یازدهم ماه مهر سالروز وفات عالم مجاهد آیت الله میرزا محمدرضا مجتهد کرمانی است که مبارزات ایشان و پدرشان در کرمان علیه حکومت وقت و مذهب شیخیه در تاریخ ثبت شده است. اهانت حاکم وقت کرمان در دوران قاجار سبب شد که علمای وقت بلاد مانند آیت الله بهبهانی تحصن کرده و اعتراض آنان به نهضت مشروطیت ختم شود.
اما متأسفانه از نقش این عالم بزرگوار کرمانی بسیار غفلت شده و حتی مردم کرمان از تلاش های ایشان بی خبرند؛ در حالی که ایشان خدمات زیادی به شهر کرمان نموده و همچنین مورد وثوق بسیاری از مردم کرمان بودند.
زندگینامه
آیت الله میرزا محمد رضا مجتهد کرمانی در سال 1290 هجری قمری مطابق با 1243 هجری شمسی، در خاندانی اهل علم و اجتهاد در کرمان به دنیا آمد. پدر و جدش یعنی آیت الله حاج ابوجعفر و آیت الله حاج آقا احمد احمدی کرمانی از علمای مشهور کرمان بودند که قریب یک قرن زعامت و مرجعیت تامه در کرمان را به عهده داشتند و مادرش از خانواده سادات اصیل کرمان بود.
میرزا محمدرضا مقدمات طلبگی را نزد پدر و شیخ عبدالله راینی فراگرفت و در هجده سالگی برای ادامه تحصیل همراه پسرعمویش آیت الله سیدعلی موسوی، ابتدا عازم اصفهان شد که آن زمان از مراکز اصلی علوم حوزوی در ایران بود و نزد اساتید بزرگی مثل ملا محمد باقر فشارکی، آقا سید محمد درچه ای و آخوند نجفی، شاگردی کرد. ایشان بعد از هفت سال ماندن در اصفهان، در سال 1315 هجری قمری عازم نجف اشرف، پایگاه مرجعیت تشیع آن روزگاران شد و جدیت او در تحصیل معارف اهل بیت(ع) باعث شد که به زودی در سلک شاگردان مهم آخوند خراسانی و آیت الله سید محمد کاظم طباطبایی صاحب عروه، به حساب آید؛ تا جایی که بعد از اقامت و تحصیلش در نجف که هفت سال به طول انجامید، ده اجازه اجتهاد از مراجع آن دیار دریافت نمود؛ بنابراین با کوله باری از علم و تقوا در سال 1322 هجری قمری به ایران بازگشت.
در مقام علمی ایشان همین بس که بعضی گزارش کرده اند ایشان از اولین کسانی بوده است که پس از تأسیس حوزه علمیه قم توسط آیت الله حائری یزدی، به قم مشرف شده و مورد تجلیل آیت الله حائری و علمای دیگر قم قرار گرفت .
فعالیت های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی
شاگردی آیت الله کرمانی نزد آخوند خراسانی او را به عالمی سیاست مدار تبدیل کرده بود و مبارزات سیاسی و فرهنگی فراوانی با حکومت زمان خود داشت. اولین برخورد قاطع، عالمانه و علنی آیت الله کرمانی را در ماه های آغازین ورود ایشان به کرمان، بعد از تحصیل در نجف اشرف، می توان مشاهده کرد. زمانه ایی که مردم کرمان به علت فشارهای اقتصادی و مالیات های تحمیل شده توسط حکام وابسته به شیخیه، دچار اختلافات و درگیری هایی شده بودند و این درگیری ها به اختلافات فرقه ای تبدیل شده بود؛ زیرا رکن الدولة حاکم کرمان از ابتدای حکمرانی خود کارهای مهم شهر را به خوانین ابراهیمیه[1] سپرده بود و آنها با گرفتن مالیات های زیاد از مردم، باعث شورش قشر کارگر و قالیباف شدند و لذا نزاع متشرعه و شیخیه این گونه شکل گرفت[2].
