ماجرای زنده کردن بانویی که از حق امیرالمؤمنین دفاع کرد
خیلیها تصور میکنند معجزات صرفاً مخصوص انبیاء است در حالی که یک معنای معجزه عجز دیگران از آوردن مشابه آن فعل است. در اصل معجزه، از مصدر «اعجاز» به معناى درماندگى، ناتوانى و نیز پایان هر چیز است. اعجاز، به معناى ناتوان کردن یا ناتوان یافتن دیگرى است، بنابراین در اصطلاح، عملی است که از سوی برگزیدگان الهی صادر میشود، به گونهای که سایرین از انجام چنین عملی عاجزند. امام صادق علیهالسلام درباره علت عطای معجزه به انبیا و برگزیدگان الهی فرمود: لِیَکُونَ دَلِیلًا عَلَى صِدْقِ مَنْ أَتَى بِهِ وَ الْمُعْجِزَةُ عَلَامَةٌ لِلَّهِ لَایُعْطِیهَا إِلَّا أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ حُجَجَهُ لِیُعْرَفَ بِهِ صِدْقُ الصَّادِقِ مِنْ کَذِبِ الْکَاذِب؛ براى آنکه دلیل بر صدق و راستى گفتار ایشان باشد، و معجزه علامت و نشانهای است که خداوند عطا نمیفرماید مگر به انبیا و رسل و حجج خود، تا درستى گفتار راستگو و دروغ دروغگو شناخته شود.» (علل الشرائع، ج۱، ص ۱۲۲) از این جهت ائمه علیهم السلام صاحب معجزه بودند؛ در این بین، عالمانی همچون سید هاشم بحرانی این معجزات را جمع کرد و نام آن را «مدینةالمعاجز» یا «شهر معجزهها» گذاشت و امثال شیخ حر عاملی کتاب «إثْباتُ الهُداة بِالنُّصوص وَ المُعْجِزات «را نگاشت. حال به مناسبت ایام ولادت امیر مؤمنان علیه السلام به گوشههایی از معجزات آن امام بزرگوار اشاره میشود.
یکی از معجزات امیر مؤمنان علیه السلام، زنده کردن بانویی به نام أمّ فَروَة بود. این روایت را قطب راوندی از علمای قرن ششم در کتاب مشهور خود به نام «الخرائج و الجرائح» نقل میکند. او فقیه، مفسر و متکلم شیعی و آشنای به احادیث و اخبار و از شاگردان شیخ طبرسی صاحب تفسیر مجمع البیان است. علامه امینی او را از پیشوایان علمای شیعه و از اساتید فقه و حدیث و علم و ادب میداند. شیخ حر عاملی صاحب وسائل الشیعه نیز آن را در «اثبات الهداة» آورد.
وی از قول سلمان فارسی نقل میکند «بانویی از انصار به نام «ام فروَه» که زنی سرشناس بود. پس از غصب خلافت به شکستن بیعت با ابوبکر و بیعت با امیر مؤمنان تشویق کرد. هنگامی که این سخن به وسیلهی جاسوسان حکومت به گوش ابیبکر رسید، او را احضار کرد و مورد نکوهش قرار داد و از او خواست توبه کند در غیر این صورت برایش گران تمام خواهد شد. آن زن با فکر و با ایمان گفت: «آیا مرا تهدید میکنی؟»
ابوبکر گفت: «تو بیعت با مرا باطل میدانی و مردم را علیه حکومت شورانده و تفرقه افکنی میکنی؛ آیا گناهی از این بزرگتر هم هست؟» أم فروه پاسخ داد: «شما امام بر حق نیستی و کسی که از سوی پیامبر به این کار بزرگ به فرمان خدا برگزیده شده است دارای ویژگیهایی است: ۱- نخست اینکه امام به حق باید عادل باشد و ظلم و جور بر او روا نیست. ۲- از آنچه در شرق و غرب گیتی رخ میدهد آگاه است. ۳- به تمام علوم و خیر و شر داناست. ۴- هر گاه در آفتاب قرار گیرد جسم او سایه ندارد. ۵- و دیگر اینکه از آغاز تا فرجام زندگی باید توحید گرا باشد و اگر روزگاری راه شرک پوییده و یا بت پرستیده باشد و پس از آن به اسلام گرود، امامت به او نخواهد رسید، چرا که این حکم صریح قرآن است. اینک توای فرزند ابو قحافه! بگو ببینم کدامین این شرایط پنجگانه را دارا هستی تا امام راستین باشی؟
ابوبکر گفت: «من امامی هستم که خداوند برای بندگانش برگزیده.» گفت: «شما دروغ میگویی و بر خدا تهمت میزنی؛ اگر تو از آنان بودی خدا در کتاب خویش از تو یاد میکرد، همان گونه که از امامان راستین یاد کرده است: «وَ جَعَلْنٰا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا لَمّٰا صَبَرُوا وَ کٰانُوا بِآیٰاتِنٰا یُوقِنُونَ؛ و برخی از آنان را، چون [در برابر مشکلات، سختیها و حادثههای تلخ و شیرین]صبر کردند و همواره به آیات ما یقین داشتند، امامانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را]هدایت میکردند.» به علاوه اگر به راستی امام راستین هستی به سؤال من پاسخ بده.
