به مناسبت 16 دی، سالروز حماسه هویزه؛
تغزلی حماسی به وسعت غربت شهیدان هویزه
خبرگزاری رسا ـ در سال 1359 در حالی که از آغاز جنگ چند صباحی بیشتر نگذشته و نیروی نظامی ایران نیز برای دفاع منظم نشده بود، دانشجویان رزمنده با انجام عملیاتی در شهرهای هویزه و سوسنگرد پیروزیهایی را برای جمهوری اسلامی ایران به ارمغان آوردند.
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، بیشک پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نخستین چالش پیش رو، آغاز جنگ از سوی عراق علیه ایران نبود؛ اما بزرگترین مشکل پس از انقلاب به شمار میآمد. در حالی ارتش بعث عراق بهسرعت در ایران پیشروی کرده و به پانزده کیلومتری شهر اهواز رسیده بود که هیچ مقاومت سازماندهی شدهای برای مقابله با هجوم همه جانبه عراق پیشبینی نشده بود. این موضوع سبب شد پس از یک ماه، خرمشهر سقوط کرده و محاصره آبادان تنگتر شود.
ضعفهای مدیریتی رییسجمهور وقت که مسئولیت فرماندهی کل قوا را بر عهده داشت، عاملی برای آسانتر شدن تجاوز دشمن به خاک جمهوری اسلامی ایران شده بود. پس تنها راه چاره برای مقابله با ارتش بعث عراق، اتکا به نیروهای مردمی و انقلابی تلقی میشد. نیروهایی که با تفاوت زبانی، قومی و فرهنگی برای دفاع از ایران همدل شده بودند.
یکی از اهداف عراق در ابتدای جنگ، آن بود که سوسنگرد را به سرعت در تصرف خود در آورده تا اینگونه هویزه نیز خود به خود سقوط کند. عراق ظرف 48 ساعت، از محور هویزه تا کرخه پیشروی کرده و در طول آن مستقر شده بود. به نحوی که فاصله آنها تا شهر هویزه، تنها 10 کیلومتر بود.
در این شرایط، حدود 50 تن از نیروهای سپاه به فرماندهی سید حسین علم الهدی، مسئولیت مینگذاری جادهها را برای جلوگیری از پیشروی دشمن به عهده گرفتند. مقرر شد در تاریخ 15/10/1359 علم الهدی عملیاتی جهت شکست نیروهای عراقی صورت دهد؛ اما دو هفته پیش از آغاز عملیات، بنیصدر با این تصمیم مخالفت کرده و دستور تخلیه همه نیروهای بسیجی و پاسدار از هویزه را صادر کرد! اما در تماسی که سید علم الهدی با آیتالله خامنهای داشت، دستور بنیصدر لغو شده و نیروهای پاسدار در شهر هویزه باقی ماندند.
بنیصدر به نظر خود اصرار ورزید و اعلام کرد که سپاه نباید در این عملیات شرکت کند. اما شهید علم الهدی با تماسهای مکرر با تهران، مجوز حضور سپاه در جنگ را به عنوان پیاده ارتش گرفت.
در نهایت عملیات در 15 دی 1359 آغاز شد. دو تیپ از لشکر 16 زرهی قزوین و یک تیپ از لشکر 92 زرهی اهواز به همراه دو گردان از سپاه و نیروهای جنگهای نامنظم به فرماندهی شهید چمران آغازگر عملیات هویزه بودند. هدف از این عملیات، پاکسازی شمال و جنوب کرخه و عقب راندن دشمن به همراه آزادسازی پادگان حمید و منطقه جفیر بود.
طی شش ساعت اول آغاز عملیات، نیروهای ایرانی توانستند مناطق جنوبی کرخه را از دست متجازان آزادکرده و صدمات جدی را بر آنها وارد کنند. بقیه نیروهای عراقی با عقبنشینی، توپخانههای خود را به حال خویش رها کردند. در این عملیات 800 نفر به اسارت نیروهای ایرانی درآمدند. نیروهای نظامی ایران پس از تصرف مرزهای منطقه حاج بدر و کرخه، قصد پیشروی بهسوی پادگان حمید را داشتند؛ اما به دلیل تمام شدن مهمات نیروها، ادامه عملیات به روز بعد موکول شد.
طبق برنامه، مرحله دوم عملیات در ساعت 8 صبح روز 16 دی 1359 آغاز شد. هدف انجام عملیات در این روز، باز پس گیری پادگان حمید و منطقه جفیر بود؛ اما تانکهای دشمن در همان ابتدای کار، جناح جنوبی لشکر 16 زرهی را مورد هجوم قرار داد.