این دعواهای فرقه ای به حدی بالا گرفت که حکومت مرکزی، ظفرالسلطنة را به عنوان حاکم به کرمان فرستاد و او در اولین دیدار خود با علمای کرمان که در منزل امام جمعه وقت کرمان برقرار شد، با گستاخی تمام از علمای حاضر در جلسه خواست غائله را ختم کنند و چنین تهدید کرد: «من همه جور مأموریت درباره اهل کرمان دارم؛ از کشتن، بستن و زنجیر کردن و خروج از بلد نمودن»! بعد از همین حرف هاست که آیت الله کرمانی موضع قوی ای در مقابل او می گیرد و می گوید: «بنده نه مالی دارم که از جهت مالم از دولت بترسم، نه ملکی و نه خانه ای، امروز نه کاری دست کسی دارم، نه از کسی پروا دارم؛ عبث نه من را از شاه بترسانید نه از حاکم، بنده از این قجروها نمی ترسم»! لذا ایستادگی این عالم وارسته و حمایت او از متشرعه باعث شد تا امیرالأمرا که از خوانین شیخی نفوذ کرده در دستگاه بود، عزل شود.
حاج میرزا محمدرضا برای خلع سلاح شیخی ها امامت مسجد مدرسه ابراهیم خانی در بازار قیصریه کرمان که با همه موقوفاتش در اختیار شیخیه کرمان بود، را به شیخ محمد صادق(پسر عمویش) واگذار کرد؛ اما مقاومت شیخی ها در واگذاری مسجد به امام جماعت جدید، باعث اوج گرفتن نزاع متشرعه و شیخیه شد و با دخالت حکومت و تیراندازی به مردم، چهل نفر در این درگیری ها کشته شدند و در پایان آیت الله توانست به تسلط شیخیه بر آن مسجد پایان دهد و با مبارزه اعتقادی و دینی خود با شیخیه در کرمان، از جمعیت فریب خوردگان توسط شیخی مسلک ها کم کند و به تبلیغ تشیع امامیه راستین بپردازد.
اهانت به آیت الله، سر منشأ نهضت مشروطیت
اما مهمترین اتفاق سیاسی در زندگی آیت الله کرمانی را شاید در ماجرای توهین به ایشان و تحصن علمای تهران در اعتراض به این توهین، بتوان یافت. ماجرای اهانت به آیت الله کرمانی که بی ارتباط با فعالیت های فرهنگی او و جلوگیری از ظلم حاکمان شیخی مسلک نبود، از آنجا آغاز می شود که وقتی ایشان در یک مراسم روضه خوانی شرکت کرده بود، یکی از حاضران شکایت خود را از وجود شراب فروشی و حضور اراذل و اوباش در نزدیکی خانه خود ابراز می کند و می گوید وقتی این افراد برای خریدن مشروبات و مسکرات به خانه ای در کوچه ما می آیند، خانواده ما دیگر در امان نیستند. آیت الله همین که خبر را می شنود، دنبال شراب فروش می فرستد و او را نصحیت میکند و مرد جاهل، متحول شده و بعد از مراجعت به خانه خود، همه ظروف شراب را از بین برده و نابود میکند. این اتفاق باعث می شود که گروهی تندرو و فرصت طلب که مأمور خراب کردن چهره میرزا محمد رضا(آیت الله کرمانی) بودند، در کوچه های شهر راه بیفتند و به دروغ بگویند آیت الله دستور داده اند که هر جا شراب و مسکرات دیدید از بین ببرید؛ لذا وارد محله یهودی های کرمان می شوند، به داخل خانه هایشان رفته و خم های شراب را می شکنند و گاهی اموالی را هم غارت می کنند و جار می زدند که حکم، حکم آیت الله است و باید این حکم اجرا شود!
