اعتراض احمد شاکری به غفلت حوزه هنری در انتشار یک کتاب
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، یادداشتی که درباره کتاب تازه چاپ شده «تو خواب میکائیل هستی» از انتشارات سوره مهر را میخوانید از احمد شاکری نویسنده و منتقد ادبی است.
این روزها مطالعۀ داستان بلند «تو خواب میکائیل هستی» نوشته تیمور آقا محمدی را به پایان رساندم. این کتاب سال گذشته توسط بخش کودک و نوجوان انتشارات سوره مهر منتشر شد. این داستان بلند هجدهم اردیبهشت ماه در مراسمی با حضور جمعی از مخاطبان و اهالی ادبیات در حوزه هنری رونمایی شد.
از جمله مهیمانان و سخنرانان جلسه خانم فرزانه فخریان، مشاور وزیر ارشاد در امور کودک و نوجوان بودند. وی در تمجید این کتاب گفته است:« مدتهاست کتابی مثل «تو خواب میکائیل هستی» نداشتهایم.» و در فرازی دیگر گفته است:«تو خواب میکاییل هستی» به عنوان یک میراث ادبی قابلیت آن را دارد که تا ۲۰۰ سال بعد بهعنوان یک متن مهم برای شناخت دوره نوجوانی ما قابل استفاده باشد. بعد از مدتها یک کتاب داستانی پیدا شده که حرفهای مهمی درباره نوجوانها زده است[!]»
اگر فقدان جریان نقد در ادبیات داستانی بزرگسال ضایعه ای خسارت بار باشد، بیتوجهی به نقد ادبی متعهد در ادبیات کودک و نوجوان فاجعهای تمام عیار خواهد بود. زیرا مخاطبان در این گروههای سنی فاقد ساختار ذهنی، مبانی اندیشیده شده، فاقد کنشگری فعال در عرصه نقد، غیر مجهز به روشهای قابل اعتماد در نقد و بالاخره فاقد تریبونهای تاثیر گذار در مواجهه با آثار داستانی هستند. بنابر این مرتبهای از اعتماد به مجاری تولید، نشر، معرفی و ترویج کتاب راه را برای ارتباط مخاطب با آثار این گروه سنی باز میکند.
اینجاست که رها شدگی نقد، فقدان منتقدان ممحض متعهد، واسپاری جریان تبلیغ و معرفی نقد به ناشران و ذی نفعان و میدان دادن به گرایشات فکری زاویه دار با ارزشها و هویت ایرانی اسلامی میتواند طیفی از مخاطبان کتابخوان این گروههای سنی را که جزو ذخائر تمدنی ایران اسلامی هستند به مسیری دیگر سوق دهد.
نگارنده در این یادداشت، از مسئله این داستان بلند به مسئلهای عامتر، فراگیرتر، کهنهتر و با اهمیتتر خواهد پرداخت. چرا که میتوان با مقایسه برون دادهای ادبی مجموعههای فرهنگی و بررسی محتوایی آنها و سطح تحلیل و درک و دریافت ادبی و محتوایی کسانی که درباره آثار داستانی اظهار نظر میکنند به سیاستهای کلی و راهبردهای مدیریتی راه یافت.
تو خواب میکائیل هستی داستانی است درباره پسری پانزده ساله که میخواهد در اولین ملاقات با دختری هم سن و سال خود که به او عشق میورزد حاضر شود. در نهایت نیز این ملاقات حاصل میشود. از جمله مضامین آشنا در ادبیات بزرگسال و کودک و نوجوان عشق پاک است.
داستان اولین ملاقات عشقی
ریشه این اصطلاح، خاصه در صدد توضیح نوعی عشق ابتدایی و کودکانه است که هیچ انگاره جنسی آن را پشتیبانی نمیکند. چنین انگارهای به فرض صحت نه متناسب با پسری پانزده ساله است که به سن بلوغ رسیده است و نه نسبتی با دختری پانزده ساله دارد. میکائیل در طول داستان چه هنگامی که آوا را از نزدیک میبیند و چه هنگامی که به او فکر میکند توصیفهای جزیی از بوی ادکلن آوا، موهای آوا، رنگ چهره آوا، اندام آوا و پوشش آوا دارد. نویسنده قادر نیست این واقعیت را در طول داستان پنهان کند که با پسری پانزده ساله مواجه است نه کودکی نه ساله.
