وحدت حوزه و دانشگاه؛ از تولید علم تا اثر اجتماعی
به گزارش خبرگزاری رسا از خراسان، نشست هم اندیشی به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه با حضور اعضای شورای عالی و جمعی از اساتید حوزه و دانشگاه به میزبانی دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد. در این جلسه تعدادی از اساتید حاضر به ارائه بحث و بیان دیدگاههای خود پیرامون وحدت حوزه و دانشگاه پرداختند.
آنچه در ادامه میخوانید ارائه حجتالاسلام و المسلمین مجتبی الهی خراسانی، عضو هیئت علمی دفتر تبلیغات اسلامی و رئیس کمیسیون تخصصی اجتماعی سیاسی شورای عالی حوزه علمیه خراسان است:
در این نشست تلاش دارم تا به جای استفاده از ادبیات رایج پیرامون وحدت حوزه و دانشگاه، از مسائل مشترک بین حوزه و دانشگاه سخن بگویم. پرسش سادهای که معمولاً مردم از ما میپرسند این است: اگر ما نهاد علم در کشور داریم، دانشگاه و حوزه داریم، چرا همچنان مشکلات جامعه باقیاند؟ آیا تمام مشکل، عدم عزم دولتمردان یا عدم همراهی مردم است؟
یا واقعاً پرسشهایی در قلب مبانی نظری ما مطرحند، یعنی عارضههایی که باید حل شوند؟ من این عارضهها را در قالب سؤال مطرح میکنم. اما تصور میکنم اغلب ما اینها را عارضه تلقی میکنیم.
پرسش اول: مسئله دانش و تاثیر اجتماعی
چرا دانشگاه و حوزه ما کمتر به تأثیر اجتماعی علم میپردازند؟ این مسئله هم در دانشگاه و هم در حوزه وجود دارد. احساس غالب این است که فاصلهای میان «تولید علم» و «اثر اجتماعی علم» وجود دارد. نمیشود انتظار داشت علم تولید شود و بعد به صورت تصادفی یا پروانهای، بر یک امر اجتماعی اثر بگذارد. از سویی میپرسیم که چرا خود عالمان علوم اسلامی، انسانی، طبیعی و ریاضی تلاش نمیکنند علم را به زندگی مردم بازگردانند تا علم، سازندهی ابعاد زندگی باشد؟
از جهت آکادمیک نیز باید پرسید چگونه علمِ بیمسئولیت در این نهادها شکل گرفته و چرا همچنان ادامه حیات داده است؟ تصور میکنم این مسئله نیاز به درمان جدی دارد.
پرسش دوم: تربیت نخبگان
الحمدلله برندگان انواع رقابتها و جوایز علمی در حوزه و دانشگاه، مخصوصاً در شهر مشهد بسیارند. اما سؤال این است که ما مشغول تربیت «عالم و نخبهی مسئلهفهم» هستیم یا «دانشآموختگانی با انباشت معلومات»؟
مدل ارزیابی ما، نحوهی جهتگیری سرفصلها و متون آموزشی، چگونه است؟ آیا ما بهسمت تربیت عالمی میرویم که اهل حل مسئله باشد، یا صرفاً به دنبال تراکم علم و حضور در جریان اصلی علم جهانی هستیم؟ آیا تعداد مقاله و ضریب تأثیر معیار رشد علمی ماست؟ تصور میکنم باید درباره تفاوت «عالم مسئلهفهم» با «دانشآموختهی تخصصی جزئی» تأمل کنیم، و نقدی درونزا و صادقانه از وضعیت آموزش در حوزه و دانشگاه داشته باشیم.
پرسش سوم: «دین پاسخگو» یا «دین افقساز»
در تلقی کلاسیک ما، دین معمولاً «پاسخ میدهد». در بهترین حالت، دین از طریق علوم اسلامی فاصلهی زمانی و زیستی خود را با پرسشهای معاصر کمتر میکند.
اما سؤال من این است: آیا دین فقط در موضع پاسخگویی است یا میتواند «پرسشگر» نیز باشد؟ آیا نیازهای جامعهی دینی، همان نیازهای جامعهی اسلامیاند؟ آیا پرسشهای شهروندان جامعهی با فرهنگ اسلامی همانهاییاند که یک جامعه دینی دارد؟ آیا اسلامی بودن، پرسشگری متفاوتی ایجاد نمیکند؟
دین میتواند پرسشهای عمیقتر اجتماعی و انسانی را مطرح کند تا علوم، از جمله علوم اسلامی، به آنها پاسخ دهند.
آیا وقت آن نیست که از تلقی «دین پاسخگو» به سمت «دین افقساز» حرکت کنیم؟
پرسش چهارم: مسئله دانش بومی
همهی ما مایلایم نه به گذشته بازگردیم و نه از غرب تقلید کنیم. از این منظر، همه طرفدار دانش بومی هستیم. اما درباره اینکه دانش بومی چیست و چه نیست توافق کافی وجود ندارد. خصلت جهانوطنی علم چگونه با دانش بومی قابل جمع است؟ آیا مرجعیت آکادمیکِ جهانی به معنای ناممکن بودن دانش بومی است؟ آیا علم در کشورهایی که توسعه یافتهاند بدون پیوند با فرهنگ، فلسفه، الهیات و تاریخ توانسته به کارآمدی اجتماعی برسد؟ اگر نه، چرا ما تصور میکنیم بدون این پیوندها میتوانیم به علمِ دارای اثر اجتماعی برسیم؟
جمعبندی
این چهار پرسش، ارکان اصلی دغدغهی من هستند. برای آن سؤال ابتدایی که اگر دانش ما به دگرگونی اجتماعی منتج نمیشود، شاید مسئله فقط کمبود بودجه یا ضعف اجرا یا کمبود کرسی تدریس نباشد. شاید لازم باشد دوباره بپرسیم:
ما چه کسی را تربیت میکنیم؟
با چه افقی میپرسیم؟
علم را برای که میخواهیم؟
و چگونه میتوانیم میان علم و زندگی پیوند ایجاد کنیم؟
از نظر من، «وحدت حوزه و دانشگاه» یعنی همین «پرسشهای مشترک و تلاش برای پاسخ دادن به آنها».