نگاهی به سیر تکاملی نظام آموزشی حوزههای علمیه در زمان ائمه(ع)
خبرگزاری رسا ـ از جمله مسائلی که این روزها یک از دغدغههای نخبگان حوزوی شده است، تحول و به روزرسانی نظام آموزشی و پژوهشی حوزههای علمیه است. حوزههای علمیه شیعه که میراثدار پیامبران الهی هستند، رسالت انسانی و دینی این پیامبران را نیز بر دوش میکشند و اقتضای این رسالت پویایی و تکامل بر حسب مقتضیات روز و حرکت در سیر تکاملی انسان است.
از جمله مسائلی که این روزها یک از دغدغههای نخبگان حوزوی شده است، تحول و به روزرسانی نظام آموزشی و پژوهشی حوزههای علمیه است. حوزههای علمیه شیعه که میراثدار پیامبران الهی هستند، رسالت انسانی و دینی این پیامبران را نیز بر دوش میکشند و اقتضای این رسالت پویایی و تکامل بر حسب مقتضیات روز و حرکت در سیر تکاملی انسان است.
این تحول که بارها از سوی مقام معظم رهبری مورد تأکید قرار گرفته است، برای حوزههای علمیه بایسته و ضروری است. چنانچه معظم له در دیدار خود با طلاب و فضلای حوزه به سال 1386 نتیجه بیتوجهی به این امر مهم را انزوا و یا مرگ حوزه خواندند!(سخنان معظم له در دیدار با طلاب و فضلای حوزه مهر 1386)
نکتهای که باید توجه داشت و از نگاه تیزبین رهبر معظم انقلاب هم مخفی نمانده(سخنان معظم له در دیدار با طلاب حوزه سال 1374) لزوم حفظ سنتهای ارزشمند حوزه و از دست نرفتن هویت حوزههای علمیه است.
حوزههای علمیه در شکل کنونی خود و حتی با وجود ضعفهای غیر قابل انکار در نظام آموزشی و پژوهشی آن، باز هم میراثدار بیش از هزار سال تجربه علمی هستند و در رهگذر این سالهای طولانی، ارزشهایی در نظام آموزشی و پژوهشی حوزه نهادینه شده است.
تحول و نوآوری در سیستم آموزشی حوزه علیمه مستلزم شناخت تاریخ آموزش در حوزهها است و بدون دانستن این مهم، راهی برای ایجاد نوآوری مفید وجود ندارد. در این مقاله تأملی هر چند گذرا در سیر آموزش و تدریس در حوزههای علمیه داریم. نوشتار حاضر مختصری است از آنچه باید به طور مفصل مورد تحقیق تاریخی قرار بگیرد.
نکته لازم به ذکر این است که در این مقاله به تاریخ آموزشهای فقهی پرداختهایم؛ چرا که دروس اصلی حوزه که همانا هویت علمی آن را تشکیل میدهند، این دروس هستند و البته پرداختن به سایر علوم هم بایسته است که از مجال این نوشته خارج است.
فقاهت در عصر معصومین(ع)
دوران حیات ائمه شیعه(ع) فراز و فرودهای بسیاری داشته است و در این میان تنها ادواری که میتوان گفت علمآموزی به صورت رسمی از سوی پیشوایان شیعه صورت گرفته است، دوره حیات امام باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) است.
حتی در واپسین سالهای حیات امام صادق(ع) که حکومت عباسی اقتدار خود را تثبیت کرد، حوزه علمی آن حضرت، با فشارهای سیاسی رو به تعطیلی نهاد و جریان آن مستمر نگردید.(رک: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، صفحه 352)
با این حال توجه به پیش و پس از حیات این دو امام هم خالی از ضرورت نیست. مهمترین فراز علمی تا پیش از عصر صادقین(ع) دوران خلافت امیرالمومنین امام علی(ع) است. امام(ع) در دورانی عهدهدار خلافت ظاهری شد که دین مبین درگیر انحرافات و کژیها شده بود و مهمترین کار امام(ع) اصلاح این کجرویها بود.
کتاب عظیمالقدر نهج البلاغه حاوی خطبههای بسیاری در تبیین معارف الهی است. علی الخصوص در این بین باید به معارف اخلاقی والای موجود در این کتاب اشاره کنیم که بخش اعظم آن را در بر گرفته است. آنچه مقصود ما در این مقاله است، سبک و سیاق بیان امام(ع) است که الگوی در خوری برای روش شناسی بیان معارف الهی است.
