۰۶ آذر ۱۳۸۹ - ۱۳:۵۳
کد خبر: ۹۱۵۵۹
غدیر در بستر تاریخ (1)

تبیین خلط حادثه غدیر با جریان یمن!

حجت الاسلام علی هندیانی، معاون تهذیب و امور فرهنگی حوزه علمیه سیستان و بلوچستان
بازسازي واقعه غدير خم در قم


بزرگترین نگرانى هر مصلحى این است که پس از خود، هدایت کشتى نهضت را به چه کسى بسپارد. پیامبر اسلام که خود خاتم پیامبران و مصلحان الهى بود بیش از هر مصلح دیگر نگران آینده امت خود بود و از سویى امکان نداشت آینده امت را به صورت مبهم بگذارد و به صورت روشن برنامه‏اى براى پس از خود نداشته باشد، زیرا عقل و عقلا درباره آن حضرت روا نمى‏دانند. ازاین رو با بهره‏گیرى از وحى الهى، حضرت على علیه‏السلام را که از نزدیک‏ترین افراد از جهت علمى و عملى و نسبى به آن حضرت بود، براى این امر مهم معرفى نمود تا حجت را بر خلق خدا تمام نموده و دشمنان اسلام را ناامید و مأیوس کند.

حدیث غدیر به اتفاق پیروان مذاهب اسلامى از زبان گهر بار پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در 18 ذیحجه سال 10 هجرى قمرى به امت اسلامى ابلاغ شد. بدین صورت که با ابلاغ این حدیث در غدیر خم، رسالت خویش را تکمیل نمود. پیامبر اکرم در غدیر خم با معرفى حضرت على علیه‏السلام به عنوان جانشین و رهبرى امت اسلامى، نگرانى‏هاى خود را نسبت به آینده مکتب نوپاى اسلام، مدبرانه برطرف نمود، اما برخى از مسلمانان در بداهت این حادثه مهم تشکیک کرده‏اند و گاه حدیث غدیر را با جریان یمن [1] خلط کرده و آن را یکى مى‏دانند و گاه در مفهوم و ماهیّت «مولى» تردید مى‏کنند؛ از این رو براى حدیث غدیر جایگاه خاصى باز نمى‏کنند بلکه آن را تنها یک فضلیت دانسته‏اند از این رو مولى را به معناى دوست گرفته‏اند. در این نوشتار به طور اختصار به تبیین و رفع ابهامات فوق مى پردازیم امید است که براى خوانندگان محترم مفید واقع شود. البته تلاش ما بر این است که با استفاده از منابع مورد اطمینان مذاهب اسلامى و بدون تعصب، حقیقت غدیر را تبیین کنیم.

پیش از ورود به تبیین حدیث غدیر و رفع ابهامات، بیان این نکته ضرورى است که هر حادثه تاریخى به مرور زمان ممکن است دست‏خوش تغییر و تحول قرار گیرد. گاه ممکن است تاریخ نویسان آن را به صورت صحیح نقل نکنند و یا اگر نقل کنند به صورت کامل آن را ذکر نکنند، گاه ممکن است از خودشان جمله‏اى را بیفزایند. در هر صورت، تغییر و دگرگونى علل و عوامل گوناگون مى‏تواند داشته باشد. مهمترین آن را مى‏توان: حبّ و بغض‏هاى قومى، مذهبى و سیاسى دانست، این عامل سبب مى‏شود که یک حادثه تاریخى به گونه‏اى نقل و یا تفسیر شود که در رسالت و محتواى اساسى آن ایجاد تردید و شبهه شود.