همچنان که نمیتواند منکر شود که هر دو طرف این رابطه کاملا ممیِّز بوده و از کُنه موقعیتی که در آن وارد شدهاند با خبر هستند. تحریک نسبت به جنس مخالف آن هم در سالهای آغازین بلوغ در این رمان که همراه با لحظات و خیالات لذتبخشی توصیف شده است به هدف اصلی شخصیت این داستان -و بالتبع مخاطب نوجوان آن -بدل شده است. لذا قرار گرفتن در این موقعیت که در عرف از ان دوست گیری از جنس مخالف و داشتن دوست دختر یاد میشود کاملا امری پذیرفته شده مطرح شده است. مسئله رمان اساسا چنین ارتباطی یا ممنوعیت یا غیر مشروع بودن آن نیست بلکه چگونگی آن است.
و دقیقا میکائیل به این دلیل قهرمان این داستان میشود که در نهایت میتواند نظر آوا را به خود جلب کند و دوست دختر خود را از دست دیگر رقیبان و کسی چون کامی بیرون آورده و به خود اختصاص دهد. آنچه داستان ادعای آن را دارد این است که سد قرار اول شکسته است و میکائیل و آوا این رابطه را به قوت ادامه خواهند داد.
روشن است که در چنین فضایی نه اساسا فقه داستان بر این داستان بلند نظارت دارد و نه کوچکترین نشانهای از چیزی به نام حلال و حرام در زندگی میکائیل معنی دارد. گویا میکائیل در جامعهای سکولار زندگی میکند. میکائیل نوجوان رها شدهای است که نویسنده تلاش دارد او را در ارجاع به خود تشویق کرده و از او قهرمان بسازد.
قهرمانی که باید از پدر و مادر و دایی اش بگذرد و بلکه آنها را متهم سازد تا درباره کاری که میتوانسته انجام دهد (دوستی با آوا) احیانا پشیمان نشود. داستان در این رویکرد خود کاملا تهییجی و تایید کننده این عشق بوده و خواننده نوجوان و معصوم خود را نیز به این موقعیت فرا میخواند.
مثلث عشقی
داستان از موقعیت مثلث عشقی نیز به صورت غیر حرفهای بهره برده است. کامی در این داستان همان نوجوان لات منشی است که او نیز طالب آوا است و برای او مزاحمت ایجاد میکند. داستان در نقطه اوج خود قهرمان خود یعنی میکائیل را با صحنه دعوای خیابانی در مقابل کامی قرار دهد تا قهرمان داستان ساخته شود. در حقیقت تنها کار قهرمانی که میکائیل در داستان انجام می دهد دعوا با کامی و شکستن بینی او برای خوش آمد دوست دخترش آوا است.
رضایت جنس مخالف هدف بزرگ زندگی
ارزشها در داستان به واسطه عمل شخصیتها و عمل شخصیتها به واسطه اهدافشان سنجیده میشوند. ما در کشوری زندگی میکنیم که در چهار دهه پیش از آن ناصر ایرانی «راه بیکناره» و محمود گلابدرهای «اسماعیل اسماعیل» را مینویسند. دورانی را از سر گذراندهایم که نوجوانان در صحنه سیاسی حاضر هستند. سیاست را میفهمند.
در جریان انقلاب حاضرند و حتی زندانی میشوند. همین نسل به بیداری رسیده در نقطه اوج شکوفایی خود در دفاع مقدس حاضر میشوند و دوشادوش مردان و بزرگان فکر کرده و عمل میکنند تا جایی که امام راحل درباره شهید فهمیده میفرمایند :«رهبر ما آن طفل ۱۳ سالهای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است با نارنجک، خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید» حال چه شده که محرک اصلی یک داستان نوجوان اراده او برای گرفتن یک قرار ملاقات با دختری است که می خواهد با او در ارتباط عاشقانه باشد و این باصطلاح عشق تمام زوایای ذهنی او را پرکرده است.
