۱۹ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۵:۲۰
کد خبر: ۷۴۱۳۹۵

ماجرای بیماری خانم مجری و حسرت شرکت در مراسم حسینی

ماجرای بیماری خانم مجری و حسرت شرکت در مراسم حسینی
گوینده خبر و مجری تلویزیون امسال را عجیب‌ترین محرم زندگی‌اش خواند و گفت: فقط توانستم سه شب به روضه بروم.

به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، فضه سادات حسینی گوینده خبر و مجری تلویزیون درباره اولین مواجهه خود با حضرت سیدالشهداء(ع) در کودکی گفت: باید بگویم هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی. بخواهم به زمانی برگردم که عاشق امام حسین(ع) شدم واقعاً یادم نمی‌آید که چه زمانی بوده است.

اما تصویر روضه‌ها و مجالسی که همراه مادرم رفتم و زیر چادر او بودم، هنوز در ذهنم است؛ زمانی که نمی‌فهمیدم چه خبر است و از اینکه مادرم اشک می‌ریخت نگران می‌شدم و یواشکی چادر را کنار می‌زدم که ببینم حالش خوب است یا نه؟ شک ندارم این عشق از نان حلال پدرها و شیر پاک مادرها است. لطف خداست که تا الان بوده و امیدوارم همانطور که تا به حال دستمان را گرفته‌اند از این به بعد هم دستمان را محکم بگیرند.

ماجرای بیماری خانم مجری و حسرت شرکت در مراسم حسینی

وی در پاسخ به اینکه روضه کدام یک از اهل‌بیت در دل شما گیر کرده است، بیان کرد: یک وقت‌هایی آن زمانی که کوچک‌تر بودم فکر می‌کردم این‌قدر که امام حسین(ع) را دوست دارم در حق دیگر امامان جفا می‌کنم. یادم هست یک‌بار توفیق داشتم و در مدینه دلم کلی برای امام حسن(ع) در کودکی‌هایم می‌سوخت. اما فکر می‌کردم چرا من این‌قدر امام حسین (ع) را دوست دارم. چرا باقی امام‌ها را این‌قدر نمی‌شناسم و حداقل به نسبت درک خودم دوست ندارم؟ آن حس پدری همیشه نسبت به آنها در وجود من بوده و هست.

پرچم امام حسین (ع) را حضرت زینب بلند می‌کند و ادامه می‌دهد

حسینی با بیان اینکه همیشه یکی از آرزوهای من رفتن به کربلا بود، تأکید کرد: دیر قسمتم شد اما الحمدالله بعد از آن اِذنش را به من دادند. بعدها جایگاه حضرت زینب(س) برایم عجیب بود و خیلی دلم می‌خواست یک روزی قسمتم شود و سوریه بروم. تا اینکه چند سال پیش روز میلاد ایشان توفیق پیدا کردم و رفتم. هنوز جنگ سوریه کامل تمام نشده بود و واقعاً حسّ عجیبی بود.

با وجود همه چیزهایی که در مورد حضرت زینب(س) شنیده یا خوانده بودم، حتی در دانشگاه سال‌ها برای ایام ماه محرم تئاتر داشتیم و همیشه توفیق داشتم نقش ایشان را بازی می‌کردم، ولی حسّ عجیبی بود. زنی که هرچقدر فکر می‌کنم خیلی بزرگ و عظیم است. در عین مهربانی، عطوفت و فداکاری یکی از مهم‌ترین پایه‌های اسلام است. پرچم امام حسین(ع) را ایشان بلند می‌کند و ادامه می‌دهد. در تمام این سال‌ها علی‌رغم عشق و محبتی که در دلم از امام حسین(ع) بوده و هست ولی شخصیت حضرت زینب(س) برایم خیلی عجیب و دوست داشتنی است.

ائمه همیشه محکم مرا در بغل‌شان نگه داشته‌اند

این گوینده خبر در پاسخ به مجری برنامه که پرسید از این نام‌های متبرک حاجت هم گرفته‌اید، توضیح داد: من همه زندگی‌ام را مدیون آنها هستم. توسل کرده‌ام، دعا کرده‌ام، زیارت رفته‌ام و همیشه تا الان الحمدالله که بهترین‌ها سر راهم قرار گرفته، همیشه محکم در بغل‌شان نگاه داشته‌اند. فکر می‌کنم اگر نبودند من هم نبودم.

حسینی یادآور شد: امسال عجیب‌ترین محرم زندگی‌ام را گذراندم. فقط توانستم سه شب به روضه بروم. از روز سوم که بیمار شدم یکی دو روز به روضه نرفتم، گفتم سرماخوردگی است و ممکن است بقیه هم مبتلا شوند و خودم هم اذیت شوم. تصمیم گرفتم استراحت کنم. اما بیماری تشدید شد و به مرحله‌ای رسید که بستری شدم، ریه و سینوس‌هایم درگیر شد، باورم نمی‌شد تاسوعا و عاشورا بیاید و من نتوانم در مجلس روضه شرکت کنم و روی تخت بیمارستان باشم. به نظرم خیلی امتحان سختی بود. تا پایان دهه نمی‌توانستم جایی بروم. از غصه نمی‌توانستم بخوابم به ویژه در شب عاشورا.

