۱۰ تير ۱۳۹۳ - ۱۴:۰۰
کد خبر: ۲۱۱۴۴۹

شاخصه‌های معنویت انقلابی و غیرانقلابی

خبرگزاری رسا ـ استاد حوزه علمیه گفت: تعبیر معنویت انقلابی خیلی تعبیر قشنگی است. اتفاقا یکی از آفت هایی که همیشه سراغ دین می­آید و دین را از خاصیت می‌اندازد مساله معنویت غیر انقلابی است.
شاخصه‌های معنویت انقلابی و غیرانقلابی
به گزارش خبرگزاری رسا، حجت الاسلام ملکی در دوهفته نامه عهد به تشریح مولفه های معنویت انقلابی پرداخت که در ذیل تقدیم خوانندگان محترم می شود.
 
به نظر جناب‌عالی آیا ما معنویت انقلابی و غیر انقلابی داریم؟
 
تعبیر معنویت انقلابی خیلی تعبیر قشنگی است. اتفاقا یکی از آفت هایی که همیشه سراغ دین می­آید و دین را از خاصیت می­اندازد مساله معنویت غیر انقلابی است. مقدمتا عرض کنم که ما چند نوع فرهنگ داریم:
یکی فرهنگ جاهلیت محض است. یعنی فرهنگی که در آن جهل در مقابل علم منظور است. فرهنگ جهل محض یعنی آن فرهنگی که آدم ها در آنجا فقط دنیا می بینند و شهرت و شهوت و لذت و … و هر چه که مزاحم رسیدن به این امیال باشد آن را از جلوی خود برمی­دارند. انقلابی بودن اینجا هم یعنی برای رسیدن به این ها. حاضر است مبارزه کند و موانع را از جلوی خود بردارد. مثل چرچیل و هیتلر و آدم هایی از این دست.
 
فرهنگ دیگری داریم به نام فرهنگ جاهلیت آلوده به شرک. یعنی خدا هست ولی دیگری هم هست. در فرهنگ قبلی اصلا خدا نبود هیچ معرفتی و عرفانی و تعقلی وجود نداشت دیوانه وار زده بود به اینکه من باید دنیا را بدست آورم. اینجا خدا هست اما خدا نقش ندارد. بت ها نقش دارند. خدا فقط خلق کرده است. اما تدبیر امور را به این بتها داده است. لذا برای بدست آوردن دنیای خودش دست به دامن بت ها می­زند و می­خواهد از طریق بتها تدبیر معیشت و امور را انجام دهد. اینجا هم انقلابی و میانه رو و ترسو وجود دارد.
 
اما در جامعه انبیا که فرهنگ را انیبا شکل داده­اند در این محیط همه چیز نفی می شود. لا اله یعنی تمام اله­ها خط می­خورد الا الله. در این فرهنگ است که اصلا امکان ندارد که معنویت نباشد و امکان ندارد که معنویت باشد و در این معنویت حماسه و انقلاب نباشد.
 
روحیه انقلابی برای آن قسم از کار و اثبات نظام فرهنگ دینی است که شما غیر را نفی کنید. برای نفی اله­ها انقلابی بودن لازم است. تا انقلابی نباشید نمی­توانید با الهه­ها بجنگید. مگر می­شود انسان با الهه­ها بجنگد ولی انقلابی نباشد. پس هیچ وقت نمی­شود عرفان از حماسه جدا باشد. در دین عرفان و حماسه هر دو باید با هم باشد.
 
لذا خوب است که از همین الان برای جوان های طلبه روشن شود معنویتی که شیطان­های زمان، از آن متضرر نیستند، معنویتی که شیطان از او نگران نیست؛ این معنویت، معنویت دینی نیست. یک معنویت دست ساز و انحرافی است. دین یعنی موضع داشتن. دیندار بودن یعنی دشمن داشتن. کسی دین داشته باشد اما دشمن نداشته باشد معلوم می­شود که این یک جای دینش ناقص است.
 
چه می­شود که بعضی ها متدین هستند، منتسب به دین هستند، اما انقلابی نیستند؟
 
من اعتقادم این است که آدمها یا دینشان لقلقه زبان است یا اگر اینطور نیست یک انحرافی در این بینش و شناختشان نسبت به دین دارند. به عبارت دیگر بعضی­ها دین را وسیله­ای برای حفظ خودشان قرار می­دهند یعنی با دین کاسبی می­کنند دین را سپر و پوشش قرار می­دهند تحت لوای دین به آمال و آروزی خودشان فکر می­کنند. در نهج البلاغه هست که «من ترک الدنیا للدنیا». بعضی­ دیگر نه، مربی و استاد اخلاقی که اسلام را دقیق به آنها آموخته باشد پیدا نکرده­اند. اگاهی ناقص و دید ناقص از دین به او داده­اند او کج نگاه می­کند.
 