نکتهای که اهمیت این توجه را بیشتر میکند، این است که در دوران پیش از امام(ع) و در عصر خلفای ثلاث، علاوه بر انحرافات محتوایی که در معارف الهی به وجود آمده بود، در شیوه استدلال و نیز شیوه بیان این معارف هم انحرافاتی پدید آمده بود.
استدلال عمر بن الخطاب بر حلیت اقامه نماز مستحبی به جماعت و نیز سایر خطبههای ولید، حاکم کوفه و... همگی بیانگر انحرافات کلامی در تبیین معارف الهی دین مبین است.(رک: جمهرة خطب العرب، احمد زکی صفوت، چاپ قاهره و...)
امام(ع) به اصلاح این نابسامانیها پرداخت و نه تنها معارف و سنن فراموش شده عصر پیامبر(ص) را احیا، بلکه سنت پیامبر(ص) در گفتوگو را هم احیا کرد. خطبههای نهج البلاغه مشحون از معارف عمیق وحیانی و الهی است که به نیکوترین و الهیترین بیان گفته شده و به تعبیری "فراتر از کلام مخلوق و دون کلام خالق است".
نکتهای که در عصر زعامت امام علی(ع) بسیار جلب نظر میکند، اهتمام آن حضرت به علم آموزی و تشویق مسلمانان به کسب دانش در هر حالی است. این شیوه یادآور عملکرد نبی مکرم اسلام(ص) در جریان جنگ بدر است که آموزش سواد به مسلمانان را شرط آزادی اسرای کفار قرار دادند.(رک: الصحیح من سیرة النبی)
پس از شهادت امیرالمومنین(ع) دوران سختی و فشار امویان بر شیعیان پیش آمد و اوج این رذالت در قضیه کربلا و شهادت مظلومانه امام حسین(ع) خود را نمایان ساخت. اختناق دوران اموی امام چهارم شیعیان را به نوعی انزوا کشانید و آن امام عظیم الشان امکان تشکیل حوزه علمی را نداشت و لکن شیوه آن حضرت در بیان معارف الهی به صورت دعا، خود نکتهای در خور توجه است.
این مشی ایشان از سویی احیاگر روح معنویت اسلام بود که توسط دستگاه خلافت اموی لگدمال شده بود و از سوی دیگر شیوهای عملی در تربیت شاگردان بود. البته مابین حضرت سجاد(ع) و فقهای زمان، مباحثات علمی جریان داشته که معروفترین آنها مباحثه فقهی با زهری فقیه نامدار آن عصر است.(رک: زندگانی علی بن الحسین، دکتر سید جعفر شهیدی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی) متأسفانه شرایط سیاسی و اجتماعی دوران حیات امام(ع) مانع تشکیل حوزه درسی توسط ایشان شد و امروزه ما نمیتوانیم درباره روش آموزشی آن حضرت سخن چندانی بگوییم.
حوزه علمی شیعه در عصر حیات صادقین(ع) تشکیل شد. در عصر حیات این دو امام بزرگوار مجلس تدریس ایشان جزئی از جریان علمی و درسی غالب بود که هویت جداگانهای به عنوان حوزهای شیعی نداشت. اگر چه در آن دوران، کلام و اعتقادات کلامی شیعه استقلال خود را داشت و مذهب شیعه در این جهت به طور واضح خطوط تمایز خود را با مذاهب دیگر ترسیم کرده بود، لکن حوزه درسی حضرات ائمه شیعه(ع)، حوزهای مختلط و مرکب از سایر دانشمندان مسلمان و غیرمسلمان بود.(رک: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه) حتی امام صادق(ع) پیروان خود و از جمله هشام بن حکم را به حضور در مجالس درس دانشمندان سایر مذاهب تشویق میکردهاند!(هشام بن الحکم مدافع حریم ولایت، احمدصفایی، نشر آفاق)
در حوزه درسی این دو امام عظیم الشان چند نکته بیش از همه جلب نظر میکند:
اول از همه روح آزاداندیشی حاکم بر مجلس تدریس و نیز مباحثه ایشان است. ایشان هرگز مانع گفتوگوی سایر افراد در مجلس خود نمیشدند و حتی ابن ابی العوجاء، دهری معروف عصر حیات امام صادق(ع) وجه تمایز شخصیت امام(ع) با سایر ارباب معرفت را سعه صدر ایشان در شنیدن سخن دیگران میداند.(رک: بحارالانوار، حدیث مفضل بن عمر)
دیگر ویژگی این حوزه درسی توجه به تمام شاخههای علوم از علوم طبیعی تا علوم نظری بوده است. در میراث حدیثی شیعه مجموعه ارزشمندی از احادیث مربوط به طب موجود است که غالب این احادیث از حضرت صادق(ع) به ما رسیده است.(رک: طب الرضا و طب الصادق، تحقیق مرحوم علامه سید مرتضی عسکری، انتشارات فؤاد) گزاف نیست اگر بگوییم که توفیقات مسلمانان در تحصیل علم طب و سایر علوم طبیعی مرهون شخصیت علمی حضرت صادق(ع) است.
