۲۳ مرداد ۱۳۹۰ - ۱۵:۴۸
کد خبر: ۱۱۰۷۵۸
آیت‌الله تهرانی:

ویژگی اولیای الهی عدم وابستگی به دنیا است

خبرگزاری رسا ـ استاد اخلاق حوزه علمیه تهران گفت: اولیا الهی تعلقی به غیر از محبوب ندارند، حتی اگر توجه به مقامات ملکوتی برایشان لذت بخش باشد، و این‎که نتوانند توجّه تام به محبوب‎شان داشته باشند،برای آنها منشأ استغفار است.
آيت الله مجتبي تهراني  آيت الله مجتبي تهراني


به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی، دوازدهمین شب از سلسله نشست‌های درس اخلاق و معارف اسلامی با موضوع دعا برگزار شد.

آیت‌الله آقا مجتبی تهرانی در این جلسه به تبیین استغفار از دیدگاه انبیا پرداخت و خاطرنشان کرد: انبیا الهی آن‎طور که قرآن می‎فرماید؛ ابتدا برای خود طلب مغفرت می‎کردند؛ «رَبَّنَا اغفِر لِی» بعد «وَ لِوَالِدَیَّ» و بعد بقیّه را دعا می‏کردند؛ «وَ لِلمُؤمِنین»، هم‎چنین از پیامبر اکرم(ص) روایت است که حضرت ابتدا برای خودش و بعد برای امّتش طلب مغفرت می‎کردند.

مروری بر مباحث گذشته

بحث ما راجع به ماه مبارک رمضان بود؛ گفتیم که افضل اعمال در این ماه هم تلاوت آیات الهی است که از مصدر وحی نازل شده است و هم راز و نیاز و اظهار حاجات عبد نسبت به ربّ است، چه در قالب دعاهای مأثوره باشد و چه دعاهای غیرمأثوره، پس دو چیز است که انسان در ماه مبارک رمضان به آن‏ها ترغیب شده است؛ تلاوت آیات الهی و دعا.

استغفار انبیا و اولیا

انبیا آن‎طور که قرآن از آن‏ها حکایت می‎کند، ابتدا برای خود طلب مغفرت می‎کردند: «رَبَّنَا اغفِر لِی»، بعد «وَ لِوَالِدَیَّ» و بعد بقیّه را دعا می‏کردند: «وَ لِلمُؤمِنین» هم‎چنین از پیغمبر اکرم روایت بود که حضرت ابتدا برای خودش و بعد برای امّتش طلب مغفرت می‎کرد. روایات متعدّدی را در جلسه گذشته خواندم که حضرت هفتاد بار در روز استغفار می‎کردند. گفتم که در دعاها هم، مثل دعای کمیل که کلمات علی(ع) است، مسأله استغفار زیاد دیده می‎شود. در دعای کمیل می‎خوانید: «الَّلهُمَّ اغفِر لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَهتِکُ العِصَمَ اللَّهُمَّ اغفِر لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنزِلُ النِّقَمَ اللَّهُمَّ اغفِر لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَ اللَّهُمَّ اغفِر لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحبِسُ الدُّعَاءَ»
سؤال این بود که با توجه به این‏که انبیا و اولیا معصوم و مطهّر هستند، چه معنا دارد که اوّل برای خود طلب مغفرت می‎کنند و بعد برای دیگران؟ جلسه گذشته در پاسخ به این سؤال، سه وجه را بیان کردم که دیگر تکرار نمی‎کنم. این وجوه در واقع توجیهاتی است که در این رابطه کرده‎اند؛ هم نسبت به آیات و هم نسبت به روایات و اعمالی که از معصومان وارد شده است و هم نسبت به ادعیه، مثل ادعیه صحیفه سجادیّه.

