هوشیارى در برابر نقشههاى دشمن در آموزه های امام خمینی
به گزارش سرویش پیشخوان خبرگزاری رسا، پس از اوجگیری نهضت اسلامی و در شرایطی که نیروهای انقلابی و مبارز ضرورت تحولی اساسی را در جامعه احساس میکردند، یکی از مهمترین دغدغهها «طرح آینده» بود. حداقل دو تجربه ناکام در ذهن عمومی جامعه وجود داشت که هر طرحی برای مبارزه را به چالش میکشید؛ اولی، مبارزات دوره مشروطیت و انحراف آن به نفع استعمار انگلیس و استقرار رژیم پهلوی و دومی، مبارزات ملی شدن صنعت نفت و مدیریت ناموفق آن در رسیدن به استراتژی مبارزه و هدف آن.
در این میان، نظریه سیاسی امام خمینی(ره) در قالب کتاب «ولایت فقیه» یا «حکومت اسلامی» در سال 1349 مخفیانه منتشر شد و خلأ طرح جایگزین را پر کرد. این کتاب، استدلالهای فقهی برای اثبات مسأله و ارکان و کلیات آن را دربرداشت.
این اصول و ارکان در ارائه دورنمایی از آینده بسیار موفق و اثرگذار بود و نشان میداد استراتژی مبارزه امام، استراتژیای آیندهنگر، واقعبینانه و درازمدت است. حرکت امام فراتر از جنبه سلبی، جنبه اثباتی و ایجابی نیز دارد. ایشان نظریه ولایت فقیه را بهعنوان طریقه مطلوب اداره جامعه اسلامی میدانست. امام با توجه به چشمانداز روشن خود، با تربیت شاگردانی، افراد لازم برای نهضت اسلامی را نیز تدارک میبینند.
شناخت ماهیت جریانها و هوشیاری در رویارویی با آنها
از دیگر تواناییهای امام ـ که بیشتر از آنکه اکتسابی باشد، ریشه در ویژگیهای ذاتی دارد ـ فراست و بصیرت ایشان در شناخت و تشخیص جریانها و احزاب و واکنشهای مناسب در مقابل آنهاست. نمونههای این هوشیاری و کیاست، آنقدر فراوان است که اشاره به همه آنها در این مختصر، ممکن نیست و تنها میتوان به گوشهای از آنها اشاره کرد:
1. شناخت ماهیت جریان نفاق
موضع امام در برابر خط نفاق با موضع علنی ایشان در مقابل استکبار و الحاد متمایز بود. با اینکه امام پس از بررسیهای لازم، به ماهیت غیر اسلامی و ضد اسلامی خط نفاق پی برده بود و از آنجا که ایشان رهبری نکتهسنج و زمانشناس بود و به پیامدهای امور توجه داشت، در مقابل خط نفاق، صرفاً به عدم تأیید اکتفا کرد؛ زیرا خط نفاق چنان وجاهت و مقبولیت عمومی یافته بود که کمتر کسی در آن روزگار خیانت و دورویی آنها را باور میکرد.
ذکاوت و کاردانی امام، او را به اتخاذ شیوهای واداشت که کمترین لطمه را به اتحاد یاران ایشان وارد آورد و در عین حال، سند روشنبینی و شناخت عمیق وی از جریانها شد. نمونه بارز خط نفاق، جریان منافقان در نجف بود که آنها با ایجاد زمینههای کاملاً مساعد و حسابشده و بدون مطرح کردن شناخت خود از مبدأ و معاد و رسالت، در سطح عموم مردم موفق شده بودند حمایت بیشتر شخصیتها و رجال علمی و سیاسی در متن مبارزه را به خود جلب کنند.
