مقتدی صدر؛ «اهل القضیه».. ماجرای یک قضیه تکراری
بامداد جمعه مقتدی صدر در بیانیهای دستور توقف یکساله فعالیت جریان صدر را صادر و علت این تصمیم را «ناتوانی از اصلاح» جریان متبوع خود عنوان کرد. او نوشت که با وجود «اهل القضیه» و برخی مفسدان در جریان صدر امکان اصلاح آنان را ندارد و طبق معمول بسیاری بیانیههای خود که تعابیری از معصومان را برای خود بهکار میبرد، این بار تعبیر امام علی(ع) درباره اهل کوفه را بهکار برد که «من از آنان بیزار شدم و آنان از من بیزارند.»
پس از آن برای بسیاری این سؤال پیش آمد؛ ماجرا چیست؟ و این «اهل القضیه» یا «اصحاب القضیه» کیستند؟ اما بیانیه شورایعالی قضائی عراق که چند ساعت بعد منتشر شد روشن کرد که این افراد چندان هم ناشناخته نیستند و دادگاه کرخ بغداد با هماهنگی دستگاه اطلاعات حکم بازداشت 65 نفر از آنها را صادر کرده است.
ماجرای این افراد و وجه تسمیه آنها از این قرار است که در سال 2004 (یک سال پس از سقوط صدام و در اوج فعالیتهای جیش المهدی زیر نظر صدر و ناآرامیهایی که در مناطق شیعهنشین عراق بهپا کرد) گروهی از هواداران او از اهالی العماره به دیدنش رفتند و او را مهدی موعود خواندند و از او خواستند که کمرش را به آنان نشان دهد تا نشانههای مذکور در روایات برای مهدی موعود را بر آن ببینند. صدر طبعاً زیر بار نرفت و گفت که "«این «قضیه» را رها کنید"، و بدین ترتیب آنان «اهل قضیه» خوانده شدند.
تجربۀ این دو دهه تقریباً جای تردید نگذاشته است که صدر هوادارانی بهخصوص میان طبقات محروم جامعه عراق و حاشیهنشینان دارد که حاضرند در راه او دست به هر کاری بزنند و به هر دستوری که او بدهد بیچونوچرا تا پای جان عمل کنند و او از این وضعیت بیشترین استفاده را برای تحکیم جایگاه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و حتی دینی خود کرده است.
باور به مهدی موعود بودن وی البته به 65 نفر از هوادارانش که «اسرار هویدا کردند» محدود نمیشود و باوری رایج میان هواداران اوست که البته سابقهای کهنتر دارد و پیشتر همین هواداران (هسته اولیه هواداران مقتدی صدر) درباره پدرش نیز این موضوع را مطرح کرده بودند.
در اواخر دهه 1990، سید محمدصادق صدر (پدر مقتدی صدر) با ادعاهایی شگفتانگیز در نجف اشرف اعلام مرجعیت و با برگزاری نماز جمعه در سایه قبضه آهنین رژیم بعث سروصدای زیادی در عراق بهپا کرد.
او چند سالی به فعالیت پرداخت و در تبلیغاتش تأکید فراوان بر قومیت عربی و برتری خود بر همه علما و مراجع قرون اخیر بسیار پررنگ بود، در نهایت او از در ایجاد مزاحمت برای رژیم بعث برآمد و ترور شد (سال 1999) و ترور وی آشوبی مقطعی در مناطق جنوبی عراق بهپا کرد که البته با خشونت تمام توسط رژیم بعث سرکوب شد.
برخی معتقدند سید محمدصادق صدر بهواسطه نسبش به خاندان صدر البته چهرهای ناشناخته نبود، اما صعود ناگهانی او، فراتر از اعتبار و جایگاه علمی، به مطالبی عرفانی گره خورده بود که وی خود درباره آن سخن میگفت و آن را محور فعالیت تبلیغی خود ساخته بود. در این راستا، او در سخنان خود مسائل عرفانی را بهزبان عامیانه مطرح میکرد و آثار متعددی نیز در این باره نوشت و حتی خود را به سیدعلی قاضی، عارف مشهور نجف اشرف، متصل دانست.
از دیرباز مباحث عرفانی در حوزه علمیه نجف اشرف چندان رواجی نداشته است و طبعاً روحانیون برآمده از این حوزه کمتر در این باب سخن میگفتند و شاید تازگی این مباحث برای عموم مردم به شهرت صدرِ پدر کمک کرد، بهخصوص که شرایط دشوار دهه پایانی رژیم بعث باعث شده بود که مردم و بهخصوص شیعیان خود را در وضعیتی آخرالزمانی ببینند و در جستوجوی منجی باشند و میدانیم که در آن زمان و در سالهای نخستین پس از 2003، توجه به امام زمان(عج) و مباحث مهدویت در جامعه شیعه عراق رواج چشمگیری یافت و مدعیان مهدویت نیز بسیار بودند.
رواج عرفان از نوع عملی که به صوفیگری نزدیک میشود طبعاً راه را برای ادعاهای بزرگ فراهم میکند و شاگردان محمدصادق صدر نیز از این وضعیت در امان نماندند. گفتنی است که اوجگیری فعالیت سیاسی و مذهبی محمدصادق صدر 4ـ5 سال بیشتر طول نکشید و این زمان برای پرورش شاگردان در حوزه علمیه کفایت نمیکند و کسانی که از آنها بهعنوان شاگردان وی یاد میشود بیشتر هواداران و نزدیکان او بودهاند.
چنین بود که از برخی از هواداران محمدصادق صدر با ادعاهای بزرگ که بهروشنی انحرافی بود، برآمدند که از جمله مشهورترین آنها محمود الصرخی است که از نزدیکترین افراد به محمدصادق صدر شمرده میشد و بهمحض کشته شدن وی اعلام مرجعیت کرد و نماز جمعه را ازسرگرفت و عملاً خود را جانشین وی دانست، ادعایی که البته با واکنش شدید مقتدی صدر مواجه شد.
از دیگر پروردگان این مکتب «احمد الکرعاوی» رهبر گروه جند السماء بود که خود را امام زمان معرفی کرد و در سال 2007 نقشهای برای حمله به منازل مراجع شیعه در نجف اشرف در روز عاشورا (زمانی که مردم شهر برای زیارت به کربلا میروند) طراحی کرد اما پیش از اجرای نقشه با حمله نیروهای ارتش عراق خود و هوادارانش کشته شدند.
حتی در مورد فرد موسوم به «احمد الحسن الیمانی» نیز گفته شده است که وی از دیگر شاگردان محمدصادق صدر بوده است. او در اواخر دهه 1990 (همزمان با شهرت صدر) از بصره به نجف اشرف رفته و بهادعای خود «بهدستور امام زمان» مدتی را در این شهر بهسر برده بود.
چنین سابقهای که فقط بخشی از واقعیتها میان این طیف است، باعث میشود که وجود افرادی که مدعی مهدی موعود بودن مقتدی صدر هستند، کمتر عجیب بهنظر آید و «اهل القضیه» یا «اصحاب القضیه» نیز طیف دیگری از همان افراد هستند که این بار این قصه تکراری را با دادن نقش امام زمان به مقتدی صدر تکرار کردهاند.
البته هرچند مقتدی صدر در این مرحله مخالفت صریح و علنی و تند خود را با این طیف منحرف اعلام نموده است اما باید منتظر ماند و دید که؛ وی واقعاً «اراده واقعی» و «قدرت کافی» برای پاکسازی «جریان صدر» از این تفکر و افراد منحرف را دارد یا خیر؟