۱۱ شهريور ۱۴۰۳ - ۲۱:۲۰
کد خبر: ۷۶۴۵۳۰

آرمان‌های یک آموزگار؛ آسیب‌شناسی آموزش‌و‌پرورش از نگاه شهید محمدجواد باهنر

آرمان‌های یک آموزگار؛ آسیب‌شناسی آموزش‌و‌پرورش از نگاه شهید محمدجواد باهنر
باهنر را می‌توان از نخستین تدوینگران و مؤلفان کتب مذهبی مدارس ایران قبل و بعد از انقلاب ۱۳۵۷ دانست. در فهرست تألیفات او آثار متعددی همچون یک دوره تعلیمات دینی برای سال‌های دوم و سوم و چهارم و پنجم ابتدایی، یک دوره تعلیمات دینی برای سال‌های اول و دوم و سوم راهنمایی...
شهید محمدجواد باهنر در قامت یک روحانی مترقی و پیش‌رو در مسائل فرهنگی و سیاسی، فعالیت مبارزاتی خود را پیش از انقلاب اسلامی آغاز کرد و با وقوع انقلاب به نقش‌آفرینی جدی‌تری در عرصه‌های فرهنگی و سیاسی پرداخت. با نگاه به کارنامه‌‌ی سیاسی و پیشینه‌ی مسئولیت‌های شهید باهنر، از ابتدای فعالیت در نهضت سوادآموزی تا عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی و سپس ریاست وزارت آموزش‌وپرورش در زمان نخست‌وزیری شهید رجایی، می‌توان به اهمیت مسئله‌ی تعلیم‌و‌تربیت در خط مشی و دیدگاه او پی‌برد[1]. تسلط او بر علوم دینی و تحصیلات حوزوی در کنار تحصیلات آکادمیک و دانشگاهی، او را به شخصیتی شاخص در امور فرهنگی و دغدغه‌مند در حوزه‌ی تعلیم و تربیت در راستای ایدئولوژی انقلاب اسلامی تبدیل کرده بود، یعنی همان مکتب و مکتبی‌بودن[2]، اصطلاحی که در ادبیات انقلابی‌گری بسیار آن را به‌کار می‌برد و بر آن تأکید داشت. وقوع انقلاب اسلامی، به‌عنوان رویدادی به‌غایت مؤثر در مناسبات فرهنگی، سبب شد تا تحول در زمینه‌ی آموزش‌و‌پرورش مطابق با ایدئولوژی انقلاب امری ضروری تلقی شود. تعلیم و تربیت طاغوتی باید کنار می‌رفت و ایدئولوژی انقلاب اسلامی به‌مثابه‌ی ناجی و مصلح این حوزه به‌همراه بر‌طرف‌ساختن ضعف قواعد فنی و اجرایی لازم در ساختار آموزش‌و‌پرورش، باید به عرصه‌ی سیاست‌گذاری ورود می‌کردند. در اینجا اگر چهارچوب‌مندکردن قواعد فکری و رفتاری در انقلاب، که شهید باهنر از آن به‌عنوان مکتبی بودن یاد می‌کرد، را ایدئولوژی در نظر بگیریم و واقف بر ضرورت رفع نواقص فنی و اجرایی هم باشیم و سپس به سراغ کاربست آن در حوزه‌ی آموزش‌و‌پرورش برویم، با یک سلسله‌آسیب‌‌‌‌هایی مواجه خواهیم شد که مرور آن ما را با یک تجربه‌ی ناکام در اعمال اصلاحات و رفع و رجوع آن آسیب‌ها مواجه خواهد کرد. تجربه‌ی ناکام اما در اعمال اصلاحات در حوزه‌ی ایدئولوژیک و قواعد فنی و اجرایی مسئله‌ای بود که شهید باهنر در قیاس وضعیت آموزش‌و‌پرورش در زمان رژیم سابق تا ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی و حیات کوتاه آن از پیروزی انقلاب اسلامی تا زمان سخنرانی انتقادی وی درباره‌ی آموزش‌و‌پرورش در پاییز ۱۳۵۹ در مهدیه‌ی تهران بر آن واقف شده بود. حتی می‌توان به جرئت گفت که پس از شهادت ایشان، در ۸ شهریور سال ۱۳۶۰، تا امروزه نیز این تجربه‌ی ناکام در مسیر آسیب‌شناسی آموزش‌و‌پرورش و رفع نواقص آن استمرار دارد. استمرار در تجربه‌ای ناکام که اصلاحات در آموزش‌و‌پرورش را از یک ضرورت در ساحت ایدئولوژیک و قواعد فنی و اجرایی به یک امر دست‌نیافتنی و آرمانی، چیزی که ساختار فرهنگِ آموزشی سیستم و جامعه هیچ‌گاه به‌طور کامل توان دسترسی به‌آن را نداشت، یعنی یک اتوپیایِ فرهنگِ آموزشی تبدیل کرده‌است.