وی ادامه داد: ساعت یک و نیم یا دو شب بود که شنیدم صدای زیارت عاشورا می‌آید، رفتم بیرون و دیدم یکی از پرستارها در اتاق پشت استیشن پرستاری برای خودش زیارت عاشورا گذاشته است. کمی از او فیلم گرفتم و اصلاً هم متوجه نشد این‌قدر که در حال خودش بود. هروقت دلم می‌گیرد این فیلم را می بینم. داشتم فکر می‌کردم من مجبور هستم اینجا باشم امثال من هم کم نیستند، ولی کادر درمان و خیلی‌های دیگر در پالایشگاه‌ها، نیروگاه‌ها و مشاغل دیگر تلاش می‌کنند تا ما بتوانیم در مجلس روضه و دعا شرکت کنیم.

چقدر فداکاری می‌کنند. هر روز که دکتر می‌آمد سر بزند می‌پرسیدم کی خوب می‌شوم و تا کی هستم؟ دکتر گفت چرا این‌قدر می‌پرسی، دلت برای کارت تنگ شده است؟ گفتم راستش من دهه محرم را از دست دادم. دلم می‌خواهد به اربعین بروم. دکتر به حالت شوخی با مشتش به سمت من اشاره کرد که اصلاً فکرش را نکن. با اینکه دکتر گفته است نرو امیدوارم بتوانم بروم. دلم خیلی گرفته است. دلم می‌خواهد جزو زوار اباعبدالله در اربعین باشم.

حسینی تأکید کرد: ما همیشه می‌گوییم بیمار کربلا امام سجاد(ع) بوده است. ولی داشتم فکر می‌کردم من که از روضه محروم بودم این حال را دارم، ایشان که در آن رستاخیز عظیم بوده‌اند و به خواست خدا در بستر بیماری بودند برای اینکه در مسیر امامت بمانند چه حالی داشته‌اند؟ یک لحظه هم نمی‌توانم حال‌شان را تجسم کنم.

این مجری درباره تلاش‌های ستاد بازسازی عتبات اظهار کرد: وقتی با سال‌های پیش و اوایل که من به کربلا رفته بودم، وضعیت را مقایسه می‌کنم می‌بینم چقدر کار کرده‌اند، چقدر همه‌چیز تغییر کرده، بهتر و بزرگ‌تر شده و همه‌چیز قشنگ شده است.

قطعاً این توفیقی است که خداوند به این خادم‌ها داده است. همیشه دلم می‌خواسته جزو آنها باشم. هر بار که ضریحی ساختند و قرار بود قدمی بردارند، همین طلاهای کوچکی که مادرها و مادربزرگ ها رفتند دادند و نذرهایی که شده است از فرشی که بافته شده و اشک‌های زیادی پای آن ریخته شده و دل‌های بسیاری به آن گره خورده است. همه این کاشی‌ها و آجرها فلسفه‌های عجیب و غریب دارد.

توهین‌کنندگان به قرآن، عقوبت کارشان را در همین دنیا خواهند دید

حسینی درباره اهانت برخی به قرآن خاطرنشان کرد: نمی‌توانم باور کنم که یک انسان در شرایط عادی این کار را بکند. نمی‌توانم این حجم از عناد و جهالت را بفهمم و هضم کنم. حتماً دشمنی و کینه عمیقی باید پشت این کار باشد که بتوانند چنین جسارتی کنند و به کتاب آسمانی میلیون‌ها مسلمان توهین کنند. شک ندارم که عقوبتش را در همین دنیا خواهند دید.

حکایت انگشتری که به همسر شهید اهدا شد

او پس از دریافت انگشتر متبرک هدیه از سوی عوامل برنامه «نشان ارادت»، گفت: یک سنگ متبرک داشتم و یک رکابی شبیه همین رکاب را داده بودم برایم درست کرده بودند. حدود یک‌سال پیش که توفیق داشتم و برای ضبط برنامه خدمت خانواده یک شهید بودم، همسر شهید به من گفت خیلی این انگشترت را دوست دارم و وقتی ضبط تمام شد، من انگشتر را به او تقدیم کردم.

خیلی از این تبرکات به من رسیده است اما این انگشتری که شما هدیه دادید، به شدت به آن انگشتری که به همسر شهید هدیه دادم شبیه است. حتماً برای من نشانه‌ای است که بگویند ما کوچک‌ترین کارها را هم می بینیم. تا به حال راجع به این موضوع جایی حرف نزده بودم.

ارسال نظرات