صلای غم در بهار سرخ سرود...

بار دیگر ستونی از خیمه شعر انقلاب بار سفر بربست و راهی دیار باقی شد. مردی که با شعر و شعورش، واژه واژه شور و شیدایی شد در خرمن ادبیات متعهد و انقلابی ما. استاد مشفق کاشانی که در طول حیات پربرکتش با همه توان ادبی، خرد خلاق و قدرت شاعرانگیاش در خدمت آرمانهای اسلامی و هویت دینی و ارزشهای بومی ایستاد و تعدادی از زیباترین و ماندگارترین اشعار را در این حوزهها برای ما و آیندگان به یادگار گذاشت.
شاعری که شیفته ارزشهای اصیل اسلامی و ملی بود
آنان که مرحوم استاد مشفق کاشانی را میشناسند و با اشعارش محشورند نیک میدانند که این مرد وارسته و دلبسته دین و میهن، تا چه حد شیفته ارزشهای اصیل اسلامی و منش ایمانی رادمردان عرصه عشق و اعتقاد بود. استاد عباس کیمنش ملقب به مشفق کاشانی در سال 1304 در شهر کاشان دیده به دنیا گشود. ایشان همچنین ریاست هیأت مدیره انجمن شاعران ایران را برعهده داشت. آثار متنوعی از ایشان در میان اهالی شعر فارسی معاصر از ارج و قرب فراوانی برخوردار است.
توجه و تأمل در مضامین معرفتی و ادای دین به ارزشهای اسلامی و شخصیتهای دینی
یکی از ویژگیهای شعر استاد مشفق کاشانی توجه و تأمل در مضامین معرفتی و ادای دین به ارزشهای اسلامی و شخصیتهای دینی از جمله اهل بیت عصمت و طهارت خاصه حضرت اباعبدالله (ع) است که در شعر ماندگار ایشان در تضمین از قصیده محتشم کاشانی به اوج رسیده است.
کارنامه پربار و سترگ مردی از تبار شعر و شعور
میتوان در میان میراث برجای مانده از این مرد وارسته و شاعر ارجمند و پیشکسوت به مواردی از این دست اشاره نمود: «صلای غم» که تضمین 12 بند محتشم کاشانی است، «خاطرات» ،«سرود زندگی»، «شراب آفتاب»، «آذرخش»، «آینه خیال»، «بهار سرخ سرود»، «هفت بند التهاب»، «نقشبندان غزل»، «انوار 15خرداد»، «خلوت انس»، تصحیح «دیوان حاج سلیمان صباحی بیدگلی»، «مجموعه شعر جنگ»، «تذکره شاعران معاصر»، «راز مستان» و...
اما بیتردید از جمله یادگارهای پرارج و منزلت مرحوم استاد مشفق کاشانی میتوان به آثاری اشاره نمود که در آنها شاعر ارادت خویش را به ساحت قدسیان آسمان و زمین حضرات معصومین(ع) و به ویژه حضرت امام حسین(ع) ارائه نموده است.
شورشی که در جان واژههای مشفق بود...
در این میان ترجیعبندی در مرثیه حضرت اباعبدالله(ع) که در آن مرحوم مشفق کاشانی به استقبال ترجیع بند محتشم کاشانی رفته جایگاهی ویژه دارد:
از موج فتنه چشم جهان غیرت یم است
وز تندباد حادثه پشت فلک خم است
صبح امید چون شب تاریک مظلم است
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است»
«باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است»
هر جا نشان محنت و مردم به غم قرین
افکندهاند غلغله تا چرخ هفتمین
گردون فکنده بس گره از درد بر جبین
«باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین»
«بینفخ صور خاسته تا عرش اعظم است»
از لوح سینه رفته چرا نقش آرزو
فریادها شکسته ز اندوه در گلو
خورشید برده سر به گریبان غم فرو
«این صبح تیره باز دمید از کجا کزو»
«کار جهان و خلق جهان جمله در هم است»
هر جا به گوش میرسد آوای انقلاب
خلقی به ماتمند و جهانی در اضطراب
جان در تلاطم آمده دل را نمانده تاب
«گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب»
«کآشوب در تمامی ذرات عالم است»
روشن به راه دید چراغ امید نیست
کس را هوای شادی و گفت و شنید نیست
زین ابر تیره اختر شادی پدید نیست
«گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست»