ارتش عراق از پادگان حمید به عنوان یک مرکز راهبردی استفاده کرده و از طریق آن ضربات سنگینی به نیروهای ایرانی وارد کرد.
در ساعت 11، آتش توپخانه عراق بر سر لشکر 16 زرهی قزوین شدت گرفت؛ به شکلی که شدیدترین نبرد تانکها در طول جنگ، بین لشکر 16 زرهی ایران و لشکر 9 زرهی عراق صورت گرفت.
در ساعت 4 بعد از ظهر، فرمانده یکی از گردانهای لشکر 16 زرهی دستور یک گام عقبنشینی را صادر کرد؛ اما نیروهای زرهی با شنیدن دستور، به جای یک گام عقبنشینی، به سرعت صحنه نبرد را ترک کرده و چندین گام عقب نشستند. در حالی که نظم نیروها مختل شده بود، هواپیماهای نیروی هوایی ارتش ایران که در آسمان ظاهر شده بودند، به جای هجوم به مواضع دشمن، نیروهای خودی را بمباران کردند.
از طرف دیگر، نیروهای پیاده سپاه که از دستور عقبنشینی بیاطلاع بودند، با تانکها در 1500 متر جلوتر نبرد میکردند. وجود تانکهای خودی به نیروهای سپاه این اطمینان را میداد که ارتش در کنار آنها در حال نبرد است؛ اما گرد و غبار شکلگرفته در نبرد، آنها را از این موضوع که تانکها بدون سرنشین رها شدهاند غافل کرده بود. این موارد سبب شد تا نیروی پیاده سپاه به محاصره تانکهای دشمن در آیند.
مسعود انصاری از همرزمان شهید سید حسین علم الهدی نقل میکند: «تعدادی از تانکهای چیفتن در صحنه بودند و ما خیال میکردیم که ارتش هنوز دارد مقاومت میکند... یکی از تانکهای عراقی در جاده به بیست سی متری ما رسید. حسین [علم الهدی] با اشاره به من گفت: برجک تانک را بزن. من هم زدم و خود حسین هم زد. دو تانک دیگر نیز با آر.پی.جی. زده شد و برای چند دقیقه پیشروی آنها متوقف گردید. در این عملیات، با وجود این که ما بیسیم داشتیم، ارتش عقبنشینیاش را به ما خبر نداد. من خودم چندین بار معرف شکر را صدا زدم که جریان چیست؟ گفت: "به گوش باش" چند بار دیگر صدا زدم، گفت: تیپ 1 دارد تغییر موضع میدهد. بعد از چند دقیقه، دیگر ارتباط ما قطع شده تا اینکه محاصره شدیم. همه بچهها مقاومت کردند. چنانکه در کانال کوچکی کنار جاده بیش از پنجاه نفر شهید شدند.»
عبیات یکی دیگر از بازماندگان این عملیات میگوید: «آن جا بیابان بازی بود؛ تنها چیزی که مشاهده میشد، بوتههای علف بودند. صدای انفجارهای پی در پی خمپارهها، توپها و رگبار شدید تیربارهای تانک، دشت را پرکرده بود. برادران ما در لابلای بوتهها به شکل سینهخیز جلو میرفتند. در حالی که تیربارها به شدت مشغول شلیک بودند و تیرها از همه طرف به سوی بچهها روانه میشدند. منتهی بر اساس تحلیلی که برادر علم الهدی گفته بود، آن نیروی ایمان بود که نقش اساسی در حرکت برادرها داشت. آنها در پشت دو تل خاک سنگر گرفته بودند و در کل حدود بیست الی سی گلوله آر.پی. جی. در آن جا وجود داشت. فرصتی برای تصمیمگیری درباره عقبنشینی نبود و بچهها آماده مقابله بودند. حسین در تل خاک سمت چپ جاده بود.»
