یادواره روحانی شهید ابوالفضل رفیعی در مشهد برگزار شد
علی اصغر رفیعی با اشاره به این که پدر در مسیر زندگی خود یک سیر صعودی را طی کرد، اظهار کرد: به رغم این که زندگی ایشان فراز و فرودهای بسیاری داشت، اما بعد سال56 و همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی ایران جهش و صعود عجیبی در زندگی ایشان به وجود آمد.
فرزند ارشد شهید رفیعی به زندگینامه پدر اشاره و ابراز کرد: وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به قم رفت و به کسوت محافظان امام خمینی(ره) در آمدند و زمانی که به مشهد بازگشت، به لحاظ دارا بودن ویژگی ها و مدیریتی قوی به عنوان مسؤول سپاه گشت مشهد منصوب شد.
رفیعی اظهار کرد: پدر با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه شد و مسؤولیت های مختلفی را به عهده گرفت که آخرین مسؤولیت وی، فرماندهی لشکر 5 نصر بود که در سال 62 در عملیات خیبر و در مکانی که علاقه مند آن بودند به فوز عظیم شهادت نائل شدند.
وی ادامه داد: شهید رفیعی، علاقه بسیار داشت تا در کنار نهر علقمه به شهادت برسد و سرانجام نیز در منطقه هور الهویزه به شهادت رسید؛ وی چه بسا علاقه ای به برگشت جنازه خود نداشت و در صحبت های خود به دوستانش می گفت بهترین شهدا کسانی هستند که جنازه آن ها پیدا نشود.
فرزند حجتالاسلام رفیعی با اشاره به این که اگر تاج افتخاری بر سر ما شیعیان است، به سبب وجود ائمه اطهار(ع) است، گفت: پدر و مادر شهید، توسل و ارتباط با ائمه اطهار(ع) داشتند به نحوی که مادر ایشان، همیشه از خداوند درخواست می کردند که فرزندی صالح تربیت کنند و به سبب دعاهای ایشان توفیق شهادت نصیب شهید رفیعی شد.
وی به سیره عملی پدر خود اشاره کرد و افزود: شهید رفیعی، انسان رقیق القلب و شجاعی بود؛ به توسل و ارتباط با اهل بیت(ع) نیز توجه خاصی داشتند که همین امر سبب شد تا راه نجات و سعادت را یافته و به مقصد برسند.
رفیعی به مجاهدت و ایستادگی مادر خود اشاره کرد و گفت: زندگی پدر، توأم با تلاطم و سختی بود که گرفتاری های مادی و معنوی بسیاری به همراه داشت، به نحوی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، شهید حضور معناداری در منزل نداشت و به طبع آن نقش تربیتی فرزندان بر عهده مادرم بود که به جا است در این مراسم از زحمات مادر تشکر کنم.
گفتنی است، در ابتدای این مراسم، نوه شهید رفیعی وصیت نامه وی را قرائت کرد که در بخشی از آن آمده است: «بار الها اگر با شهید شدن و ریختن خون ابوالفضل نهال نوپای انقلاب اسلامی آبیاری شده و ثمر بخش است پس هر چه زودتر مرا شهید گردان که تنها آروزی من پیوستن به لقاء توست.»./1309/پ202/ب5