عدالت و انقلاب مستمر
حجت الاسلام علی ذوعلم در مقاله خود با عنوان عدالت و انقلاب مستمر به به این نتیجه اذعان داشته که استمرار انقلاب ما و تکامل دستاوردهای آن، مشروط به استمرار مبارزهای انقلابی در عرصههای مختلف و در رأس آن تعمیق و استمرار جهاد اکبر است. متن این نوشتار به شرح ذیل است.
١- اگرچه واژه عدالت و اعتبار و جایگاه آن، با تاریخ شناخته شده انسان گره خورده است، اما گاه سوءاستفاده از این واژه و تفسیرهای نادرست از آن، موجب برخورد تردیدآمیز یا مواجهه انفعالی در دفاع از عدالت میشود. این حقیقت تلخ درباره همه واژههای مقدس و متعالی وجود دارد که هماره ذهنهای نارسا، زبانهای ناصواب، دلهای ناخالص و عملکردهای نادرست، مجال درک صحیح و عمیق حقایق این واژهها را محدود کرده و فضای گرایش و دلبستگی به آنها را مبهم ساخته است. ولی آیا میتوان بهخاطر سوءاستفاده از یک حقیقت مطلق و مطلوب، از اصل آن صرفنظر کرد؟ آیا هرگز کسی به علت وجود سکه تقلبی در بازار، سکههای خود را به رایگان رها کرده است؟... عدالت، حقیقت مطلوبی است که اگر صدها بار هم از آن سوءاستفاده شود، اگر صدها بار هم بهدرستی تبیین نشود و اگر صدها بار هم برای فروکاهی آن از جایگاه آرمانیاش، نظریهبافیهای بهظاهر علمی ارائه شود، باز هم باید از آن سخن گفت، درباره آن نوشت و برای احیا و گسترش آن، سرمایهگذاری و فداکاری کرد... چرا که اگر عدالت بهعنوان یک آرمان فطری، نتواند هدف مطلوب همه انسانها باشد، هیچ جایگزینی برای آن یافت نمیشود.
٢- تفاوت اساسی انسانها در عرصه اجتماع و سیاست، به میزان تعهد و تلاش آنان برای تعالی و رشد جامعه وابسته است. هرچند تعداد کسانی که حقیقتا دغدغه آسایش، سعادت و کمال جامعه را دارند، اندک باشد، ولی جوهر حقیقت هرگز با کم و زیادی کسانی که آن را درک میکنند و بدان عشق میورزند، تغییر نمیکند. برای این انسانها چه محور و میزانی میتواند نقطه کانونی تلاشهای اجتماعی باشد؟ در زیر چه علمی باید سینه بزنند تا همه آرمانها و اهداف متعالی در ذیل آن بتواند تحقق یابد؟ چه شعاری را باید مطرح کنند تا برای همه عرصههای اجتماعی - و حتی فردی - بتواند تأمینکننده آرزوهای انسانی باشد؟ ... «عدالت» تنها مفهومی است که دارای چنین ظرفینی است و به همین علت در گذشته تاریخ بشر، در همه سرزمینها با همه تفاوتهایی که در ملیتها و مذهبها و فرهنگها وجود داشته است، «عدالت» آرمان اصیل حرکتها و تلاشهای اجتماعی بوده است. ریشه آزادیخواهی، استقلالطلبی، اصلاحگری... و حتی دینخواهی و خداجویی نیز «عدالت» است. هنگامی که ظلم به معانی و در مراتب مختلف آن جایگزین عدل شود، اختناق، تجاوز، سلطه، استبداد و فساد دامن میگستراند و شرک و نفاق جایگزین توحید میشود. چرا که شرک و نفاق هم بزرگترین ظلمی است که انسان، نه نسبت به دیگران، که در حقیقت نسبت به خویشتن روا میدارد: ان الشرک لظلم عظیم. از همینرو برای استقرار همه خوبیها و آرمانهای الهی و حقیقی باید به عدالت اندیشید. آن را درست و عمیق درک کرد و برای بسط آن تلاش و مجاهدت ورزید. این مجاهدتها گاه به جوششی مردمی، مبارزهای ریشهدار و خیزشی بنیادین نیاز دارد که با دشواریها و فداکاریهای فراوان باید به ثمر بنشیند. اینجاست که پدیده «انقلاب» شکل میگیرد و برای تحقق «عدالت» ضرورت مییابد. بنابراین فلسفه اساسی هر انقلابی، تحقق عدالت است. اگرچه انقلابها، متناسب با میزان و عمق فهم و درکی که از عدالت در انقلابیون وجود داشته، رویکردهای متفاوتی را پیدا میکرده است. انقلابهای سوسیالیستی، عدالت را در عرصه اقتصاد و در قالب برابری و مساوات تعریف میکردهاند. انقلابهای آزادیخواهانه، عدالت را در ابعاد اجتماعی و سیاسی و در قالب رهایی انسانها از هر محدودیتی تلقی میکردند، اما انقلابهای توحیدی و الهی، ریشه عدالت را رهایی از شرک و کفر دانسته و با تکیه بر این ریشه عمیق و درک بنیان عدالت و آغاز تحقق آن در درون انسانها و تجلی آن در باورها و رفتارهای خویشتن، مبارزه ریشهای برای زدودن ظلم در ابعاد و لایههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، حقوقی، فرهنگی، تربیتی، قضایی، نظامی و... را آغاز میکردند. بنابراین، انقلاب مقدمه عدالت است که هنگام ضرورت رخ میدهد و بستر عدالت را متناسب با ریشهها و بنیانهای مفهومی آن، فراهم میسازد.