یکى از آن حوادث تاریخى که در معرض حبّ و بغض‏هاى قومى و مذهبى قرار گرفته است حادثه غدیر سال دهم هجرى قمرى است. زیرا این حدیث از نظر محتوا و سند در نزد ائمه اهل بیت و بزرگان و علماى شیعه بسیار شفاف و روشن است و جاى هیچ گونه تردیدى در بیان برنامه ریزى پیامبر اکرم براى جانشینى پس از خودشان وجود ندارد. چنان که فرقه‏هاى زیدیه و اسماعیلیه نیز در آن تردیدى ندارند اما در بین اهل‏سنّت این حدیث دست خوش تغییر و تحول شده است؛ برخى از نویسندگان و محدثان اهل‏سنّت قسمتى از حدیث غدیر را نقل کرده‏اند: در صحیح مسلم در مناقب اهل بیت از غدیر خم فقط به حدیث ثقلین اکتفا کرده است؛ برخى دیگر بین دو حادثه تاریخى خلط کرده و حدیث غدیر را در کنار حادثه یمن ذکر کرده است. و از سویى مفهوم مولا را از معناى حقیقى به یک معناى سطحى و ظاهرى که محبت است گرفته‏اند.

مهم‏ترین بحثى که در اینجا با برخى از نوسندگان اهل‏سنّت وجود دارد، پیرامون خلط دو حادثه غدیر و یمن است. آیا واقعا این مطلب صحیح است یا ناشى از همان نکته‏اى است که در مقدمه بیان شد؟ در باره حادثه یمن گفته‏اند که پیامبر اکرم گروهى از مسلمانان را به فرماندهى حضرت على به یمن براى دعوت به اسلام فرستادند. در این سفر غنایمى بدست آمد که حضرت على(ع) در برخى از غنایم تصرف کردند. برخى از همراهان آن حضرت از جمله خالد بن ولید از حضرت على(ع) کینه به دل گرفتند و تصمیم گرفتند که پس از بازگشت نزد پیامبر اکرم(ص) از حضرت على شکایت کنند. آنان پس از آمدن به مدینه نزد آن حضرت رسیدند و پس از شکایت از حضرت على(ع) رسول خدا با آنان بشدت برخورد کردند و فرمودند: «على از من است و من از على». برخى از نویسندگان اهل‏سنّت از جمله ابن کثیر بین این دو حادثه خلط کرده اند.

با مراجعه به تاریخ روشن مى‏شود که بیهقى در قرن پنجم و پس از او ابن کثیر که از شاگردان ابن تیمیه بوده و در قرن هشتم زندگى مى‏کرده است در تاریخ خود روایات غدیر و حادثه یمن را به یکدیگر مرتبط کرده‏اند. لذا ابن کثیر در عنوان بحث خود این عبارت را ذکر کرده: «بعث رسول اللّه‏(ص) على بن ابى طالب و خالد بن الولید قبل حجة الوداع؛ رسول خدا پیش از حجة الوداع على بن ابى طالب و خالد بن ولید را به سوى یمن فرستاد»، در صورتى که روایاتى که ابن کثیر نقل مى‏کند در هیچ کدام جمله (قبل حجة الوداع) را ذکر نکرده است. آیا این عنوان، پیش فرض آقاى ابن کثیر نیست؟ ابن کثیر در جاى دیگر (البدایة و النهایة صفحه 123) مى‏نویسد: «و المقصود انّ علیا لما کثر فیه القیل و القال من ذلک الجیش بسبب منعه ایاهم استعمال ابل الصدقة و استرجاعه منهم الحلل التى أطلقها لهم نائبه و على معذور لکن اشتهر الکلام فیه فى الصحیح، فذلک و اللّه‏ اعلم لما رجع رسول اللّه‏(ص) من حجّته و تفرغ من مناسکه و رجع الى المدینة، فمرّ بغدیر خم قام فى الناس خطیبا فبرأ ساحة على و رفع من قدرة...»؛ ابن کثیر به خوبى نشان داده که برداشت او مبناى علمى و حدیثى صحیح ندارد زیرا مى‏گوید: به خاطر آن که همراهان حضرت على در جنگ یمن سخنانى گفته بودند، رسول خدا پس از بازگشت از حج در منطقه غدیر خم ساحت مقدس حضرت على را از این سخنان مى‏خواستند پاک کنند بدین جهت حدیث غدیر را بیان فرمودند. این سخن را سایر نویسندگان و گویندگان از او تقلید کرده بدون آنکه روایات مربوط به قبل و بعد این حادثه را بررسى و ملاحظه کنند!!

