سیمای خداوند در جنبشهای نوظهور معنوی/ بخش دوم؛
عشق محوری و پرستش خدای مادینه در معنویت کوئلیو
خبرگزاری رسا ـ عشق محوری به جای شریعت محوری همواره در آثار کوئلیو مدّ نظر بوده است. اما حقیقت آن است که دامن زدن به این نوع از عشق ورزی، در حقیقت پایههای شریعت مداری را سست مینماید.

از نقطه نظر روانی، عشق گرانیگاه احساس آدمی است. مهمترین پدیدهای که میتوان به واسطۀ آن نفس را دگرگون و روزمرگی را نابود ساخت و بدان واسطه، نیرویی عظیم از شوق و جذبه به حیاتِ سراسر سرد و بی روح انسانها وارد نمود. از این رهگذر عشق، خلاءهای به وجود آمده در عمق روح آدمی را پُر نموده و در عین جذب ایشان به یکدیگر، باعث اتحاد روح انسان با عشق حقیقی میگردد.
از آنجا که عصر تکنولوژی برای بشریت، بن بست معنویت، کمبود ارزشها و تغییر مبانی ایدئولوژیک را به ارمغان آورد؛ تامل در این معنا بسیار ضروری به نظر میرسید که چه تغییری در سیستم آگاهی انسان مدرنیته، میتواند او را از بحران معنویت و احساس پوچی و نا امیدی برهاند.
کیمیای عشق
از اینجا بود که عشق به عنوان کیمیایی که تاثیر شگرف بر نفس دارد و قادر است به صورتِ نیرویی تحول آفرین، باعث این تغییر و دگرگونی در حیات انسان شود، مورد توجه قرارگرفت. پرداختن به مقولۀ عشق چه از نوع آسمانی و چه از نوع زمینیاش میتوانست آلام، رنجها و خلاءهای درونی انسان را کاهش دهد و مشکلات روحیِ به وجود آمده از فقدان معنویت را به حداقل برساند.
اما این عشق که چون رحمت در شریان عالم جاری بود و میبایست باعث پیوند عاشقانۀ میان انسان و خداوند شود، سخت در علائق زمینی ریشه گسترانیده و به نظر میرسید که دل کندن از لذات و وابستگیهای مادی مشکلتر از آن است که انسان رفاه زده، قادر به رها کردن آن و درنوردیدن منازل عرفانی سلوک باشد.
لذا با اینکه از نگاه بشری عشق با خداوند آغاز شده و در او به انتها میرسید، باز هم تجربۀ انواع و اقسام عشقورزی برای انسان، لذت بخشتر از تجربۀ مستقیمِ عشقِ لایزال و حقیقی بود، از این رو نظریه پردازانی چون کوئلیو، فرصت را مغتنم شمرده و نردبانِ صعود به عشق آسمانی را از پیش پای روح معنویتگرای انسان برداشتند و عشق را برای او به مغاک خاک فرود آوردند.
عشقِ برتر از ایمان
عشق از دیدگاه کوئلیو مهمترین گنجینۀ جهانِ روحانی و همواره برتر از ایمان است.[1] اگرچه او در آثارش میان عشق الهی(آگاپه) و عشق مجازی(اِروس) فرق گذاشته، اما معتقد است آدمی میتواند انواع عشق را بیازماید و مطمئن باشد که «عشق، سِتر کثرتِ گناهان است».[2]
لازمۀ تجربۀ همۀ انواع عشق این است که باید از خود فراتر رود و اهل ایثار و ابتلاء باشد. از آنجا که اقسام عشق نشانههایی هستند از اشتیاق ژرفی که در نفس، نسبت به آن عشق ناب الهی وجود دارد، انسان میتواند با عشق ورزیدن حتی در ورای شریعت قرار گیرد و از طریق عشقورزی صدها کار دیگر نیز بکند بیآنکه از اهانت به ذات خداوند بترسد.[3]
الگوی عشقورزی در نزد کوئلیو در حقیقت راهی است برای مردان و زنان تا نیمۀ گمشدۀ خویش را بیابند و در پی این اتحاد زمینی، به رنج خویش پایان دهند. بدین گونه از منظر کوئلیو، بُعد جنسی عشق میتواند تجربۀ فنا را هرچند گذرا برایشان به همراه داشته باشد و عشق آسمانی تا حد عشق جنسی و زمینی تنزل یابد.
عشق محوری و شریعت گریزی
کوئلیو معتقد است که با عشق، کردارهای زندگی انسان کاملاً توجیه میشود.[4] اما حقیقت آن است که دامن زدن به این نوع از عشقورزی، در حقیقت پایههای شریعت مداری را سست میکند. الگوی عشق ورزی در غرب که بر آزادی روابط جنسی بنا شده است، نمیتواند الگوی مناسبی برای همۀ بشریت باشد. مولفۀ عشق در آثار کوئلیو به شدت حول محور لذت طلبی و جذابیتهای عشق مجازی میچرخد. رنگینکمان عشقی که پائولو در آثارش ترسیم میکند تنها صفات نیکویی است که همۀ انسانهای متمدن برای زیستن مسالمت آمیز در کنار یکدیگر باید بدان فضایل اخلاقی آراسته باشند.
معنویتی که رمانهای کوئلیو پیش روی مخاطب قرار داده، تنها تجربۀ اقسام عشقورزی است. به این بهانه که در همۀ آنها کورسویی از عشق حقیقی میتوان یافت. حال آنکه تجربۀ برخی از عشقهای زمینی نه تنها خفقانآور است بلکه امکان رسیدن به مراتب بالاتر عشق را نیز سلب مینماید.