تا جایی که به چیزی جز کسب رضایت و توجه این دختر فکر نمیکند. آرزوی میکائیل جلب توجه این دختر است. و داستان با تمامی گزارههایش تلاش دارد این احساس را به نوجوان کنونی القا کند.
بیگانگی با زمانه انقلاب اسلامی و زمینه ایران اسلامی
تو خواب میکائیل هستی به نحو کاملا روشنی با دورهای که میکائل در ان زندگی میکند و سرزمینی که در آن زیست میکند، بیگانه است. هیچ نشانهای از انقلاب اسلامی با همه تنوع و تکثرش وجود ندارد. هیچ نشانهای از اداب، مناسک و سنتهای دینی در ان وجود ندارد.
تنها شاید یکی دو بار از لفظ "خدا" یاد میشود. که این خدا هم دستگیر میکائیل در جهت رسیدن به دوست دخترش است. نشانهای از فضای دینی یا حتی استشمام نشانههای دینی در کار نیست. مفاهیم آشنایی چون مسجد، نماز، قران، هیئت، اردوی جهادی، راهپیمایی، شخصیتهای دینی، اسامی دینی سبک زندگی اسلامی، هیچ کدام در داستان حضور ندارند.
در افقی بالاتر حتی نشانهای از ایرانی بودن نیز در این اثر نیست. گرچه به نحو ناشیانهای نویسنده از سرداری ایرانی یاد میکند که دایی میکائیل میخواسته قصه او را برایش تعریف کند. اما نه این سردار ایرانی نامی دارد. نه نقشی سازنده در داستان ایفا می کند نه قادر است به داستان هویت ایرانی دهد. زبان فارسی به شدت در این داستان در معرض بکارگیری الفاظ غربی و برندهای خارجی است. هیچ چهره سرشناس ایرانی و ملی در کار دیده نمیشود. تنها در فرازهایی از داستان به برخی سازهای ایرانی اشاره شده است.
هجمه به هویت ایرانی اسلامی
می توان در نگرهای بالاتر نشانههای اشکاری از هویت بریدگی را در میکائیل یعنی قهرمان این داستان مشاهده کرد. نمونههایی از این هویت باختگی که به عنوان مضامین اصلی داستان قابل اشاره اند بدین قرارند:
۱. معرفی و تبلیغ فرهنگ و کشور آلمان: نکته تعجب برانگیز آن است که میکائیل به صورت غیر قابل انکاری در معرض موسیقی، شخصیتهای برجسته و آثار ادبی آلمانی است. حتی دایی و معشوقه داییاش نیز در آلمان تحصیل کردهاند. کتابفروشی که گه گاه به آن میرود نیز به نام گوته است. او کتابهای "رنجهای ورتر جوان" و "فاو ست" را میخواند و موسیقی بتهون و باخ را گوش میدهد. این برجسته سازی تمجید آمیز از فرهنگ آلمان به نحوی است که مخاطب گمان میکند داستان بلند تو خواب میکائیل هستی توسط رایزنی فرهنگی آلمان در ایران سفارش داده شده تا معرف شاعران و موسیقی دانان آلمان به نوجوانان ایرانی باشد. حتی جمله نوشته شده روی پیراهن میکائیل نیز ریشه آلمانی دارد.