«این رستخیز عام که نامش محرم است»
شوری به سر فتاده که جای مقال نیست
جز غم نصیب مردم شوریده حال نیست
باغ حیات را پس ازین اعتدال نیست
«در بارگاه قدس که جای ملال نیست»
«سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است»
خلق جهان ز سوز نهان نوحه میکنند
از دست داده تاب و توان نوحه میکنند
هر جا ز دیده اشک فشان نوحه میکنند
«جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند»
«گویا عزای اشرف اولاد آدم است»
شاهی که افتخار بدو کرده عالمین
بابش علی و فاطمه را هست نور عین
از شرم روی او به حجابند نیرین
«خورشید آسمان و زمین نور مشرقین»
«پرورده کنار رسول خدا حسین»
مشفق؛ پیشکسوتی در شعر معاصر فارسی از نگاه رهبر فرزانه انقلاب
استاد مشفق کاشانی همچون دیگران پیشکسوتان شعر دینی و انقلابی متعهد مورد عنایت رهبر فرزانه انقلاب که خود از جمله شعرشناسان برجسته معاصر و علاقمندان این عرصه خیال انگیز و الهام بخش و شعورآمیزند، بوده است. ایشان درباره استاد مشفق کاشانی میگویند:
یقیناً تقدیر و برجستهسازی شخصیّت و خصوصیّات برجستگان ما، کمک میکند به اینکه جوانان ما، کسانی که استعداد دارند و ظرفیّت دارند، بتوانند حرکت کنند و پیش بروند. وقتی از شاعر تمجید میشود، نفس این شاعرپرور است. شما میبینید، در دورانهای گذشته شعرای بزرگی که مورد تشویق و تمجید حکّام وقت قرار گرفتند، موجب شده که در همان مجموعه کسان زیادی شاعر و نکتهپرداز و مضمون ساز به وجود بیاید؛ این چیز اساسیای است. بنابراین تشویق شاعران بزرگ و برجسته کردن شخصیّت آنها کمک میکند به پیشرفت ادبیّات و شعر.
جناب آقای مشفق از شعرای خوب زمان ما هستند...
بنده البتّه از قدیم با بعضی از اشعار ایشان - در مطبوعات و اینها - آشنا بودم و شخص ایشان را هم که از اوائل انقلاب به اتّفاق آقای حمید و مرحوم شاهرخی و اینها، مکرّر آقایان را زیارت میکردیم؛ از شعرهایشان میشنیدیم، استفاده میکردیم؛ و غزل ایشان، غزل پخته و مضمون دار و خوش اسلوبی است.
یعنی یکی از غزل سرایان برجسته زمان ما جناب آقای مشفق هستند؛ بیشتر سبک عراقی - و در عین حال دارای مضمون، دارای الفاظ شستهرفته و پخته - غزل ایشان را تشکیل میدهد. حالا البتّه ایشان در فنون دیگر هم شعر میگویند، قصیده هم میگویند، قطعه هم میگویند، لکن غزل ایشان یک برجستگی ویژهای دارد. در جلسات شعری که بنده در آنجاها حضور داشتهام و توانستهام بشنوم از شعرها، شعر ایشان همیشه یک شیرینی و برجستگی و زیبایی خاصّی داشته. جا دارد که از ایشان حقیقتاً تشویق بشود.
شعر مشفق در خدمت هدفها قرار میگیرد؛ هدفهای دینی و انقلابی
علاوه بر جنبه شعری محض، دو خصوصیّت دیگر هم در آقای مشفق هست که قابل توجّه است: یکی اینکه شعر ایشان در خدمت هدفها قرار میگیرد؛ در خدمت هدفهای دینی و هدفهای انقلابی. از اوّل انقلاب - از قبل انقلاب هم شاید همینجور بوده؛ امّا آنچه من اطّلاع دارم در دوران انقلاب است - شعر ایشان، چه شعر مذهبی و به اصطلاح شعر آئینی که ایشان گفتند در مدایح و در موضوعات مربوط به ائمّه (ع) و چه شعرهایی که درباره مسائل انقلاب گفتند.
همه اینها شعرهای مفید و اثرگذاری است. بیتی از غزل ایشان، به نظر من میارزد به خیلی از شعرها و گفتهها و نوشتهها؛ در وقتی که دشمن و بعضی از دوستهای نادان سعی میکنند فضاها را تیره و تار جلوه بدهند، میگویند اگر هوش و گوشی وجود دارد، اینجا پنجرهها باز است. اینها خیلی نکات مهمّی است. در غزل ایشان همیشه در طول این زمانها آدم مشاهده میکند.
