۲۴ فروردين ۱۳۹۳ - ۰۹:۵۲
کد خبر: ۲۰۱۶۰۸
به مناسبت ایام درگذشت حکیم جلوه؛

سیری در سوانح عمر حکیم جلوه

خبرگزاری رسا ـ‌ یکی از فلاسفه و بزرگان حوزه تهران، مرحوم حکیم سید ابوالحسن جلوه است که پس از پرورش شاگردانی گران‌مایه، در قبرستان ابن‌بابویه تهران آرام گرفت.
سیری در سوانح عمر حکیم جلوه
درآمد
 
حوزه فلسفی طهران یکی از مهم‌ترین مراکز علوم عقلی در تاریخ متأخر علوم اسلامی و شیعه بوده است و حکمای بسیاری از حکمای بعد از حکمای حوزه فلسفی اصفهان را می‌توان برشمرد که در این حوزه فلسفی بال و پر فلسفی باز نموده‌اند.
 
حوزه فلسفی و حکمی طهران از شاخ و برهای حوزه فلسفی اصفهان بوده است که با دعوت از ملاعلی نوری، احیاگر فلسفه صدرایی و هجرت شاگرد ایشان "ملاعبدالله زنوزی" به طهران و تأسیس حوزه طهران، درخت پربار این حوزه توسط فلاسفه و حکمایی چون سید رضی لاریجانی، آقا علی مدرس طهرانی، میرزا ابوالحسن جلوه، آقا محمد رضا قمشه‌ای و تلامیذ ایشان هم‌چون میرزا هاشم اشکوری و میرزا حسن کرمانشاهی روز به روز پربارتر گشت.
 
زمانی که مرحوم «حاج محمد حسین خان مروی» در دارالخلافه طهران، مدرسه مروی را بنا کرد و به اتمام رساند، خواست تا «آخوند ملاعلی نوری» بزرگ فلاسفه آن‌روز از اصفهان به طهران آمده و در آن مدرسه تدریس فلسفه کند.
 
اما ملاعلی در جواب نوشت که در اصفهان دو هزار نفر شاگرد در حوزه درس من و بلکه 400 نفر خصوصی در درس من شرکت می‌کنند که اگر آنها را ترک کنم، موجب پریشانی و سردرگمی آنها می‌شود.
 
محمد حسین خان استدعا کرد یکی از شاگردانشان را که لایق می‌دانند، روانه آنجا شود و «ملاعلی» هم «ملا عبدالله زنوری» را که بهترین شاگرد خود می‌دانست، به تهران فرستاد. ایشان در طهران مورد عنایت خاصه ملوکانه «فتحعلی شاه قاجار» قرار گرفت.‌(زیرا این درخواست توسط او انجام شده بود.) ملا عبدالله سال 1237 به تهران آمد و مدت بیست سال در مدرسه مروی تدریس نمود تا اینکه دعوت حق را لبیک گفت. از این هجرت پربرکت بود که حوزه فلسفی و حکمی طهران پایه گذاری شد و ثمرات آن تا امروز هم در حیات فلسفی شیعه دیده و چشیده می‌گردد.
 
حکیم جلوه
 
یکی از فلاسفه و بزرگان این حوزه، مرحوم حکیم سید ابوالحسن جلوه است. حضرت آیت‌ الله علامه حسن حسن زاده آملی این حکیم عالی قدر را این‌گونه معرفی می‌نماید: «حکیم متأله، عالم صمدانی، عارف ربانی، استاد الاساتید، جناب آیت‌الله میرزا سید ابوالحسن جلوه رضوان الله علیه».‌(هزار و یک کلمه ج2 ص456 کلمه 296)
 
استاد شهید مرتضی مطهری این حکیم متأله را در طبقه سی‌ام حکمای اسلامی طبقه‌بندی می‌نماید؛ «میرزا ابوالحسن جلوه، از مشاهیر اساتید و مدرسین این طبقه است. سال‌های متمادی تدریس کرده و شاگردان بسیاری تربیت کرده است. مرحوم جلوه‏ در سال 1238 متولد شده و در سال 1314 درگذشته است. مرحوم جلوه بیشتر طرفدار بوعلی بوده و به فلسفه ملاصدرا اعتقاد چندانی نداشته است‌. وی اهل اصفهان است‏ و به تهران مهاجرت کرده است. جلوه، شاگرد میرزا حسن نوری و میرزا حسن‏ چینی از شاگردان ملاعلی نوری است. گویند جلوه ابتدا که به تهران آمد، به‏ قصد رفتن به سبزوار و استفاده از محضر حاجی سبزواری‌(که نیم طبقه بر او مقدم است) بود، ولی منصرف شد و در تهران رحل اقامت افکند. جلوه و حکیم قمشه‏ای و آقاعلی مدرس، سه مدرس نامداری بودند که حوزه تهران در اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم بر محور وجود آنها می‏گردید. ولی‏ دو رقیب جلوه بر او از نظر علمی تقدم داشته‏اند؛ غالبا شاگردان آنها مانند افرادی که در ذیل نام حکیم قمشه‏ای یاد کردیم، مشترکند و شاگردان هر سه نفر بوده‏اند».(ن.ک: خدمات متقابل اسلام و ایران)
 