خبر این جریان به ظفرالسلطنة، حاکم استان کرمان رسید؛ ایشان کسی را نزد آیت الله می فرستد تا حقیقت جریان معلوم شود، که آیت الله از این جریان و چنین حکمی اظهار بی اطلاعی می کنند؛ اما با این حال ظفرالسلطنة با توصیه و تهدید از آیت الله می خواهد تا ایشان مدتی کرمان را ترک کنند، تا حکومت با آشوبگران برخورد کند؛ زیرا با این بهانه می خواستند کرمان را از حضور او محروم نمایند. بنابراین وقتی دو روز بعد، آیت الله کرمانی قصد سفر به طرف مشهد را داشت، مردم کرمان با خبر شدند و جمعیت انبوهی که تعداد آنها را تا ده هزار نفر نگاشته اند، مانع خروج آیت الله کرمانی از شهر شدند.[3] خبر این هوشیاری مردم و یورش به خانه آیت الله، به حاکم کرمان رسید. آنها ابتدا نماینده ای را فرستادند تا آیت الله را به دربار حاکم بیاورند و وقتی که نماینده حاکم موفق نشد، مأموران حکومتی با درگیری و تیراندازی، آیت الله و چندی از یارانش را با وضع نامطلوبی به ارگ دولت وارد کردند. عین الملک حاکم شهر کرمان، بعد از ورود آیت الله به ارگ دولت، با گستاخی دستور می دهد که آیت الله و همراهانش باید فلک شوند؛ اما کسی جرأت اجرای این حکم را ندارد، تا این که فردی خیره سر، به نام اسفندیار خان، وارد عمل شد و پای آیت الله را در فلک قرار داد! بعضی می گویند چند ضربه چوب به آیت الله زد و بعضی دیگر گفته اند قبل از این که چنین جسارتی کند، یک سرتیپ قاجاری [4] خود را به پای آیت الله انداخت و گفت اول باید مرا بزنید تا اجازه چنین جسارتی را به شما بدهم و بالاخره پای میرزا محمدرضا را از چوبه فلک در آوردند؛ ولی دیگر همراهانش، از جمله شیخ محمدصادق، پسر عمویش را فلک کردند و بعد دستور تبعید آیت الله به بم را صادر کردند.
خبر تصمیم عجولانه عین الملک به ظفرالسلطنة حاکم استان کرمان رسید؛ تا اینکه او عین الملک را به خاطر فشار مردم عزل نمود و گفت آیت الله را از بم به کرمان آورده و او را به جلال آباد رفسنجان تبعید کنید[5].
فردای آن روز، گزارش این خبر، آشوبی در کرمان به وجود آورد. کرمانی ها بازار را تعطیل کردند و با این که ماه رمضان نزدیک بود، علمای کرمان به نشانه اعتراض به منبر و مسجد نرفته، به روضه خوانی و سوگواری پرداختند و وعاظ همه بر محور همین اهانت به ساحت مرجعیت و روحانیت صحبت می کردند. آیت الله کرمانی از رفسنجان به قصد زیارت عازم مشهد شد و در آن جا از او استقبال بی نظیری به عمل آمد. خبر این توهین وقتی به تهران رسید، همه کشور را تحت تأثیر خود قرار داد و آن سال تمام ماه رمضان در مساجد از این توهین سخن به میان می آمد. شیخ محمد تقی، واعظ معروف کرمان در سخنان حماسی خود این دعا را خواند «اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا و غیبة ولینا» و انبوه مردم به ناله و شیون پرداختند.
به درخواست علمای تهران، در اواخر ماه رمضان همان سال، شاه، ظفرالسلطنة حاکم کرمان را نیز عزل کرد و به تهران احضارش نمود[6]. عالمان تهران به خاطر این توهین و مسائلی که پیش آورده بود، در امامزاده عبدالعظیم حسنی در شهر ری همراه خانواده هایشان تحصن کردند و یکی از خواسته های هشتگانه ایشان برای پایان دادن به تحصن، برگرداندن با احترام آیت الله میرزا محمدرضا مجتهد کرمانی از رفسنجان به کرمان بود. آیت الله سید عبدالله بهبهانی و آیت الله سید محمد طباطبایی با هم عهد بستند که در مقابل چنین توهینی بایستند و گرنه هیچ وقع و احترامی برای روحانیت و اسلام باقی نمی ماند[7] که این همبستگی ها با همراهی آیت الله شیخ فضل الله نوری منجر به جریان مشروطیت شده و چنین توهینی به یک مجتهد کرمانی، باعث شعله ور شدن آتش نفرت مردم از حکومت و تسریع در جریان مشروطیت گشت.