متأسفانه آنچه از منابع تاریخی در این زمینهها مانده است، بیشتر مناظرات کلامی است که بین پیروان ادیان و مذاهب مختلف برقرار بوده و از مناهج تدریسی در این حوزهها بیش از آنچه به طور اجمال گفتیم، چیز زیادی در تاریخ نمانده است.
پس از عصر صادقین(ع) دروان ولایتعهدی امام رضا(ع) هم سالهایی است که در این زمینه در خور توجه است. حضرت رضا(ع) که به عالم آل محمد(ع) شهره است، در دوران ولایتعهدی در چند مجلس مناظره که توسط مأمون خلیفه وقت ترتیب داده شده بود، شرکت جست و خوشبختانه جزئیات این مناظرات در منابع تاریخی ذکر شده است.(رک: الاحتجاج طبرسی)
نگارنده در مقالهای با عنوان "خردورزی اسلامی در برابر انفعال عباسی" به ذکر نکاتی از مناظرات حضرت رضا(ع) اشاره کردم که ذکر چند نکتهای از آنها که با موضوع مقاله حاضر مرتبط است، خالی از لطف نیست.
باز هم مهمترین فراز مناظرات امام(ع)، استمرار مسلک جد بزرگوارشان امام صادق(ع) مبنی بر شنیدن اقوال مخالفان است. به شواهد متون تاریخی، حضرت در گفتوگو و مناظره با سعه صدر فراوان به سخن طرف مقابل گوش داده و با تبیین دقیق موضوع و نیز استدلال منطقی و ایضا استناد صحیح به قرآن کریم، در مقام جواب به او بر میآمدهاند. مصداق کامل این بزرگواری و سعه صدر، مناظره امام(ع) با سلیمان مروزی متکلم معروف خراسان است.(رک: الاحتجاج طبرسی و تحلیلی از زندگانی امام رضا، محمدجواد فضل الله)
متأسفانه پس از شهادت امام رضا(ع) دوران فشار و سختی بر شیعیان و پیشوایان شیعه آغاز شد. طبعا این فشارها منجر به تعطیلی حوزههای علمی و مناظرهای اهل بیت(ع) شد و حتی ارتباطات متداول ایشان را نیز تحت الشعاع قرار داد.
حوزه علمیه بغداد
دوران اوج گرفتن عباسیان مقارن شد با دروان آمادگی شیعه برای شروع عصر غیبت و از این رو خلفای عباسی فشارها را بر بزرگترین مخالفان خود یعنی ائمه شیعه(ع) تشدید کردند و مذهب شیعه و به تبع آن حوزه علمی شیعه به انزوا رفتند. این انزوا دیر زمانی به طول نیانجامید و با رونق گرفتن شهر بغداد، به عنوان مرکز علمی جهان اسلام، دانشمندان شیعه هم به آنجا رفته و حتی گوی تدریس و تحقیق را از دانشمندان سایر مذاهب ربودند.