۲. معرفی و تبلیغ موسیقی: به شکل کاملا برجستهای شخصیتهای داستان به صورت خاص آوا و میکائیل درگیر موسیقی هستند. از جمله اهداف داستان به صورت مشخص القاء لذت موسیق آن هم موسیقی خاص به مخاطب است. میکائیل برای ملاقات با آوا صفحه گرامافونی از یکی از سمفونیهای بتهوون تهیه کرده تا به او هدیه دهد. این موضوع نیز با تمجیدهای فراوان بیان شده است. سهم موسیقیهای سنتی در این داستان در قیاس با سمفونیها و دیگر موسیقیهای غربی کاملا حداقلی و حتی قابل چشم پوشی است. به نحوی که اولا میتوان یکی از مضامین این داستان را عشق به موسیقی و ترغیب مخاطب نوجوان به آشنایی با موسیقیهای غربی دانست.
۳. سبک زندگی غربی: این داستان بلند به صورتی کاملا اشکار سبکی از زندگی غربی و وارداتی و غیر ایرانی را در زندگی میکائیل به نمایش میگذارد. گویا اساسا در خانه میکائیل چیزی به نام رسانه ملی و حتی محلی وجود نداشته و آوردههای آنها از طریق برنامههای ماهوارهای تامین میشود. پدرش متخصص پخت غذا است و دائما منوهای متنوع غربی را سرو میکند. یعنی حتی در غذا خوردن نیز این خانواده ایران نیستند. یا اینکه مادر این خانواده نقاش است و کاملا در فضای روشنفکری سیر میکند. میکائیل به آهنگ رپرهای جدید گوش میکند که در آن خواننده از فحش استفاده میکند.
محل رفت و آمد و دیدارها کافهها و رستورانها است. اساسا میتوان تصویری از زندگی کافه نشینی را برای سن ۱۵ سال در این کار مشاهده کرد. با وجودی که میکائیل به ادعای داستان نوجوانی کتاب خوان است حتی نام یک نویسنده یا اثر ایرانی در کار برده نمیشود. داستان مدام این ذهنیت را در مخاطب ایجاد می کند که به سمت رمانهای غربی برود.
هیچ خانم موجهی در این داستان که اهل کتاب و فرهنگ باشد با پوشش چادر دیده نمیشود. مباهات به تجمل گرایی کاملا در زندگی میکائیل و بخصوص آوا دیده میشود. گویا اینها تافته جدا بافته و برخاسته از طبقهای هستند که در جامعه ایرانی کنونی زندگی نمیکنند. کیا به دنبال بازیهای رایانهای و شرط بندی با رقیبانش است و میکائیل نیز یا به دنبال موسیقی و ادبیات غرب و به خصوص آلمان بوده و یا به فکر قراری است که با دوست دخترش باید بگذارد.از جمله موارد دیگر سبک و نوع پوشش است. حتی در اثر نمی توانید پوشش ایرانی یا عطر ایرانی بیابید.
۴. عبور از نسل های گذشته: از جمله مضامین غالب در این اثر تجویز بلکه تحریک مخاطب نوجوان برای عبور از نسلهای گذشته بخصوص پدر و مادر است. «آوا خانم! بزرگتر ها بچه تر از او چیزی هستن که این رو بدونن» افتخار میکائیل آن است که مانند پدر و مادرش رفتار نکرده است بلکه آنها را متهم میکند که در جایی که باید کار درست را انجام ندادهاند. این در پس زمینه شعار مبارزه با "اجبار" و "آزادی" صورت میگیرد.
اما این آزادی چگونه تامین میشود. آزادی برای میکائیل در این مصداق تحقق مییابد که با تلاش خود بالاخره میتواند با آوا وقت ملاقات داشته باشد و باب دوستی را با او باز کند. او به عنوان یک نوجوان کاملا رها شده، بدون مربی یا متصل به یک منبع اخلاقی و تربیتی است. او خودش تصمیم میگیرد که کاری را انجام دهد و به این مباهات میکند. جالب است که کودک نه سالهای که میکائیل با او در پارک مواجه میشود و در ادامه از خانه فرار میکند نیز از پدر و مادرش گریزان است و ادعای فهم بیشتر دارد.
۵. خرافات: از جمله مضامین موجود در این اثر خرافات است. اعتقاد به اینکه گوی شیشهای قادر است به او کمک کند. میکائیل این گوی را به کودکی میدهد و میگوید این گوی کمک میکند تا زودتر بزرگ شود و نترسد!
