱۸ اردیبهشت، در جلسهای که پیرامون موضوع خانطومان نشسته بودیم، از حماسه ایستادگی و مقاومت بچههای مازندران و بچههای فاطمیون که کنار همدیگر بودیم، بسیار گفتند. این جمله ایشان یادم هست: «اگر مقاومت بچههای مازندرانی لشکر ۲۵ کربلای و بچههای فاطمیون در خانطومان نبود، ما تمام فتوحات سالهای ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵ را از دست می دادیم.». مرحله سوم، اعزام یگانی در سال ۱۳۹۶ و فتح بوکمال بود آخرین وعدهای که شهید سلیمانی داده بود و طی آن اعلام کرد که دیگر، دولتی به نام داعش وجود نخواهد داشت. در جریان فتح بوکمال، باز هم اینجا یک گردان ویژه از لشکر ۲۵ کربلا در آن عملیات شرکت کردند و بهترین نقشآفرینی را انجام دادند که منجر به محو جریانی و سازمانی داعش شد. این سومین حضور موفق لشکر ۲۵ کربلا در سوریه بود که همه از افتخارات است. البته باید بگویم که مازندرانیها همه در لشکر ۲۵ نبودند. لشکر ۲۵ یکی از یگانهای نیروی قدس بود. بچههای متفرقهای که از جاهای دیگر میرفتند و به یگانهای دیگر میپیوستند. ۴۳ شهید مدافع حرم و یک شهید به نام خادمالحرمین داریم. اینها همه در عشقی که به اهل بیت (ع) دارند به عنوان نماد مازندران بهشمار میآیند و بهواسطه این عشق، توانستند این حماسهها رقم بزنند.
*سردار! دیدگاه شما درباره جامعیت سردار سلیمانی چیست؟ ما امروز میشنویم «مکتب شهید سلیمانی». به نظر شما این مکتب چه ویژگیهای دارد که تحت عنوان مکتب مطرح میشود؟
نکتهای که حضرت آقا در پیامش آورد این است که میگوید شما واقعا به عنوان یک فرد، ایشان را نبینید. به عقیده بنده، جوهره و شخصیت شهید سلیمانی در دفاع مقدس شکل می گیرد. ما در دفاع مقدس، مکتب حضرت امام(ره) را به عنوان ولی امر مسلمین داریم. یک امر جدید که اسلامی است؛ دفاع از ملتها و حقوق ملتها؛ که امر خاص فرهنگی-دینی ماست. این مسائل، در جبهه دفاع مقدس ما بود. شهید سلیمانی یکی از فرماندهانی است که مکتب امام خمینی (ره) را فرامیگیرد و خودش سازنده بخش اعظم آن سازمان رزمی میشود که تحت فرماندهی ایشان است. شهید سلیمانی خودش چون فرمانده هست، یاران شهیدش، فرماندهان مافوق شهیدش و دوستان شهیدش، همه اینها را میبیند. جبهه یه مکتب خاص خودش را دارد. حضور در سنگرهای مقاومت و در سنگرهای جنگ، بدین معنا که وقتی رزمندهای در جبهه، شیمیایی میخورد و مجروح میشود؛ تمام بدنش سوراخ سوراخ میشود، ولی باز مقاومت میکند. اینها همان فرهنگ حسینی و فرهنگ زینبی هست که در مکتب جبهه آدم به آن میرسد. واقعا درست گفته بودند که جبهه، دانشگاه امام حسین(ع) است. ببینید شهید سلیمانی، مکتب امام را دارد. در نهایت، بعداز دفاع مقدس، در فرماندهی قرارگاه قدس جنوب شرق کشور و بعد با