٣- عدالت با انقلاب آغاز میشود، اما استقرار آن نیز نیاز به استمرار انقلاب دارد. انقلاب در عرصه سیاست و برای استقرار نظام عادلانه حکومتی بر جامعه، شرط لازم گسترش عدالت در ابعاد دیگر جامعه است، ولی شرط کافی نیست. تحقق عدالت مستمر و پایدار، بیش از هر چیز مستلزم تحقق انقلاب در درون انسانهاست. تا هنگامی که مردم قیام به قسط نکنند، غایت انقلاب تحقق نمییابد: «لیقوم الناس بالقسط». انقلاب سیاسی برای رفع موانعی است که دست و پای مردم را میبندد و مانع قیام آنان برای عدالت میشود. اگر دست و پای مردم باز شد، اما حرکتی همگانی، درونی و اصیل برای استقرار و استمرار عدالت شکل نگرفت، در این صورت انقلاب نیمهکاره رها شده است. استمرار انقلاب، به معنی استمرار تلاش و مجاهدت برای بسط عدالت، رفع موانع، اصلاح ساختارهای ظالمانه و سازوکارهای غیرعادلانه. ضرورتی است که غالبا جوامع انقلابی از آن غفلت کردهاند.
ریشهها و بنیانهای فکری انقلابهای توحیدی، همواره بر این حقیقت تأکید دارند که بزرگترین انقلاب، انقلاب در خویشتن است.
مبارزه با گرایشها و شهوات حیوانی و زیادهطلبیهای نفسانی اگر رها شود، ظلم دامنگیر انسان میشود و انسان ظالم هرگز نمیتواند خواهان عدالت در جامعه باشد. چنین کسانی ممکن است از نقاب عدالت استفاده کنند، اما برای خواستها و مطامع خود واژه عدالت را به استخدام درآوردهاند... بدون استمرار انقلاب بهخصوص انقلاب در درون - که به حق جهاد اکبر نامیده شده - هرگز نمیتوان به تحقق کامل عدالت امیدوار بود. از آنجا که حرکت و سمت و سوی سیر جامعه، برآیند تلاشها و جهتگیریهای اجتماعی است، به هر اندازه که آحاد جامعه به استمرار انقلاب و نفوذ آن در درون خویش بیشتر بیندیشند و به آن پایبندی داشته باشند، حرکت عدالتگستری در جامعه، اصالت و سرعت بیشتری خواهد یافت. طبعا در این میان نخبگان سیاسی، مدیران، عالمان، روشنفکران، رهبران اجتماعی و سیاسی، مراجع فکری و فرهنگی، استادان، معلمان و مربیان، اصحاب فرهنگ و اندیشه، نهادهای فرهنگی و تربیتی و رسانهای، اقشار و نیروهای مؤثر اجتماعی و... نقش ویژهای خواهند داشت و در این عرصه هرگز هیچکسی به انتظار دیگری نخواهد نشست، چرا که در نگرش توحیدی، استمرار انقلاب وظیفهای است همگانی. برای گسترش عدالت و تعمیق و نهادینهسازی آن، هر انقلابی اصیل و بیادعایی در هر نقطه و جایگاهی که قرار داشته باشد، مسئولیت الهی خود را باید بشناسد و بدان پایبندی نشان دهد تا استمرار انقلاب و استقرار عدالت تحقق یابد.