بیهقى و ابن کثیر چون به مسأله خلافت عقیده داشتند براى دفاع از آن، زمینه ارتباط حدیث غدیر را با جریان یمن آماده کردند. از این رو ارتباط این دو جریان به یکدیگر توسط بیهقى و سپس ابن کثیر در قرن هشتم، بیان شده است و امروزه توسط پاره‏اى از اهل‏سنّت تقلیدوار تکرار مى‏شود. در اینجا براى تبیین صحت و یا عدم صحت این ارتباط، روایات ابن کثیر را از کتاب (البدایه و النهایه) مورد بررسى قرار مى‏دهیم:
در روایاتى که ابن کثیر نقل مى‏کند اختلاف وجود دارد برخى از آن‏ها مربوط به مدینه است؛ به عبارت دیگر گلایه و شکوائیه خود را در مدینه خدمت پیامبر اکرم نقل کرده‏اند و برخى مطلق است بدون آن که از مدینه یا مکه یاد شده باشد. چنان که پاسخ‏هاى آن حضرت نیز به افراد، مختلف مى‏باشد که به برخى اشاره مى‏کنیم:

ـ عمرو بن شاس از اصحاب حدیبیه «پس از جریان یمن مى‏گوید: وارد مدینه شدم و در نشست‏هاى خود شکایت را نقل کردم. آنگاه نقل مى‏کند که روزى وارد مسجد شدم در حالى که رسول خدا نشسته بودند، پس از آن که مرا دیدند به من نگاهى کردند فرمودند: «اى عمرو به خدا قسم که مرا آزار دادى، گفتم به خدا و اسلام پناه مى‏برم از این که به پیامبر(ص) آزارى برسانم حضرت فرمودند: هر کس على را اذیت کند مرا آزار داده است». [2]
از خواننده محترم درخواست مى‏شود که به صدر و ذیل روایات توجه نمایند تا روشن شود که آیا همراهان حضرت‏على در مدینه شکایت نمودند یا در مکه؟ و پاسخ رسول اکرم به آنان چگونه بوده است؟

ـ بیهقى از ابى سعدى خدرى روایت مى‏کند تا مى‏رسد به اینجا که مى‏گوید: با خدا پیمان مى‏بندم که پس از ورود
به مدینه جریان را براى رسول خدا نقل کنم. پس از ورود به مدینه، صبح گاهان نزد رسول خدا رفتم و با ابوبکر برخورد کردم پس از آن همراه او نزد رسول خدا رفتیم و درباره حضرت على سخن گفتم در بین سخنان من رسول خدا به زانوى من زدند.[3] پاسخ رسول خدا درباره سخن سعد این بود که جلو سخنان خودت را درباره على بگیر زیرا سوگند به خدا که من مى‏دانم او در راه خدا به نیکى عمل کرده است، آنگاه با خود گفتم مادرت به عزایت بنشیند اى سعد، آیا نمى‏بینى که چگونه در چیزى وارد شدم که از قبل ناپسند بوده است و از این به بعد هرگز از على در پنهان و آشکار به بدى یاد نخواهم کرد .
چه ارتباطى بین پاسخ رسول خدا به سعد با حدیث غدیر وجود دارد؟