محمدرضا باستی یکی دیگر از بازماندگان حماسه هویزه، در خاطرات خود در مورد حوادث این محاصره و خروج از آن مینویسد: «حسین و محسن به من گفتند: شما آر.پی. جی. ندارید؛ بروید که کشته میشوید. ما حدود صد متر پیش رفته بودیم که برگشتیم پشت سر بچهها را ببینم. دیدم حسین یک گلوله آر.پی. جی. به طرف تانک عراقی شلیک کرد که حدود یک متر از بالای تانک رد شد. تانکها هم چنان جلو میآمدند که بچهها یکی از آنها را زدند و بقیه سرجایشان متوقف شدند. ما حدود سیصد متر عقب آمده بودیم که یک مرتبه دیدیم تانکهای عراقی از طرف راست جاده(سمت هویزه) به سوی مواضع ما میآیند... ما محاصرهشده بودیم. رگبار تانکها قطع نمیشد. بچهها یکی یکی داشتند تیر میخوردند. خون از بدن آنها سرازیر بود. بچهها سینهخیز جلو میآمدند. در این حال، مسعود انصاری هم داشت خودش را جلو میکشید. از او سراغ حسین، محسن و جمال را گرفتم و او گفت: آنها را به رگبار بستند و هر سه شهید شدند.»
در پاتک سنگین دشمن که نیروهای ایرانی مجبور به عقبنشینی شدند، حدود 140 تن از پاسداران و دانشجویان پیرو خط امام از جمله سید حسین علم الهدی مفقودالاثر و شهید شدند. در ادامه در تاریخ 18 دی 1359، هویزه از سوی ارتش بعث عراق اشغال شد و خلیل الدوری فرمانده بعثی عراق، دستور قتلعام مردم بیگناه هویزه را صادر کرد. ارتش بعث عراق چندین تن از مردم هویزه را در گودالی دستبسته انداخته و آنان را به شهادت رساند. عراقیها در پایان 1800 واحد مسکونی و تجاری همراه با سه مسجد و دو حسینیه شهر را با دینامیت و بلدوزر به تلی از خاک تبدیل کرد؛ اما شهید سید حسین علم الهدی که بود؟
زندگینامه شهید علم الهدی
سید محمد حسین، فرزند آیتالله حاج سید مرتضی، در هشتم مهر 1337، در اهواز چشم به جهان گشود. سید محمد حسین در خانوادهای مذهبی و روحانی رشد کرده و از عنفوان کودکی به قرآن و نهجالبلاغه علاقه بسیاری داشت. شور و شعور انقلابی او سبب شد تا از 14 سالگی پا به عرصه فعالیتهای سیاسی بگذارد.
فعالیتهای سید حسین در زمینه فرهنگی و مذهبی تا انقلاب اسلامی ادامه داشت. او با عدهای از دوستان، نخستین مبارزات مسلحانه خود را علیه رژیم طاغوت تحت عنوان گروه موحدین انجام داد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از عوامل تأسیس بسیج بود و سپاه هویزه را تشکیل داد. تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، همراه با سایر دانشجویان پیرو خط امام از جمله تلاشهای او بود. سید حسین علم الهدی با آغاز جنگ تحمیلی درس را کنار گذاشته و در سال دوم دانشگاه همراه با گروهی از دانشجویان به سوی جبههها روانه شد.
در خلال عملیات هویزه که چگونگی حوادث آن پیش از این گفته شد به دلیل عدم اطلاع از عقبنشینی نیروها، در دام نظامیان عراقی افتاده و از زمین و آسمان موردحمله قرار میگیرند. با آنکه شهید علم الهدی از هر سو محاصره شدند اما تعدادی زیادی از تانکهای دشمن را مورد اصابت آر پی جیهای خودشان قرار دادند. درنهایت سید حسین در حالی که 22 سال سن داشت از سوی گلوله سه تانک مورد اصابت قرارگرفته و شهید میشود.قساوت بعثی به این جا ختم نشده و با تانک از روی اجساد شهیدان هویزه گذشتند، طوری که هیچ اثری از تنهای آنها نماند.
یک سال و چهار ماه پس از شهادت دانشجویان عملیات هویزه، عملیات بیتالمقدس صورت میگیرد و محل شهادت آنها دوباره پس گرفته میشود. با تلاش گروههای تفحص اجسادشان به سختی شناسایی میشود. حسین علم الهدی را از قرآنی که در کنارش بود شناختند. قرآنی با امضای امام خمینی(ره) و آیتالله خامنه ای برای سید حسین علم الهدی.
زمانی که خواستند پیکر او را به اهواز منتقل کنند مادر او وصیتنامه حسین را منتشر کرد. در وصیتنامه، او درخواست کرده بود محل شهادتش محل دفنش باشد. زمانی که خانوادههای شهیدان همرزم حسین علم الهدی از خواسته ی او آگاه شدند تمایل پیدا کردند تا فرزندانشان نیز در کنار فرمانده به خاک سپرده شوند. این گونه بود که گلزار شهدای هویزه شکل گرفت.
