۰۹ شهريور ۱۳۹۱ - ۱۱:۴۹
کد خبر: ۱۳۶۹۴۷
یاد یاران سفر کرده‌(25)؛

پدر و مادر عزیز هستند اما اسلام عزیز‌تر است

خبرگزاری رسا ـ شهید محمد اسدی:هنوز به‌ فکر آتش‌ گرفتن‌خیمه‌های‌ حسینم‌. به‌ فکر سیلی‌ خوردن‌ فاطمه‌ زهرا -سلام‌الله‌علیها- می‌باشم‌
ياد ياران سفر کرده

 به گزارش خبرگزاری رسا، در سال 1348، شهید محمد اسدی در خانواده‌ای مذهبی و متدین در شهرستان قائم شهر چشم به جهان گشود. او در سن هفت سالگی وارد مدرسه ابتدایی گردید و پس از اتمام این دوره وارد مقطع راهنمایی شد و این مرحله را نیز با موفقیت پشت سر گذاشت.

 وی در همان اوان کودکی و نوجوانی به علت علاقه وافر به امور دینی و اجتماعات مذهبی به همراه پدر مهربان و برادر شهیدش، در مراسم و مجالس مذهبی و هیئت‌ها شرکت می‌کرد. بعد از مدتی به خاطر علاقه فراوان نسبت به کسب معارف دینی و تحصیل علوم حوزوی، با هدایت و مساعدت برادرش رحمت الله، در سال 1364وارد حوزه علمیه قم گردید؛ آنگاه به فراگیری دروس حوزوی نزد اساتید محترم قم مشغول شد.