وجه چهارم استغفار انبیا و اولیا

استاد ما(رضوان‎الله‎تعالی‎علیه) غیر از آن وجوه سه‎گانه‎ای که من جلسه گذشته عرض کردم، وجه دیگری را برای استغفار انبیا و اولیا بیان می‎فرمایند؛ البته وجوه دیگری هم هست، اما من این وجه را برای حُسن ختام بحث مطرح می‎کنم.
ایشان ابتدا به عنوان مقدّمه برای توجیه این استغفارها می‎فرمایند: «اولیای خداوند، مثل علی(ع) چون با چشم ولایتشان حقیقت این عالم را مشاهده کرده بودند، جوار رحمت حق‏تعالی را به هر دو عالم نمی‎دادند» یعنی جوار رحمت حق‏تعالی را چه به عالم دنیا و چه به عالم آخرت و حتّی به بهشت نمی‎دادند. بعد هم ایشان برای شاهد مطلبشان می‎فرمایند: «لذا علی(ع) می فرماید: «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّه‏» به خدا قسم پسر ابوطالب به مردن، از بچّه به پستان مادر مأنوس‎تر است».

رنج معصومان از زندگی در دنیا

ایشان می فرماید: «اگر به واسطه مصالحی نبود، نفوس طاهره آن‏ها در این محبسِ ظلمانیِ طبیعت لحظه‎ای توقف نمی‎کرد» اولیای خدا وظیفه‎شان این بود که به این دنیا پای گذارند و کارها و مسؤولیت‏های الهی‏شان را انجام دهند. به تعبیر ما اگر به خودشان واگذار می‎شد، آن‏ها لحظه‎ای نمی‎خواستند در این دنیا باشند؛ ولی وظیفه‏شان این‏گونه اقتضا می‏کرد. اگر به واسطه مصالحی نبود، نفوس طاهره آن‏ها در این محبسِ ظلمانیِ طبیعت لحظه‎ای توقف نمی‎کرد.
بعد ایشان می‎فرماید: «خود وقوع در کثرت و نشئه ظهور و اشتغال به تدبیرات مُلکی بلکه تأییدات ملکوتی، رنج و المی است که ما حتی نمی‎توانیم تصوّر آن را هم بکنیم» «وقوع در کثرت» یعنی همین‏که ایشان از آن عالم بالا به این عالم پایین نزول کردند. عالم کثرت، همین عالم دنیا است. همین بودنِ در اینجا و این‏که در اینجا به یک سنخ تدبیرات مُلکی و دنیوی، بلکه بالاتر، به تأییدات ملکوتی مشغول شوند، رنج و المی است که ما حتّی نمی‎توانیم آن را تصوّر کنیم.
ایشان می‏فرماید این اولیای خدا، همین بودن‎شان و آمدن‎شان در دنیا، برای ایشان رنج بوده است. این‏ها هیچ‎وقت نمی‎خواستند از جوار رحمت حق‏تعالی فاصله بگیرند. می‎دانی این‏ها کجا بودند و حالا کجا آمده‏اند؟! اگر بخواهم تشبیه کنم، باید بگویم مانند کسی است که در گلستانی بوده و اکنون او را در زباله‎دانی آورده‏اند. البته به خاطر انجام وظیفه‎ آمده‏اند؛ باید برای انجام تکالیف الهی‏شان به این عالم دانی پای می‏گذاشتند و این زحمات را تحمّل می‏کردند.

ناله معصومان از فراق است

ایشان در ادامه می‎فرماید: «بیشتر ناله اولیا از درد فراق و جدایی از محبوب و کرامت او است و در مناجات‎های خود هم به این مطلب اشاره کرده‎اند» آه و ناله و درد آن‏ها از این است که چرا من را از آن گلستان به اینجا آوردند؟! ایشان به سراغ دعای کمیل از علی(ع) می‎روند و اشاره به این جمله می‎فرماید: «فَهَبنِی یَا إلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَولَایَ وَ رَبِّی صَبَرتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیفَ أصبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ» ای خدا، ای پروردگارم، گیرم که در عذابت شکیبایی نمایم، چگونه از دوری‎ات شکیبا باشم؟! درد و الم برای من این است که از تو جدا شدم و از جوار تو تنزّل کردم!
ایشان در ادامه می‎فرماید: «آن‏ها احتجاب مُلکی و ملکوتی نداشتند» احتجاب مُلکی که ایشان می‎فرماید، یعنی تعلّقات دنیوی و دل‎بستگی به دنیا و امور مادّی این‏ها حجاب‏های مُلکی است. حتّی ایشان می‎فرماید اولیای خدا احتجاب ملکوتی هم نداشتند. من جلسه گذشته در توضیح یکی از وجه‎ها گفتم که دو نوع حجاب داریم؛ ظلمانی و نورانی. اگر تعلّق به دنیا حجاب ظلمانی باشد، این‏ها نه تنها حجاب ظلمانی نداشتند، بلکه حجاب نورانی هم نداشتند. یعنی تعلّقی به مقامات معنوی هم نداشتند.

