انقلاب اسلامی بعد از چند قرن سکولاریسم از ولایت خداوند سخن گفت
کسانی که اراده میکنند جهان را تغییر دهند، نخست جهان را تفسیر میکنند؛ آن هم به نحوی که هر گونه بخواهند قابل تفسیر باشد؛ رسانهها و فرهنگ غرب، جهان را به گونهای تفسیر میکنند که غربی شدن و در خدمت غرب درآمدن، سرنوشت محتوم همه بشریت از جمله مسلمانان باشد.
آنها میگویند تاریخ فقط درباره تمدن غرب قضاوت درستی داشته و خواهد داشت؛ اما همه میدانیم که تاریخ را برندگان مینویسند که اگر بازندگان و کسانی که حقشان پایمال شده است تاریخ را نوشته بودند، جور دیگری مینوشتند.
و مسأله اصلی این است که در این وضعیت ما مسلمانان که هستیم و کجا خواهیم بود؟
اگر پیامبراکرم(ص) برای همه بشریت آمده است و خداوند وعده داد «العزة لله و لرسوله و للمؤمنین» معنی آن این است که حق با مسلمانان است؛ اما مسلمانان باید به درک و اعتقادشان اطمینان کنند؛ شک نداشته باشند و گرنه امتی که به قدرت و حقانیت خودش شک دارد، مستحق عزت نیست و نظام سلطه و زیادهگوییهای آنان را تحت عناوین مختلف، ارتباط، نظام جهانی، پیشرفت و توسعه میپذیرد.
و اگر امروز اسلام به نحو «کافة للناس» برای همه مردم عرضه نمیشود و برخی از مسلمانان در جهان، مجموعههایی متفرق و ذلیل هستند و تحت سلطه قرار دارند، به دو دلیل است که پیامبراکرم(ص) درباره آنها فرمودند: «صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِی إِذَا صَلَحَا صَلَحَتْ أُمَّتِی وَ إِذَا فَسَدَا فَسَدَتْ أُمَّتِی قِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ مَنْ هُمَا قَالَ: الْفُقَهَاءُ وَ الامَرَاءُ؛ دو گروه در امتم هستند که اگر صالح باشند، امت نیز صالح خواهند شد. اما اگر فاسد باشند، امت را نیز فاسد خواهند کرد؛ علما بهویژه فقها و حاکمان که منشأ صلاح یا فسادند.
گفتمان اسلام گرایی در انقلاب اسلامی عملا به نفی اروپامحوری یا غرب محوری انجامیده است؛ چنان که بابی سعید، نویسنده کتاب «هراس بنیادین» به امام خمینی(ره) و طرح حکومت اسلامی با رهبری ولایت فقیه اشاره میکند که اسلامگرایی را به عنوان یک الگو مطرح کرده است.
بابی سعید میگوید «اسلامگرایی تا حد زیادی در راستای تخریب منطق اروپامداری به پا خواسته است؛ استدلال من این بوده است که ظهور اسلامگرایی تنها در فضایی قابل فهم است که در آن، غرب مرکززدا شده باشد.»(بابی سعید، ص 149) لازم به ذکر است، مراد وی از اروپامحوری، نگرش منطقهای جغرافیایی نبوده، بلکه یک گفتمان فکری است.
خصوصیت این انقلاب عظیم اسلامی که شما ملت ایران راه انداختید، این بود که به فضل الهی آن بهار تا امروز خزان نداشته؛ این ایستادگی، این ثبات، این تداوم، این پایبندی به ارزشها و اصولی که انقلاب برای این مردم آورد، همان چیزی است که امیدها را در دلهای ناظران در سرتاسر دنیائی که میبینند و نگاه میکنند، پایدار میکند. این اتفاق در انقلاب ما افتاده است.(30/3/90، بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعی از شاعران و ذاکران اهل بیت)
انقلاب اسلامی ایران تداوم و نقطه عطفی در حرکت احیای اسلامی معاصر است؛ دو تحول اساسی در چند دهه اخیر سبب شده است که چشمانداز احیای هویت اسلامی از زمینههای مساعدتری برخوردار باشد. ظهور نگرشهای پسامدرن در درون غرب و نیز پیدایش جهانی شدن دو عاملی هستند که هر دو به تضعیف تدریجی سیطره مدرنیسم غربی میانجامد؛ به نظر میرسد شرایط جدید، فرصتهای بیشتری را برای حرکت اسلامگرایی معاصر فراهم میسازد.(جهانی شدن و اسلام سیاسی در ایران، غلامرضا بهروزلک، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی)
انقلاب اسلام با جهانی شدن به مثابه گسترش ارتباطات، تکنولوژی و عقلانیت ابزاری مشکلی ندارد؛ چون که این پدیدهها دو وجهی هستند و اولا و بالذات خطری برای اسلام ندارند؛ گر چه امروزه بالعرض حامل خطراتی برای جهان اسلام شدهاند و این به خاطر ضعف جهان اسلام در عرصه علم و تکنولوژی است که بیشتر مصرف کننده هستند نه تولیدکننده.