ـ ابو سعید خدرى روایت کرده است: تعاقد اربعه من اصحاب رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فقالوا: اذا لقینا رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلماخبرناه بما صنع على وکان المسلمون اذا رجعوا من السفر بدأوا برسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فسلّموا علیه ثم انصرفواالى رحالهم فلما قدمت السریه سلّموا على النبى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فقام احد الاربعه فقال: یا رسول الله الم تر الى على ابن ابى طالب صنع کذا وکذا. فاعرض عنه رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ثم قال الثانى فقال مثل مقالته فاعرض عنه ثم قام الیه الثالث فقال مثل مقالته فاعرض عنه ثم قام الرابع فقال مثل ما قالوا، فاقبل رسول‏الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم والغضب یعرف فى وجهه، فقال ما تریدون من على؟ما تریدون من على؟ سه مرتبه سپس فرمود: ان علیا منى وانا منه، وهو ولى کل مومن من بعدى. [4]
چهار تن از اصحاب رسول خدا هم پیمان شدند تا پس از دیدار با رسول خداصلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ماجراى سفرى که همراه حضرت على بودند را گزارش دهند پس از ورود و سلام بر آن حضرت، یکى از آن چهار نفر بلند شد و گفت: اى رسول خدا!! آیا نمى‏بینى که على ابن ابى طالب فلان کار را انجام داده؟ رسول خدا از او روى بر گرداند سپس دومى ایستاد و همان سخنان را تکرار نمود پیامبر روى برگردانید، تا چهارمین نفر که بلند شد و سخن گفت غضب و ناراحتى در چهره رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم آشکار بود. سپس سه مرتبه فرمود: از على علیه‏السلام چه مى‏خواهید، على از من است و من از على زیرا او پس از من ولى هر مؤمنى است.
برخى از روایات جریان یمن را مربوط به قبل از حجه الوداع و در مکه دانسته است که این روایات نسبت به روایات مدینه بسیار اندک است.
ابن اسحاق در سیره‏النبى ج 4 ص 1021 و طبرى در ج 2 ص 401 این روایت را نقل کرده‏اند ولیکن پاسخ حضرت به آنان روشن مى‏کند که جریان یمن جداى از غدیر است زیرا حضرت فرمودند: «ایهاالناس لاتشکوا علیّا فوالله انّه لأخشن فى ذات الله او فى سبیل الله»؛ در باره على شکوه نکنید که او در راه خدابسیار شدید عمل مى‏کند. افزون براین که درروایت بیهقى که از ابوسعید خدرى نقل مى‏کند، آمده است: «أنا ان شاءالله ان قدمت المدینة لأذکرن لرسول الله و لأخبرنّه ما لقینا من الغلظة و التضییق، قال فلما قدمنا المدینة غدوت الى رسول الله...» [5] در این روایت آمده که شکایت را در مدینه بیان کرده نه در مکه.

یکى از دلایل جدا بودن جریان یمن از غدیر تفاوت پاسخ‏هاى حضرت رسول درباره شکوه برخى از اصحاب و حدیث غدیر است. برخى از پاسخ‏ها در قبل بیان شد، براى روشن شدن بیش‏تر مطلب برخى دیگر از پاسخ‏هاى آن حضرت را ذکر مى‏کنیم:

ـ بریده از اصحاب مى‏گوید: نامه خالد را بر پیامبر(ص) قرائت کردم در حالى که غضب و ناراحتى را در صورت آن حضرت مى‏دیدم. (فرأیت الغضب فى وجه رسول اللّه‏) حضرت در پاسخ فرمودند: «لاتقع فى على فانّه منّى و أنا منه و هو ولیکم بعدى»؛[6] درباره على بدگویى نکنید که او از من است و من از او، و على ولى شما پس از من است. [7]

ـ در روایت دیگر بریده مى‏گوید: پس از مراجعه به رسول خدا(ص) در حالى که کینه على را در دل داشتم فرمود: یا بریده أتبغض علیا؟ فقلت: نعم! قال: لاتبغضه و احبّه فان له فى الخمس اکثر من ذلک؛ اى بریده آیا کینه على را دارى؟ عرض کردم آرى! فرمود: به او کینه نداشته باشد بلکه دوست بدار زیرا حق او در خمس بیش از این است.
ـ در روایت زید بن ارقم آمده است که پس از نقل جریان حضرت على و داورى آن حضرت، «فضحک حتى بدت نواجذه»؛ رسول خدا خندیدند به گونه‏اى که دندان آن حضرت آشکار شد.
در هیچ یک از روایات مسأله غدیرخم وجود ندارد، چنان که در این روایات نسبت به ورود به مکه و گلایه‏ها چیزى وجود ندارد. آیا این گونه برخورد با حوادث تاریخى که جدا بودن آن روشن است مى‏تواند در پیشگاه خدا حجّت و دلیل باشد؟ از آقاى ابن کثیر تعجب است که خودش این روایات را نقل کرده اما بدون تفقه در آنها چنین نتیجه‏اى گرفته است.

