۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۷:۵۰
کد خبر: ۲۰۵۸۹۰
استاد عابدی بیان کرد؛

ادب قرآن در محتوا این است که نقص‌ها برای ما باشد و به خدا نسبت ندهیم

خبرگزاری رسا ـ گاهی اوقات گناه بعضی تقصیر ماست؛ یعنی همیشه خطا را به خودمان نسبت دهیم. اگر این‌طوری باشد بسیاری از کدورت‌ها، غیبت‌ها و سوء‌ظن‌ها برطرف می‌شود، خوش بینی جای آن را می‌گیرد. غیبت و شایعه پراکنی همه از سوء‌ظن به مردم است. وقتی من به خودم سوء‌ظن داشتم، دیگر غیبت نمی‌کنم و تهمت نمی‌زنم.
ادب قرآن در محتوا این است که نقص‌ها برای ما باشد و به خدا نسبت ندهیم
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حجت الاسلام و المسلمین احمد عابدی در مباحث اخلاقی که در درس خارج بیان می‌کند، در ادامه ادب قرآن، مطالب ارزنده‌ای را مطرح کرد که  در ادامه می‌خوانیم.
 
ادب و اخلاق
خود کلمه ادب که معنایش مشخص است؛ یعنی حفظ حریم و حدود مرز هر چیزی.
ادب مربوط به رفتار انسان است و اخلاق مربوط به درون انسان؛ یعنی هر چیزی که مربوط به جسم انسان است می‌شود آداب و آن چیزی که مربوط به روح است، می‌شود اخلاق؛ مثلاً می گوییم آداب سفره، آداب خوابیدن و... .
اخلاق هم مربوط به روح است؛ مثل توکل، حسن ظن یا سوء ‌ظن. اخلاق را همیشه به دو قسم تقسیم می‌کنند؛ اخلاق خوب و اخلاق بد. اخلاق به خوب و بد تقسیم می‌شود، رذایل و فضایل اخلاقی؛ ولی ادب، خوب و بد ندارد، همیشه خوب است. ادب بد نداریم.
 
جهات مختلف ادب قرآن
ادب قرآن در جهات مختلف است. یکی محاوره است که ذکر شد. یک مرتبه در محتوای محاوره است که چگونه باید باشد، یک وقت هم شکل کلام؛ مثلاً قرآن درباره مباشرت با زنان می‌فرماید: "اَوْ لامَسْتُمُ النّساء" دست زدید به زن، کنایه است از چیز دیگر، ولی این‌قدر مؤدبانه است که این کلام را صریح نگوید.
"ان جاء احد منکم من الغائط" غائط یعنی جای دور؛ آن زمان چون دستشویی جای دور بود، می‌گوید: "... من الغائط".
یک کلمه در یک زمانی کنایه است و یک زمانی همان کلمه صریح است. مثلاً 100 سال پیش کلمه مستراح کلمه مؤدبانه‌ای بود. "الجنة مستراح المؤمن؛ بهشت استراحت‌گاه مؤمن است" ولی امروز کلمه مودبانه‌ای نیست.
در روش محاوره خیلی جاها باید با کنایه حرف زد؛ مخصوصا‍ً در برابر آدم بزرگ، زشت است که انسان صریح حرف بزند. این هم در ذهنتان باشد که بین زن و مرد تفاوت است؛ زن‌ها وقتی با شوهر صحبت می‌کنند، بهتر این است که با کنایه صحبت کنند و مردها وقتی می‌خواهند با زنشان صحبت کنند، بهتر است بدون کنایه صحبت ‌کنند؛ یعنی ادب یک زمان با زمان دیگر متفاوت است، ادب یک مکان با مکان دیگر متفاوت است، یک عالم ادبش طوری است و غیر عالم، طور دیگر.
زن و مرد هم با هم تفاوت دارند. وقتی مردها با همدیگر صحبت می‌کنند، با کنایه؛ ولی همین مرد با همسرانشان بدون کنایه و زن‌ها برعکس؛ با خودشان بدون کنایه، ولی با همسرشان با کنایه. روش محاوره قرآن این گونه است. متأسفانه ما طلبه‌ها یا بعضی پزشکان بعضی چیزها را صریح می‌گوییم، به خاطر چیزهایی که در کتاب‌هایمان می‌خوانیم؛ ولی قرآن این کلمات را به کار نمی‌برد و این‌ها را کنایه می‌داند.
فرض کنید اینکه قرآن می‌فرماید حضرت مریم و فرزندش "کانا یاکلان الطعام"، کنایه از چیزی است. یا مثلاً "ما لهذا الرسول یاکل الطعام و یمشی فی الاسواق"، اینکه در بازار راه می‌رود، کنایه از چیزی است؛ نه اینکه چرا پیامبر صلوات الله علیه و آله در بازار راه می‌رود. این در مورد روش گفتگو که کلمات کنایی را خوب است زیاد به کار ببریم. یکی هم از جهت محتوا که باید مؤدبانه باشد. "و اذا مرضت فهو یشفین"؛ حضرت ابراهیم می‌فرماید خدای من کسی است که می‌میراند، زنده می‌کند، می‌خنداند، می‌گریاند، من مریض بشوم، شفا می‌دهد. نفرمود خدا مریض می‌کند و شفا می‌دهد. هم مریضی دست خداست و هم شفا؛ اما چون مریضی بد است، این را نباید به خداوند نسبت داد. ما باید یک جاهایی عاقلانه رفتار کنیم و یک جاهایی مؤدبانه. این‌ها خودش حریم دارد. ادب این است که هر بدی است، زیر سر خود ماست، هر خوبی هست مربوط به خداوند است و این بی‌ادبی است که بعضی چیزها را به خدا نسبت دهیم.
خدا بد ندهد! خدا هیچ وقت بد نمی‌دهد. سیل آمد، تقصیر ماست، زلزله آمد، تقصیر ماست، گرانی تقصیر ماست. رفع این‌ها را به خدا نسبت دهیم.
 