دستنوشته شهید علمالهدی
من در سنگر هستم، در این خانه محقر. در این خانه فریاد و سکوت، فریاد عشق و سکوت، در این سرد و گرم، سردی زمستان و گرمای خون، در این خانه ساکن پرجوش و خروش، سکون در کنار رودخانه و هیجان قلب و شور شهادت، خانه نمناک و شیرین. کوچکی قبر و عظمت آسمان.
امشب پاس دارم. ساعت یک و سی و نه دقیقه، چه شب با شکوهی است. من به یاد انس علی ابن ابیطالب(ع) با تاریکی شب و تنهایی او میافتم. او با آسمان پر ستاره سخن میگفت، سر در چاه نخلستان میکرد و میگریست. در همین تاریکی شب، علی بر میخواست و به نخلستان میرفت. فاطمه وضو میگرفت، پیامبر به سجده میرفت و حسن و حسین به عبادت میپرداختند. این خانه کوچک است، این سنگر، این گودی در دل زمین، این گونیهای بر هم تکیه داده شده، پر از حرف است، فریاد است، غوغاست، صدای پر محبت اصغر و حرف زدن آرام رضا و خوشزبانی منصور؛ بغض گلویم را گرفته، قطرات اشکم هدیهتان باد. تنهایی عمیقترین لحظات زندگی یک انسان است.
خدایا! این خانه کوچک را برای من مبارک گردان. در این چند روز با خاک انس گرفتهام. بوی خاک گرفتهام. حال میفهمم که علی ابن ابیطالب چگونه میفرماید: سجدهای نماز، حرکت اول، خم شدن روی مهر، این معنا را میدهد که خاک بودهایم، حرکت دوم این معنا را دارد که از خاک بر خواستهایم، متولد شدهایم، حرکت سوم، رفتن دوباره به خاک، به این معناست که دوباره به خاک بر میگردیم، مرگ! و حرکت چهارم، به این معناست که دوباره زنده میشویم، حیات قیامت.
اما در این سنگر همیشه در کنار این خاکیم و خاک پناهگاهمان است. درون سنگر با خود سخن میگویم. راستی چه خوب است از این فرصت استفاده کنم و با قران آشنا شوم، آیات خدا را بخوانم، حفظ کنم و سپس زمزمه کنم و بعد شعار زندگی قرار دهم؛ باشد که این دل پر هیجان و تپش را آرامش دهد. و بعد با آن برای خود توشه سازم و توشه را راهی سفرم گردانم و در انتظار شهادت بمانم. آیات جهاد، شهادت، تقوی، ایمان،... همه را پیدا کنم و سنگر، کلاس درسم باشد، و میعادگاه ملاقاتم با خدا بشود. سنگر، محرابم گردد، خانه امیدم شود و قبله دومم. از فردا حتماً بیشتر قرآن خواهم خواند. در این خانه کوچک که انتخاب کردهام، روزها بهگونهای میگذرد و شبها بهگونهای دیگر. روزها در تنهایی با خود سخن میگویم و با دوستانم، در جمع. در لحظاتی که اسلحه را بر دوش دارم به فکر ذوالفقار میافتم؛ به فکر ابوذر و دست پر توان...او
خدایا! این اسلحه را در دست من به سرنوشت آن شمشیرها نزدیک گردان!
آخرین نامه شهید علم الهدی
متن زیر آخرین نامه شهید سید حسین علم الهدی است. این نامه خطاب به آیت الله خامنهای(نماینده امام در شورای عالی دفاع) در دی ماه 1359 پیش از تصرف هویزه توسط نیروهای عراقی نگاشته شده است.
به نظر من تنها دلیلی که دشمن تاکنون هویزه را تسخیر نکرده، این است که اگر دشمن سوسنگرد را تسخیر کند، هویزه طبعاً در اختیارش خواهد بود. لذا دلیلی نمیبیند که نیرو صرف هویزه کند و هویزه را تابع سوسنگرد میداند، که هست؛ ولی اگر دشمن نتواند سوسنگرد را تسخیر کند، یقیناً به هویزه در طول زمستان قناعت خواهد کرد. اگر به هویزه نرسیم و رسیدگی نشود، درست همانند محاصره سوسنگرد، تعدادی از برادران مؤمن را از دست خواهیم داد. شرایط فعلی هویزه دقیقاً مشابه وضعیت سوسنگرد است، در فاصله زمانی محاصره اول و دوم سوسنگرد. البته من به عنوان فرمانده سپاه هویزه، با 62 نفر پاسداری که 22 نفرشان غیرمسلحاند: تا آخرین قطره خونمان با همان ژ،3 و کلاش دفاع خواهیم کرد.