۶. مبارزه بدون مبنا: از دیگر مضامین تو خواب میکائیل هستی، القاء اراده و شجاعت برای مخاطب نوجوانی است که بیشترین نیاز را در سالهای بلوغ به هدایت پذیری دارد. تصویر مطلوبی که این داستان از نوجوان میدهد آن است که به تشخیص خود اکتفا کند. منطق میکائیل سست و غیر قابل اطمینان است. اینکه انسان باید کاری را انجام دهد که افسوس آن را نخورد.
«چون دیگه حسرتی توی دلشون نیست» حال باید پرسید انچه موجب افسوس میشود چیست؟ اساسا هدف انسان در زندگی چیست که پس از گذشتن فرصتها بتوان درباره موضوعی افسوس خورد. هدف سطحی و نازل و البته غیر شرعی و بلکه غیر سازنده میکائیل قرار گذاشتن با دختری است که به او علاقه دارد و این قرار گذاشتن سنگ بنای دوستی او با ان دختر است! حتی جالب است که داستان در منطق دنیایی خود -چه رسد به منطق دینی و سبک زندگی متشرعانه- نمیتواند راه پر منفعت را به میکائیل نشان دهد.
اینکه او در این مقطع مهم تحصیلی باید درس بخواند و باید بتواند خانواده اش را در کنارش داشته باشد. بلکه بالعکس داستان بدون پشتوانه دقیق نوجوان را در جایگاه قاضی رفتار پدر و مادر مینشاند و او را به خاطر گذر کردن از پدر و مادر تحسین میکند. این پوچ بودن در هدف گذاری بخصوص در پایان داستان خود را نشان میدهد.
جایی که میکائیل به گذشتن از برخی محدودیتها و قوانین افتخار میکند و همراه با آوا و دیگر همراهانش آروغ میزنند. در حقیقت یکی از اعمال قهرمانانه و نشان دهنده بلوغ اینها همین آروغ زدن است! برای میکائیل و آوا مهم است که خودشان باشند. مراد از این خود بودن چیزی است که خودشان درست میدانند یا به آن علاقمند هستند. «فقط بچه خوبی برای پدر و مادرمون باشیم مودب اتو کشیده ...پس خودمون چی؟» چنین خط سیری برای نوجوان چه نتایجی در بر خواهد داشت؟!
زیست روشنفکری برای مخاطب نوجوان
نشانه های موجود در داستان بلند تو خواب میکائیل هستی البته برای اهالی داستان و در داستانهای بزرگسال پنهان نیست. ادبیات شبه روشنفکری و به معنای دقیقتر زیست شبه روشنفکری الزاماتی دارد که در ادبیات داستانی تولید شده توسط این طیف کاملا قابل شناسایی است. اما حضور این نشانه ها در این داستان از جهاتی حائز اهمیت است.
۱. دغدغه های بزرگسالانه: داستان تو خواب میکائیل هستی بیش از ان که داستان نوجوان، یا داستانی برای نوجوان یا داستانی درباره نوجوان ایرانی باشد که دغدغه اش احیاء هویت ایرانی اسلامی است، روایتی است که تلاش دارد سبک زندگی شبه روشنفکری را که کمتر تناسبی با سن شخصیت اصلی این داستان دارد به مخاطب حقنه کند.
سئوال این است که چه میزان از نوجوانان ایرانی سمفونی بتهوون گوش کرده یا با گوته اشنا هستند؟ چه میزان فاوست را می خوانند؟ چه میزان از انها با اثار کلاسیک غربی اشنا هستند؟ به نظر میرسد این داستان از ذهنیت بزرگسالانهای نشات گرفته است که تلاش میکند ارزشهای خود را به نوجوان القا کند و آن را به مسئله نوجوان امروزی تبدیل کند.
