۰۶ خرداد ۱۴۰۳ - ۲۳:۱۷
کد خبر: ۷۵۸۱۹۹
به بهانه روز دزفول، روز مقاومت و پایداری

چرا امام با اجبارِ مردم به مقاومت موافق نبود؟

چرا امام با اجبارِ مردم به مقاومت موافق نبود؟
در اوج حملات موشکی رژیم بعث به شهر دزفول میان نماینده این شهر در مجلس شورای اسلامی(آقای فارغ) و امام جمعه (آیت الله قاضی) بر سر این مساله که مردم در شهر بمانند یا اینکه تشویق به خروج از شهر بشوند اختلاف پیش می‌آید.

4 خرداد در تقویم رسمی کشور به عنوان روز مقاومت و پایداری دزفول نام گذاری شده است. علت این نام گذاری آن است که مردم این شهر با وجود حملات موشکی مستمر رژیم بعثی در دوران هشت ساله جنگ تحمیلی در شهر باقی ماندند و از آن دفاع کردند. این حملات به قدری وسیع بود که از این شهر با اصطلاح "بلد الصواریخ" یا شهر موشک ها یاد می شد.

ما در این یادداشت قصد داریم به مبانی اندیشه ای امام خمینی در اتخاذ یک تصمیم بسیار حیاتی در در سرنوشت این شهر در زمان موشک باران بپردازیم. امام دراین اظهار نظر خود می فرمایند" تکلیف مردم مقاومت است،دولت مانع رفتن مردم نشود. یعنی اقدامی که مردم را به رفتن تشویق می کند از ناحیه دولت انجام نشود. اما در صورتی که مردم به خارج از شهر رفتند امکانات و خدمات به آنها بدهند"[1]

در اوج حملات موشکی رژیم بعث به شهر دزفول میان نماینده این شهر در مجلس شورای اسلامی(آقای فارغ) و امام جمعه (آیت الله قاضی) بر سر این مساله که مردم در شهر بمانند یا اینکه تشویق به خروج از شهر بشوند اختلاف پیش می آید و آقای فارغ معتقد بودند برای حفظ جان مردم باید دولت مردم را از شهر خارج کند و حتی تا جایی پیش می روند که می گوید:«من پدر شهید و نماینده مردم هستم و فردا صبح در خیابان اصلی شهر راه می افتم و از مردم دعوت می کنم به شهرک حمزه بیایند اول هم خودم می روم آنجا، ساکن می شوم. مردم جانشان عزیز است ما وظیفه داریم جان مردم را حفظ کنیم.»[2] در مقابل آیت الله قاضی می‌گوید: «من نماینده رهبری هستم و بهتر تشخیص می دهم و شرایط شهر را درک می کنم. تو اگر می خواهی تصمیمی بگیری برای خودت بگیر چرا برای مردم تصمیم می گیری.»[3]

بحث میان این دو بالا می گیرد و حتی با ورود علامه مخبر دزفولی نیز  اختلاف بر طرف نمی شود و در نهایت با پیشنهاد اقای محمدی زاده (فرماندار دزفول) مساله نظر خواهی و استعلام از امام مطرح می شود و با اظهار نظر امام( که در ابتدا ذکر شد) اختلافات فیصله پیدا می کند و آقای فارغ از نظر امام تمکین می کنند و تنها خودشان به شهرک حمزه نقل مکان می کنند.

بعد از شرح موجزی از ماجرای اختلافات پیرامون ماندن در شهر یا ترک آن در اوج موشک باران رژیم بعث مساله اصلی این است: چرا امام از یک سو ماندن در شهر را وظیفه مردم می دانست و از طرف دیگر دولت را از اجبار به مردم برای ماندن نهی می کرد؟

برای فهم این مساله به سراغ مبانی امام خمینی در مساله جهاد رفتیم که می توان آن را تا زمان نگارش کشف‌الاسرار رد یابی کرد. امام در این اثر  با تفکیک نظام اختیاری (در زمان صلح، برای آمادگی جنگ) و نظام اجباری چنین می فرمایند: «قسم دیگر از نظام اسلام، نظام اجباری است و آن در وقتی است که دولت اسلام می خواهد هجوم ممالک دیگر کند برای نشر اسلام و خاضع کردن کشورهای جهان را در مقابل قانون عدل خواهی و یا آنکه مملکت اسلامی مورد هجوم شود و اجانب بخواهند به آن دست درازی کنند در این دو موقع دولت اسلامی بسیج عمومی می کند در این صورت اگر اداره تبلیغات که مهمترین ادارات در قانون اسلام بشمار میرود و وظایف بزرگ بسیار مهمی بر عهده آن است نفوذ پیدا کرد؛ محتاج باجبار نمی شوند. بلکه خود توده اطاعت امر خدا را بر خود حتم و لازم می شمرند و برای جهاد و دفاع و حفظ استقلال کشور از روی ایمان بخدا و اسلام حاضر می شوند و اگر کسی مسامحه کند دولت او را اجبار می کند و نظام اجباری اسلامی در ایران صورت اجرا می‌شود.»[4]

همانطور که از متن پیش گفته مشخص است مرحوم امام دو گونه جهاد ابتدایی و جهاد دفاعی را در ذیل نظام اجباری قرار می دهند که اگر کسی بعد از اعلام حاکم از آن سر باز زد حاکم می تواند او را اجبار کند.