کیفیت عبور معصومان از جهنّم دنیا

ایشان وجود هر دو نوع حجاب را از اولیای معصوم خدا نفی می‎کنند و می‎فرماید: «آن‏ها احتجاب مُلکی و ملکوتی نداشتند و از جهنّم طبیعت گذشتند و آن خامده بود و فروزان نبوده است» باید این‏ها را کمی توضیح دهم. ما در سوره مریم آیه‏ای داریم که می‏فرماید: «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها کانَ عَلى‏ رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا» این آیه راجع به جهنّم است. می‏فرماید کسی از شما نیست مگر این که وارد جهنّم شود؛ مسلّماً همه شما باید از جهنّم عبور کنید. در ذیل این آیه از بعضی از ائمه(ع) سؤال می‎کنند که آیا عموم این آیه پیغمبر اکرم را هم شامل می‏شود؟ آیا شما را هم در بر می‏گیرد؟ آیا چون آیه شریفه هیچ‎کس را استثنا نکرده است، حتّی پیغمبر و علی(ع) هم وارد جهنّم می‎شوند؟ حضرت می‎فرماید: «جزناها و هی خامدة».
استاد ما در اینجا به این روایت اشاره می‎کند و می‎فرماید بله! اولیای خدا از جهنّم طبیعت گذشته‎اند و آمده‎اند، ولی آن خامده بوده است؛ یعنی فروزان نبوده است. آن‏ها هم مثل من و تو از عالم طبیعت آمدند، امّا این طبیعت اصلاً دامن آن‏ها را نگرفته است. مایه جهنّم، همین تعلّقات انسان به طبیعت است. ایشان ترجمه «و هی خامده» را می‎آورد و اصلاً خود روایت را هم نمی‎آورد. می‎فرماید: «از جهنّم طبیعت گذشته‎اند و او خامده بوده است و فروزان نبوده است».

اسباب حجاب اولیا: التذاذ قهری از دنیا

بعد ایشان می‎فرماید: «و تعلّقات عالم در آن‏ها نبوده است و قلوب آن‏ها خطیئه طبیعی نداشته است؛ ولی وقوع در عالم طبیعت، خود حظّی طبیعی است و التذاذ قهری که در مُلک برای آن‏ها حاصل می‎شد، ولو به مقدار خیلی کم هم که بود، اسباب حجاب می‎شد». بالاخره معصومین هم در این عالم دنیا می‎نشستند، برمی‎خاستند و مانند انسان‎ها زندگی می‎کردند. آیا ائمه ما شیرینی را از تلخی تشخیص نمی‎دهند؟ اگر تشخیص نمی‎دادند که نقص داشته‎اند؛ در حالی که ما امام ناقص نداریم. پس التذاذ آن‏ها از طبیعت و عالم مادّه، امری قهری بوده است. در نتیجه آنچه که شیرین بوده است، برای ایشان کمی تلخ بوده است.
ایشان چه‎قدر زیبا تعبیر می‎فرمایند! می‎فرماید: «وقوع در عالم طبیعت، خود حظّی طبیعی است و التذاذ قهری که در مُلک برای آن‏ها حاصل می‎شد، ولو به مقدار خیلی کم هم که بود، اسباب حجاب بود». چنان‎چه از حضرت رسول(ص) منقول است که فرمود: «إِنَّهُ لَیُغَانُ عَلَى قَلْبِی وَ إِنِّی لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِی کُلِّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّةً» گاهی دلم را کدورتی می‎پوشاند و من هم به واسطه آن هر روز هفتاد بار از خداوند درخواست آمرزش می‎کنم.

منشأ استغفار اولیا: توجه به غیر خدا برای خدا!