و گرنه تا آنجا که به اسلام مربوط میشود، هر چقدر راه برای ارتباطات و گفتوگوی مستدل و مستمر با جهان بشری باز شود، بیشتر به نفع جهان اسلام است و هر چه مواضع فکری ادیان و فرهنگها شفافتر شود، به ضرر بلوکها، فرهنگها و تمدنهایی است که صرفاً به دنبال سیطره بر بشریت هستند و حقیقت و فضیلتی برای بیان کردن ندارند.
اما امروزه تفسیری که از جهانی سازی بیان میشود، معادل با سلطه سیاسی و فرهنگی غرب و سلطه کمپانیهای چند ملیتی سرمایهداری غرب بر کل جهان اسلام است.
انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک گفتمان، توانست با تمسک به هویت اسلامی و احیای آن در میان رقبا و جریانهای مختلف معارض با رژیم پهلوی برتری یافته و پیروز شود.
هویت اسلامی امری نهادینه شده در وجود مسلمانان بوده است که به رغم تفوق جریانات غربگرا در جهان اسلام، مردم مسلمان با تمسک به هویت اسلامی و احیای آن با رد هویتهای تحمیلی جدید، با بازگشت به هویت اسلامی انقلاب اسلامی را آفریدند. از سوی دیگر انقلاب اسلامی خود به احیای هویت اسلامی در جهان اسلام کمک نموده است.
اسکات توماس از اندیشمندان غربی در این زمینه میگوید: «بازگشت جهانی به اندیشههای دینی و جنبشهای اجتماعی یکی از غیر منتظرهترین رویدادهای پایان قرن بیستم است؛ آنچه باعث می شود این خیزش بعد جهانی یابد، آن است که این پدیده در برهه ای خاص از زمان(اواخر دهه هفتاد) در میان فرهنگ های گوناگون و درون نظام هائی با سطوح متفاوت از توسعه اقتصادی شکل گرفته است. غیر منتظره بودن چنین تحولی از آن رو است که این پدیده، آرا و اندیشه های پذیرفته شده درباره توسعه سیاسی، نوسازی و سکولاریسم را با چالش جدی روبرو کرده است.»(جف هیسن، دین جهانی شدن و فرهنگ سیاسی در جهان سوم، ترجمه داود کیانی، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی-چاپ اول -1381-ص 63)
پروفسور ساشادینا از اساتید دانشگاه ویرجینیا امریکا می گوید: «بعد از انقلاب اسلامی، تحولی عظیم در ارزیابی دین در امریکا به وجود آمده است؛ به طوری که امروز دین در همه محافل علمی، فرهنگی و سیاسی مورد بحث است.» وی می گوید: «در بیست سال گذشته، اسلام شناسی در امریکا فقط در بعضی از دانشگاه های بزرگ تدریس می شد؛ ولی در حال حاضر تمام دانشگاه های کوچک و بزرگ، درس اسلام شناسی دارند و این نشان دهنده تاثیر انقلاب اسلامی ایران است.»(روزنامه جمهوری اسلامی، 13/3/76)
انقلاب اسلامی ایران، همچنان که با رد نظریه «توجیه وسیله توسط هدف» در صحنه سیاست، پایبندی خویش را نسبت به ارزشهای معنوی و اخلاقی نشان داده است؛ در عرصه علمی دنیا نیز می تواند با ترویج علم دینی، نسبت به تصحیح انحرافات و جهت گیریهای غلط علم در دنیا کمک نماید.
جیمز مک کلنون استاد جامعه شناسی دانشگاه ملی الیزابت امریکا و نویسنده کتاب «علم منحرف شده» با اشاره به شکافی که اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم میان علم و دین به وجود آمد می گوید: «دانشمندان ایرانی به واسطه دیندار بودن خود می توانند شکاف میان علم و دین را از بین ببرند.»(روزنامه رسالت، 24/2/1385)
«تدا اسکاچ پل» استاد دانشگاه کمبریج و از نظریه پردازان مطرح انقلاب در محافل علمی در غرب بود که کتابش تحت عنوان «دولتها و انقلابهای اجتماعی» در سال 1979میلادی و همزمان با انقلاب اسلامی ایران به چاپ رسید.
