۰۱ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۰:۳۶
کد خبر: ۲۴۱۹۹۴
سبک زندگی اسلامی در سایه سار تربیت معقول (بخش دوم)

بالندگی فکری و عملی کودک در محیط زندگی امروز

خبرگزاری رسا – با حریت و آزادی کودک، «نمی‌شود» و «نمی‌توانم»‌ها، با «چگونه می‌شود» و «چطور می‌توانم» جا عوض می‌کند و همین سؤال، زمینه‌ای برای فکر و مقدمه‌ای برای تجربه آموزی و عبرت‌گیری کودک فراهم می‌سازد، در حالی که او دروازه‌های ذهنش را باز گذاشته، اما از هجوم تلقین‌ها و وسوسه‌ها در امان است.
تربيت کودک

 

به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا موضوع تربیت خاصه تربیت کودک در مراحل مختلف تولد و رشد، از جمله مهم‌ترین، حساس‌ترین و خطیرترین مقولات زندگی بشر امروز است. خاصه در دورانی که سیطره رسانه‌های دیداری و شنیداری مختلف، کار را تا حدود زیادی از دست و عهده رکن رکین جامعه یعنی خانواده خارج کرده و به محیطهای بیرونی و رسانه‌ها واگذار نموده است!

 

اما برخلاف تصور و روش رایج و پذیرفته شده در جوامع امروزی، امر تربیت ابدا موضوعی باری به هر جهت و برعهده مدرسه و تلویزیون نیست! از سوی دیگر تربیت اصیل، منتظر موقعیت مطلوب و محیط مناسب نمی‌نشیند، بلکه برای هر موقعیت برنامه‌ای دارد و در هر محیطی، روش و برخورد مناسبی را در نظر می‌گیرد و از بلبشوی بیرونی و درونی انسان و از آشفتگی روانی و اجتماعی او نمی‌هراسد.

 

از انواع تربیت روانی تا روشهای تربیتی مبتنی بر آموزه‌های دینی

 

در بخش پیشین این مقاله، ابتدا موضوع تربیت را با توجه به این نکات و با دقت در مبانی اعتقادی و آموزه‌های قرآنی مورد بررسی و آموزش قرار داده ایم و بعد به انواع و اقسام محیط‌های تربیتی اشاره نمودیم.

 

 

سه توصیف بسته، متضاد و متحرک را برای سه نوع محیط تربیتی برشمردیم و ویژگی‌های دو محیط اول را یادآور شدیم و نیز تبعاتی که حضور و رشد و نمو در هریک از این محیط‌ها برای انسان به همراه خواهد داشت.

 

اینک و در بخش دوم این مقاله ضمن اشاره‌ای به محیط سوم – محیط تربیتی متحرک- وارد موضوع روشهای تربیتی می‌شویم و آن را از منظر تربیت اسلامی و آموزه‌های روان‌شناسی دینی مورد ارزیابی قرار می‌دهیم.

 

 

محیط متحرک؛ راهی برای رهایی و رستگاری

 

هنگامی که جامعه «تضادها»یش را حل کرده و به «حرکت» پیوند داد، آن وقت امنیت اجتماعی و تسلط روانی، کار تربیت را ساده‌تر خواهد کرد. فکر مسلط و مذهب مسلط که در عمل تجربه شده و از درگیری‌ها سرفزار بیرون آمده، پذیرفته می‌شود و در این روحیه‌های آماده و تشنه که از درگیری‌ها فرسوده و خسته شده‌اند، قرار می‌گیرد و راه را ادامه درست و اصولی و اصیل «حرکت» باز می‌کند.

 

مگر آن که در عمل دوباره نارسایی‌ها احساس شود و شکست مکتب سابق نمودار گردد و یا این‌که تبلیغات و وسوسه‌ها با دروغ‌های راست و راست‌های دروغ و ترکیب‌های حق و باطل، این شکست و نارسایی را تبلیغ کنند و در روحیه کودک و نوجوان بذر بی اعتنایی و بی‌تفاوتی و سخن از مطرب و می‌ گو و راز دهر کمتر جو و... را سبز کنند و او را به همراهی غریزه‌های مشتاق و لذت‌های غافل و غفلت‌های لذیذ، به بستر نرم و خوشی‌های کاذب تشویق نمایند و همراه این لذت‌های مخدر، آنچه را که می‌خواهند به او تزریق کنند و آنچه را که نمی‌خواهند در او بسوزانند.