ابوبکر گفت: «بپرس» گفت: «نام آسمانهای هفتگانه را برایم بشمار.» ابوبکر از بیان رسا و درایت او در بهت و حیرت فرو رفت و پس از مدتی سر بلند کرد و گفت: «نام آسمانهای هفتگانه را تنها کسی که آنها را آفریده است میداند.» بانوی انصاری گفت: «چنین نیست من که یک بندهی ناچیز خدا بیش نیستم میدانم.» ابوبکر گفت: «به خدا اگر برنشماری دستور کشتن تو را صادر میکنم.» گفت: «عجب! تو مرا به مرگ تهدید میکنی؟» و آنگاه نامهای آسمانهای هفتگانه را به این ترتیب شمرد: آسمان اول: ایلول ۲- آسمان دوم: ریعون ۳- آسمان سوم: سحقوم ۴- آسمان چهارم: ذیلول ۵- آسمان پنجم: ماین ۶- آسمان ششم: ماجیر ۷- آسمان هفتم: ایوث.»
ابوبکر و جمعیت حاضر در محفل از دانش و شجاعت و بیان رسای او غرق در حیرت شدند. ابوبکر پرسید: «اینک دربارهی علی چه میگویی؟» پاسخ داد: در مورد امام به حقی که امامِ امامان و سید اوصیاء است و در پرتو نور او آسمانها و زمین نور باران است و یکتا پرستی و توحید گرایی جز با ولایت و معرفت و مهر به او کامل نمیشود، من چه بگویم؟ دریغا که توای فرزند ابوقحافه! عهدت را شکستی و دین خویش را به زرق و برق دنیای زود گذر فروختی.
ابوبکر به او حکم ارتداد داد و اعدام شد. هنگامی که امیرمؤمنان (ع) از مزرعه خویش به مدینه آمد و خبر اعدام آم زن را شنید، بر سر قبر او شتافت. وقتی کنار قبر او رسید، دید چهار پرنده سفید با منقار سرخ که هر کدام حبهی اناری بر منقار گرفتهاند، در آنجا دور میزنند. هنگامی که پرندگان، امیر مؤمنان علیه السلام را دیدند، شروع به پر زدن و سر و صدا کردند و آن حضرت گویی به پاسخگویی آنها برخاست و مردم همین قدر فهمیدند که علی علیه السلام به آنها گفت: «أَفْعَلُ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ؛ به خواست خدا او را زنده میکنم.» آنگاه دست به آسمان گشود و نیایشگرانه فرمود: «مَدَّ یَدَهُ إِلَى اَلسَّمَاءِ وَ قَالَ یَا مُحْیِیَ اَلنُّفُوسِ بَعْدَ اَلْمَوْتِ وَ یَا مُنْشِئَ اَلْعِظَامِ اَلدَّارِسَاتِ أَحْیِ لَنَا أُمَّ فَرْوَةَ وَ اِجْعَلْهَا عِبْرَةً لِمَنْ عَصَاکَ»؛ یعنیای حیات بخش انسانها پس از مرگ وای پدید آوردنده استخوانهای پوسیده، در پرتو قدرتت ام فروه را حیات بخش و او را برای آنانکه نافرمانیت کردند درس عبرت قرار ده.»
در این هنگام هاتفی گفت فرمانت انجام شد یا امیر المؤمنین. سپس دیدند آن بانو در حالی که چادر استبرق بر سر داشت برخاست و گفت: «.. خدا نه تنها نمیخواهد آن نور خاموش شود بلکه هر لحظه بر آن است که بر روشنی و فروغ او افزوده شود.»
هنگامی که این خبر به گوش خلیفه اول و دوم رسید غرق در حیرت شدند ...»
سلمان گفت: این چیزی نیست، اگر امیرمؤمنان (ع) از خدای بخواهد که تمامی مردگان را زنده کند دعای او به هدف اجابت میرسد. این بانو به خانهی همسرش بازگشت و پس از آن خداوند دو پسر به او عنایت کرد و تا ۶ ماه بعد از شهادت علی (ع) نیز در این جهان زیست.