با توجه به چنین مقدمه‌ای، مروری بر آسیب‌شناسی شهید باهنر از آموزش‌و‌پرورش در حیات انقلاب اسلامی و اساس متن سخنرانی‌های ایشان که در کتاب فرهنگ انقلاب اسلامی جمع‌آوری شده‌است، خواهیم داشت:

 تخصصِ فاقد بستر متعهدانه

تا پیش از انقلاب اسلامی، فقدان یک خط فکری که بستر مناسب و نظام ارزشی برای هدف‌مندسازی مسیر آموزش‌و‌پرورش باشد، احساس می‌شد. شهید باهنر اما مکتبی بودن، یعنی حرکت در مسیر اسلام سیاسی و خط فکری انقلاب اسلامی، را ظرف ارزشی مناسبی برای جای‌دادن علم و مهارت در آن مطابق با آن آموزه‌ها می‌داند:

«مسئله‌ی مقایسه‌ی مکتب و تخصص، تعهد و تخصص که گاهی مطرح می‌شود، مخصوصاً در رابطه با مسائل آموزش‌و‌پرورش و مسائل انقلاب فرهنگی، لازم است قدری تبیین شود. شاید یکی از بی‌وفایی‌ها نسبت به کسانی که در خط انقلاب و خط امام حرکت می‌کنند، این نسبت ناروا باشد که آن‌ها را نسبت به تخصص و مهارت و نسبت به علم بی‌علاقه معرفی می‌کنند. غافل از این که مسئله از این قرار است که ما می‌گوییم باید اول جاده و بستر تخصص‌ها را مشخص کرد، یعنی باید معین کرد که مهارت‌ها، تخصص‌ها، علوم و فنون در خدمت چه ارزش‌هایی قرار می‌گیرد و بعد روی تخصص صحبت کرد. اول باید ارزش‌های حاکم بر جامعه و خط حرکت انقلاب اسلامی و خط امام را مشخص کرد که چه می‌خواهد و به کدام سمت می‌رود و بعد صحبت از تخصص کرد.»[3]

برای ما قابل تحمل نیست که این نیروی عظیم از این بچه‌های خوب را داشته باشیم و میز و نیمکتشان را دیگران بسازند، سیم‌کشی مدرسه‌شان را دیگران بکنند. امسال ما سیصدهزار میز و نیکمت برای مدرسه‌ها فرستادیم. چرا بچه‌ها خودشان نسازند و کار خودشان را انجام ندهند و ضمناً کار و حرفه‌ای و هنری را یاد بگیرند؟ صد میلیون مداد بچه‌های ما در سال مصرف می‌کنند، چرا این مدادها را خودمان نسازیم؟
اصالت مدرک و نمره

شهید باهنر قرار‌گرفتن مدرک و نمره به‌عنوان دال مرکزی نظام آموزشی را یک آسیب بزرگ می‌داند و درباره‌ی آن می‌گوید:

«شما در نظام گذشته به خوبی احساس می‌کردید که بچه با کتاب قهر بود؛ یعنی روی الزام و اجبار درس می‌خواند، برای این که اگر بخواهد روزی کار و درآمدی داشته باشد، باید یک مدرک به دستش بدهند که با آن مدرک کار کند. بعد به او گفته بودند این مدرک را وقتی می‌دهیم که این تعداد کتاب را بخوانی و امتحان بدهی. پس کتاب را با خستگی و ناراحتی می‌خواند و به حداقل هم قناعت می‌کرد که نمره بیاورد. اگر معلم می‌گفت از نصف کتاب امتحان نخواهم کرد، اصلاً آن نصف کتاب را باز نمی‌کرد؛ اگر معلمی می‌گفت من آخر سال نمره‌ات را خواهم داد، اصلاً کتاب را باز نمی‌کرد. معلوم می‌شود نمره مطرح بود. این که در این کتاب چیست و از این کتاب چه چیزی یاد می‌گیرند، مطرح نبود؛ فقط مسئله‌ی نمره و به‌دنبالش مدرک و به‌دنبال مدرک هم نوعی درآمد و اشتغال مهم بود؛ دیگر نه هنر، نه مهارت، نه تخصص و نه پیداکردن یک لیاقت اجتماعی، هیچ کدام مطرح نبود؛ فقط مدرکی به‌دست او بدهند تا مجوزی برای گرفتن پول از بیت‌المال مسلمین باشد.این تمام تحلیل درس‌خواندن در نظام گذشته بود. آیا ما در نظام اسلامی و در جو جمهوری اسلامی می‌توانیم چنین معیارهای ارزشی را بپذیریم؟»[4]

محتوای غیرخلاق کتب درسی

محتوای کتاب‌های درسی آن‌طور که باید نتوانسته‌است دانش‌آموزان را به امر مطالعه و تأمل درباره‌ی آنچه که می‌آموزند وا دارد. محتواهای خشک و عاری از هرگونه خلاقیت و جاذبه برای یادگیری، دانش‌آموز را به فردی عاری از هرگونه شوق و لذت در مسیر تحصیل تبدیل کرده‌است:

«کتاب‌های درسی ما باید به‌گونه‌ای تبیین شود که هر صفحه و هر جمله‌ی آن برای دانش‌آموزان عزیز ما لذت‌بخش و پر جاذبه باشد، و از طرفی به‌گونه‌ای بایستی این تعهد در جوان و نوجوان ما به‌وجود آید که احساس کند این کتابی را که می‌خواند و در این کارگاه که کار می‌کند، مطالب را که می‌آموزد در خدمت جامعه و در خدمت اسلام و در خدمت انقلاب خواهد بود».[5]

لزوم تحصیل در داخل و جلوگیری از خروج محصلان از کشور

مشاهده‌ی خروج محصلان و دانشجویان با اعطای بورس دولتی در رژیم پهلوی برای شهید باهنر پذیرفتنی نبود؛ چرا که برخی از این افراد علی‌رغم صرف هزینه‌های دولتی بسیار، در خارج مشغول تفریح و اوقات فراغت می‌شدند و به‌طور کلی مسئله‌ی تحصیل را فراموش می‌کردند و در واقع پول ملی هزینه‌ی عیش‌و‌نوش‌ها و تفریحات شخصی آن‌ها می‌شد. علاوه‌بر این افراد، برخی از محصلان و دانشجویان ایرانی اما به برترین و دانشمندترین افراد در دانشگاه‌ها و یا مراکز علمی و فناوری کشورهای خارجی تبدیل می‌شدند و نیازهای داخل کشور از حضور چنین دانشمندانی بی‌بهره می‌ماند:

«چرا آن‌ها به خارج رفته‌اند و چرا اجازه دهیم که بروند و چرا این امکانات تحصیل را در داخل کشور فراهم نکنیم؟ مگر این مملکت رشد کافی ندارد؟ مگر این مردم استعداد کافی ندارند؟ مگر همین بچه‌های ایرانی نیستند که وقتی جذب بازار آمریکا و غیرذلک می‌شوند از بهترین جراحان بیمارستان‌های آن‌جا و یا از بهترین مهندسان پایگاه‌های آن‌ها می‌شوند؟ پس این استعداد در این مسلمان ایرانی وجود دارد و این سرمایه‌ی عظیم هست، اما این سرمایه را بر باد می‌دادند و آن را به‌صورت پوچ و بی‌محتوا در می‌آورند. این سرمایه را این‌گونه به‌ خارج صادر و از آن سوء‌استفاده می‌کردند. تازه آن نیروهایی هم که در داخل می‌ماندند، دوازده سال از بهترین ایام عمرشان را درس می‌خواندند اما این درس چه مقدار اطلاعات و مهارت‌ها و مسائل لازم برای مملکت بود؟ این برای ما فاجعه‌آمیز است.»[6]