ادب قرآن در محتوا
ادب قرآن در محتوا این است که نقص‌ها برای ما باشد و به خدا نسبت ندهیم. کسی که مادرزادی مرضی دارد، خدا به کسی مریضی نداده، ما مریضش کردیم. خدا به او وجود و حیات داده، خدا هم به او شفا می‌دهد؛ اما اینکه متأسفانه در فرهنگ ما رایج است که اگر کسی مادرزادی مرضی دارد گفته ‌می‌شود خدا او را این‌طور آفریده، این خلاف ادب قرآن است. ادب قرآن این است که "اذا مرضت فهو یشفین"؛ بدی‌ها را به خودمان نسبت دهیم. فرض کنید در درس و بحث یک چیزی را از کسی نقل می‌کنیم که اشتباه است، اشتباه را به خودمان نسبت دهیم، شاید من کلام آن آقا را درست نفهمیدم، نه اینکه او اشتباه گفته باشد. همیشه این مشکلات علمی را به خودمان نسبت دهیم. از قول فلان آقا مطلبی در روزنامه نوشته شده که حرف بدی هم هست، شاید روزنامه بد نقل کرده، اگر هم خودمان مستقیماً شنیده‌ایم بگوییم شاید غرضش چیز دیگری بوده است، شاید قبل و بعدش چیزی گفته که ما نشنیده‌ایم. همیشه عیب و نقص را به خودمان نسبت دهیم. متأسفانه گاهی ما این‌گونه هستیم. من فکر می‌کنم که عقل کل هستم؛ فلان رئیس را می‌گویم این اشتباه را کرده؛ فلان وزیر، این اشتباه را کرده است؛‌ این‌طوری نیست.
مدیریت خدا که حرف ندارد، آیا همه از مدیریت خدا راضی‌اند یا پشت سر خدا حرف می‌زنند؟ هستند آدم‌هایی که پشت سر خدا هم حرف می‌زنند که چرا این کار را کرد و چرا آن  کار را نکرد. خوب حرف‌هایشان اشباه است یا درست؟ مسلماً اشتباه است.
 