پدیده انقلاب اسلامی در ایران باعث شد تا «اسکاچ پل» در نظریه خود تجدید نظر نماید و در سال 1982 میلادی در مقاله ای با عنوان «دولت تحصیلدار و اسلام شیعه» نوشت «این انقلاب قابل توجه، مرا وادار میسازد تا به درک خود در قبال نقش بالقوه و محتمل سیستم های عقاید و ادراک های فرهنگی، در شکل بخشیدن به کنش های سیاسی عمق و وسعت بیشتر ببخشم.»(انقلاب اسلامی ایران و نظریه اسکاچپل، مهدی طاهری شلمزاری)
چنان که برخی نظریهپردازان غربی نیز با انقلاب اسلامی به عواملی نظیر رهبری، ایدیولوژی و هویت، توجه و تاکید دارند.
جان فوران، مشهورترین نظریه پرداز نسل چهارم انقلاب نیز معتقد است «انقلاب اسلامی اعتبار نظریات پیشین را در خصوص انقلاب و به ویژه نظریات ساختاری زیر سوال برده است.»(انقلاب اسلامی ایران، جمعی از نویسندگان، نشر معارف، 1384، چاپ چهارم، ص205-208)
در سالهای اخیر رشته علم و دین در تعداد زیادی از دانشگاههای امریکا و اروپا عرضه شده و طبق برآورد مجله «new science» پررشدترین رشته علمی بوده است.(مهدی گلشنی، از علم سکولار تا علم دینی،ص 59و60)
آنتونی گیدنز جامعه شناس مشهور انگلیسی، در فصلی از کتاب خود با عنوان «پدیده نوزایی دینی» می نویسد: «در گذشته سه غول فکری جامعه شناسی یعنی مارکس، دورکیم و ماکس وبر با کم و بیش اختلافاتی فرایند عمومی جهانی را به سمت سکولاریزاسیون و به حاشیه رفتن دین می دیدند؛ ولی از آغاز دهه هشتاد و با انقلاب اسلامی ایران، شاهد تحقق عکس این قضیه هستیم؛ یعنی فرایند عمومی جهان، روند معکوسی را آغاز و به سمت دینی شدن پیش می رود.»(آنتونی گیدنز، جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، نشر نی1374-ص 75)
میخائیل گورباچف، رهبر شوروی کمونیستی درباره انقلاب اسلامی و شخصیت امام خمینی(ره) میگوید: «امام خمینی(ره) فراتر از زمان میاندیشید و در بعد مکان نمیگنجید؛ او توانست اثر بزرگی در تاریخ جهان برجای بگذارد.»
هنری کسینجر، استراتژیست و مشاور یهودی الأصل رئیس جمهور سابق آمریکا گفت: «آیتالله خمینی، غرب را با بحران جدی برنامه ریزی مواجه کرد، تصمیمات او آنچنان رعدآسا بود که مجال هر نوع تفکر و برنامه ریزی را از سیاستمداران و نظریه پردازان سیاسی میگرفت؛ هیچ کس نمیتوانست تصمیمات او را از پیش حدس بزند. او با معیارهای دیگری، غیر از معیارهای شناخته شده در دنیا، سخن میگفت و عمل میکرد؛ گویی از جایی دیگر الهام میگرفت. دشمنی آیت الله خمینی(ره) با غرب، برگرفته از تعالیم الهی او بود؛ او در دشمنی خود نیز خلوص نیت داشت.»
آلوین تافلر، یکی از استراتژیستهای برجسته آمریکایی بعد از فتوای سلمان رشدی میگوید: این فتوا بالاتر از یک اتفاق سیاسی یا تاریخی است؛ غرب در این سیصد سال به همه مسلمانان ثابت کرده بود که میدان و قواعد بازی را غرب تعیین میکرد و مهم نبود موافق یا مخالف یا در کدام تیم بازی کنید، مهم این بود که در زمین غرب با قواعد تعیین شده بازی کنید؛ اما انقلاب اسلامی بر ایدئولوژی غرب علامت سؤال گذاشت و امام خمینی(ره) زمین و قواعد جدیدی را در فرهنگ و سیاست جهان مطرح کرد.