پس از نقل روایات و آشنایى مختصر، نکاتى که از روایات بدست مى‏آید بیان مى‏کنیم تا حقیقت مطلب بهتر روشن شود:

1. خود تاریخ نویسان ذکر کرده‏اند که حضرت على(ع) به یمن دو سفر داشته‏اند. البته از روایات استفاده مى‏شود که آن حضرت بیش از دو سفر به یمن داشته‏اند زیرا یک سفر براى دعوت به اسلام و یک سفر براى جمع آورى غنایم و یک سفر براى قضاوت بوده است گر چه منافات ندارد که در یک سفر چند هدف محقق شده باشد ولى باتوجه به ظهور این روایات و روایاتى که ذکر مى‏کنیم به خوبى تعدد سفر روشن مى‏شود:
ابن هشام در سیره خود مى‏نویسد: «و غزوة على بن ابى طالب رضوان اللّه‏ علیه الى الیمن غزاها مرّتین»؛[8] مأموریت على بن ابى طالب از طرف رسول خدا به یمن دو بار بوده است.
ابن کثیر در سیره خود مى‏گوید: «و غزوة على بن ابى طالب التى غزاها مرتین». [9]
حلبى در سیره مى‏گوید: «انّه بعث علیّا کرم اللّه‏ وجهه فى سرّیة الى الیمن. فأسلمت همدان کلها یوم واحد، فکتب بذلک الى رسول اللّه‏(ص) فلما قرأ کتابه خر ساجدا ثم جلس فقال: السلام على همدان و تنابع اهل الیمن الى الاسلام و قال فى الاصل ان هذه السریة هى الاولى و ما قبلها السریة الثانیة»؛[10] پیامبر اکرم، حضرت على را به فرماندهى گروهى به یمن فرستادند و تمام قبیله همدان در یک روز مسلمان شد و فرمودند: درود بر همدان، و بقیه مردم یمن در پى این جریان مسلمان شدند. این نخستین سفر حضرت به پس در تعدد سفر آن حضرت تردیدى وجود ندارد.
زینى دحلان در (السیره النبویه ج 2 ص 371) مى‏نویسد: حضرت على در سال هشتم به یمن رفته است یعنى دو سال قبل از حجه الوداع. از این رو شواهد فراوانى بر تعدد سفر در یمن وجود دارد. سخن در این است که آیا جریان کدورت پاره‏اى از یاران و همراهان حضرت على در سفر اول بوده یا دوم؟

2. اگر رسول خدا(ص) حدیث غدیر را در رابطه با جریان یمن فرموده باشند باید کسانى که از آن حضرت گلایه داشتند به مکه وارد شده باشند و در پاسخ گلایه و اظهار ناراحتى آنان پیامبر اکرم حدیث غدیر را بفرمایند. در روایات آمده است همراهانى که از حضرت على ناراحت بودند به مدینه وارد شدند نه مکه. گر چه از روایت طبرى و ابن اسحاق استفاده مى‏شود که گلایه قبل از مناسک حج بوده است اما بر فرض قبول این روایت، رسول خدا در همان جلسه پس از شنیدن گفتار آنان در باره حضرت على، آنان را توصیه فرمود که از حضرت على‏شکایت نداشته باشید که او «فوالله انه لاخشن فى ذات الله»؛ در اجراى دستورات الهى بسیار شدید و سخت گیر است. ازاین رو پاسخ آنان داده شد و نیازى به طرح مجدد در غدیر نبوده است که با چندین روز فاصله در غدیرخم بیان فرمایند آن هم بدون آن که در غدیر به جریان ناراحتى برخى از اصحاب و جریان یمن اشاره‏اى بفرمایند. این حقیقت در روایت عمروبن شاس و ابوسعید و سایر روایاتى که بیان شد، وجود دارد زیرا حضرت در همان جلسه‏اى که اصحاب گلایه کردند پاسخ فرمودند نه در غدیر.