اصفهانی در هند
 
حکیم جلوه اگر چه اهل اصفهان و شهر زواره است و عمری را در این شهرها گذرانده است، اما بنا بر زندگی نامه خود نوشت ایشان که در کتاب مهم نامه دانشوران ناصری به چاپ رسید است، او خود را متولد در احمد‌آباد گجرات بر می‌شمارد. او در این باب می‌گوید: شرح حال این اقل السادات ابوالحسن بن سید محمد طباطبایی بر این طریق است: مرحوم والدم که در علم طب وارد بود و در فنون شاعری قادر، چنان‌که مرحوم فاضل خان گروسی در انجمن خاقان که احوال شعرای متاخرین از معاصرین خود را می‌نویسد، شرح حال او را که متخلص به مظهر است به اختصار نوشته است. در اوایل جوانی از طریق قندهار و کابل به حیدرآباد سند رفت. میرزا ابراهیم شاه که وزیر میر غلام علی خان بود او را به مصاهرت‌(دامادی) اختیار کرده، دختر خود را که خواهر میرزا اسماعیل شاه بود به ازدواج او درآورد و رفته رفته در حضرت میر غلام علی خان منزلتی پیدا کرد.
 
وقتی به ضرورت خواستند سفیری به هندوستان بفرستند، او را برگزیدند و به کلکته نزد فرمان‌فرمای هندوستان به سفارت اختیار کردند... من در احمد آباد گجرات در ذی القعده یک هزار و دویست و سی و هشت متولد شدم. پدرم مدتی به همین حالت در احمدآباد زندگی کرد. بعد اسبابی فراهم آمد که از احمدآباد به بمبئی آمد. چندی که در آنجا ماند، اقارب اصفهان و زواره، خاصه مرحوم عمو که مردی فاضل و دانا بود، معایب درنگ در هندوستان و توقف در ایران را نوشت».‌(تاریخ حکما و عرفای متأخر ص468)
 
پدر حکیم جلوه، پس از درخواست خانواده از هند به سوی ایران می‌کوچد و مدتی را در شهرهای اصفهان و زواره و اردستان اقامت می‌نماید و بالاخره به قول خود مرحوم جلوه، در چهارده سالگی ایشان، پدر بدرود حیات می‌گوید؛ «من در ابتدای ورود به اصفهان هفت ساله بودم و هفت سال بعد از پدر حیات داشت. پس او به ناخوشی وبا درگذشت».‌(همان ص469)
 
شوق معقول
 
پس از مرگ پدر، اموال او به دلیل نبود ولی، برای میرزای جلوه از میان می‌رود و حکیم جلوه چون در خاندان اهل علم رشد یافته است، میل به تحصیل علم می‌یابد؛ «من احوال این گذشتگان را از اقارب خود می‌شنیدم. با این پریشانی شوق تحصیل در من پیدا شد. با عدم اسباب به اصفهان رفتم و در مدرسه معروف کاسه‌گران حجره گرفته مشغول به کار شدم».‌(همان ص 469)
 
حکیم جلوه از همان ابتدا به علوم عقلی میل پیدا می‌کند و نزد اساتید به نام اصفهان آن‌روز که سرآمدان علوم عقلی بوده‌اند، این علوم را به کمال می‌آموزد: «...تا آن‌که از مقدمات علوم الهیه در نزد میرزا حسن حکیم به اعتقاد خود فارغ شدم. چون فطرت‌ها در میل به علوم مختلف است، خاطر من میل به علوم عقلیه کرد و در تحصیل علوم معقول از الهی و طبیعی و ریاضی اوقاتی صرف کردم؛ خاصه الهی و طبیعی که در ایران متداول است سیما‌(مخصوصا) الهی...»‌(همان ص469)
 