نیروی قدس سپاه، در این مقطع، از مکتب امام خامنهای، مطلب میگیرد و این همان چیزی است که خودش میگوید: «من در این ۲۰ سالی که در خدمت رهبر معظم انقلاب بودم از این حکیم چیزهای عجیبی آموختیم». به این ترتیب، این مرد ساخته میشود. در کنار همه اینها، جذب عناصری که به یه شکلی دوستدار فرهنگ اسلامی هستند؛ از ملیتها، مذاهب و نژادهایی از دولتهای مختلف؛ مانند: رزمندگان فاطمیون، زینبیون، حزبالله، فلسطینی، پاکستانی، بعد هم دو ارتش عراق و سوریه؛ همه اینها رو زیر پرچم جبهه متعهد مقاومت شکل میگیرد. ارتش روسیه هم به اینها اضافه میشود. اینها هنر میخواهد. اینها کار هر آدمی نیست. اثرگذاری این ایده و این فرهنگ و این روش هست که شهید سلیمانی در وجود خودش دارد. آن فرماندهی بینظیر ایشان را نیز اضافه کنید. مدیریت جبهه مقاومت در برابر جبهه مقابل، که ارتش ناتو هست، همچنین آمریکاییها، اروپاییها و همه آن کشورهایی که با آنهمه قوا وسط میدان هستند، نشان از بزرگی این مرد در بخشهای نظامی، سیاسی، امنیتی، اطلاعاتی و حتی اجتماعی است. این امر چنان مشهود است که باید گفت مردم عراق و سوریه عاشق شهید سلیمانی هستند. حتی از ادیان مختلف؛ ارمنیها، مسیحیها و مانند آن. شاید بزرگترین مدافع حقوق بشر در عصر حاضر، سلیمانی و یارانش هستند. یعنی هرجا کار مردم هست، اینها هم هستند. هر جا که خطر هست ردپای شهید سلیمانی را در آن میدان میبینید. در بحران سیل و آبگرفتگیهای جنوب، نقش او غیر قابل انکار است. اینها از هنرنمایی این شهید بزرگوار هست که برگرفته از اخلاص، صداقت، ولایتمداری و ولایتپذیری اوست.
من همیشه میگویم شهید سلیمانی را تنها به عنوان یک فرمانده نظامی ندانید؛ او هم مالک اشتر است هم عمار است و هم سلمان است و هم ابوذر ! همه آن ویژگیهایی که یاران امام علی(ع) در سختترین شرایط داشتند شهید سلیمانی به عنوان نماد یک ایرانی، به تنهایی داشت؛ لذا در میدان جنگ، به آب و آتش میزد. خودِ آقا بعضی وقتها به ایشان نصیحت میکردند که بیشتر مراقب باشید. اما ایشان خیلی شجاعانه میرفت وسط خط. ما با این که سرباز ایشان بودیم در برخی جاها دلهره داشتیم و میترسیدیم، اما ایشان به عنوان فرمانده نیروی قدس، آن پیشانی نبرد را هدایت میکرد. اینها کار هر فرماندهی نیست. خود دشمن اقرار میکرد هیچکس نمیتواند مثل سلیمانی در میدان اثرگذار باشد. اینها بر اساس ایمان، اخلاص و صفاتی است که در خودش دارد و تا این اندازه، پاک و طاهر است. بزرگترین آرزوی ایشان، رسیدن به رفقای شهیدش بود.
*سردار! این صفاتی که فرمایش کردید کاملا درست است. حتی ایشان در بحثهای فرهنگی و اجتماعی هم نقش پررنگی دارند. گاهی اینروزها حسرت میخوریم که چهقدر جایشان در جریانهای اخیر کشور خالی است!