احتیاط در نقل مطالب و پرهیز از حق به جانب رفتار کردن
یک مقداری در بحث‌های سیاسی و اجتماعی احتمال دهیم که اشتباه برای ماست. یک جاهایی است که بیّن است، باید نهی از منکر کند، ارشاد جاهل کند، آن‌ها درست، به جای خود؛ اما این‌طوری هم زشت است که آدم غرور و تکبر داشته باشد و فکر کند که همیشه درست می‌فهمد و هر کس مثل او نمی‌فهمد، اشتباه می‌کند. این غرور و تکبر است. صفت ابلیس همین بود.
یک جاهایی احتمال بدهیم که ما داریم اشتباه می‌کنیم. در خانه هم نسبت به همسر، فرزند و پدر و مادر هم این طوری فکر کنیم. این‌طور نیست که همه چیز را من درست می‌فهمم و هر کس مثل من نمی فهمد، اشتباه می‌کند.
پیغمبر صلوات الله علیه و آله داشت غنیمت‌ها را تقسیم می‌کرد، یک شخص بی‌ادبی آمد و گفت:- نعوذ بالله- یا محمد! اعدل!؛ ای پیامبر عادلانه رفتار کن! پیامبر صلی الله علیه و آله  فرمود: اگر من عادل نباشم پس کی عادل است؟ مقصودم این است که پیامبر هم که کاری می‌کند، یک کسی می‌‌آید نق می‌زند که پیامبر عادلانه رفتار نکرد. خیلی این حرف‌ها، حرف‌های بی‌خودی است؛ یعنی خیلی داوری‌هایی که نسبت به دیگران داریم، این شکلی است. احتمال دهیم که اشتباه می‌کنیم. یک مقداری آدم در حرف زدن احتیاط کند، یک مقداری ادب گفتار را نگه داریم، یک آقایی مثلاً چیزی گفته، بگویم من نمی‌‌دانم چه می‌خواهد بگوید، خودش بهتر می‌داند، این ادب  گفتار است. ادب این است که بگوید من نمی‌توانم با او موافقت کنم نه اینکه او اشتباه کرده است.
در محتوای گفتار هم این‌طوری باشیم  که "اذا مرضت فهو یشفین"؛ عیب‌ها را به خودمان نسبت دهیم.
من وقتی در خیابان یک جوانی را می‌بینم که دارد گناه می‌کند، قبل از این‌که بخواهم او را سرزنش کنم، خودم را سرزنش می‌کنم و می‌گویم که اگر من طلبه خوبی بودم طوری رفتار می‌کردم که او گناه نکند، اگر او دارد گناه می‌‌کند، بخشی ازآن به خاطر من است. رفتار من است که او دارد بد عمل می‌کند.
سید ابوالحسن اصفهانی در حال احتضار گریه می‌کرد، به او گفتند: چرا گریه می‌کنی؟
فرمود: می‌ترسم بروم خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و بفرماید که چرا یهودی‌ها را یهودی کردی! یکی از اطرافیان گفت که دارد هذیان می‌گوید! این بی‌ادبی است، نگفت شاید من اشتباه می‌کنم. وقتی آقا شنید، گفت: نه هذیان نمی‌گویم. می‌ترسم بمیرم، پیامبر صلی الله علیه و آله بفرماید اگر تو خوب عمل می‌کردی یهودی‌ها می‌آمدند مسلمان می‌شدند؛ حالا که نشدند، به خاطر رفتار تو بوده، آن وقت چه جوابی به پیامبر صلی الله علیه و آله بدهم.
گاهی اوقات گناه بعضی تقصیر ماست؛ یعنی همیشه خطا را به خودمان نسبت دهیم. اگر این‌طوری باشد بسیاری از کدورت‌ها، غیبت‌ها و سوء‌ظن‌ها برطرف می‌شود و خوش بینی جای آن را می‌گیرد. غیبت و شایعه پراکنی همه از سوء‌ظن به مردم است. وقتی من به خودم سوء‌ظن داشتم، دیگر غیبت نمی‌کنم. ان شاء الله که خداوند همه ما را متخلّق به آداب قرآن قرار دهد.  
و الحمدلله رب العالمین
/999/502/ر
ارسال نظرات