۲۸ فروردين ۱۳۹۲ - ۱۵:۵۳
کد خبر: ۱۶۲۱۱۵

دوهفته‌نامه الکترونیکی باب‌الکریمه در پله چهاردهم

خبرگزاری رسا ـ چهاردهمین شماره دوهفته‌نامه الکترونیکی باب‌الکریمه با هدف آشنا کردن نسل جوان با ابعاد شخصیتی کریمه اهل‌بیت(ع) در فضای مجازی منتشر شد.
شماره چهاردهم باب‌الکريمه
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، شماره 141 دوهفته‌نامه الکترونیکی باب الکریمه شامل دل‌نوشته، بانوان کریمه، مناسبت‌نامه، سخن سردبیر، شعر، معرفی کتاب، سبک زندگی، پوستر و پادکست در فضای مجازی منتشر شد.
بیت‌النور، اخبار کریمه، سبک زندگی کریمه‌ها، خبرنامه، نمایه حجاب، آرشیو، چند رسانه‌ای و زیارت مجازی از دیگر بخش‌های این دوهفته‌نامه است و در بخش اخبار کریمه آخرین اخبار حرم حضرت معصومه(س) آمده است.
سخن سردبیر
در بخشی با عنوان سخن سردبیر آمده است: ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها است و خوشا به کسانی که این ایام به حرم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها مشرف می‌شوند، مشهور است که مرحوم آیت‌اللّه سید محمود مرعشی نجفی، بسیار علاقه داشت که محل و مکان قبر شریف حضرت فاطمه زهرا(س) را به دست آورد، به همین خاطر ایشان ختم مجربی را انتخاب کرده و چهل شب به آن مشغول شد.
شب چهلم پس از به پایان رساندن ختم و توسل بسیار، به استراحت پرداخت اما لحظاتی بیشتر نگذشت که در عالم رؤیا به محضر مقدس حضرت امام باقر(ع) و یا امام صادق(ع) مشرف شد.
امام(ع) به ایشان فرمودند:«عَلَیْکَ بِکَرِیمَةِ اَهْلِ الْبَیت؛ یعنی تو را به کریمه اهل بیت(ع) سفارش می‌کنم».
ایشان به گمان این‌که منظور امام(ع) از این سخن، حضرت زهرا(س) است، عرض کرد: قربانت گردم، من این ختم قرآن را برای دانستن محل دقیق قبر شریف آن حضرت گرفتم تا بهتر به زیارتش مشرف شوم.
امام فرمود: منظور من، قبر شریف حضرت معصومه(س) در قم است مخفی شدن قبر مادرت زهرا از اسرار است اگر می‌خواهی که قبر آن بانو را زیارت کرده باشی به زیارت قبر حضرت فاطمه معصومه(س) در قم برو.
تو در حرم و من میان وهم
در بخش داستان دوهفته‌نامه باب‌الکریمه می‌خوانیم: انگشت‌های کوچک و قشنگش را آورد جلوی صورتم و با همان لحن کودکانه و دوست داشتنی‌اش گفت : مامان برام اون لاک قرمزه رو میزنی.
چند ثانیه‌ای طول کشید تا به خودم بیام و متوجه بشم اصلا کجا هستم و دخترم چی میگه، از دیشب که حال مامان بد بود و منتقل شده بود آی سی یو، همش فکرم مشغول سلامتی مادرم بود، حتی صبح که از خواب بیدار شده بودم اصلا حواسم به صبحانه ریحانه نبود و طفلکی تا ساعت 11 گرسنه مونده بود و با وسایلش بازی می‌کرد.
دوباره با همون صدای قشنگش صدام زد: مـــــــــامـــــــــــــان، اون لاک قرمزه رو برام میزنی، هر وقت کم حوصله میشه «مامان» رو اینطوری می‌کشه و صدام میزنه، بلند شدم تا برم لاک رو بیارم و براش بزنم که تلفن خونه زنگ خورد، پدر می‌گفت حال مامان خوب نیست و فقط باید برای بهبودش دعا کرد.
دلم هوری ریخت پایین، چادرم رو سرم کردم و ریحانه رو با همون سارافون سفید خونگیش بغل کردم و رفتم سمت حرم، توی حیاط روبروی ایوان آینه که رسیدم ریحانه رو گذاشتم روی زمین و چادرم رو گرفتم جلوی صورتم و هق هق زدم زیر گریه.
ریحانه هم گریش گرفت، چند دقیقه بعد یک دسته عزاداری وارد صحن حرم شد و ریحانه گریش بند اومد و مشغول نگاه کردن هیأت شد، با صدای نوحه‌خوان سینه می‌زد و نگاهم خیره مانده بود روی دست‌های کوچکش که سینه می‌زد، یاد ناخن‌هایش افتادم که برایش لاک نزده بودم، چقدر دست‌هایش قشنگ است، چقدر سینه زدنش قشنگ است.