آیت الله کرمانی بعد از خروج از تبعید نیز در مبارزات بر علیه ظلم حکومت شرکت میکرد و در تلگرافی که ایشان به علمای تهران فرستاده است، برای اولینبار خواستار مشروطیت مشروعه شده و چنین میگوید: «اگر جریان نامشروعی مشروطه را هدایت کند، مخالف مشروطه هستم.» و زمانی که دست علمای نجف را در کار دید، خود، خواهان مشروطیت شد.
مبارزه با خفقان رضا خانی
این مرد با بصیرت و عالم وارسته، در اوج خفقان رضاخانی نیز فریادرس مظلومان و منادی اسلام بود. روزی آیت الله صالحی کرمانی نزد آیت الله مجتهد کرمانی از رئیس کلانتری محله خودش شکایت کرده و می گوید: او چون با روحانیت و این لباس دشمنی دارد، ما را مورد اذیت و آزار قرار می دهد. مجتهد کرمانی همین که این حرف را می شنود، بلافاصله رئیس شهربانی را احضار میکند و عرض شکایت به او کرده و خواستار اصلاح وضع می شود؛ لذا صلابت و ایستادگی این آیت الاهی باعث انتقال آن مأمور جاهل به جای دیگر شد[8].
در زمان تصویب و اجرای طرح کشف حجاب، ایشان موضع قاطعی گرفتند و وقتی که حکومت برای تأیید این طرح ضد اسلامی به ایشان فشار وارد کرد، دست هایش را در مقابل آنها بالا آورد و این گونه فرمود: این چند مثقال خونی که در رگ های من است، ارزشی ندارد که به خاطر آن، دین و دنیا و آخرت خویش را به آن بفروشم. بیائید این چند مثقال خون را از من بگیرید؛ اما چنین درخواستی را مطرح نکنید.
وفات
این فقیه وارسته و مرد الهی و عالم زمان شناس و با بصیرت کرمانی، پس از عمری خدمت به اسلام، سرانجام در سن 72 سالگی، در بعد از ظهر 11 مهرماه 1324 شمسی، در اثر عمل جراحی ناموفق و مشکوک، دارفانی را وداع گفت و در صبح دوازده مهر، قریب به سی هزار نفر از اهالی کرمان، او را تا جایگاه ابدیش تشییع کردند؛ به گزارش محرمانه شهربانی وقت، چنین تشییعی در آن روزگاران بی سابقه بوده است. پس از تشییع بی سابقه، آن عالم با بصیرت و مبارز، در جوار مسجد صاحب الزمان(عج) کرمان، در مقبره ای که هم اکنون در شرق این مسجد است، به خاک سپرده شد.
محمد علی افضلی
/9704/701/ر
1. ابراهیمیان از بازماندگان ابراهیم خان ظهیر الدوله پسر عموی فتحعلیشاه و پدر حاج کریم خان کرمانی رهبر شیخیه کرمان بودند.
2. بعضی این نزاع را فقط بین دو طایفه ابراهیمی و وکیلی می دانند که این ادعا با علت شورش مردم کرمان سازگاری ندارد؛ زیرا ظلم مأموران وابسته به شیخیه به مردم و مشکلات اقتصادی حاصل از این فشارها (مثل مالیاتهای سنگین و غیره) باعث درگیری مردم با حکام وقت شد و درگیری وکیلی ها که خود از وابستگان به دربار بودند با این وقایع تاریخی سازگار ندارد.
3.به گزارش تاریخ، زنان کرمانی در جریان حمایت از آیت الله نقش عمده ای را ایفا نمودند
4.او محمدخان سرتیپ نام داشت که داماد آقا باقر مجتهد از علمای کرمان بود.
5.آیت الله کرمانی در 28 شعبان 1323 به رفسنجان تبعید شد و از آنجا بعدا به مشهد رفت.
6. تاریخ بیداری ایرانیان ص248.
7.همان ص2607.
8. مصاحبه مرحوم آقای سید جواد نیشابوری به نقل از کتاب نام آوران علم و اجتهاد کرمان)