عهد: چه کنیم که این انحراف ایجاد نشود؟
 
ما معیار می­خواهیم شاغول می­خواهیم. در زمان خودمان امام خمینی(ره) را داریم شما ببینید چقدر دشمنان اسلام از امام سیلی خورده­اند. چقدر دشمنان اسلام از ایشان کینه دارند چرا؟ به خاطر نوع نگاهش به دین است. به خاطر روحیه انقلابی و معنوی داشتن است که از حاق دین گرفته است. حالا اگر به جای یک آقا روح الله، 5000 آقا روح الله داشته باشیم، دشمن حساب کار خودش را می­کند. امام این را از خود دین گرفته است. از «قاتلوهم حتی لا تکون فتنه[2]…» از اینکه و«َ لَنْ تَرْضى‏ عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ[3]..»
کفار تا تو را از دینت برنگردانند راضی نمی­شوند. از اول امام موضع خودش را از این آیات گرفت و هیچ وقت به آنها باج نداد و به هیج وجه به آنها لبخند نزد. لن ترضی، لن نفی ابد می­کند به هیج وجه، هرگز آنها از تو راضی نمی­شوند.
 
از طرفی شاهکار قرآن را ببینید. «وَ الْعَادِیَاتِ ضَبْحًا(1)فَالْمُورِیَاتِ قَدْحًا(2) فَالمُغِیرَاتِ صُبْحًا(3)فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعًا(4)فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعًا(5)إِنَّ الْانسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ(6)[4]» قسم به جرقه پای اسب های مجاهدان، ببینید چقدر واسطه می­خورد تا به کسی که روی اسب نشسته است برسد! اصلا در دل جهاد معنویت خوابیده است. یعنی اگر معنویتی از دل جهاد و حماسه بیرون آمد، آن معنویت معنویت ناب است. آن معنویتی که از دل راحتی و آسایش و آرامش بدست آمد؛ آن معنویت خالصی نیست البته ممکن است که شیطان اینجاها نفوذ کند و یک سری صداهایی را به او بشنواند یک نگاه هایی را هم به او بدهد و او را گول بزند.
 
سیره امام برگرفته از قرآن است. سیره رزمندگان برگرفته از امامی است که امام مفسر حقیقی و واقعی قرآن است. لذا اگر همه طلبه ها بیاینید و  برای خودشان معیار تعریف کنند و خودشان را بایک معیاری که مال همین عصر و مال همین زمان است بسنجند قطعا اهل جهاد و مبارزه می­شوند. تن به سختی و جهاد می دهند.
 
نشانه ها و شاخصه های انقلابی بودن برای طلبه ها چیست؟
 
انقلابی بودن شاخصه­ای دارد که در همه زمان ها مشترک است. تفاوت در مصداق ها است. یکی از شاخصه­های مهم این است که دلبستگی به نام و شهرت و درس و موقعیت و اینها وجود نداشته باشد. تعبیر در نهج البلاغه است که «تخففوا تلحقوا»[5] وابستگی هایتان را سبک کنید تا بتوانید پرواز کنید. انقلابی یعنی کسی که آماده است برای انجام وظیفه. سخت یا راح . پردرآمد یا کم درآمد، به این اصلا توجه نمی­کند. آماده است که جان و آبرو و جوانی اش را در راه رضای خدا تقدیم کند. بعضی وقت ها هم باید آبرو داد آن زمانی که حضرت امیر (سلام الله علیه) خانه نشین است، یعنی انقلابی نیست؟ یا انقلابیِ انقلابی است چون سخت ترین کار را انجام می دهد، و آن تحمل است؟ یعنی آن روزهایی که حضرت دست به شمشیر دارد با قاسطین و مارقین می­جنگند آن روز از روزهای خوب حضرت است یا روزهایی که باید تحمل کند روزهای سخت حضرت است؟ کسی که حاضر است آبرویش را بدهد یعنی هیچ چیز برای خودش قائل نیست.
 
او اصلا برای خودش سهمی قائل نیست اهل چرتکه و کاسبی نیست. انقلابی آنجایی که باید سکوت کند برای خدا سکوت می کند. آنجا که باید روی مین برود می­رود. آنجایی که باید در یک روستای دوردست برود  می رود. انقلابی آن است که برای خدا حرف بزند. برای خدا حرف زدن هم خیلی کار سختی است اولین کارش این است که نسبت غلطی ندهد، به کسی ظلم نکند، زیادی تخریب نکند، زیادی تعریفش نکند. به خاطر همین است که مومنین واقعی کم حرفند. تعبیر نهج البلاغه است «و کان یعظمه فی عینی صغر الدنیا فی عینه»[6]  این یکی از ویژگی های انقلابی بودن است که دنیای صغیر را صغیر می­بیند «و کان اکثر دهره صامتا». غالبا ساکت است. اما آنجایی که وقت سخن است «بذّ القائلنین». تمام سخن گویان میزنند گاراژ.
 
اصل ملاکش این شد که دنیای صغیر را صغیر ببیند و دل نبندد و بر اساس وظیفه سخن بگوید و فریاد بزند و سکوت داشته باشد./921/ت303/س
 
 
[1] نهج البلاغه ص 29
[2] بقره 193 ، انفال 39
[3] بقره 120
[4] عادیات 1-6
[5] نهج البلاغه ص 29
[6] وَ قَالَ علیه السلام کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ وَ کَانَ یُعَظِّمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ وَ کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلَا یَشْتَهِی مَا لَا یَجِدُ وَ لَا یُکْثِرُ إِذَا وَجَدَ وَ کَانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ «1» نهج البلاغه ص 467

 

ارسال نظرات