آنها از این راه میخواستند با جلب حمایت امام، سند اعتبار و پشتیبانی ایشان را دریافت کنند، ولی امام با تأمل و بصیرت با آنها برخورد، و چهره زشتشان را از لابهلای پردههای فریب و نیرنگ و از متن نوشتهها و آثارشان کشف کرد و بعد از آنهمه کوشش و تلاش منافقان، با یک جمله کاخ آمال و آرزوهای کثیف آنها را در هم ریخت و فرمود: «شما به همین اندازه که من در طرد و نفی شما سخن نمیگویم، راضی باشید». (وجدانی، 1362: 2 / 123 و 124)
از علامه شهید مطهری نقل شده است که فرمود: اگر امام آنروز در تأیید و حمایت آنان سخنی فرموده بودند، ما امروز هیچچیز نداشتیم؛ بهخوبی روشن است که بیشتر چهرهها از آنان حمایت میکردند و تنها امام باقی مانده بودند که امید آنها را به یأس و حرمان مبدل ساختند، تا اینکه انقلاب پیروز شد. (همان: 124)
2. هوشیاری در ملاقاتها
یکی از ابعاد درخشان رهبری امام این است که در طول نهضت و رهبری خود، هرگز نگذاشت گرایشهای ناب مذهبی جامعه و قدرت معنوی روحانیت و مرجعیت، پلی برای دستیابی جریانهای ناخالص حزبی به اهدافشان باشد. این جریانها، همواره از آغاز نهضت و در طول آن، وجود داشتند، ولی امام در همه مراحل، در عین طرد نکردن آنها و تبدیل نساختن این جریانها به پایگاهی برضد نهضت دینی، راه هرگونه سوء استفاده را بر آنها بست.
در پاریس از سوی احزاب و شخصیتها و گروهها، افرادی جهت ملاقات و مذاکره با امام میآمدند... . از جمله کسانی که با امام در پاریس ملاقات کردند، مهندس بازرگان و آقای سنجابی بودند که هر کدام با هیئتی آمده بودند. امام فرمود: من کسی را بهعنوان حزب ملاقات نمیکنم. اگر آقایان بهعنوان یک فرد ایرانی، مثل تمام کسانی که با من ملاقات میکنند، میخواهند بیایند اشکالی ندارد. اینها قبول کردند و به دیدن امام رفتند. جالب اینکه در هر باری که هر کدام از آقایان میخواستند با امام ملاقات کنند، امام دستور میدادند که چند نفر دیگر در جلسه باشند، تا این موضوع در ذهنها نیاید که فلان گروه، خصوصی با امام مذاکره کردند.
در آستانه فرار شاه، طراحان برنامههای حفظ رژیم سلطنتی، طرح شورای سلطنت را اجرا میکنند. امام بلافاصله در پیامی میفرماید: ملت بزرگ در سراسر ایران با راهپیمایی و تظاهرات خود این نظام را دفن میکند و با شورای سلطنت غیرقانونی مخالفت مینماید و پشتیبانی خود را برای چندمین بار از جمهوری اسلامی اعلام میکند.
در 28 دی، خبرگزاریهای جهان خبر عزیمت جلالالدین تهرانی، رئیس شورای سلطنت را به پاریس، به نمایندگی از سوی بختیار مخابره کردند. همانروز امام خمینی اعلام کرد که شرط پذیرش وی، استعفا از شورای سلطنت است و بههیچوجه مذاکره برای تفاهم با دولت بختیار قابل طرح نیست. جلالالدین تهرانی در روز اول بهمن 1357 استعفای خود را نوشت، ولی در آن به غیرقانونی بودن شورا اشارهای نکرد. حضرت امام بهوسیله فرزند گرامیشان به وی پیغام دادند: «تا زمانی که این نکته در استعفانامه تصریح نشود، اجازه ملاقات نخواهند داد».
سرانجام، آقای تهرانی با اکراه، نامه خود را اصلاح و در عصر همانروز در دیداری کوتاه استعفانامه را تقدیم رهبر انقلاب کرد. بدین ترتیب، ماهها تلاش سفارت آمریکا، گروه ویژه کاخ سفید، شاه، علی امینی، شاپور بختیار و ... که سبب تشکیل شورای سلطنت شده بود، تنها 7 روز پس از آن با تیزبینی و قاطعیت امام خمینی(ره) نقش بر آب شد و پرونده آن مختومه شد.