تعطیلات بیش از حد و عدم تخصیص وقت کافی

آموزش‌و‌پرورش نیازمند مدت زمان کافی است تا بتواند به‌درستی و بدون شتابزدگی و یا سهل‌انگاری به مسئله‌ی تعلیم و تربیت بپردازد. تعطیلی بیش ‌از اندازه‌ی مدارس و یا عدم تخصیص وقت کافی به آن به آسیبی در این زمینه تبدیل شده‌است:

«بچه‌ی ما در سال سه -چهار ماهش را رسماً تعطیل است؛ بعد هم ایام نوروز حدود پانزده روز تعطیل می‌کنند؛ بعضی جاها پنجشنبه را هم تعطیل می‌کنند، بعضی جاها مدرسه نصف روزه است و بعضی هم سه‌نوبته‌ است.»[7]

چالش مهارت‌آموزی

کسب مهارت‌های فنی در زندگی و اهمیت فراگیری آن امری است که تا حد زیادی می‌تواند از وظایف آموزش‌و‌پرورش به‌حساب بیاید. این که دانش‌آموزان به‌طور کلی و در حد رفع و رجوع نیازهای زندگی خود هیچ‌گونه مهارتی نداشته باشند پذیرفتنی نیست. حتی دانش‌آموزان رشته‌های فنی نیز در اکثر مواقع از افرادی که به‌طور تجربی اقدام به کسب مهارتی کرده‌اند، در مرتبه‌ی پایین‌تری قرار دارند.

«بعد از اتمام درس هم فقط یک ورقه دستش بگیرد و نتواند یک سیم‌کشی بکند، یک لوله‌کشی خانه‌اش را انجام بدهد و از عهده‌ی یک کار ساده بر نیاید. یک شاگرد تراشکار معمولی ما در کارگاه آزادش خیلی قوی‌تر و بهتر از دیپلمه‌ی ما کار بلد باشد؛ یک شاگرد مکانیک بهتر از محصل ما کار بداند.»[8]

چالش اندیشه و ذوق

علاوه بر چالش‌های اساسی در بخش فنیِ حوزه‌ی تعلیم و تربیت، بخش نظری و اندیشه‌گانی و بخش‌هایی که مربوط به ذوق دانش‌آموزان می‌شود، مانند هنر و ادبیات، نیز وضعیت نابسامانی دارد. ساختار آموزش‌و‌پرورش نتوانسته‌است در حوزه‌ی اندیشه، علوم انسانی و هنر شخص برجسته‌ای به‌بار بیاورد که بتوان از وی به‌عنوان سرآمد در یکی از این بخش‌ها نام برد:

«در قسمت‌های نظری هم آیا وقتی محصل ما فارغ‌التحصیل شده یک نویسنده است؟ یک متفکر، شاعر، ادیب، اقتصاددان، مدیر یا حسابدار است؟»[9]

ضرورت خودکفایی آموزش‌و‌پرورش

آموزش‌و‌پرورش به‌عنوان ساختاری برخوردار از نیروی انسانی جوان، نیرومند و خلاق می‌تواند در بسیاری از زمینه‌ها به‌این توانایی برجسته برسد که خودش بخشی از نیازهایش را رفع و رجوع کند. رسیدن به خودکفایی آموزش‌و‌پرورش در بخشی از نیازهایش متضمن بهبود وضعیت مهارت‌آموزی و یادگیری فنون نیز خواهد بود. آموزش‌و‌پرورش ما در این زمینه وضعیت بسیار نامطلوبی دارد و این به‌منزله‌ی یک آسیب جدی است.