۲. فضل فروشی روشنفکرانه: از جمله اوصاف طبقه شبه روشنفکر فضل فروشی با خواندهها و دیدههایی است که ریشه در فرهنگ غرب دارند. این طیف اگر بخواهند جایی قرار بگذارند حتی ترجیح نمیدهند به بوستان یا مسجد بروند بلکه قرارشان را در کافه می گذارند. به جای نوشیدن چای از نوشیدنیهای غربی استفاده میکنند.
حتی به کتابفروشی میروند که نامش از یک شاعر المانی حکایت دارد. به تعبیری از فرق سر تا نوک پا غرب زده و مشتاق غرب هستند. اما واقعا آنچه در میکائیل دیده میشود به جای انکه نشان دهنده عقل و دانش باشد به نظر میرسد نتیجه حرکتی است فضل فروشانه چنانکه شبه روشنفکرها نیز با اظهار علم و نه درک حقیقت علم تلاش دارند چهرهای عالم از خود نشان دهند. در حقیقت آنچه از میکائیل میبینیم بیش از انکه نشانهای از روشنفکری واقعی باشد پُز روشنفکری است.
اینکه مخاطب نوجوان و بی اطلاع باور کند اگر کسی سمفونی پنج بتهوون را گوش میکند یا کتاب رنجهای ورتر جوان را می خواند یا به کافه می رود و کتابفروشی گردی میکند اهل علم و عامل به علم و دانا است. این به خودی خود گویای نوعی تفکر و زیست و سبک زندگی است که می تواند برای سن نوجوان خطرناک باشد.
۳. زندگی بی هدف: از نشانه های زندگی سطحی روشنفکری فقدان اهداف عالی در زندگی این طبقه است. چیزی به عنوان خدا، معبود، کار برای خداوند، تعهد اجتماعی چندان معنی دار نیست. میکائیل نیز یک شبه روشنفکر کوچک است. تمام هدف او جلب توجه آوا است. اگر کتابی می خواند بخاطر این است که جلوی آوا کم نیاورد. اگر موسیقی گوش می کند بخاطر آن است که او نیز به موسیقی علاقمند است. طبقه شبه روشنفکر با غفلت از حقایق نورانی عالم و بسنده کردن به ظاهر دنیا افق دید و حرکتش را نیز جلب نظر دیگران قرار می دهد.
۴. گم شدگی هویتی: از نشانه های شخصیت های متعلق به جریان شبه روشنفکری در ادبیات ان است که از خود بیگانه هستند. با تاریخ و تمدن و سنت و دین خود اشنا نیستند. یا اگر هستند انها را به حساب نمی اورند و در معادلاتشان جایی ندارد.
میکائیل نیز اینگونه است. قهرمان او نه حماسه افرینان تاریخی ایران یا انقلاب اسلامی، الگوهای او نه شخصیت ها و اولیاء برجسته دینی که موسیقی دانهای المانی هستند. اینقدر گوته برای میکائیل مهم است که جمله ای از او را روی سینه خود حک کرده است. میکائیل نماینده کسانی است که هیچ اشنایی و علقه ای نسبت به قهرمانان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس ندارند بلکه در جهتی خلاف انها حرکت می کنند.
انچه نگارنده را به نوشتن این یادداشت واداشت صرفا انتشار چنین اثار داستانی نیست. چه، اثاری به مراتب مخرب تر از چنین داستانی چه به صورت ترجمه و تالیف در بازار کتاب نوجوان موجود است. موضوع مهمتر لایه های فرهنگی و باورها و سیاست هایی است که به تولید و تایید چنین اثاری می انجامد.
این داستان توسط انتشارات سوره مهر حوزه هنری به چاپ رسیده است. حوزه هنری مجموعه شناخته شده ای متعلق به گفتمان انقلاب اسلامی است که سالانه دهها اثر مستند نگاری با موضوع انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و در جهت گسترش و نشر ارزشها تولید می کند.