از منظر دیگر عشق محوری به جای شریعت محوری همواره در آثار کوئلیو مدّ نظر بوده است. کوئلیو بر آن است که در ازمنۀ قدیم مردم میکوشیدند تا با پیروی از شریعت به بهشت بروند اما مسیح راهی سادهتر برای رسیدن به خداوند به ما نشان میدهد و این راه ساده تنها عشق ورزیدن است.[5] از دیدگاه پائولو کوئلیو بدون شریعت هم میتوان به خدا رسید. همین که عاشق باشی کافی است! این عشق هرگز خطا نمی کند و زندگی تا وقتی که عشق هست به خطا نمیرود.
خدای مونث، تجلی عشق آسمانی
پائولو کوئلیو به عنوان یکی از مهمترین مدعیان ترویجِ عرفان مدرن، نه تنها شیوۀ اتحاد و اتصال با عشق آسمانی را برای مخاطب خود تغییر داد و عشق زمینی را بر مسند عشق آسمانی نشاند، بلکه برای روح معنویت گرای انسان معاصر، خدایی مادینه را از میان اسطورههای اقوام و ملل پیشین بیرون کشید و ایشان را به پرستش این خدای مادینه که البته در کابالای یهودی نیز بسیار مورد توجه است، فراخواند.
به نظر میرسد کوئلیو در رمانهایش از خدای خویش چندان رضایت خاطر ندارد، به همین خاطر از زبان شخصیت داستانهایش همواره در حال نقد و بازخواست خداوند است. او با معرفی خدایش به عنوان موجودی ناقص، نیازمند، خطاکار، غیر عادل و غیر حکیم، گویی در پی آن است تا مسیر را برای معرفی یک خدای جدید به مخاطبانش هموارتر سازد.
این خدای نوین میتواند این بار نیمۀ مادینۀ خدای مذکر باشد که کلیسا تا به حال این چهرۀ مادینۀ خداوند را که در مریم باکره تجلی یافته بود، از همگان مخفی نگه داشته است. اما اکنون وقت آن است تا پائولو جهان را زیر پای بگذارد و ایدۀ مهین مام را در همه جا بگستراند. [6]
خدای مادینه، خدای کابالا
مفهوم خدای مادینه، به تصریحِ دهها منبع فارسی و انگلیسی جزو اصول اولیۀ کابالیسم است. این آموزه در کابالا تحت تاثیر منابع گنوسی پدید آمد. شخینا نیمۀ دیگر خدای ان سوف در کابالاست که به عنوان خدایی مونث، از نیمۀ دیگرش جدا شده و به زمین هبوط کرده است. متصوفۀ یهودی برآنند که هر یهودی باید اسباب اتحاد این دو پاره از خدا را با انجام فرامین و احکام مندرج در کتاب مقدس فراهم آورد.
کوئلیو با بسط این آموزه در یکی از معروفترین رمانهایش در پی آن است تا نسخۀ عرفانی جدیدی در مقابل عرفانهای شرقی، جهت التیام آلام انسانِ دور مانده از حقیقت ارائه دهد؛ لذا با معرفی عیسی به عنوان تجلی نرینۀ خداوند، تثلیث مقدسی را ترسیم میکند که در آن یک زن به عنوان خدای مونث مورد پرستش قرارگیرد. "چه قدر طول میکشد تا تثلیث مقدسی را بپذیریم که در آن یک زن وجود دارد؟ تثلیث مقدسِ روح القدس، مادر و پسر"[7]
ادیان توحیدی چهرۀ نرینۀ خدا
کوئلیو معتقد است، همۀ ادیان توحیدی بزرگ جهان "یهودیت، مذهب کاتولیک و اسلام" نرینه هستند.[8] ادیان چهرۀ مونث خداوند را که جز رحمت و عشق به زندگی انسانها و چیزها نیست پنهان میکنند.[9]و این در حالی است که "یکی از چهرههای خداوند، چهرۀ یک زن است".[10] این چهرۀ مادینۀ خداوند، عشق ورزیدن را به انسانها میآموزد.[11] لذا باید این خدای مونث را پذیرفت و تسلیم آن شد.
طرح این قسم موضوعات در رمانهای پائولو که خود را پیرو کیش مسیحیت میداند تامل برانگیز است. با توجه به اینکه پرستش خدای مادینه در ادیان توحیدی، امری شرکآلود میباشد، کوئلیو به دنبال هدایت انسانها و توجه دادن ایشان به نیمۀ مادینۀ خداست! و بر این باور است که "هموار کردنِ راهِ پذیرشِ دوبارۀ زن خدا"[12] ماموریت وی بر روی زمین است. هرچند با ظهور ادیان توحیدی، جایی برای طرح اینگونه مبانی باقی نمیماند، با این حال کوئلیو باز هم مدعی است خدای مونث، قرنها مورد پذیرش تمام ادیان بوده است و با عناوین گوناگون مثل ایزد بانو، مریم باکره، شخینای یهود، مهین مام، ایزیس و سوفیا مورد پرستش قرار میگرفته و با آنکه مدتی فراموش شده، ممنوع شده و تغییر شکل داده، اما فرهنگش هزاره به هزاره مانده و امروز به ما رسیده است.[13]
کوئلیو هرچند سعی دارد با به کار بردن آیات کتاب مقدس در رمانهایش وجهای معنوی و مذهبی به آثارش ببخشد و خود را مسیحی مومنی نشان بدهد، اما در حقیقت با شریعت به جنگ شریعت آمده است. او نه تنها وجود خدای متعال و جهان شمول را به رسمیت نمیشناسد، بلکه با تمام توان در پی تحقق آن دین نوین جهانی است که در آن همچنان انسان بر مسند خدایی تکیه زده است.
پژوهشگر موسسه علمی فرهنگی بهداشت معنوی؛
فاطمه مهدیه/925/م8/ر
ارسال نظرات