بله یک سری چیزها هست که به عرصه امتحانات مردم برمیگردد. همه ما اعتقاد داریم این انقلاب به آن سمتی که باید، خواهد رفت. انقلاب ما در آفریقا، اروپا و دیگر نقاط جهان نفوذ کرده و همچنان در حال یارگیری است. البته قبول دارم که در داخل کشور، به عنوان مرکز هسته مقاومت انقلاب اسلامی، در مسائلی میلنگیم. آزمایشهای داخلی وجود دارد و هر چه به سمت ظهور پیش میرویم، این امتحانات، سختتر میشود. بعضی چیزها را باید در جهت وحدت و قدرت بخشیدن، با نگاهی بالاتر دید. مگر میشود کسانی که نظام، انقلاب، امام و آقا را دوست دارند و به اندازه خودشان به این کشور عشق میورزند را از خودمان ندانیم؟ نباید در نبرد با دشمن، این مسائل را طوری دامن بزنیم که باعث تکهتکه کردن جامعه شود. شهید سلیمانی دشمنان را به خوبی میشناخت. دشمنشناس و دشمنستیز بود. همه کسانی که در زیر پرچم این کشور هستند و به جمهوری اسلامی رأی میدهند میشوند یار جمهوری اسلامی و چرا باید اینها را به زور بگوییم ضد ولایت فقیه هستی؟ نه این نیست. همه اینها ایرانی هستند؛ اما هر کسی به اندازه معرفت خود. این نگاه وحدتبخش شهید سلیمانی قدرت ایجاد میکند و این خیلی خوب است. باید همه همدیگر را بپذیریم و از حرفهای احساساتی پرهیز کنیم. حضرت آقا با نگاه فراگیری که دارند فرمودند که اگر حرکت خودمان را در همین مسیر انجام دهیم به مقصد خواهیم رسید.
یکی از چیزهایی که شهید سلیمانی در جبهه مقاومت داشت این بود که اصلا نگاه به چپ و راست نمیکرد. ما در جبهه مقاومت فرماندهان چپی و راستی داشتیم. در آنجا دیگر صحبت چپ و راست نبود. آنجا دشمن مشترک همه ما، رژیم صهیونیستی، آمریکا و یک جبهه مخالف با عنوان اسلام آمریکایی است. ما از اسلام ناب داریم صحبت میکنیم. ممکن است امری سلیقهای باشد؛ اما وقتی قرار است رهبری جهان اسلام را انجام بدهیم باید وحدت و همبستگی داشته باشیم. اگر این یک وعده الهی است، ما باید خودمان را برای هدایتگری و برای پرچمداری اسلام ناب در فتنههای آخرالزمان آماده کنیم. باید بزرگ شویم و بزرگی ما به این است که باید این اختلافنظرها و اختلاف سلیقهها را برطرف کنیم و دست همه را بگیریم و پای کار بیاییم و به آن اهداف خود برسیم. اختلافات بدترین چیز است و جز این که ما را فشل کند و از قدرت جمهوری اسلامی کم کند، هیچ ثمرهای نخواهد داشت. هر دولتی که روی کار می آید دولت قبلی را نقض میکند و عملکرد آن را زیر سؤال میبرد. باید از زحمات ۴۴ ساله انقلاب دفاع کنیم نه این که سیاهنمایی کنیم و از این زحمات به راحتی عبور کنیم.
همین دولت ها و مردم زحمت کشیدند. بله در زمان امام علی(ع) هم حاکمانی بودند که فاسد از آب در می آمدند. انتخاب بود؛ اما وقتی پول و قدرت بهدست میآوردند طرف فاسد میشد. میدانید که نمونههای بسیاری را هم در تاریخ داریم. همانطور که حضرت آقا فرمودند: علیرغم همه مشکلات، در حال حرکت به سمت قله هستیم و خدمات و زحماتی که در این مقطع ۴۴ ساله انقلاب رقم خورده است در برابر هزاران سال حکومت شاهنشاهی، نمره این نظام، بهتر از قبلیها است. انشاءلله خون شهدا و این شهید عزیز اثرگذار است و ما را به سمت همان وعده الهی سوق خواهد داد. حجتالاسلام شیرازی نقل میکنند این چندسالی که حاج قاسم فرمانده نیروی قدس سپاه بودند بدترین خطرها را به جان خریدند. قسم میخوردند که ایشان یک ریال از حق مأموریت استفاده نکردند و این خیلی مهم است که انسان حق دارد ولی از حق خود استفاده نمیکند و با خدای خود معامله مینماید. همهچیز خودش را هزینه میکند و حتی یکی از علما نقل میکردند که برای عروسی فرزندان خود پول قرض میکردند. به خاطر اخلاص و صداقت و تواضع و فروتنی و مردمیبودن است که در قلب مردم جای دارد و در تشییع پیکر ایشان بیش از ۲۰ میلیون نفر حضور یافته و این مسئله یکی از افتخارات نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران میشود. ولایتمداری ایشان خیلی مهم است. باید سفارش این شهید در تبعیت از رهبری و ولایت فقیه بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد. قدر این دُرهای گرانبها را بدانیم. هم آقا و هم مردم. مردم بسیار خوبی داریم با همه این فشارها مردم همواره در صحنه دفاع از انقلاب حضور دارند. مردم ما الحمدلله خوب هستند.