محمد حسنین هیکل نویسنده مصری در کتاب «مدافع آیت الله» میگوید: «امام خمینی(ره) همچون گلوله ای بود که از صدر اسلام شلیک شده بود و بر قلب قرن بیستم نشسته بود. گویی شخصیتی از شخصیت های آزمون بزرگ صدر اسلام(فتنة الکبری) با معجزه ای به دنیا بازگشته تا پس از پیروزی امویان و به خون غلتیدن شهیدان اهل بیت علیهم السلام سپاه علی را رهبری کند.(ایران روایتی که ناگفته ماند، محمد حسنین هیکل، مترجم؛ حمید احمدی، ناشر؛الهام)
شهید آوینی در مقاله «آغازی بر یک پایان» مینویسد: «امام خمینی(ره) پیامبر تازه ای نبود؛ اما او از یادآوران بود؛ از مخاطبان(انت مُذَکّر) که عهد فطری مردمان با خداوند را به آنان یاد آوری کرد و پس چند قرن که از هبوط بشر در مصداق جمع کلی می گذشت، چون اسلاف خویش ابراهیم و اسماعیل و محمد(ص) عصر دیگری از دینداری را آغاز کرد. این عصر تازه را باید عصر امام خمینی(ره) نام نهاد.(مجموعه مقالات شهید آوینی)
امام خمینی(ره) گفتمان و ادبیات سلطه آمیز غرب را زیر سؤال برد و آگاهی را در تودههای مسلمان به وجود آورد تا دوباره جهان اسلام، عزت از دست رفتهاش را به دست آورد.
انقلاب اسلامی به جای ولایت بشر چه ولایت فردی؛ توتالیتاریسم و استبداد و چه ولایت جمعی و حزبی که دموکراسی از نوع غربی و لائیک است بعد از چند قرن از ولایت خداوند سخن گفت.
در برابر مفهوم توسعه اقتصاد سرمایهداری چه سرمایهداری فردی و چه سرمایهداری دولتی و شناختن فاصلههای طبقاتی و اقتصادی از کلمات مستضعف و مستکبر استفاده کرد.
مفهوم وحدت جهان اسلام و تجدید هویت آن را در مقابل تقسیم قدرت بینالملل بر اساس منافع قدرتها مطرح کرد.
به جای مطرح کردن نظریه اصالت سود و اصالت لذت چه از نوع فردی و لیبرال و چه از نوع جمعی و سوسیالیستی، مفاهیم زهد، تقوا، ایثار و عدالت را مطرح کرد.
در مقابل ایده پلورالیسم، شکاکیت و نسبیت گرایی او ایده نبرد حق و باطل را مطرح کرد و با پذیرش مردم سالاری به مفهوم حقوق شهروندی برابر میان عالم و جاهل را تأیید کرد اما دموکراسی غربی به معنای برابری حق مهندسی جامعه میان عالم و جاهل را رد کرد چون که اهانت به علم، اخلاق، شریعت و عدالت است و دموکراسی روشی را در خدمت ارزشها و احکام اسلام قرار داد.
امام خمینی(ره) استبداد و دموکراسی لائیک را رد کرد؛ اما رعایت حقوق مردم را زیر سایه شریعت تأیید کرد و این رد دموکراسی غربی و توتالیتریسم غربی بود که از حیث نظر هر دو لائیک و سکولار بودند و عملاً با لیبرالسیم و سرمایهداری یا سوسیالیسم گره خورده بودند.(برگرفته از سخنان استاد رحیم پور ازغدی)
جهانی را که امام خمینی(ره) توصیف و توصیه کرد با جهانی که غرب توصیف و توصیه میکند، تفاوت جوهری دارد و ما در لحظه انتخاب هستیم.
/908/702/ر
مجتبی عباسی
منابع
1. خصال شیخ صدوق
2. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعی از شاعران و ذاکران اهل بیت(ع)
3. بابی سعید، هراس بنیادین
4. جهانی شدن و اسلام سیاسی در ایران، غلامرضا بهروزلک
5. جف هیسن، دین جهانی شدن و فرهنگ سیاسی در جهان سوم
6. انقلاب اسلامی ایران و نظریه اسکاچپل، مهدی طاهری شلمزاری
7. انقلاب اسلامی ایران، جمعی از نویسندگان، نشر معارف
8. مهدی گلشنی، از علم سکولار تا علم دینی
9. آنتونی گیدنز، جامعه شناسی
10. مدافع آیت الله، محمد حسنین هیکل
11. مجموعه مقالات شهید آوینی