3. اگر این دو جریان (یمن و غدیر) یک حدیث باشند چرا در حدیث غدیر از جریان یمن و اختلاف اصحاب یادى نشده است و در حدیث مربوط به یمن هیچ یادى از غدیرخم و ماجراى آن در روایات به میان نیامده است.

4. اگر حدیث غدیر را مربوط به حادثه یمن بدانیم با تضاد و اختلاف روایات روبرو مى‏شویم زیرا افزون براین که هیچ گونه یادى از غدیر در روایات مربوط به یمن و از یمن در روایات مربوط به غدیر نشده است، مکان، زمان و نحوه پاسخ و حضور اندکى از اصحاب در جریان پاسخ به شکوائیه و حضور جمعیت فراوان در غدیر، تفاوت دو جریان را ثابت مى‏کند.

5. بر فرض که دو حدیث مربوط به یک جریان باشد، از توجه و دقت در محتواى خطبه پیامبر اکرم، ولایت و رهبرى حضرت على پس از پیامبر ثابت مى‏شود. به عبارت دیگر براساس روایاتى که نقل شد، جدا بودن دو جریان یمن و غدیر از یکدیگر ثابت مى‏شود و منافات ندارد که در جریان اختلاف و ناراحتى برخى از اصحاب، حضرت رسول در مقام دفاع به مقام حضرت على بپردازند و به آنان بفرمایند که از على کینه بدل نداشته باشید و او را دوست داشته باشید زیرا او ولى و امام پس ازمن بر شماست، چنان که پاسخ آن حضرت درمقام به شکایت اصحاب در این مطلب صراحت دارد به ویژه روایت ابوسعید خدرى.
این حدیث (ابوسعید خدرى ) مربوط است به جریان پس از آمدن گروهى از یمن و گلایه کردن آنان از حضرت على علیه‏السلام.
ت
عبیر: «على از من است و من از على» و جمله » و «از على چه مى‏خواهید او پس از من ولى هر مومنى است» هر یک از این فرازها حقیقت ولایت حضرت على را بیان مى‏کند. حضرت على علیه‏السلام در جریان یمن غنایم را تقسیم کرده بود. آن حضرت با استفاده از ولایتى که به اذن پیامبر داشت تصرف کرد زیرا پس از شکایت خالد و برخى‏دیگر، پیامبر اکرم آنان را به این حقیقت آگاه کرد که او مانند من ولایت تصرف دارد نه ولایت محبت و دوستى و گرنه باید پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به نفع خالد داورى مى‏فرمود. داورى آن حضرت بر حقانیت تصرف حضرت على، دلیل بر این است که (مولى) و (ولى) حقیقت امامت را که یکى از شئون ولایت است بیان مى‏فرماید. اگر مقصود حضرت از حدیث غدیر دوستى و محبت باشد، چرا با لفظى که صریح در محبت باشد بیان نفرمود، روشن است که لفظ مولى با لفظ محبت و بغض متفاوت است. چنان که در حدیث بریده در پاسخ گلایه آنان فرمود: «لاتبغضه و احبه»؛ کینه على را نداشته باشید بلکه محب او باشید. لفظ مولى همان گونه که در لغت آمده به معناى کسى است که امرى به او قیام داشته باشد: «المولى... من ولیه اذا قام به، و منه: الله ولى الذین آمنوا... و قد یطلق ایضا على المعتق و العتیق و ابن العم و الناصر...». [11]