«به‌خدا، برای ما قابل تحمل نیست که این نیروی عظیم از این بچه‌های خوب را داشته باشیم و میز و نیمکتشان را دیگران بسازند، سیم‌کشی مدرسه‌شان را دیگران بکنند. امسال ما سیصدهزار میز و نیکمت برای مدرسه‌ها فرستادیم. چرا بچه‌ها خودشان نسازند و کار خودشان را انجام ندهند و ضمناً کار و حرفه‌ای و هنری را یاد بگیرند؟ صد میلیون مداد بچه‌های ما در سال مصرف می‌کنند، چرا این مدادها را خودمان نسازیم؟ واقعاً باید به آموزش‌و‌پرورش و فرهنگمان به‌گونه‌ی دیگری فکر کنیم؛ بایستی این فرهنگ به‌سوی خودکفایی پیش برود؛ باید این آموزش‌و‌پرورش به‌سوی حرکت بزرگ تولیدی و اجتماعی برود؛ باید به‌سویی برویم که خودمان خود را اداره کنیم و دست نیاز به سوی دیگران دراز نکنیم. به‌خدا، خود ما سرمایه داریم، سرچشمه‌های غنی استعداد داریم؛ آنچنان استعدادهای شکوفا و درخشانی در این بچه‌های عزیز ما هست که نباید اجازه دهیم تلف شود؟»[10]

خطر مفاهیم خوش‌ظاهر و هجمه به مکتب

ممکن است برخی مفاهیم مانند آزادی، مبارزه با استبداد و اختناق در ظاهری شکیل اما با هدف سست‌کردن و ضربه‌زدن به بنیان‌های مکتبی ما دست به‌کار شوند که این خطر و آسیبی جدی برای آموزش‌وپرورش است. شایسته است مدرسه‌ها و محصلان ضرورت رجحان مکتب و معنابخشی دین اسلام به این مفاهیم در جامعه‌ی ما را درک کنند و آن‌ مفاهیم را در پرتو مکتب و نه مکتب را در پرتو آن‌ها بسنجند.

«بار دیگر حرکت‌های بسیار ضعیفی از گوشه و کنار با الهام از آمریکا و عراق به چشم می‌خورد. بعضی از این تفاله‌ها مجدداً به خیال خودشان با همان شیوه‌های ورشکسته شروع به توطئه کرده‌اند. دیگر ملت ما به‌خوبی فهمیده و شعورش به‌قدر کافی بالا رفته‌است. آن‌ها در پوشش آزادی، مبارزه با اختناق یا فعالیت سیاسی و این‌طور کلمات خوش‌ظاهر عمل می‌کنند. اصلاً اسلام این مفاهیم را برای ما آورد و به این ملت فعالیت سیاسی را آموخت؛ اسلام به این مردم آزادی را آموخت و همکاری را یاد داد. آن‌ها می‌خواهند در پوشش بعضی از این اصطلاحات بار دیگر آن توطئه‌های پشت‌پرده‌ی خود را در بین بچه‌های ما احیا کنند. البته مسئله بسیار ناچیز و ضعیف است. این فرزندان برومند و روشن و با استعداد ما، که موج خروشانشان را ملاحظه کردیم که چگونه در راه‌پیمایی‌های عظیم مثل یک دریای خروشان حرکت می‌کردند. مطمئناً مدارس و دانشگاه‌های خود را در راستای انقلاب و خط برجسته‌ی امام حفظ خواهند کرد.»[11]

 

[1] علوی، سید حمیدرضا(۱۳۸۱). شهید باهنر در قلمرو اندیشه و رفتار، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص۱۷۰.

[2] باهنر، محمدجواد(۱۳۷۸). فرهنگ انقلاب اسلامی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص۱۲۶.

[3] همان، ۱۱۳

[4] همان‌جا

[5] همان‌جا

[6] همان، ۱۱۴.

[7] همان‌جا.

[8] همان، ۱۱۵.

[9] همان‌جا.

[10] همان، ۱۱۶.

[11] همان، ۱۱۷.

ارسال نظرات