شخصیت و جذبه معنوی برادر شهیدش حجت‌الاسلام اسدی، نقش ویژه‌ای در پایه‌ریزی روحیات فکری و عقیدتی او داشت. لذا بعد از استقرار نظام جمهوری اسلامی او که نوجوانی بیش نبود، همواره در کنار پدر و برادرش در برنامه‌ها و مراسم سیاسی و انقلابی شرکت می‌کرد.
 سپس به عضویت بسیج نوجوانان درآمد که در منطقه خود به فعالیت در ابعاد مختلف فرهنگی، تبلیغاتی و سیاسی می‌پرداخت. در اوایل دوران دفاع مقدس ایشان از نظر قانون اجازه حضور در جبهه‌ها را نداشت، از این‌رو همواره بر این وضع ناراحت بود و بی‌صبرانه منتظر روزی بود که بتواند به جبهه‌ها اعزام شود.
به محض این که برای حضور در جنگ واجد شرایط سنّی شد، پس از طی دوره آموزش نظامی در کنار تحصیل و پاسداری از سنگر علم به مناطق جنگی برای مبارزه علیه ایادی استکبار جهانی اعزام گردید.
بارها در مراحل مختلف جانانه در برابر دشمن جنگید. در عملیات والفجر هشت شرکت فعال داشت که در این حین بر اثر بمباران شیمیایی مجروح شد و مدت‌ها در بیمارستان‌های تهران و قائم‌شهر بستری شد و با بهبودی نسبی مجدداً به جبهه‌ها شتافت و در عملیات والفجر 9 حضوری چشمگیر داشت و در عرصه‌های تبلیغی و رزمی نقش مؤثری در جبهه‌ها ایفا می‌نمود.
محمد که در عملیات غرور آفرین والفجر نه، در منطقه ماووت، شرکت فعال داشت در سحرگاهان در خطوط اول نبرد مورد هدف تیر مستقیم دشمن زبون بعثی قرار گرفت و دو سال بعد در پی عوارض ناشی از شیمیایی در تاریخ 26/2/67 به آرزوی دیرینه خود شهادت در راه خدا بود، نائل شد و مرغ روحش سبکبالانه به سوی ملکوت اعلی پرکشید
وصیت نامه
و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون (بقره/‌ 154)
با سلام و درود به روان پاک شهدای گلگون کفن و با سلام به پیشگاه مقدس بقیه الله -عجل‌الله‌تعالی‌فرجه- ارواحنا فداه و با عرض سلام به حسین زمان، خمینی کبیر و با سلام به خانواده‌های شهدا و معلولین و مجروحین جنگ تحمیلی. با سلام به کسانی که در راه خدا جان و مال خویش را فدا نمودند و حسین فاطمه -علیه‌السلام- را یاری نمودند و بالاخره با سلام به بسیجی،بسیجی مظلوم، تشنه شهادت و ورق زننده تاریخ. این جانب محمد اسدی، متولد سال 1348، به شناسنامه شماره 1114، نام پدر امرالله،گواهی می‌دهم که مرگ است حق و همه ما باید در روز محشر حاضر شده و جوابگوی اعمالمان باشیم. اشهد ان لا اله الا الله، محمد رسول الله و علی ولی الله.
قبل از هر چیز باید هدفم را برای شما مشخص نمایم و آن چیزی جز رضای حق تعالی‌نمی‌باشد و مقصدم از مقابله با دشمن، حفظ اسلام و ادامه دادن راه حسین بن علی-علیه‌السلام-الگوی انسان‌ها می‌باشد. من آگاهانه و عاشقانه پای به این راه گذاشتم و واقعیت را دریافتم و می‌دانم که هر راهی‌جز این راه باطل می‌باشد. امیدوارم دیگران هم این واقعیت را درک نمایند و از آشنایان می‌خواهم که برای کسی که هدفش مقدس و راهش چنین است و خود با آگاهی کامل پا به این راه گذاشته است، نگران نباشند و در شهادتش تأسف نخورند. بلکه باید بگویم برای خودشان نگران باشند که روزی نزد پروردگار و امام حسین -علیه‌السلام- و ائمه اطهار -علیهم‌السلام- شرمسار نباشند و هر چه زودتر برای خود فکری کنند.
ای پدر و مادرم! شما عزیزید، اما اسلام عزیزتر است
شما ای پدر و مادرم! شما عزیزید، اما اسلام عزیزتر است. من نمی‌خواستم شما را داغدار کنم. من نمی‌خواستم شما را تنها بگذارم و راضی نیستم یک قطره اشک از چشمانتان جاری شود و ناراحتی در شما راه پیدا کند؛ اما چه کنم که هنوز گمانم بر این است که حسین (ع) ندای «هل من ناصر ینصرنی»‌ بر لب دارد. هنوز به فکر آتش گرفتن خیمه‌های حسینم. به فکر سیلی خوردن فاطمه زهرا -سلام‌الله‌علیها- می‌باشم و به فکر خیلی از مسائل که برای شیعه مصائب بزرگی است. چگونه می‌توانم به این همه مسائل تأمل نمایم؟ امام عزیز می‌فرماید: اگر یک لحظه غفلت کنید، تمام خون‌ها به هدر خواهد رفت. پس دیگر جای درنگ نمی‌باشد؛ چون زمان،زمان دیگری است. امیدوارم خداوند صبر و اجر فراوان به شما عنایت بفرماید و دومین قربانی شما را به درگاهش قبول نماید. پدر و مادرم! شما برایم زحمات فراوان کشیدید و من نتوانستم جبران کنم؛ اما امیدوارم در روز قیامت بتوانم وظیفه‌ام را انجام دهم.
در آخر به شما بگویم هرگز برای من گریه نکنید. اگر خواستید گریه کنید برای علی اکبر و حسین و حضرت قاسم و فاطمه زهرا -علیهم‌السلام- گریه کنید که اجر فراوان دارد و برایم دعا کنید. انشاء الله به زودی همدیگر را ملاقات خواهیم نمود و آخرین کلامم به شما اینکه فقط صبور باشید. و اما شما خواهر و برادرانم،‌ آقا ابراهیم و احمد آقا! احترام پدر و مادر واجب است و نگذارید که آن‌ها خدای ناکرده از شما ناراحت شوند. شما باید الگو باشید.
 محجبی، محجب‌تر باش و از فاطمه زهرا - سلام‌الله‌علیها - پیروی کن
نمازتان ترک نشود؛ تقوی را رعایت کنید. خواهرم! محجبی، محجب‌تر باش و از فاطمه زهرا -سلام‌الله‌علیها- پیروی کن. شما هم برایم دعای خیر نمایید و مرا عفو کنید. دیدارمان نزد حسین -علیه‌السلام- انشاءالله. شما دوستان، فامیلان و آشنایان! هرگز از خط ولایت فقیه دور نشوید که گمراه خواهیدشد. با عملتان حافظ خون شهدا باشید.
 به جای لباس سیاه، لباس رزم بپوشید
برایم لباس سیاه نپوشید؛ زیرا با سیاه پوشیدن کاری انجام نخواهد شد. اگر مایلید کاری انجام دهید لباس رزم به جای لباس سیاه بپوشید و اسلحه به زمین افتاده مرا و دیگر شهدا را بر گیرید و نگذارید که از حرارت باز ایستد.
بعضی‌ها در شعار، حزب الله هستند و بعضی‌ها در عمل
و شما ای امت حزب الله! شما دو گروهید؛ بعضی‌ها در شعار، حزب الله هستند و بعضی‌ها در عمل. به آنان که به لقلقه زبان دم از حزب الله می‌زنند بگویم که من لحظات آخر عمرم را می‌گذرانم. من می‌روم تا با رفتنم به تمامی شما خفتگان هشدار دهم که بیدار شوید و سر عقل آیید و کمی فکر کنید که چرا و برای چه در این دنیا زندگی می‌کنید. آیا فقط خور و خواب است یا مسائل دیگری هم هست و شما غافلید؟ پس کمی فکر کنید.
مرگ در راه خدا موت نیست
 من می‌روم تا با رفتنم به همه بفهمانم که مرگ در راه خدا موت نیست، بلکه از مادیات به معنویات پیوستن است؛ اما افسوس که خیلی‌ها این واقعیت را درک نمی‌کنند. باید بگویم که مرگ در راه خدا نزد من بسیار لذت بخش است. آنگاه که در خون خود غلط می‌زنم و به زمین چنگ می‌زنم! من این لذت را به هیچ یک از لذات دنیا نمی‌فروشم و دوست دارم به جای رخت دامادی یک دست کفن سفید که با خونم گل‌های سرخ بر آن نقاشی شده است بر تن کنم و به جای حجله رفتن در بستر خاک آرام گیرم. این‌ها که می‌گویم غلو نیست و ریایی در آن وجود ندارد. واقعیتی است که خیلی از شما از درک آن عاجزید. در آخر همه شما را به خدای بزرگ می‌سپارم و از خداوند متعال اعمال نیکو را برای شما مسألت دارم. در ضمن مرا در کنار شهید یونسی دفن نمایید تا به استاد و برادر بزرگوارم شهید شیخ رحمت‌الله اسدی نزدیک‌تر باشم و شب اول قبر را مهمان او باشم. العبد العاصی محمد اسدی، قائم شهر، مصادف با 27 شعبان 1408، تاریخ 26/1/67
 شایان ذکر است، علاقه‌مندان به کسب آگاهی بیشتر از زندگی‌نامه، وصیت‌نامه و خاطرات شهدای روحانی، می‌توانند به پایگاه اینترنتی«جلوه ایثار، روایت حماسه شهدای روحانی» به نشانی http://www.jelveisar.ir مراجعه کنند. /9191/د102/ن
ارسال نظرات