شاید گفته شود که چرا آن حضرت از اول کلمه امام را به کار نبرده است. پاسخ این است که اولا، کلمه امام نیز جاى توجیه و تفسیر دارد و اگر پیامبر کلمه امام را مى‏فرمود، کسانى که آن را مخالف عقیده خود مى‏دانند آن را توجیه و به معناى دیگر از قبیل امام جماعت یا امام در مدینه یا در بین اهل بیت حمل مى‏کردند.
ثانیا، معنا و مفهومى که واژه ولایت، مولى و ولى در بردارد در واژه امام نیست؛ زیرا واژه امام، مفهوم رهبرى و حکومت را مى‏رساند اما مفهوم ولایت و مولى افزون بر ولایت و رهبرى و زعامت، ولایت ‏قضاوت و داورى، ولایت حق تصرف و اولویت، ولایت محبت و دوستى و لزوم نصرت و یارى را مى‏رساند به عبارت دیگر ولایت، مفهوم ولایت تکوینى و تشریعى را در بر دارد.

بنابراین اولاً جریان غدیر و یمن دو حادثه جداگانه بوده است. ثانیا منافاتى ندارد روایات غدیر و سایر روایاتى که ذکر شد یک اصل اساسى و بنیادین را پیامبر اکرم درباره برنامه پس از رحلت خویش بیان فرموده است. زیرا مناسبت‏ها آمادگى بهترى را براى بیان مسایل آماده مى‏کند به ویژه مسأله رهبرى و امامت را که بسیارى از قبایل و طوایف چشم انتظار آن بودند و پیامبر اکرم از اعلان آن نگران بودند که با اعلان آن اختلاف ایجاد شود. بدین جهت از این فرصت‏ها استفاده کرده و اصل ولایت و جانشینى خویش را اظهار کرده است. چنان که آیات قرآن نیز در مناسبت‏ها بر پیامبر اکرم نازل مى‏شده است .

روشن است که هر کس بدون تعصب مضمون روایت، موقعیت اظهار و بیان حدیث، برخورد و تبریک برخى از صحابه به حضرت على، و موارد فراوان دیگر که در خود روایت وجود دارد، مطالعه و بررسى نماید جایگاه بلند این روایت روشن مى‏شود و براى هیچ کسى شبهه اى باقى نمى‏ماند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع
[1] بر اساس روایات، حضرت على علیه السلام در زمان حضور پیامبر اکرم چندین سفر به یمن داشته‏اند که در یکى از این سفرها برخى از یاران آن حضرت به خاطر تصرف در غنایم ناراحت شدند و آن را براى رسول خدا نقل کردند و آن حضرت آنان را به شدت از مخالفت با حضرت على منع کردند. برخى از نویسندگان اهل سنت حدیث غدیر را با این جریان مرتبط مى‏کنند.
[2] البدایة و النهایة، ج 5، ص 105، باب بعث على و خالد الى الیمن قبل حجة الوداع.
[3] همان، ج 5، ص 122.
[4] المصنف،ابن ابى شیبه،ج ص 504. صحیح ابوحیان، ج15، ص 374 باب مناقب على رضى الله عنه. مسند ابى یعلى ج1، ص 293. سنن نسائى و ترمذى.
[5] دلائل النبوة، ج 5 ص 398.
[6] مراجعه کنید: البدایة و النهایة، ابن کثیر، ص 380.
[7] همان، ص 124.
[8] سیره ابن هشام، ج 4، ص 641، باب غزوة على بى ابى طالب الى الیمن.
[9] سیره نبویه ابن کثیر، ج 4، ص 440، حوادث سال 11.
[10] سیره حلبیه، ج 3، ص 225، باب سرایاه الى مذحج سریّه على الى بلاد مذحج.
[11] مصباح المنیر، فیومى، ج 2، ص 350.
/940/ی 701/ ح

ارسال نظرات