شناخت افراد صالح و ناصالح
اگر شخصیتی به تمامی اصول پایبند باشد، ولی برای شناخت دوست و دشمن بصیرت نداشته باشد، در همان مراحل اولیه ضربه میخورد و از درون نابود میشود. انقلاب اسلامی ایران نیز در تمام مراحل با دشمنان سرسخت که علنی و غیرعلنی و با لباس دوست با انقلاب و اهداف والای آن مخالفت میکردند، روبهرو بود. امام خمینی با درایت و بصیرت خود توانست تمام دشمنیها و توطئههای شوم آنان را شناسایی و با سخنان و مواضع صریح و شفاف خود، نقشههایشان را خنثی کند.
امام یکی از مراتب اجتهاد را شناخت دوست و دشمن یا افراد صالح و ناصالح میدانست و میفرمود: یک فرد اگر عالم معهود حوزهها هم باشد، ولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و بهطور کلی در زمینههای سیاسی و اجتماعی بینش صحیح و قدرت تصمیمگیری نداشته باشد، این فرد در مسائل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست و نمیتواند زمام امور جامعه را بهدست گیرد.
یکی از یاران امام نقل میکند که ایشان خطاب به شهید بزرگوار حاج آقا مصطفی فرمودند: وقتی کسی پیش میآید و شروع به صحبت میکند، حرفش تمام نشده، میفهمم که این چه میخواهد بگوید و چه نقشهای دارد و چه نتیجهای میخواهد از این ملاقات با من بگیرد.
شناخت دشمن و توطئههای او
مـبـارزه و جـنـگ بـیـن مـنـادیـان حـق و باطل همواره وجود داشته است؛ زیرا لشکر کفر و بـاطـل، هـمیشه درصدد نابود ساختن بنیان حق و خاموش کردن چراغ ایمان است؛ به همین دلیل، نـیـروهاى مؤمن در مقابل آنان، صفآرایى میکنند. نمونه بارز این رویارویى را در ایران، از شروع پیروزى انقلابِ اسلامى، مشاهده کردهایم.
امام خمینی همچون دیدهبانی مسلط که اشراف کامل به نظام جمهوری اسلامی و شرایط جهانی داشت، دشمنان را شناسایی و توطئههای آنان را رصد میکرد؛ چنان ماهرانه، اطلاعات را از دستگاهها و رسانههای خبری داخل و خارج دریافت میکرد که خیلی سریع به ماهیت توطئههای دشمنان نظام پی میبرد و در مواقع لازم، واکنش مناسب و موضعگیری منطقی را برای خنثیسازی توطئهها انجام میداد. امام خمینی دریافته بود که دشمن اصلی نظام جمهوری اسلامی ایران، دولت آمریکاست، ازاینرو با واژه شیطان بزرگ از آن یاد میکرد.
ایشان در این زمینه میفرمایند: میدانید که قدرتمندان شرق و غرب خصوصاً آمریکای بازیگر، مارهای زخمبرداشته از جمهوری اسلامی هستند که از اول انقلاب به هر حیله ممکن دست زدند. از حمله نظامی گرفته تا طرح یک کودتا، از ترور شخصیتها تا به آتش کشیدن مزرعهها و مغازهها و از انفجارات کور در کوچهها و خیابانها تا دزدی و تجاوز و از همه بدتر و بالاتر تبلیغات دامنهدار از اول انقلاب تا امروز است که برای تضعیف روحیه ملت مقاوم و رزمندگان عزیز به هر نوع دروغ و تهمتی متشبّث میشوند، ولی ـ بحمدالله ـ نهتنها هیچیک از تیرهای آنان به هدف نرسید، که نتیجه معکوس داد. اکنون از چنین مارهای زخمخوردهای نباید غافل بود.