البته باید توجه داشت که جهاد در اندیشه امام خمینی  یک معنای عام دارد و به بذل تمام توان برای تحقق اسلام یا حفظ و اعتلاء مملکت اسلام اطلاق می شود. خلق پدیده هایی چون بسیج سازندگی، بسیج حوزه و دانشگاه توسط امام در این بستر معنادار است.

اما در مجموع ظاهر این دو عبارت امام در نگاه ابتدایی و اولیه  حاکی از چرخش امام در طی این سالیان دارد چه اینکه در دهه 1320 از اصل اجبار دولت اسلامی بعد از افتاء فقیه و عدم تمکین افراد سخن گفته و در دهه 60 اساسا ورود حاکمیت را ممنوع کرده است.

زمانی که در استفتائات مرحوم امام در دوران جنگ  تعمق می کنیم این نظر رنگ می بازد چراکه مرحوم امام در طی این سالیان  نیز همواره به ضرورت دفاع عمومی اشاره می کنند و تشخیص کفایت  حضور افراد( دفاع واجب کفایی است) را نیز منوط به تصمیم حکومت می‌دانند. ایشان در پاسخ یکی از این سئوالات چنین می نویسند:«در حال حاضر تمام افرادی که‏‎ ‎‏قدرت دارند به جبهه بروند، باید به مقامات مسئول مراجعه نمایند و چنانچه تشخیص‏‎ ‎‏دادند که جبهه به آن ها نیاز دارد واجب است به جبهه بروند و بر هر کار دیگری مقدم‏‎ ‎‏است.»[5] ایشان در پاسخ به پرسش های فرار از جنگ نیز متذکر مجازات اسلامی می شوند. بنابراین باید گفت امام همان مبانی سال 1320 را در سال های جنگ نیز تکرار می کند.

رجوع دوباره به متن امام در کشف الاسرار، خود کاشف از  حکمت حکم امام به عدم ورود دولت در صورت خواست مردم برای خروج از شهر با وجود وجوب مقاومت بر توده‌هاست. چرا که امام در این بیانات با تذکر نقش اداره تبلیغات مبنی بر آگاهی بخشی عمومی در باب وظیفه جهاد می فرمایند اگر این اداره به وظیفه خود عمل کند نیازی به اجبار نیست. لحاظ این ملاک کلی درباره جهاد و تقدم امر فرهنگی بر دفاع عمومی حاکی از آن است که اگر در آن شرایط اجتماعی ایران که اقبال عمومی بلاوصفی برای حضور در جبهه و نبرد با رژیم بعث در ملت شریف ایران وجود داشت امام دستور به اجبار دولت میدانند این حکم یک حکم ضد تبلیغی نسبت به فرهنگ جهاد می‌بود و تاثیر منفی در روحیه ملی می گذاشت.

ماحصل سخن اینکه در اندیشه امام خمینی همواره در اسلام یک دسته قوانینی وجود دارند  که به عنوان احکام بالادستی بر سایر قوانین حاکم هستند مانند حکم تقدم فرهنگ‌سازی بر سایر احکام یا تقدم توحید و عدالت بر تمام احکام و... . برهمین اساس در فعلیت احکام پائین دستی مانند ضرورت دفاع عمومی و حکم اجبار افراد به حضور در جبهه باید حسب شرایط موجود به اقتضائات احکام بالادستی در فعلیت این احکام توجه کرد.

از همین رو مرحوم امام در مساله مقاومت مردم دزفول با وجود انشاء حکم به ضرورت دفاع عمومی و وظیفه حاکم بر اجبار افراد متمرد با توجه به تاثیر این اجبار در کاهش اقبال عمومی به نبرد علیه رژیم  بعث و تقدم اصل فرهنگ‌سازی بر جهاد به مسئولان دستور می دهند که از خروج مردم جلوگیری نشود و در هر جایی که مردم سکنی گزیدند به آنها خدمات داده شود.

 

پی‌نوشت:

[1] تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات علامه شیخ عباس مخبر دزفولی،ص281

[2] همان،ص278

[3] همان،ص279

[4] کشف الاسرار،ص246

[5] 31/8/1361

ارسال نظرات