نگاه کنید که ایشان منشأ استغفار را چه چیزی قرار می‎دهند؛ حتّی ایشان ملکوت را هم اضافه کرده است. می‏فرماید این‏ها نباید از غیر محبوبشان از چیز دیگری خوششان بیاید. همین‏که از این مقامات ملکوتی خوششان آمد، همین برای آن‏ها حجاب و منشأ استغفار بوده است. این‎که نتوانند توجّه تام به محبوب‎شان داشته باشند، منشأ استغفار بوده است.
من این را در مباحثم عرض کرده‏ام که این‏ها در راه انجام وظیفه الهی‎شان مأمور به ابلاغ بودند. امثال ما می‎رفتند خدمت انبیا و اولیای خدا و ایشان هم برای خدا من را توصیه می‎کردند و احکام الهیّه را بیان می‎فرمودند. به همین مقدار که به من توجّه کرده است، کمی از توجّه به آن طرف کم شده است. گرچه توجّهِ ایشان به پایین به خاطر رضای خدا و در راه انجام وظیفه‏ای بود که از عالم بالا بر عهده داشتند، امّا همین که توجه‏شان به پایین افتاد، کمی از توجّه ایشان به بالا کم شد. چه بسا پیغمبر وقتی امثال ما را که می‎دید، استغفار می‎کرد!
حضرت روزی هفتاد بار استغفار می‎کرد؛ امّا برای این که وقتی می‎خواهد از محبوبش چیزی بخواهد، تمام حجب را پاره کرده باشد و هیچ حجابی در بین نباشد. بعد هم برای من و تو استغفار می‎کند. حالا فهمیدید چرا پیغمبر اوّل برای خودش استغفار می‎کند؟ دوبار می‎گوید: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی وَ لِأُمَّتِی، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی وَ لِأُمَّتِی» فهمیدید چرا؟ این هم یک وجه بود.

توسّل

امیدوارم خداوند در این ماه عنایات خاصّه‎اش را بر همه ما نازل بفرماید! یکی از صحنه‎هایی که در روز عاشورا بسیار بر حسین(ع) سخت گذشت، این صحنه بود که نقل می‎کنند: «نظر یمیناً و شمالاً و لم یر من أصحابه أحدا». حسین(علیه‎السلام) یک نگاه کرد؛ دید هیچ کس از بنی‎هاشم، جوان‎ها و اصحاب باقی نمانده است و همه شهید شده‏اند. حسین(ع) تک و تنها شده است. حالا باید به میدان برود. می‏نویسند: «نادَى»، یعنی با صدای بلند گفت: «یَا سُکَیْنَةُ یَا فَاطِمَةُ یَا زَیْنَبُ یَا أُمَّ کُلْثُومٍ عَلَیْکُنَّ مِنِّی السَّلَامُ». بی‏بی‏ها را صدا زد؛ یعنی خداحافظ، من هم رفتم! این بی‎بی‎ها و بچه‎ها از خیمه‎ها بیرون ریختند و اطراف حسین(علیه‎السلام) را گرفتند. چه صحنه‎ای است!...
سُکَینه دختر نازدانه حسین(ع) که خیلی مورد علاقه حسین(ع) است، آمد جلوی پدر را گرفت. گفت: «یَا أَبَهْ اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ». پدر، آیا دیگر تن به مرگ دادی؟ حسین(ع) فرمود: دخترم، چگونه تن به مرگ ندهد کسی که یار و یاوری ندارد؟ سکینه یک تقاضا از پدر کرد؛ گفت: «رُدَّنَا إِلَى حَرَمِ جَدِّنَا». یعنی حالا که این‎طور است، اوّل ما را مدینه بگذار، بعد خودت برگرد. حضرت با کنایه به او گفت: «لَوْ تُرِکَ الْقَطَا لَنَامَ» دخترم، دیگر راه برگشتی به مدینه نیست. تا حسین(عل) این جمله را گفت، این دختر شروع کرد های‎های گریه کردن. حسین(ع) دخترش را در بغل گرفت و گفت: «سیطول بعدی یا سکینة فاعلمی؛ منک البکاء إذا الحمام دهانی‏». دخترم، تو حالا حالاها گریه‎ها در پیش داری... «لا تحرقی قلبی بدمعک حسرة؛ ما دام منی الروح فی جثمانی» با این اشک‎های چشمت دل حسین را آتش نزن... تا من زنده هستم گریه نکن..../927/د102/ع

ارسال نظرات