هوشیارى در برابر نقشههاى دشمن
هوشیارى و بیدارى در مقابل توطئهها و نقشههاى بیگانگان از لوازمِ مقابله با آنان است. از آنجا که امام امت، احتمال تجاوزِ بیگانگان را در هر لحظه، جدى میدانست، بر آمادگى و هوشیارى مردم، بسیار تأکید میکرد و مىفرمود: بزرگترین سادهاندیشى این است که تصور کنیم جهانخواران، خصوصاً آمریکا و شوروى از ما و اسلام عزیز دست برداشتهاند. لحظهاى نباید از کید دشمنان غافل بمانیم ... .
ایشان در فراز دیگرى در همین باره مىفرماید: نکته مهمى که همه ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم، این است که دشمنان ما و جهانخواران، تا کى و کجا ما را تحمل مىکنند؟ و تا چه مرزى، استقلال و آزادىها را قبول دارند؟ به یقین، آنان مرزى جز عدول از همه هویتها و ارزشهاى معنوى و الهىمان نمى شناسند و به گفته قرآن کریم، هرگز دست از مقاتله و ستیز با شما برنمىدارند، مگر اینکه شما را از دینتان برگردانند.
شناخت موقعیت و وظیفه
یکی دیگر از شاخصهای بصیرت، شناخت و آگاهی به زمان و شناخت وظیفه خود در برابر حوادث و وقایعی است که در مسیر زندگی برای رهبران رخ مینماید. هر رهبری باید آگاه به زمان باشد و موقعیت تاریخی جامعه و شرایط و مقتضیات زمانی حاکم بر آن را بهخوبی بشناسد.
هرچه انسان بیشتر زمانشناس باشد، بهتر میتواند حوادث را پیشبینی کند و به گفته امیرالمؤمنین(ع) در اوج زمان شگفتزده نمیشود. بدین ترتیب، رهبر زمانشناس و آگاه به مقتضیات زمان بهروشنی وظیفه خود را تشخیص میدهد تا مورد تهاجم امور مشتبه قرار نگیرد:العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس. (مجلسی، 1423: 78 / 269) آن که زمانشناس شد، امور مشتبه او را غافلگیر نمیکند.
شناخت موقعیت و شرایط زمانی و مکانی لازمه توفیق در رهبری است. امام خمینی ضمن تخصصهای فراوان از جمله آگاهی کامل به تاریخ معاصر ایران، با مطالعات بسیاری که داشتند، صفحات روزنامهها، بولتنها و مجلات را از نظر میگذراندند و به اخبار سراسری نیز از رادیو و تلویزیون و در عین حال، اخبار رادیوهای بیگانه و تحلیلهای آنان نیز اطلاع کامل داشتند. همه این موارد به علاوة گزارشهای مسئولان، از ایشان یک رهبر کاملاً مطلع و مشرف بر اخبار و اوضاع کشور و حتی جهان ساخته بود. با این سطح از آگاهی به وضعیت منطقه و جهان بود که امام کشور را اداره میکرد؛ یعنی بصیرت امام در این حد بود.
مرحوم سید احمد خمینی در مورد جریان بحرانی که در دوران ریاست جمهوری بنیصدر پیش آمده بود و امام، با رئیسجمهور مدارا کرده بودند تا بلکه ایشان را از انحراف نجات دهند، میگوید: امام تمام روزنامهها را میخواندند. چنان دقیق روزنامهها، اعلامیهها و نشریات را میخواندند که گاهی چشمهایشان درد میگرفت. بعد از آنکه آن ماجراها تمام شد، امام میگفتند:
دعوا تمام شد و دیگر خواندن روزنامه فایده ندارد. دیگر فقط تیترها را میخواندند. گزارشهای ژاندارمری، شهربانی، ارتش، سپاه و خبرگزاری جمهوری اسلامی را هم دقیق میخواندند. معدل نامهها و تلگرامهایی که هر روز به دفتر امام میآمد و بعد بهخاطر راه افتادن ارگانها کم شد، حدوداً پانصد عدد بود.