دنیا بسیج شد تا در همین حوادث اخیر جمهوری اسلامی نباشد همه کار کردند اما باز این مردم با حضور به موقع خود توطئه دشمنان را خنثی کردند.
*به عنوان آخرین سؤال: اگر خاطره ای از سردار شهید سلیمانی در طول این سال ها دارید بفرمایید.
در هر موضوعی از سردار مطلب است؛ اما به عنوان آخرین خاطرهای که در دیدار با ایشان داشتیم. در سال ۱۳۹۷ که ایشان برای شرکت در یادواره شهدا به بابل آمدند، آخرین دیدار ما با حاجی، آن زمان بود. ایشان با خانواده شهدا ملاقات داشت. با تکتکِ خانوادهها نشست و با اینکه قبل از آن، دو سه جلسه در سپاه، سخنرانی در یادواره شهدا در مصلی بابل و دیدارهای اختصاصی هم داشت اما باز هم دغدغه نشست با این خانوادهها را داشت. در این دیدار اختصاصی با خانوادههای شهدای مدافع حرم، برای آنها صحبت کردند و با آنها عکس گرفتند و برایشان مطالب یادگاری نوشتند. این دیدار صمیمانه، اثر خاصی به خانوادهها منتقل کردند و خانوادهها به یک آرامش رسیدند. ولی خانوادهها مطالبه داشتند. یک سوال آنها این بود که پیکرهای بچههای شهید ما که در سوریه مانده چه زمانی به کشور باز میگردد؟ سردار یک پاسخی به خانواده ها میدهد اما احساس شرمندگی می کند. ناراحت است که به هر حال به این خواسته باید پاسخ دهیم. خیلیها فرزند خود را بخشیدند اما انتظار دارند که پیکر شهیدشان به کشور باز گردد. آن جلسه تا ساعت دوازده و نیم شب طول کشید. بعداز آن ایشان به ما اعلام کرد که من دیگر مازندران نمیآیم تا وقتی که مشکل خانواده شهدا حل شود. در ادامه پس از برنامهریزیها و عملیاتهایی که صورت می گیرد فتوحات جدیدی ایجاد میشود و خانطومان فتح میگردد. پیکر ۱۰ شهید مازندران هنوز در خانطومان مانده بود و باید تعیین تکلیف میشد. خان طومان که فتح شد آن مطالبه خانواده شهدا در ذهن ایشان بود و نامهای به مسؤول ایثارگران کل سپاه مینویسد. با اینکه فرمانده عالیرتبه نظامی است، اما به شکل دوستانه و برادرانه از آن برادر میخواهد که ایثارگران کل سپاه و سپاه قدس با هم پیکرهای بهجا مانده شهدا را از همه جبههها به ویژه خانطومان را مشخص کنیم و به خانوادهها بازگردانیم. این دستور داده میشود و برنامهریزی صورت میگیرد. به سرعت گروههای تفحص برای پیدا کردن پیکرها شکل میگیرد و طی جلسات متعددی با ما، بچهها را نیز به همراه آنها فرستادیم که به سرعت این شهدا شناسایی شدند. این امر، یک سال طول کشید و سه چهار شهید آخری که مانده بودند به مرور پیدا شدند. منتظر بودیم که پیکر این تعداد هم مشخص و بازگردانده شود تا ما یک تشکر ویژهای داشته باشیم از این اهتمام ویژه سردار سلیمانی. این بین، ایشان شهید شدند. حدود دو ماه بعد از شهادت ایشان، باقیمانده پیکر شهدا نیز میآید به جز شهید رحیم کابلی و یکی از بچههای لشکر؛ شهید کریمیان، که آنها هم نیز در همین اواخر، بازگردانده شدند. ایشان در