البته مهمات ما 2 عدد آرپی جی(که یکیش خراب است) و یک عدد تیربار ژ،3 و 40 عدد کلاش و ژ،3 است .
نیازها:
1. 20قبضه آر. پی. جی
2. 40قبضه ژ،3
3. 2قبضه خمپاره 120
4. 6قبضه خمپاره 60
5. 6قبضه خمپاره 81
6. 2 موشک دراگون
7. یک دستگاه بیل مکانیکی
8. یک دستگاه بلدوزر
پیشنهادات اینجانب سید حسین علم الهدی، مسئول حفاظت جاده هویزه سوسنگرد و مسئول سپاه هویزه: ما باید یک خط آتش قوی با استفاده از انواع خمپارهها و موشک دراگون در دو سمت شمال شرقی و جنوب شرقی هویزه قرار دهیم؛ به دو جهت:
الف: هنگامی که تانکهای دشمن در زمان شکست در حال فرارند، توسط این آتش محاصره شوند. مانند روز دوشنبه که تانکهای دشمن در حال فرار از نزدیک هویزه عبور کردند؛ اما چون ما آرپی جی و خمپاره نداشتیم، نتوانستیم وارد عمل شویم.
ب: اگر دشمن بخواهد هویزه را تبدیل به پایگاه زمستانی خود کند و به سوی هویزه حملهور شود، این آتش از هویزه دفاع خواهد کرد. اطراف هویزه نیاز به حفر کانال و خندق و سنگر دارد. جاده سوسنگرد هویزه باید کاملاً حفاظت شود؛ خصوصاً در قسمت غربی روستای ساریه... هویزه.
اسامی شهدای دانشجوی هویزه
سید حسین علم الهدی(دانشجوی رشته تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد)
حسین خوشنویسان(دانشجوی رشته مهندسی مکانیک دانشگاه تهران)
فرخ سلحشور(دانشجوی دانشگاه کرمانشاه)
مجید کریمی ثانی(دانشجوی رشته مهندسی کامپیوتر دانشگاه شیراز)
مجید مهدوی(دانشجوی رشته مهندسی برق)
حسن فتاحی(دانشجوی رشته فیزیک دانشگاه فردوسی مشهد)
محمد حسن(محمود) قدوسی(دانشجوی رشته زبان دانشگاه فردوسی مشهد)
سید محمد علی حکیم(دانشجوی رشته پزشکی دانشگاه چمران اهواز)
محمد بهاءالدین(دانشجوی رشته کشاورزی دانشگاه شهید چمران اهواز)
علی حاتمی(دانشجوی پیرو خط امام)
محمد فاضل(دانشجوی رشته مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی شریف)
جمال دهشور(دانشجوی رشته علوم دانشگاه تهران)
واکنش حضرت امام خمینی(ره) در رابطه با واقعه شهدای هویزه جالب توجه است. محسن رضایی اینگونه میگوید که: «پس از واقعه هویزه، خدمت حضرت امام خمینی(ره) رسیدم و گفتم در جریان هویزه، برادران بسیار خوبی را از دست دادیم؛ از جمله برادر سید حسین علم الهدی که من قبل از انقلاب با ایشان آشنایی داشتم. ایشان فرد صادق و با تقوایی بود. زحمت بسیار برای اسلام کشید و از نظر فقهی و فلسفی هم اطلاعاتی وسیع داشت و در حقیقت ایشان یک سرمایهای بود برای خوزستان و یک ستونی بود برای گسترش مکتب و انقلاب در خوزستان. وقتی این سخنان را گفتم، امام(ره) شروع کردند به اشک ریختن؛ در اینجا من ناراحت شدم که چرا حضرت امام(ره) را ناراحت کردم. امام(ره) با حال ناراحتی دستهایشان را بلند کردند و دعا کردند: خدایا این شهدای ما را قبول کن.
من بهقدری تحت تأثیر این حالت حضرت امام(ره) قرار گرفتم که همیشه این خاطره در نظرم هست و هیچگاه از یادم نمیرود.»