نامههایی که تشخیص میدادند جالب است، به امام میدادند ... . علاوه بر این، گزارشهایی بود که خود من میدادم و نتایج جلسات هفتگی را هم به امام میگفتم. این اواخر امام نمیرسیدند که کتابهای داستان و اینطور چیزها بخوانند. در نجف که بودند، شاید در روز صدها صفحه کتاب میخواندند؛ حال چه کتاب قصه بود و چه کتابهای اجتماعی. ایشان اکثر داستانهای معروف را خوانده بود و همینطور بسیاری از کتابهایی را که جنبه سیاسی یا اجتماعی داشت؛ مثل «نگاهی به تاریخ جهان نهرو...».
امام مطالعه را دوست داشتند و گاهی به قدری مطالعه میکردند که چشمشان خسته میشد. به یاد دارم در ایام تعطیلی که تابستانها به یکی از شهرها و یا تهران میآمدیم به قدری کتابهای متنوع مطالعه میکردند که صدای کسانی که برای ایشان کتاب تهیه میکردند درمیآمد.
اکثر داستانهای بزرگ مثل «بینوایان» را مطالعه کرده بودند. اکثر نوشتههای نویسندگان بزرگ جهان را چه در زمینه اجتماعی و چه سیاسی خوانده بودند. پرمطالعهترین روحانی بودند. تاریخ ایران را بارها مطالعه کرده بودند و تاریخ مشروطه را خوب میدانستند.
امام بهدلیل مرجعیت فقهی که داشتند، وظیفهشناس هم بودند و با شناختی که از موضوعات و موقعیتها داشتند، وظیفه و حکم شرعی را نیز استنباط میکردند و بر اساس آن عمل میکردند. شناخت حکم الهی برای چنین مرد فقیهی که عمری را در مسیر فقه و فقاهت سپری کرده بود کار دشواری نبود. ایشان، تصمیمات نظام را براساس شناختی که از اوضاع داشت مبتنی بر شرع مقدس اسلام، اتخاذ میکرد و با این کار عملاً فقه را داخل محدوده حکومت میکرد و بر نظریه استکباری جدایی دین از سیاست خط بطلان میکشید.
بصیرتبخشی در مردم
امام خمینی رهبری بصیر بود و به مناسبتهای مختلف حسب وظیفه راهبری مردم، برای راهنمایی و بصیرتبخشی امت، میکوشید. ایشان از همان ابتدای نهضت تا پیروزی آن در سال 1357 و تا پایان دفاع مقدس و تا زمان ارتحالشان، از راههای مختلفی بصیرتهای لازم را به مردم اعطا میکرد. قبل از پیروزی انقلاب از طریق نمایندگان خود در ایران و با سخنرانیهای افشاگرانه خود برضد رژیم ستمشاهی و نیز با صدور اعلامیههای روشنگرانه برای مردم، به این مهمّ، اهتمام میورزید.
امام در مناسبتهای مختلف در دیدار با مردم مطالب مهمی را بیان میکردند و همواره برای هدایت مردم به سمت آرمانهای انقلاب اسلامی، نکات حساس و کلیدی را ارائه میفرمودند. در متن «صحیفه امام» واژه «بدانید» از واژههایی است که در اینباره فراوان تکرار شده است و به این معناست که دغدغه جدی امام، بصیرت دادن به مردم بوده است.
عوامل بصیرت
بصیرت در رهبری، خواه بهمعنای علم و آگاهی به امور و خواه بهمعنای درک شفاف قلب، از عواملی ناشی میشود که بخشی از آن، به مطالعات گسترده و ایجاد ارتباط وسیع با عوامل اطلاعاتی برمیگردد. در این زمینه، امام بسیار جدی در پی کسب اطلاعات بود و از منابع مختلف اطلاعات را دریافت میکرد. ایشان ضمن مطالعه روزنامهها و مجلات و استماع اخبار داخلی و خارجی و دریافت اطلاعات از رسانههای بیگانه با تیزبینی و هوش و فراست فوقالعاده به تحلیل آنها میپرداخت؛ بهگونهای که عمق معلومات ایشان هر انسان ژرفنگری را به شگفتی وا میداشت.