مقابل خانواده های شهدا بسیار احساس شرمندگی میکرد. حتی در عملیات خانطومان که در روزهای ۱۶ و ۱۷ اردیبهشت درگیر شدیم؛ روز ۱۸ اردیبهشت، جلسه که تمام شد من و شهید سلیمانی نشسته بودیم. ایشان بنده را خواست. من هم رفتم خدمت ایشان نشستم. من را بوسید و گفت: تعریف کن. میدانستند که من در حالت انفجار هستم و برای ما سنگین بود که شهدای ما اینطور پرپر شدند. منم یکربعی سفره دلم را باز کردم و ایشان گوش میکرد و نگاه میکرد. نگاه ایشان آرامشدهنده بود. ایشان میخواست من خودم را تخلیه کنم. آخرین سوالی که از من پرسید این بود: آقای رستمیان! نمیشد شهدا را به عقب بازگردانید؟ دقت کنید این امر درست یک روز بعد عملیات است. بعد از آن همیشه در ذهن و فکر ایشان بود و ما نیز پیگیر بودیم. ملاقات در بابل با خانوادههای شهدا و طرح مطالبات خانوادهها دوباره یک شوک سنگینی به ایشان وارد نمود که باید کار ویژهای انجام شده، خانطومان آزاد و پیکر شهدا بازگردانده شود. نهایتا به این شکل رقم خورد که خوشبختانه به تدریج پیکر شهدا شناسایی و به خانواده های آنها بازگردانده شد و یک آرامش نسبی شکل گرفت.
*نکته آخر سردار حمیدرضا رستمیان!
به عنوان آخرین نکته بنده: چند روز بعد از شهادت ایشان، خواب سردار را دیدم. چون در ذهن خودم یاد و خاطرات و حماسهها در ذهنم میآمد، ایشان به خوابم آمد. در خواب به سمت من آمد و با لب خندان، یک آماری به من اعلام کرد و گفت: شما از مازندران این تعداد را جمع کن. آدم آماده کن برای نبرد. من اعتراض کردم و گفتم مازندران و این رقمها حاجی؟ ما در مازندران، بیش از ۵۰ تا ۱۰۰ هزار نفر آماده به رزم داریم. دوباره فرمود: نه! همان تعدادی که من گفتم را آماده کن. بعد که داشت میرفت گفت: این شیشه عطر را بگیر برای خودت. من گفتم اگر انگشتری دارید به من بدهید. گفت: من عطر دارم. این اعتقاد ما است که بخشی از شهدا رجعت میکنند و میآیند. الان که روح آن عزیزان در بین ما است و کمککننده است؛ به قول حضرت آقا نام شهید سلیمانی از زمانی که ایشان زنده بود برای دشمن خطرناکتر است. نام او برای نظام ما کمککننده است. باید خودمان را آماده کنیم برای شرایط خاص و برای ساختن یک کشور بهتر و آمادگیهای بیشتر تا بخشی از مشکلات را حل کنیم و آماده شویم برای روزهای موعود ! به امید خدا./950/
گفت و گو: افشین ایمانی - محمد علی دیانی
یکی از آنها دیگری را که مجروح بوده به آغوش کشیده بود. شماره پلاکشان ۵۵۵ و ۵۵۶ بود. معمولا کسانی که آشنا بودند با هم پلاک میگرفتند. با وارد کردن شماره ها در سیستم مشخص شد پیکر فرد نشسته متعلق به شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده و پیکر درازکش متعلق به فرزند ایشان، شهید سید حسین اسماعیل زاده از اهالی روستای باقر تنگه بابلسر میباشد
به پاس هر وجب خاكی از اين ملک
چه بسيار است، آن سرها كه رفته...