وسط سینه زدن‌های کودکانه‌اش برگشت و نگاهم کرد و گفت: مامان نگاه کن، مامان بزرگ اونجاست، وسط دسته عزاداری،سریع گوشی موبایلم را از کیفم بیرون آوردم و زنگ زدم به بیمارستان، مادرم به آسمان پر کشیده بود.
سلام بر بانوی خوبی‌ها
در بخش دیگری با عنوان دلنوشته آمده است: بانویی که شاید دستم به آفتاب گرم مادرش نمی‌رسد اما هر وقت دلتنگ مادرش می‌شوم همان خواندن نامه فاطمه او که از مادرش به او رسیده، گرمی مادرش را در وجودم به جوش می آورد.
با آنکه جاده راهم پوشیده از برف سفید است اما گرمی دیدن حرمت مرا آرام و دلگرم می‌کند، حتی ترسی ندارم که در این راه بمانم و در برفش جان سپارم چرا که عشق عزیز حرمت مرا گرمابخش است و جریان‌ده راهم است.
می آیم شاید که نه، حتما راه گشایم باشی و به من راهم را نشان دهی، در این دوراهی معلق میان احساس و عقل، این جا در این مهلکه‌ای که احساس راه انداخته، ‌من همچون کودکی هستم که مادرش را گم کرده است و تنها با شیون راه‌گشا می‌خواهد.
چشمانم پر از اشک است و دیگر مسیری را نمی‌بینم تا راهم را بیابم، درمان بخش زخمم گریه‌ای است که بر نادانی‌هایم فرومی‌نشانم و این نادانی‌ها با خود گمراهی‌هایی دارد که می‌ترسم دیگر راهی به خانه‌ای، به حرمت، نداشته باشم.
با خود تکرار می‌کنم، تا کی چنین گستاخانه و بی‌پروا حرمت می‌شکنی، اما دلم گرم است، نمی‌دانم از چه، شاید از گرمی عشق به تو، بانوی خوبی‌ها.
ناامیدی از راه نبردن به حرمت مرا سرد می‌کند، اما به یاد آوردن آن‌که تنها در لحظات حساس حتی در گناهانم آنجا که بند را کاملا گسسته‌ام و انتهای پرتگاه ایستاده‌ام، تو و پدرانت مرا نجات داده‌اید، گرمم می‌کند و همین گرماست که با همه خطاهایم در برف سنگینِ چه کنم‌های گناهان، مرا به سمت تو می خواند تا شاید یاد بگیرم که جسورانه خطا نکنم و شاید همین سلام‌های گاه و بیگاه است که مرا زنده نگه داشته، سلام بر تو بانوی تمام خوبی‌ها.
فدک نامه
در بخشی با عنوان بانوان کریمه در ذیل موضوع فدک‌نامه مطالبی آمده است که به این شرح است:سرزمین فدک در فاصله 140 کیلومتری مدینه قرار دارد، بعد از صلح خیبر و شکست یهود، مردم آبادی فدک که مهربانی پیامبر اسلام را دیده بودند، نیمی از سرزمین خود را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بخشیدند، بعد از این ماجرا، آیه 38 سوره روم «و آت ذا القربی حقه» نازل شد.
پیامبر از جبرئیل پرسید منظور از این آیه چیست، پاسخ داد: «فدک را به فاطمه ببخش تا برای او و فرزندانش مایه زندگی باشد و به جای ثروتی که خدیجه علیها السلام در راه اسلام مصرف کرده بود، قرار گیرد، پیامبر(ص) نیز فدک را به فرزندش فاطمه(س) داد، بعد از رحلت پیامبر(ص) و تسلط ابوبکر بر منسب خلافت، فدک نیز از سوی او غصب شد.
حضرت زهرا سلام الله علیها حق خود را طلب کرد، ابتدا از او خواستند برای اثبات حرف خود شاهدانی بیاورد که هیچ کدام از آنها را نپذیرفتند، نه شهادت علی علیه السلام را و نه شهادت حسنین علیهما السلام را و نه اسماء و ام ایمن را.
سپس حضرت فاطمه (س) از راه دیگر وارد شد و از حکومت خواست میراث پدرش را که فدک نیز بخشی از آن است، به او واگذار کند،  ابوبکر بهانه آورد که پیامبران ارث برجا نمی گذارند، حضرت زهرا (س) فرمود: چگونه است که هر گاه تو درگذشتی فرزندانت از تو ارث می‌برند اما ما از رسول خدا (ص) ارث نمی بریم، آن گاه به آیات دیگر قرآن که در موارد مختلف از ارث پیامبران گذشته سخن به میان آورده است، تمسک جست، همچون آیه ششم سوره مریم و آیه شانزدهم سوره نمل.