طبعا هدف از پرداخت به رزمندگان برجسته سازی سبک زندگی است که با ارزشهای دینی و باورهای عمیق اسلامی درامیخته است. هدف ارائه الگویی ایرانی اسلامی برای طبقات مختلف جامعه است. این انتخابی اگاهانه و مومنانه و سازنده بوده است. اگر از حوزه هنری سئوال شود چرا شخصیت ها و قهرمانان دوران دفاع مقدس را انتخاب کرده بی تردید مخاطب را به نسخه قابل اطمینانی سوق می دهد که بر اساس ان نوجوانان در برهه ای به مراحل عالی عرفانی رسیدند. به قله های سعادت و کمال دست یافتند.
اما مقایسه تو خواب میکائیل هستی با چنان اثاری بسیار اشکار و غیر قابل اغماض است. سئوال این است که ایا در حوزه هنری با دو قرائت متضاد از گفتمان انقلاب اسلامی مواجه هستیم؟ ایا روایت از زندگی نوجوانان برجسته و مومن و متعهد بی اثر شده یا منسوخ گشته که امروزه باید شاهد تجویز زیست مفلوکانه روشنفکرانه برای نوجوانان باشیم؟
نگارنده معتقد است انتشار این داستان بلند از مجموعه حوزه هنری نه یک استثنا که نتیجه یک باور راسخ در بخشی از بدنه حوزه هنری است. همان بخشی که در ادبیات بزرگسال از دفاع مقدس قهرمان زدایی می کند و معتقد است رزمندگان دفاع مقدس قهرمان های دوره خود بوده اند نه همه دوره ها و زمانها! انچه اکنون شاهد ان هستیم یک اشتباه نیست.
بلکه نتیجه غفلت حوزه هنری و نهادهای مشابه در حوزه کار بر مبانی ادبیات داستانی بزرگسال و کودک و نوجوان و غفلت بی سابقه در حوزه تولید جریان نقد و پرورش منتقدان است. کافی است به بیانات مشاور وزارت ارشاد که خود ویراستار این داستان بلند نیز بوده اند توجه کنیم. ایشان می گویند:« میکاییل به دنبال آن است که در کنار یک احساس و علاقه با یافتن هویت اجتماعی بتواند یک قدم به اندازه پانزده سالگیاش رو به جلو بردارد؛ نه مثل قصههای دیگر که قدمهای بزرگ به اندازه ۳۰ سالگی از بچهها انتظار دارند و میگویند «قهرمان ساختهایم»! برای همین است که بسیاری از داستانهایمان از حیطه نوجوانی دور افتادهاند. بچهها قهرمان جامعه نیستند، بچهها باید قهرمان سن خودشان باشند.» ایا واقعا تجربه تاریخی و دینی ما این گفته را تایید می کند که نوجوانان قهرمان جامعه نیستند؟
اگر اینطور است امثال علی لندی ها کجای داستانهای ما قرار می گیرند؟ چه نیازی به امثال حسین فهمیده در داستانها داریم؟ چطور این خانم توانسته اند میزان توان نوجوانها را اندازه گیری کنند؟ ایا با این متری که از نوجوان بدست امده است می توان انتظار داشت نسل جبهه رفته یا با درک سیاسی و اعتقادی یا با ایمان و عرفان عالی داشته باشیم؟!
خسارت انتشار این داستان بلند در نسبت به تفکری که در مجموعه تولید کننده و تبلیغ کننده، ان را تایید کرده، بلکه ان را به عنوان داستان برجسته و تراز معرفی می کند بسیار کمتر است. تکرار چنین رویه ای احیانا دو مسیر پیش روی مجموعه تولید کننده باز خواهد کرد. یا اعتماد مخاطبان دیندار، اخلاق مدار و انقلابی را از دست خواهد داد یا زمینه های نفوذ فکری افزایش یافته و شاهد قوت یافتن جریانی این مسیر خطرناک خواهیم بود.
یادداشتی که درباره کتاب تازه چاپ شده «تو خواب میکائیل هستی» که توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است را خواندیم از احمد شاکری نویسنده و منتقد ادبی است.