سی وچند سال است که با ایشان آشنا هستم؛ ایشان یک انسان محترم و آراسته به اخلاق خوب است
نکته دوّم شخصیّت خود ایشان است؛ ایشان یک انسان محترم و آراسته به اخلاق خوب، به رفتار خوب محسوب میشوند و ما در طول این حدود سی وچند سال که با ایشان آشنا هستیم و مرتبطیم و از ایشان شنیدیم و گاهی با ایشان نشست و برخاست کردیم، همیشه این رفتار را از ایشان ملاحظه کردیم.
آری؛ بار دیگر ستونی از خیمه شعر انقلاب بار سفر بربست راهی دیار باقی شد. استاد مشفق کاشانی؛ مردی که با شعر و شعورش، واژه واه شور و شیدایی شد در خرمن ادبیات متعهد و انقلاب ما.
او که در طول حیات پربرکتش با همه توان ادبی، خرد خلاق و قدرت شاعرانگیاش در خدمت آرمانهای اسلامی و هیت دینی و ارزشهای بومی ایستاد و تعدادی از زیباترین و ماندگارترین اشعار را در این حوزهها برای ما و آیندگان به یادگار گذاشت.
سرویس اندیشه خبرگزاری رسا فقدان این شخصیت برجسته و شاعر پیشکسوت و انقلابی را به همه عاشقان شعر و ادب فارسی و ارادتمندان عرصه شور و شعور انقلابی تسلیت و تعزیت عرض نموده و برای آن مرد نازنین و خالق «شعر» ؛ این زیباترین عصاره وجود انسان که الهامی آسمانی در این حیات زمینی است، رحمت واسعه الهی، آرامش ابدی و میهمانی بر سفره اهل بیت(ع) را آرزومند است.
در پایان، چند شعر از یادگارهای ماندگار زنده یاد استاد مشفق کاشانی تقدیم به خوانندگان عزیز:
دانی که نو بهار جوانی چهسان گذشت؟
زود آنچنان گذشت، که تیر از کمان گذشت
نیمی به راه عشق و جوانی تمام شد
نیم دگر به غفلت و خواب گران شد
صد آفرین به همت مرغی شکسته بال
کز خویشتن شد و، از آشیان گذشت
افسردهای که تازه گلی را ز دست داد
داند چهها به بلبل بی خانمان گذشت
بنگر به شمع عشق، که در اشک و آه او
پروانه بال و پر زد و آتش به جان گذشت
بشنو درای قافله سالار زندگی
گوید به خواب بودی واین کاروان گذشت
ظالم اگر به تیغ ستم، خون خلق ریخت
از خون بیگناه، مگر می توان گذشت؟
مشفق بهار زندگیت گر صفا نداشت
شکر خدا که همره باد خزان گذشت
***
خزان عمر مرا نوبهار باید و نیست
بهار عاطفه را برگ و بار باید و نیست
به جز دو دیده ی اختر فشان که من دارم
نشان ز اختر شب زنده دار باید و نیست
غزاله های غزل در کمند بی هنری است
دلی به داغ غزل داغدار باید و نیست
چراغ صاعقه ، فانوس آفتاب شکست
شهاب بارقه در شام تار باید و نیست
نفیر زاغ و زغن ، در چمن نباید و هست
صفیر مرغ غزل خوان ، هزار باید و نیست
کبوتران سحر را نشان چه می جویی؟
که روزنی به شب انتظار باید و نیست
مرا به غربت آیینه ها چه می خوانی؟
که دل چو آینه بی غبار باید و نیست
به روزگار ، که عمرم تباه گشت و هنوز
فراغ خاطری از روزگار باید و نیست
***
عنان گریه سر داده است با من بانگ رود اینجا
مرا بگذار ای دل فارغ از بود و نبود اینجا
تب و تابی است در این شط بیآرام و میسوزد
تنور سینهاش در شعله شبرنگ دود اینجا
مگر آن پیر چنگی قصههای غربت او را
فرا چنگ آورد،با آزمون هر سرود اینجا
در این سیر و سفر در خویش میگرید که میبیند
ز باد فتنه روی لاله و لادن کبود اینجا
دل ما بستر رود است و زخم از تیشه خارا
روان در ناکجا اما گسسته تار و پود اینجا
«شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل»
سبکباران ساحل را قرار از دل ربود اینجا
من از خون سخن رود غزل را کردهام رنگین
که با هر جوششی سرچشمهای روشن گشود اینجا
رهایم کن،رها ای دل،که با این ابر دلتنگی
غبار آلوده شد آیینه گفت و شنود اینجا
/830/704/م