پس از مدتی حکیم جلوه به دلیل تنگ دستی و پاره‌ای تنگ نظری‌ها از اصفهان هجرت می‌کند و به طهران آن‌روز که مدتی بوده است به مرکزیت علوم معقول تبدیل شده است، هجرت می‌نماید؛ «‌مدتی در اصفهان به همین شغل اشتغال داشتم تا از اقامت اصفهان به جهت شیوع تهی دستی و اصرار در عیب جویی و معترض شدن مردمان به یکدیگر و واجب‌الاطاعه دانستن برخی بر خود را‌،‌ دلتنگ شدم و به طهران آمدم».‌(همان ص469)
 
حکیمی در طهران
 
ورود حکیم جلوه با تدریس علوم الهی از سوی او همراه است. مهمترین شاخصه حکیم جلوه، شاگرد پروری ایشان است. بسیاری از اساتید طبقه بعدی حکمای شیعه شاگرد ایشان بوده‌اند. حضرت آیت‌الله علامه حسن حسن زاده آملی سلسله تحصیلی همه اساتید خود را به حکیم جلوه می‌‌رساند؛ «تنی چند از اساتید بزرگوارم، به یک واسطه به جناب جلوه منتهی می‌شوند؛ از آن جمله آقا میرزا ابوالحسن شعرانی از اساتیدش، آقا شیخ عبد‌النبی نوری و آقا میرزا محمد طاهر تنکابنی و آقا میرزا محمود رضوان قمی کهکی و ملا محمد بن معصوم علی هیدجی، معروف به حکیم هیدجی و آقا میرزا مهدی آشتیانی که از شاگردان جلوه بوده‌اند.
 
و از آن آقا میرزا مهدی الهی قمشه‌ای از حکیم سید آقا بزرگ خراسانی‌(آقا میرزا عسکری شهیدی) که از شاگردان جلوه بوده است و از آن جمله آقا میرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی از شیخ عبدالنبی نوری سابق‌الذکر که از شاگردان جلوه بوده است و از آن جمله آقا شیخ محمد تقی آملی از پدرش، آخوند ملا محمد آملی و از حکیم هیدجی یاد شده که از شاگردان جلوه بوده‌اند و از آن جمله آقا سید محمد حسین طباطبایی تبریزی و برادرش آقا سید محمد حسن الهی هر دو از آقا سید حسین بادکوبه‌ای که از شاگردان جلوه بوده است. رضوان الله علیهم اجمعین».(هزار و یک کلمه ج2 ص 457 کلمه296)
 
حکیم جلوه وضعیت خود را در تهران این‌گونه ترسیم می‌‌نماید: «الان که سنه یک هزار و دویست و نود و چهار است، بیست و یک سال است در طهرانم و در این مدت به جز امر بی‌فایده که مطالعه و مباحثه علوم مذکور باشد، به شغل و خیالی دیگر نپرداختم و چون دانستم تصنیف تازه صعب، بلکه غیر ممکن است، چیز غیر مستقلی ننوشتم؛ ولی حواشی بسیار بر حکمت متعالیه که معروف به اسفار است و غیره نوشته‌ام و اکنون در دست طلاب است و محل انتفاع».‌(تاریخ حکما و عرفای متاخر ص468)
 
بنا بر آن‌چه حکیم می‌گوید، میراث علمی او حواشی بسیار مهم و مفصلی است که بر کتب مختلف فلسفی و عرفان نظری نگاشته است و حرکت علمی ایشان در ذیل روش حاشیه‌نگاری بر کتب متقدمین دسته بندی می‌گردد. برای اطلاع از میراث علمی و حواشی نوشته شده از ایشان، می‌توان به کتاب تاریخ حکما و عرفای متأخر، آقای منوچهر صدوقی سها مراجعه نمود. نیز در همان کتاب به طور کامل شاگردان آن جناب که عده بسیاری از اهل حکمت متأخر را در بر می‌گیرد را می‌توان یافت.
 
اخلاق و سلوک عملی حکیم جلوه
 
مهم‌ترین شاخصه اخلاقی حکیم جلوه، بی‌اعتنایی به دنیا و جلوه‌های گذران آن از ثروت و قدرت و مقام است. استاد علامه حسن حسن زاده آملی از استادشان مرحوم علامه ابوالحسن شعرانی این‌گونه نقل می‌نمایند: «روزی جناب استاد شعرانی از آزادگی و بی‌‌اعتنایی مرحوم جلوه به امور اعتباری دنیوی برای ما حکایت فرمود که آن بزرگوار در مدرسه دارالشفا که روبروی مدرسه صدر جنب مسجد شاه دیروز تهران بوده است و اثری از آن مدرسه جز اسم دارالشفا باقی نمانده است، حجره داشت. وقتی مریض شد و ناصر‌الدین‌ شاه با تنی چند تن از ارکان مملکت به عیادتش رفتند، نخست بین شاه و جلوه سوال و جوابی رد و بدل شد که از اظهار آن در این محفل منفعلم.
 