 

 

 

روش‌های تربیتی؛ مدلهایی از رشد و نمو انسانی در بستری اندیشه آسمانی - زمینی

 

این‌ها محیط‌های گوناگون بودند که کودک بر محور ویژگی‌های آنها رشد می‌کند و ما به تفکیک به آنها پرداختیم. هر کدام هم نیازمند روشی و برخوردی مناسب بودند؛ در محیط بسته می‌توانستی فکرها و ارزش‌ها و یا خصلت‌های مطلوب را در ضمن داستان‌ها و اشاره‌ها و یا همراه تحمیل‌ها و تدبیرها و تشویق‌ها به طور مستقیم و غیر مستقیم به بچه‌ها بگویی، ولی در محیط‌های باز چه می‌کنی و چه می‌گویی؟

 

ما امروزه در فضا و ابعاد و زمینه‌ای زندگی می‌کنیم که فکرهای گوناگون در کمین بچه‌هاست؛ آنچه از مکتب به آن‌ها تحمیل کنیم و یا حتی تفهیم کنیم، بار او را سنگین‌تر می‌کند، او نمی‌تواند حسن را آن طور که ما می‌فهمیم بفهمد، او ارزش‌ها را در آن سطحی که ما احساس می‌کنیم نمی‌تواند احساس کند و در آن سطحی که احساس می‌کند، نمی‌تواند جلوگیر شبهه‌ها و بحران‌های پس از بلوغش باشد.

 

 

بابا ول کن، ما این‌ها را شنیده‌ایم، از گهواره تا گور به گوشمان خوانده‌اند و...!

 

حتی در آن هنگام هم که به بلوغ رسیده، دنبال یادگیری نمی‌رود که این حالت خطرناک در او سبز شده؛ بابا ول کن، ما این‌ها را شنیده‌ایم، از گهواره تا گور به گوشمان خوانده‌اند و... این است که دنبال تعلم و آموزش نمی‌رود و آنچه که باید، نمی‌آموزد؛ این تفهیم‌ها و تحمیل‌های زودرس ریشه کنجکاوی و طلب را در کودک خشک می‌کند و دروازه‌های ذهن او را درست در هنگام ولادت بر روی تو می‌بندد.

 

در این محیط‌های باز چه باید کرد؟ در محیط‌های بسته و متحرک کارسازتر و آسان‌تر است و فقط باید حساب عصیان‌های انسانی و شورش‌های اصیل کودک را داشت و با روش مستقیم و غیر مستقیم با تفهیم و یا تحمیل و یا تدبیر و یا تشویق و تهدید، خصلت‌ها و یا ارزش‌ها را به او عرضه کرد.

 

 

عبور از گردنه تربیت کودک با استعانت از محیط، روش و ابزار درست

 

ولی در محیط‌های باز باید دنبال روش و وسایل بهتری بود که این روش‌ها و این وسیله‌ها و این طرح خصلت‌های خوب و یا ارزش‌های والا، در تجربه شکست خورده و گردنه‌ها و عقبه‌های تربیتی نمانده است.

 

و در این محیط به جای خصلت‌های راستگویی، تعاون، فداکاری و استقامت، صبر، شجاعت و ... به جای ارزش‌های انسانی اجتماعی چه خصلت و یا ارزشی قابل پیگیری و سزاوار بازسازی است؟ اگر ما بتوانیم به جای این خصلت‌ها و ارزش‌ها، شخصیت و حریت و تفکر را در کودک پایه بگذاریم، کار بزرگی کرده‌ایم؛ شخصیتی که کودک را در برابر هجوم‌ها، مسلط کند و به دیگران اجازه ندهد که به جای او تصمیم بگیرند و با دستور و یا نصیحت و دلسوزی بر او تحمیل کنند و حریتی که مهاجم را حتی اگر در عادت‌های کودک رخنه کرده و در ناخود آگاهی او نفوذ کرده باشد از خود به در کند.

 

 

بیرون بریز؛ تحمیل را نپذیر و خزان افسردگی را به بهار نشاط مبدل کن!

 

آری؛ باید شخصیتی که کودک را در برابر هجوم‌ها، مسلط کند و به دیگران اجازه ندهد که به جای او تصمیم بگیرند و با دستور و یا نصیحت و دلسوزی بر او تحمیل کنند و حریتی که مهاجم را حتی اگر در عادت‌های کودک رخنه کرده و در ناخود آگاهی او نفوذ کرده باشد از خود به در کند و بیرون بریزد و این بار تحمیل را بیندازد و این برگ‌های زرد را بگذارد تا در او دوباره جوانه‌ها و شکوفه‌ها سبز شوند و تفکری بیابد که بتواند لباس تازه‌ای برای او دست و پا کند و اندام عریان او را بپوشاند.

 

این شخصیت و حریت و تفکر می‌تواند کودک را در محیط‌های باز، مسلح کنند و مهاجم‌های کهنه کار را در بن‌بست بگذارد؛ با شخصیت یافتن کودک، این توقع که دیگران چه کرده‌اند، با این محاکمه که من چه کرده‌ام جا عوض می‌کند و کودک به دست خود نگاه می‌کند و منتظر کارهای بزرگی است که می‌تواند از او صادر شود و این است که به جای نفرت و بدبینی و حساب رسی دیگران، به باغ دست‌های خودش نگاه می‌کند و از همت خود، سودی می‌طلبد که او فرزند همت خویش است.