در آیه ششم سوره مریم، حضرت زکریا بیان می‌دارد که «خداوندا، من از خویشانم که پس از من وارثانم خواهند شد، بیمناکم، پس فرزندی به من عطا کن که از من و آل یعقوب ارث برد»، اما از آن جا که ابوبکر خود را جانشین مشروع پیامبر اکرم(ص) می‌دانست، می‌خواست با در اختیار گرفتن فدک، این مشروعیت ادعایی را برای همگان به اثبات برساند و چنان اعتقاد داشت که چشم پوشی از این زمین نوعی خلل در مشروعیت حکومتش پدید می‌آورد.
وقتى خبر غصب فدک را براى فاطمه اطهر(ع) آوردند، خویشاوندان و نزدیکان خود را طلبید و در مسجد رسول خدا(ص ) آمد و در پشت پرده قرار گرفت، مهاجر و انصار وقتى ناله دردناک و آه سوزناک فاطمه را که از خالى بودن جاى پدر و ستم مسلمانان از نهادش برخاست شنیدند، بشدت گریستند، فاطمه اندکى صبر کرد تا سکوت حکم‌فرما شد آنگاه خطبه غرایى ایراد فرمود.
در آغاز ستایش خداوند را کرد و سپس خودش را به عنوان دختر رسول اکرم(ص) معرفی کرد، سپس فرمود: «اى مهاجر و انصار با این آیات روشن چه مى گویید و چگونه مى خواهید یک قانون عمومى را به یک روایت فردى متزلزل سازید، چگونه مى‌خواهید فاطمه دختر محمد را که جگر گوشه او و پرورش یافته اوست از میراث پدرش محروم سازید و سپس روى به ابابکر کرد و با خشم و تندى فرمود: من در روز رستاخیز گریبان تو را خواهم گرفت و حق پایمال شده امروز را از تو باز خواهم ستاند».
سپس روى به جوانان مدینه و بعد از آن روى به قبایل و انصار کرد و فرمود: «اى جوانان غیرتمند، اى یاران و یاوران فداکار اسلام، این چه سستى و سهل انگارى است که پیش گرفته‌اید، اى گروه انصار چرا همچون یخ فسرده‌اید و خاموشید در حالى که مشتى ریاکار و ناسزاوار، حق مرا و یادگار پدرم را از کفم مى‌ربایند، شما که زر در کف و زور در بازو دارید چه شده است که از جاى نمى‌جنبید.
سخنان آتشین زهرا(س) آن چنان تأثیرى بر جاى گذاشت که بیم انقلاب و شورش همه قدرتمندان را دچار هراس بزرگى کرد، زهراى اطهر(س) سوگند خورد که دیگر با ابوبکر و عمر سخن نخواهد گفت، آنگاه روى از مردم به سوى قبر مطهر پدر بزرگوارش گردانید و خود را با حال پریشانى روى قبر پدر انداخت و فرمود: پدرم آنها بر من ستم کردند به زودى در روز رستاخیز کیفر کردار خویش را خواهند گرفت، پدرم تا زنده‌ام بر تو مى‌گریم و چشم من از ریختن اشک باز نخواهد ایستاد.
زنان بنى‌هاشم بسیار گریستند و دختر پیغمبر(ص) را از قبر پدر کنار کشیدند و افتان و خیزان به خانه بردند.
بعد از آن شبانه روز کار دخت پیامبر گریه بود و شکایت از حال روزگار، بعد از حمله مزدوران حکومتی بر درب منزل آنها برای به زور بردن علی(ع) و زخمی شدن حضرت زهرا(س)، کم کم حال ایشان وخیم شد و سپس بعد از 75 و به نقلی 95 روز بعد از ارتحال پدر گرامیشان، چشم از جهان فانی بستند و در کنار پدر آرام گرفتند، بنا به وصیتشان، حضرت علی(ع) و فرزندانش، ایشان را شبانه و در محلی مخفی دفن کردند، بعد از گذشت صدها سال هنز قبر ایشان مخفی از دید عاشقانشان است.
چهاردهمین شماره دوهفته‌نامه الکترونیکی باب‌الکریمه همراه با شماره‌های قبلی این دوهفته‌نامه در پایگاه اینترنتی باب‌الکریمه قابل مشاهده است و علاقه‌مندان می‌توانند برای مشاهده و استفاده از مطالب آن به نشانی اینترنی www.babolkarimeh.com مراجعه کنند./907/ت302/پ
ارسال نظرات