شاه بعد شنیدن آن جواب، به فکر جبران افتاد. چون جلوه مریض بود و به حکم ضرورت شیشه شربتی دارو در کنارش بود، شاه به مطایبت گفت: معلوم است آقا اهل مشروبات هم هستند! جلوه در جوابش گفت: الناس علی دین ملوکهم. پس از آن جناب جلوه به شاه روی آورد و گفت: من روزی به حکم ضرورت از مدرسه درآمدم و دیدم در خیابان نظامیان جلوی مردم را می‌گیرند و پی در پی امر می‌کنند که بروید، دور شوید. من به یکی از آنان گفتم: این میهن و مرز و بوم مردم است، به کجا بروند و چرا دور شوند؟ در جوابم گفت: شاه دارند می‌آیند. من به آن نظامی گفتم: از من به شاه بگویید که شاه باید کسی باشد که به مردم بگویند بیایید و نزدیک شوید؛ شاه چه می‌کند که مردم باید از او دور شوند؟»(هزار و یک کلمه ج2 ص458)
 
نیز در باب سلوک شخصی او نقل شده است که: «پیوسته به نیمه‌شب برخاستی و دوگانه‌ای به درگاه یگانه گذاشتی و تا فجر برآید، به حجره اندرون به ورزش تن گذراندی. آن‌گاه نماز صبح کردی و از پی نوافل و تعقیبات، دو تخم مرغ میل فرمودی؛ پخته به آب با نانی اندک و از پی چای به تدریس نشستی تا دو ساعت به ظهر و به حجره اندرون لیمو و شربت می‌داشتی و گاهی می‌شدی که ناصر الدین شاه به دیدن او می‌آمدی و او می‌فرمودی که مرا حالی نیست و او بر می‌گشتی».(تاریخ حکما و عرفای متاخر ص470)
 
وفات حکیم جلوه
 
راوی این‌گونه نقل می‌نماید: «در شب جمعه ششم ذی القعده 1314 قمری که شب وفاتش بود، هنگام مغرب پدرم را خواست. پدرم تا نماز مغرب گزارد به بالین او رفت، از حال رفته بود و توانایی سخن گفتن نداشت، قدری با طرف چشم و نوک زبان الحاح و تضرع کرد و مفهوم نشد چه می‌گوید، پدرم مشغول خواندن اوراد و اذکار وارده در این حال شد که جان شیرین به بخشنده جان‌ها تسلیم کرد و این کالبد تیره در این خاکدان بماند».‌(همان ص484)
 
حضرت علامه حسن حسن زاده آملی در باب خاکجای این حکیم بزرگ می‌گوید: «تنی چند از اساتیدم در مجالس درس و بحث بسیار سخن از مرحوم جلوه به میان می‌آوردند. وقتی سوال کردم که تربت آن بزرگوار کجاست تا به زیارتش تبرک جویم؟ این خاطره بیش از سی سال من است که در تهران به تحصیل اشتغال داشتم و اکنون سی و یک سال است که در قم به تدریس مشغولم- در جوابم فرمودند: مزار آن جناب در قبرستان ابن بابویه تهران است و عده‌ای از شاگردان در جوار او به وصیت خود آنها به خاک سپرده شده‌اند.
 
آری در قبرستان یاد شده، یک منظومه شمسی آسمان معرفت تشکیل شده است که آفتابش جلوه است و ستارگانش تلامذه آرمیده در جوارش سلام‌الله علیه و علی الارواح التی حلت بفنائه».‌(هزار و یک کلمه ج2ص456 کلمه 296)
 
منابع:
 
1.    هزار و یک کلمه- حسن حسن زاده آملی
2.    تاریخ حکما و عرفای متاخر- منوچهر صدوقی سها
3.    نجوم السماء فی تراجم العلما- محمد علی آزاد کشمیری- تصحیح میر هاشم محدث
4.    خدمات متقابل اسلام و ایران- مرتضی مطهری
5.    ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام- غلامحسین ابراهیمی دینانی
 
هادی شاملو
 
/979/702/ر
ارسال نظرات