٤- استقرار عدالت در نظام حاکمیتی، نخستین نتیجه یک انقلاب اجتماعی است. از منظر توحیدی، نظام سیاسی عادلانه، نظامی است که هم کارگزاران آن عادل باشند و هم سازوکارهای آن عادلانه باشد. کارگزاران عادل اگر از سازوکارها، قوانین، شاخصها و چارچوبهای عادلانه برخوردار نباشند، نظام سیاسی عادلانه بهگونهای کامل شکل نخواهد گرفت و اگر کارگزاران عادل نباشند، سازوکارها و چارچوبهای عادلانه - اگر هم استقراری داشته باشد - بهتدریج دچار تحریف خواهد شد و اگر هم ظاهر خود را حفظ کند، به پوستهای بیشتر نخواهد بود. سرآغاز ایجاد این روند پس از پیروزی انقلاب، باید توسط سردمداران و رهبران انقلاب آغاز شود و به همین سبب، انقلاب توحیدی و الهی، نمیتواند بدون تکیه بر رهبران الهی مشروعیت داشته باشد. اگر رهبری عادل، خودساخته، آگاه و ملتزم به شاخصهای عدالت در پیشاپیش حرکت انقلابی حضور نداشته باشد، چگونه میتوان انتظار داشت که نظام سیاسی عادلانهای پس از پیروزی انقلاب شکل بگیرد؟ و اگر در استمرار انقلاب، هدایت جامعه را زمامداری عادل و عدالتخواه عهدهدار نباشد، چگونه به استقرار سازوکارها و چارچوبهای عادلانه و عدالتگستر و یا سپرده شدن سررشتههای امور به دست کارگزاران و مدیران عادل و دغدغهمند نسبت به عدالت میتوان امیدوار بود؟ میتوان با اطمینان و قاطعیت این سخن را به زبان آورد که شرط لازم و اساسی برای استقرار عدالت در نظام حاکمیتی، سپردن زمام حاکمیت به دست انسان دغدغهمند، عادل و توانمندی است که در حد توان، همه وسع خود را برای استقرار عدالت بهکار گیرد و با تدبیر و تلاش، بسط عدالت را وظیفه و تکلیف الهی خویش بشمارد. اما هنگامی شرط کافی محقق میشود که لایهها و سطوح مختلف حکومتی نیز وظیفه خود را تحقق عدالت بداند. عدالتی عمیق، پایدار، حقیقی و برخاسته از عقلانیت و معنویت. فراتر از آن، همراهی تودههای مردم با مسیر عدالتخواهی حاکمیت است که راه را باز میکند و زمینه را برای تحقق کامل عدالت فراهم میسازد. فرهنگسازی برای عدالتخواهی، تعمیق درک تودهها از مصادیق و نمودهای عدالت، تبیین ضرورت مشارکت اقشار و آحاد جامعه، هم برای استقرار عدالت و هم برای استمرار آن با نظارت و مراقبت کافی و قبل از همه احساس وظیفه نخبگان و برجستگان جامعه و همراهی آنان با مسیر رهبری عادل جامعه برای این آرمان مقدس، شرایطی است که بدون آن نمیتوان از رهبری جامعه در استقرار عمیق عدالت و تحقق غایت انقلاب، انتظار فراوانی داشت و همه بار سنگین حرکت جامعه بهسوی بسط و تعمیق عدالت را بر دوش او نهاد.
٥- با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری و پایهگذاری عبد صالح خدا - که فراتر از فقاهت و عدالت، مجذوب محبوب و نماد عزت الهی بود - و با استمرار آن بهدست خلف صالح آن عزیز سفر کرده، نظام سیاسی مبتنی بر عدالت در کشور ما استقرار یافت و در فراز و نشیبهای خطیر و سازندهای که در ٣١ سال گذشته با آن مواجه بودهایم، این نظام با برخورداری از الطاف الهی، ورزیدهتر و آبدیدهتر، همواره شاخصهای عدالت را دنبال کرده است. اما امروز چالش اساسی ما، شرایطی است که در کنار این شرط لازم، باید تحقق یابد تا هم سازوکارها و چارچوبها و قوانین روز به روز به سمت تحقق عدالت واقعی و پایدار جهتگیری شود و هم کارگزاران، مدیران و دستاندرکاران اداره جامعه و نیز فعالان و نخبگان سیاسی، هرچه بیشتر به عدالت درونی و عمیق دست یابند.
استمرار انقلاب ما و تکامل دستاوردهای آن، مشروط به استمرار مبارزهای انقلابی در عرصههای مختلف و در رأس آن تعمیق و استمرار جهاد اکبر است. اگر این انقلاب درونی در تعمیق باورهای دینی، ارزشهای اخلاقی، خودپایی و خودپالایی مستمر و حقیقی، عدالتباوری و عدالتپذیری، در میان کارگزاران و نخبگان و تعمیق بصیرت اعتقادی و فرهنگی و سیاسی در مواجهه با چهرههای متکثر دشمنان عدالت، در اندازههای خرد و کلان آن، در میان تودههای مردم و بهخصوص اقشار تأثیرگذار و جوانان و نوجوانان دغدغهمند مسیر تکاملی داشته باشد، راهی که براساس عدالت و برای عدالت آغاز شده است، همچنان ادامه خواهد داشت. سرعت و جهت این حرکت، کاملا وابسته به سرعت و جهت حرکت ماست که « ان شاء الله» لا یغیر الله ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم.» /916/د103/ع