چشم اصلاحطلبان چگونه به مقاومت روشن شد؟
اوایل بهار سال ۱۳۹۷ زمزمههایی در شهر پیچید که ترامپ رئیسجمهور امریکا قرار است از برجام خارج شود و دیگر حاضر نیست پای توافق را امضا کند، این شایعه روز به روز جدیتر و نشانههای آن به مرور هویدا میشد. در آن وضعیت یکی از مشاوران ارشد مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری نوشت که وقت معامله است! در این یادداشت آمده بود که میشود با دست کشیدن بر سیاستهای منطقهای آنها را تبدیل به ارزشهای قابل معامله کرد. از نگاه دولت وقت، محور مقاومت کالایی در دست ایران باقیمتی مشخص بود که برای حفظ برجام باید آن را روی میز مذاکره قرارداد. آن روزها ترامپ از کانالهای مختلف برای تهران پیغام میفرستاد که حاضر به گفتگو بر سر بندهای برجام است و اگر دولت روحانی از خود تمایل نشان دهد با اولین پرواز به ایران خواهد آمد. در آن پیامها شرط این ماجرای عجیب و تاریخی تسلیم کردن محور مقاومت و خلع سلاح آن در منطقه بود! این اتفاق برای دولت وقت میتوانست برگ برندهای در انتخابات پیش رو هم باشد. بعد از افشای این پیامهای خاص از کاخ سفید یکی از روزنامههای بسیار رادیکال اصلاحطلب نوشت که در منطقه پرآشوب خاورمیانه، پس از فروکش کردن نسبی درگیریهای مسلحانه و تا قبل از روشن شدن آتشی تازه، باید آنچه را در کف است نقد کرد. این روزنامه کنایهوار ادامه داده بود که گاهی یک رزمنده باید اسلحه را روی دوش انداخته، فشنگهایش را روی میز گذاشته و مذاکره کند. طرح فروش مقاومت از سوی یک جریان مشکوک سیاسی با حمایت تمام قد دولت وقت روزبهروز داغتر میشد. کار بهجایی رسید که یک فایل صوتی از سوی بهزاد نبوی که آن روزها هنوز از جبهه اصلاحات اخراج نشده بود دستبهدست میشد که در آن با طعنهای خاص به شیوه محفلهای امنیتی درگروه منحله سازمان مجاهدین گفته بود که ازآنجا (جبهه مقاومت) بیرون بیا! چریک اصلاحات گفته بود که ترامپ اهل معامله است، چک شام و عراق را باید نزد کدخدای دیگری نقد کرد. این پیوست رسانهای از سوی جناح چپ خیلی سریع جنبه عملیاتی نیز پیدا کرده و برخی آشوبهای خاص با دست آلوده جوکرها در لبنان و عراق و نیز حمایت سفارت امریکا در آن دو کشور بالا گرفت، هدف از این فشار خیابانی مصنوعی آن بود که اینگونه وانمود شود که تسلیم، خلع سلاح و درنهایت انحلال مقاومت تنها گزینه روی میز است. البته این فتنه کور خیلی زود از سوی مردم منطقه افشا شد. محمد بکر تحلیلگر مسائل استراتژیست در روزنامه الرای الیوم نوشت که اعتماد به امریکا خودکشی است و مقاومت فروشی نیست. نزدیک به پنج سال پس از آن ماجراهای مرموز، پس از راه افتادن طوفان الاقصی در مناطق اشغالی و افتادن بادهای موافق زیر پرچم مقاومت فلسطینی، برخی از اصلاحطلبان سنتی، نهادی و حتی بخشهایی از جناح رادیکال آن بهروشنی و گاهی دوپهلو از جنایت صهیونیستها در غزه اعلام برائت کرده و حتی برخی پیشنهاد رفتن به جبهه مرکزی مقاومت را طرح کردهاند، گویی آنهایی که روزگاری طرح بیرون آمدن از منطقه را پیش پای دولت تدبیر گذاشته تا رضایت جنایتکارترین رئیسجمهور تاریخ امریکا را بخرند این روزها اشاراتی خاص به مقاومت دارند که ازآنجا (غزه) بیرون نرفته و تا لحظه آخر در برابر دشمن مقاومت کند؛ آن اصرار شدید به بیرون رفتن مقاومت و این ماندن اشاراتی خاص در خود دارد. واقعیت آن است که پس از سفر رئیسجمهور امریکا به تلآویو جامعه اطلاعاتی غرب به این نتیجه رسید که صفر کردن مقاومت در غزه امکانپذیر نبوده و نه صهیونیستها توان دارند و نه امریکاییها در وضعیتی هستند که بتوانند بار آن را به دوش بکشند، زیرا در این قمار بزرگ هم بایدن انتخابات را میبازد و هم سرعت فروپاشی رژیم صهیونیستی تصاعدی خواهد شد. راه انداختن دور جدیدی از درگیریها در منطقه ازجمله تبادل آتش میان مزدوران بارزانی بهعنوان پروکسیهای اسرائیل با ارتش عراق و نیز فعال شدن دوباره داعش در سوریه بهعنوان پروکسی امریکا خبر از تغییر جهت محسوس درصحنه باهدف باز کردن جبهههای جدید میدهد تا زهر شکست در غزه را برای دشمن کمتر کند. پیروزی درخشان مقاومت مردمی و اسلامی در فلسطین تجربههای مهمی برای مفسران سیاسی دارد، از جمله آنکه نه جناح چپ پس از این اتفاقات و دور جدیدی از رفتارهای دیوانهوار از سوی صهیونیستها تغییر کرده و نه مقاومت با علامتهای سیاسی و رسانهای از بیرون تغییر موقعیت میدهد، آنچه باعث تغییر رفتاری برخی جناحهای سیاسی در داخل شده است درک این سه موضوع است که حذف مقاومت شدنی نیست، صهیونیستها شکست قطعی خورده و روی اسب بازنده بایدن نمیتوان شرطبندی کرد. مدتی قبل حسامالدین آشنا در یک جمله کوتاه نوشته بود که دو روز دنیا ارزش سازش ندارد، آنچه را که امروز جناح اصلاحطلب در یک آینه روشن میبیند، حلقه اطلاعاتیهای دست چپ آن را در خشت خام دیده بودند!