حضرت آیت الله خامنهای نیز در خصوص نقش دانشجویان و دانشگاه در جبههها اینگونه فرمودند: «سال 59 با شروع دفاع مقدس، حضور دانشجوها در جبهه است که نمونههای مختلفی از آن وجود دارد که یکی از آنها همین حاج احمد متوسلیان و امثال اینها بودند که بلند شدند رفتند منطقه غرب در کردستان، در عین غربت - بنده در همان ماههای اول جنگ، پنج شش ماه بعد از اول جنگ، منطقه کردستان را از نزدیک دیدم؛ گرد غربت آنجا بر سر همه کأنه پاشیده شده بود - و در تنهائی، بیسلاحی و با حضور فعال دشمن و بمباران دائمی دشمن، این مخلصترین نیروها در آنجا کارهای بزرگی را انجام دادند که قبل از عملیات فتحالمبین - عملیاتی که این سردار بزرگوار و دوستانش انجام دادند - عملیات محمد رسولاللَّه صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم را انجام دادند که آن، یک نمونه از حضور دانشجویان است. یک نمونه دیگر دانشجوهائی هستند که در ماجرای هویزه حضور پیدا کردند که آن دانشجوها را هم بنده، تصادفاً در همان روزی که اینها داشتند میرفتند - روز 14 دی - به طرف منطقه نبرد و درگیری، دیدم؛ شهید علمالهدی و شهید قدوسی و دیگران. این مربوط به سالهای 60 و 61 است که البته ادامه پیدا کرد تا آخر جنگ. یعنی واقعاً یکی از بخشهای تأمین کننده نیروهای فعال ما در طول دوران هشت سال دفاع مقدس، دانشگاهها بودند. بعد هم که در همان اوایل دهه 60، وقتی بازگشائی دانشگاهها انجام شد، جهاد دانشگاهی تشکیل شد که یکی از نقاط حساس و یکی از مراکز مایه افتخار، جهاد دانشگاهی است. قبل از اینها هم در سال 58، تسخیر لانه جاسوسی به دست جنبش دانشجوئی است.»
دیدار مادر شهید علم الهدی با حضرت امام خمینی(ره)
مادر شهید حسین علم الهدی که در روزهای نخست شهادت فرزندش برای به دست آوردن جسد شهید تلاش میکرد، با یادآوری مادران شهید صدر اسلام گفت: همانطور که مادر یکی از مجاهدین صدر اسلام وقتی دشمن کافر سربریده فرزندش را بهسوی مادر پرتاب میکند و میگوید: من چیزی را که در راه خدا دادم پس نمیگیرم و چون امام فرموده است جوانان ما مانند جوانان صدر اسلام هستند، من نیز مانند مادران صدر اسلام جسد مطهر فرزند را هم به خدا هدیه میدهم. مادر شهید حسین میگوید: تنها از خدا میخواهم که این قربانی شهید را بپذیرد و قطرهقطره خون پاک حسین سبب افزایش عمر امام عزیز و پیروزی انقلاب اسلامی گردد و اگر امام فرمان دهند، من و همه فرزندانم به جبهه میرویم تا ضربهای حتی به اندازه پرتاب یک سنگ به کفار بزنیم و از اسلام دفاع کنیم. حضرت امام من به همراه مادر همه شهدا تصمیم گرفتهایم که اگر اجازه فرمایید، ما هم به جبهه برویم و لااقل یک سنگی به قلب دشمن کافر که حتی اجساد عزیزانمان را به ما ندادند پرتاب کنیم و ما هم مانند فرزندانمان شهید شویم. امام فرمودند نه همینکه شما اینچنین فرزندانی دارید، این بالاترین اجر است. شما باید صبر کنید و دعا کنید برای پیروزی اسلام.
مادر حسین: حضرت امام، حسین امسال قرار بود از طرف سپاه به مکه مشرف گردد. امام فرمودند که ناراحت نباشید حالا بالاتر از مکه رفته است.
9466/703/ر
سارا دانیالی
-----------------------------------------------------------------------------------
منابع و مآخذ:
1. مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، روزشمار جنگ ایران و عراق، کتاب پنجم، هویزه آخرین گام اشغالگر، نوشته علیرضا لطفالله زادگان، تهران، 1373، ص 563 - 555.
2. آنتونی کردزمن و آبراهام واگنر، درسهایی از جنگ مدرن، جلد دوم، جنگ ایران و عراق، ترجمه حسین یکتا. کارشناس مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 18/10/1359. (چاپ نشده).
5.سایت جامع دفاع مقدس (کوچکترین زندانی سیاسی)12/10/1390
6. مرکز اسناد انقلاب اسلامی
11. سودای سیمرغ (15)زیباتر از زندگی. تابناک، 21 بهمن 1391.
ارسال نظرات