عباسیان پس از قدرت گرفتن، شهر بغداد را بنیان نهادند و آنجا را پایتخت سیاسی خویش قرار دادند. به تبع انتقال قدرت سیاسی، مراکز علمی هم به آنجا رفتند و خصوصا پس از تأسیس مدرسه "بیت الحکمة" به دست مأمون عباسی در سال 217 هجری قمری، بغداد مرکزیت تام و تمام علمی جهان اسلام شد.(تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، حناالفاخوری، ترجمه مرحوم عبدالمحمد آیتی، صفحه 334)
دانشمندان شیعه نیز به مانند همه دانشمندان اسلامی به بغداد رفتند و کرسی تدریس خود را در این شهر بنا نهادند. اگر چه در ابتدای کار که عباسیان بر اسب قدرت میتاختند، علوم مورد نظر ایشان و دانشمندان تابع دستگاه قدرت ترویج میشدند، لکن با ضعیف شدن دولت عباسی و از دست رفتن اقتدار آنان، حوزهای علمی نیز از بار فشار سیاسی رها شده و دانشمندان مذاهب مختلف آزادانه به تبادل فکر و تدریس میپرداختند.(رک: تاریخ ایران بعد از اسلام، دکتر عبدالحسین زرین کوب، صفحه 489) این دوران مقارن حیات زعمای بزرگ شیعه، نظیر شیخ کلینی، شیخ صدوق، شیخ مفید و سید مرتضی است.
عمده تلاش علمای شیعه در این دوران به حفظ و حراست از میراث به جا مانده از عصر معصومین(ع) گذشت. تدوین جوامع روایی شیعه که "الکافی" و "من لا یحضره الفقیه" مهمترین آنها هستند و نیز مجموعه تألیفات شیخ مفید و... یادگارهای این دوران هستند.
اما دروان اقتدار علمی شیعه را باید دوران حیات سید مرتضی(ره) دانست که شیعه هم به لحاظ علمی و هم به لحاظ مالی و دارایی توانست اقتدار خود را به اثبات برساند و سید مرتضی که مورد احترام همه مذاهب بود، توانست با رهبری خردمندانه خود حوزههای علمی شیعه را بیش از پیش گسترش دهد.
این دوران از لحاظ مناهج علمی و آموزشی حوزههای شیعه از جهات زیر قابل توجه است:
یک: حوزههای شیعه به عنوان تابعی از کل جریان حوزههای علمی ساختار و روش تدریس منحصر به فرد نداشتند و در واقع به منهج و مسلک غالب علمی آن روز عمل میکردهاند.(رک: شکل گیری سازمان روحانیت شیعه، موسسه شیعه شناسی، صفحه 73) البته این مسأله به معنای خلط مبانی فکری بین مذاهب نیست؛ بلکه این مذاهب عمل به اشتراکات بین خود داشته و روش مختص خود را نداشتهاند.
دو: فقاهت شیعی در این دوران بیشتر در قالب فقه روایی تدوین یافته است و زعمای شیعه به تدوین کتب حدیثی اهتمام داشتهاند تا پیریزی مبانی اصولی و استنباطی فقهی. البته این عملکرد ناشی از دغدغه فقها در حفظ میراث اصیل فقهی شیعه بوده است. همانطور که در تواریخ منقول است، این دوران زمانهای پرآشوب بوده که بیم از میان رفتن میراث شیعه میرفته است و علمای بزرگ شیعه به رسالت خود در حفظ این گوهر گرانبها به خوبی عمل کردهاند.
نکته علمی مورد نظر در این برهه مخالفت شیعه با قیاس فقهی است که در ذهنیت بعضی از فقها و علمای شیعه به مخالفت با کل دانش اصول تفسیر میشده و اساسا با علمی به این عنوان و به این رسم مخالف بودهاند. از این روست که بعضی این دوران را دوران اخباریگری اول مینامند که البته نادرست است.(رک: جایگاه شناسی علم اصول، جمعی از نویسندگان، جلد اول)
همچنین در تواریخ فقه مکرر در مکرر نقل شده است که آنچه از کتب فقهی در این دوران باقی مانده که شکل روایی ندارد، در واقع روایی بوده و مؤلفان این کتابها از ذکر سلسله اسناد خودداری کردهاند و در این قالب آنها را تدوین کردهاند.(جایگاه شناسی علم اصول، جلد اول) البته این مطلب باید مورد بررسی دقیق قرار بگیرد و نیاز به تحقیقات بیشتر دارد؛ اما آنچه در این مقام مورد استفاده ما است، همین روحیه روایی و حفظ میراث روایی شیعه است.