امام علاوه بر این از دانش و تخصص کافی در زمینههای مختلف برخوردار بود و همین امر به معلومات ایشان عمق خاصی میداد. علاوه بر این، امام با توجه به رابطه معنوی و وثیقی که با خداوند داشت، برخی امور به او الهام میشد. ایشان با عمل به تکالیف شرعی و انجام واجبات و ترک محرمات که درجهای از تقوا و پرهیزکاری و یکی از شاخصهای خدامحوری است، در کسب بصیرت و روشنبینی به درجه والایی رسید. در قرآن آمده است:
إِنْ تَـتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا. (انفال / 29)اگر تقوا بورزید، خداوند قوه تشخیص و جداسازی حق از باطل به شما عنایت کند.بنابراین، تحصیل بصیرت مستلزم خدامحوری و برخورداری از تقوای الهی است. این حقیقت در آیه دیگری از قرآن چنین آمده است: وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنـَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ. (عنکبوت / 69)
کسانی که در راه ما مجاهدت کنند، ما آنها را به راههای خود هدایت میکنیم و همانا خداوند با نیکوکاران است.اتَّـقُوا اللَّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ. (بقره / 282)تقوای الهی پیشه کنید تا خداوند به شما علم و آگاهی عطا کند.کسانی که در راه خداوند میکوشند و خالصانه و فقط برای خداوند عمل میکنند، خداوند آنها را هدایت میکند، به آنها بصیرت میدهد و آنها را به مقصد میرساند.
رابطه تقوا و بصیرت
چگونه ممکن است تقوا که یک فضیلت اخلاقی است و به عمل انسان مربوط میشود، در دستگاه عقل و قوه قضاوت انسان اثر داشته باشد و این امر سبب شود که انسان به بصیرتهایی نائل شود که بدون داشتن تقوا موفق به دریافت آنها نمیشود؟ برای بیان ارتباط تقوا و بصیرت به نظر حکما استشهاد میکنیم.
حکما معتقدند که قوه عاقله انسان، دو نوع محصول اندیشه دارد که از اساس با هم اختلاف دارند؛ اندیشه نظری و اندیشه عملی. اندیشه نظری مبانی علوم طبیعی، ریاضی و فلسفه الهی است. کار عقل در این علوم، قضاوت درباره واقعیتهاست.
اندیشه عملی مبنای علوم زندگی و اصول اخلاقی است. مفهوم خوبی و بدی، حسن و قبح، باید و نباید، امر و نهی و امثال اینها مخلوق اندیشه عملی است. این اندیشه است که حکم میکند آیا باید این کار را انجام دهم یا آن را؟ اینکه در آثار دینی وارد شده تقوا موجب بصیرت است، همه مربوط به اندیشه عملی است. یعنی در اثر تقوا انسان بهتر درد و دوای خود و راهی که در زندگی باید پیش گیرد میشناسد.
دلیل اینکه در نظر بعضی، قبول این اصل مسلم دشوار آمده، شاید این است که آنها بصیرت را به حدود اندیشه نظری توسعه دادهاند؛ حال آنکه، تقوا در اندیشه نظری اثری ندارد. بر این اساس، منطقه اندیشه عملی انسان بهدلیل اینکه مربوط به عمل انسان است، همان منطقه احساسات، تمایلات و شهوات است. (مطهری، بیتا: 32 ـ 30)
اگر این امور، از مرزهایی که دین برای آنها مشخص کرده خارج شوند، در برابر نور عقل گرد و غبار و دود ایجاد میکنند. در نتیجه، عقل دیگر نمیتواند پرتوافکنی کند و حق و باطل را به انسان، نشان دهد. ولی زمانی که تقوا باشد، احساسات، تمایلات و شهوات از مرزهایی که دین برای آنها مشخص کرده خارج نمیشوند؛ در نتیجه، دیگر عامل مزاحمی برای نور عقل وجود ندارد. عقل پرتوافکنی میکند و در اثر آن پرتو، انسان بهراحتی حق و باطل را تشخیص میدهد.