 

 

چگونه «نمی‌شود» و «نمی‌توانم»‌ها، با «می‌شود» و «می‌توانم» جا عوض می‌کنند؟!

 

با حریت و آزادی کودک، «نمی‌شود» و «نمی‌توانم»‌ها، با «چگونه می‌شود» و «چطور می‌توانم» جا عوض می‌کنند و همین سؤال زمینه‌ای برای فکر و مقدمه‌ای برای تجربه آموزی و عبرت‌گیری کودک فراهم می‌سازد، در حالی که او دروازه‌های ذهنش را باز گذاشته، از هجوم تلقین‌ها و وسوسه‌ها در امان است.

 

در حالی که آمادگی برای تجربه کردن و عبرت و برداشتن و فکر کردن دارد و مشکل را می‌شناسد، در زیر فشار مشکلات و بحران‌های متضاد، کمر خم نمی‌کند و از پای نمی‌افتد که کار و انتخاب او فشار مشکل را به صورت مناسب تبدیل کرده و انرژی مزاحم را رهبری نموده است.

 

 

به جای شعارهای سرد و یا تلقین‌های پنهان، احساس برخورد با مشکل و حل مشکل را به کودک بیاموزیم

 

ما اگر در ادبیات داستانی و نمایشی بتوانیم به جای شعارهای سرد و یا تلقین‌های پنهان، این احساس برخورد با مشکل و حل مشکل را به کودک و نوجوان بیاموزیم و توقع ما از دیگران هم بیش از دستمایه‌ای که دارند نباشد، کار نو و ارزنده‌ای را آغاز کرده‌ایم.

 

وگرنه با این انگاره‌ها و پندارهای ذهنی دور از کحیط واقعی به مثابه ماهی‌های سیاه و سرخ و زرد در تنگ کوچ حیات امروزین، کوچک و بزرگ که در نهایت یک خصلت را فریاد می‌کنند و یک راه‌حل را تبلیغ و آن راه تکراری و دمده تربیت غیراصولی و بدوی و البته با ظاهری مدرن و افسرده و سرد است، بدون آن که کودک مشکلش را تجربه کرده باشد و برای حلش کوشیده باشد و از تجربه و عبرت و تفکر و تعقل خودش مایه گذاشته باشد به جایی نمی‌رسیدیم و به دریایی راه نمی‌بریم و از دریا به آسمان دست پیدا نمی‌کنیم.

 

 

نفوذ ادبیات سوسیالیستی به محیط باز و متحرک! چرا؟

 

طرح چنین ادبیاتی مناسب با محیط بسته سوسیالیستی است و در جامعه باز و یا متحرک نقش مفیدی نخواهد داشت، ولی متأسفانه مسؤولین، خانه و خانواده و دیگر محیط‌های اجتماعی که در تربیت کودک و ادبیات کودک موثرند، نه خود با مشکل برخورد کرده‌اند و نه به تسلط در راه‌حل‌ها فکر کرده‌اند و نه راه حل مناسب را می‌شناسند و نه غرور مقدسشان اجازه می‌دهد که به جایی دیگر سرکشی کنند و از فکری کمک بگیرند؛ این‌ها بدون در دست داشتن ،به نقد ادبیاتی می‌پردازند که در نهایت، پیغامبر خصلت‌های خوب راستگویی، تعاون و فداکاری و مبارزه است و اگر پیام‌رسان مغرضی نباشد، مفید هم نیست.

 

آخر کودک چگونه و در چه زمینه‌ای و کجا به این راستگویی و فداکاری و تعاون و مبارزه روی بیاورد و در زندگی خودش این‌ها را تجربه نماید؟ این ادبیات به تناقص ذهن و زندگی کودک، کمک می‌کند و کودک را در بحرانی می‌گذارد که هنوز راه و رسم برخورد با آن را نیاموخته است.

 

 

از انتخاب‌های محدود و مبتلا تا رستگاری در پهنه آزادی و درک مسلط

 

و این درد نه فقط ادبیات کودک که گرفتاری هنر و نقد هنر ماست؛ که بچه‌های خوب ما وقتی می‌خواستند کاری بکنند، هر کدام به گوشه‌ای از کارهای آمریکای لاتین و آفریقا و اسپانیا و چین و ژاپن و کره و هند و... گره خوردند و به متقضای روشنفکری اسلامی و یا اسلام قاطعشان، به انتخابی محدود و مبتلا دست زدند و بدون داشتن تئوری جدیدی از هنر و رشد و ابعاد آن و بدون درکی مسلط و یا طنزی حاکم و یا دردی گنگ، سرخویش گذاشتند و دنباله کار خویش گرفتند و بر همه خندیدند که هنر را نمی‌شناسند و هنر شناس را ارج نمی‌نهند!

 

ادامه دارد...

 

حسن حامدی

 

/830/701/م

ارسال نظرات