سه: نکته مهم دیگر تبویب و تدوین کتب فقهی است. این رویه هم متأثر از نظام تدوین روایی غالب بوده است و در واقع فقهای شیعه در این زمینه از خود روشی ابداع و ابتکار نکردهاند.
چهار: در این میان باید از کتاب اصول کافی، به عنوان یک استثنا یاد کنیم که مرحوم شیخ کلینی(ره) در تبویب و فصلبندی کتاب نظر به جوانبی داشتهاند که در آن زمان رایج و معمول نبوده است. از جمله خصایص کتاب کافی باببندی بر اساس کتاب "العقل" است که بیش از همه جنبههای کتاب مورد توجه محققان قرار گرفته است.(رک: اصول کافی، تصحیح و چاپ انتشارات دارالحدیث، مقدمه کتاب)
پنج: شاید مهمترین ویژگی حوزههای علمی شیعه در این دوران، مبارزه با روح دنیاپرستی و ثروتاندوزی بوده است که در این زمان بر مدرسان و نیز جویندگان علم حاکم بوده است! به طوری که در تاریخ زندگانی سید مرتضی(ه) منقول است که زعمای وقت حوزه علمی بغداد به ایشان گفتند که در قبال دریافت مبلغی حاضرند مذهب شیعه را به عنوان مذهب رسمی، در کنار چهار مذهب دیگر اعلام کنند!(شکل گیری سازمان روحانیت شیعه، صفحه 84)
شش: نکته بسیار مهمی که نباید از قلم بیافتد، ارتباطات علمی فقهای شیعه، خصوصا سید مرتضی(ره) با دانشمندان غیر مسلمان است. همانطور که ذکرش رفت، سید مرتضی مورد احترام دانشمندان دیگر بود و خود ایشان نیز به دانشمندان سایر مذاهب و نیز دانشمندان غیر مسلمان احترام میگذاشته است.(رک: شکل گیری سازمان روحانیت شیعه/سید رضی، نوشته مرحوم علی دوانی)
این مسأله از آن جهت مهم است که تأثیرات و تأثرات علمی بین مذاهب و مکاتب مختلف را منجر میشده است و البته بضاعت علمی نگارنده بدان پایه نیست که در این باره داد سخن بدهد و باید محققان تاریخ در این زمینه وارد تحقیق بشوند.
خاتمه: به غیر از آنچه ذکرش رفت، نکته خاصی که بتوان حوزه شیعه را از سایر مذاهب جدا دانست، در تاریخ حوزه بغداد به چشم نمیخورد. در واقع فکر استقلال علمی شیعه از دوران زعامت شیخ الطائفه شیخ طوسی پیدا شد.
منابع:
1 – حدیث ولایت، مجموعه سخنان مقام معظم رهبری
2 – شکل گیری سازمان روحانیت شیعه، موسسه شیعهشناسی
3 – اصول کافی، چاپ انتشارات دارالحدیث
4 – سید رضی، مرحوم علی دوانی، انتشارات امیرکبیر
5 – جایگاه شناسی علم اصول، جمعی از نویسندگان، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم
6 – تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، حناالفاخوری، ترجمه مرحوم عبدالمحمد آیتی، انتشارات علمی فرهنگی
7 – تاریخ ایران بعد از اسلام، دکتر عبدالحسین زرین کوب، انتشارات امیرکبیر
8 – الاحتجاج، شیخ طبرسی، انتشارات اسماعیلیان
9 – هشام بن الحکم مدافع حریم ولایت، احمد صفایی، نشر آفاق
10 – تحلیلی از زندگانی امام رضا، محمدجواد فضل الله، به نشر آستان قدس رضوی
11 – زندگانی حضرت علی بن الحسین، دکتر سید جعفر شهیدی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
12 – بحارالانوار، علامه مجلسی، چاپ بیروت
13 – جمهرة خطب العرب، احمد زکی صفوت، چاپ قاهره
14 – الصحیح من سیزه النبی، سید جعفر مرتضی عاملی، چاپ بیروت
15 – حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان
16 – طب الرضا و طب الصادق، تحقیق سید مرتضی عسکری، انتشارات فؤاد
هادی شاملو
/979/701/ر
ارسال نظرات