علاوه بر این، به شهادت تجربه، هنگامی که به زندگی انسانهای باتقوا مینگریم، بهروشنی درمییابیم که آنها در زندگی کمتر سردرگم و گرفتار میشوند؛ زیرا آنها در سایه روشنی تقوا، راه را از چاه تمیز میدهند. اگر زمانی هم دچار مشکل شوند، آسانتر و سریعتر روزنه خروج از آن را پیدا میکنند. آنها نهتنها در زندگی فردی، بلکه در سطح اجتماع هم دارای بصیرت هستند. آنان چهره منفور دشمنان حق را، از پشت هزاران پرده فریبنده میبینند و ریشه بسیاری از حوادث را که در لابهلای آشوبهای اجتماعی برای دیگران ناشناخته است، بهخوبی میشناسند و بر همین اساس، آرامش و اطمینان خاطر بیشتری دارند.
بصیرت دینی و غیردینی
براساس آنچه در ابتدای این نوشتار با عنوان نظریه رهبری بصیر گذشت، بصیرت عبارت بود از آیندهای واقعگرایانه، محققالوقوع و جذاب برای سازمان. بصیرت، بیان صریح رهبر از سرنوشتی است که سازمان باید به آن سمت حرکت کند؛ آیندهای است که بهگونههای مهمی موفقیتآمیزتر و مطلوبتر از وضعیت فعلی آن است. بصیرت همیشه با آینده سروکار دارد. بصیرت فقط ایده یا تصوری از یک آینده مطلوبتر برای سازمان است. با این تعریف، رهبری بصیر به ترسیم وضعیت مطلوب آینده، برای جهش بهسوی آن محدود میشود.
اما در رهبری بصیر با تعبیر دینی آن، که درباره امام خمینی(ره) گفته شد، بصیرت فراتر از نظریه رهبری بصیر، بینشی است که با آن، واقعیت آنگونه که هست مشاهده میشود. بصیرت بهمعنی «تشخیص و تمییز و فهم و بینش» است. بصیرت فهم عمیق، آنهم در شرایط مبهم و نامطمئن است. بصیر کسی است که در شرایط مبهم و فتنه بتواند حق را از باطل تشخیص دهد و آیندهای روشن را ترسیم کند؛ چشمانداز داشته باشد؛ توطئهشناس باشد؛ جریانهای انحرافی را تشخیص دهد؛ افراد صالح و ناصالح را تمییز دهد؛ دشمنشناس، وظیفه شناس و موقعیتشناس باشد.
به تعبیر مقام معظم رهبری، بصیرت قطبنمای حرکت صحیح در اوضاع اجتماعی پیچیده امروز است؛ شناخت هدف، تشخیص راه درست رسیدن به هدف، تشخیص دشمن و موانع راه و شناخت راههای برطرف کردن موانع است؛ که البته این معنا از بصیرت علاوه بر آنکه به مطالعه گسترده، کسب اطلاعات و داشتن تخصصهای لازم نیاز دارد، نیازمند داشتن ایمان قوی و روحیه تقوا در رهبر است. بر این اساس، رهبر از الهامات و اشراقات غیبی برخوردار است و به تعبیر قرآن قدرت تشخیص بالا خواهد داشت.
نتیجه
الگوی رهبری امام خمینی(ره) دارای ابعاد و جنبههای مختلفی است که به تناسب ظرفیت مقاله، یکی از مهمترین آنها یعنی بصیرت مورد توجه قرار گرفت. شایسته است رهبران و مدیران کلان و خرد جامعه اسلامی با توجه به شاخصهای پیش گفته برای بصیرت، به دوراندیشی و داشتن چشم انداز اهتمام داشته باشند و نسبت به محیط، افراد، رقبا و دشمنان، هوشمندی و شناخت لازم را تحصیل کنند تا بتوانند مدیریت اسلامی را در عمل، تجربه و به الگوهای ارزشمندی همچون حضرات معصومین(ع) و امام خمینی(ره) تأسی کنند. تقوای الهی از منابع مهم بصیرت است، ازاینرو داشتن تقوا در سطح بالا برای چنین رهبران و مدیرانی،توصیه میشود./998/د101/ب6
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی