تفکر فلسفی در عرصه تعلیم و تربیت
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، اصل حقیقت جویی و کنجکاوی از مهمترین ویژگیهای انسان بشمار میآید که در همان اوان حیات بصورت تلاش و کوشش برای شناخت و آگاهی از محیط پیرامون تجلی مینماید.
گرایش به درک و فهم حقیقت مبنای تحصیل علم و حکمت و فلسفه است: فیلسوف، نخست به حالت حیرت میافتد، سپس برای بیرون آمدن از این حیرت بدنبال کشف حقیقت میرود و به تحصیل فلسفه و حکمت میپردازد؛ گرایش به حقیقت هر چند با اختلاف مراتب شدت و ضعف، در همهی افراد بشر وجود دارد، حتی پیش از بلوغ فکری در کودک خردسال هم، گرایش به درک حقیقت یا طیف گسترده یی هست و بسبب همین انگیزه هم میباشد که چندان سؤال میکند که گاهی از کثرت سؤال اطرافیان را به ستوه میآورد.
کنجکاوی دربارهی مسائل پیچیده و دشوار و حل مجهولات خاص منجر به شناخت فلسفی، علمی، هنری و... خواهد شد.
در مواجهه با پدیدهها و رخدادهای عالم، پرسشهایی مطرح خواهد شد که سرانجام موجب صاحب خرد برای پاسخ به آنها شروع به اندیشیدن و فلسفیدن خواهد نمود. «گرایش فلسفی دیدی فکری است که در کوشش ذهنی شخص برای تحلیل و راه جویی دربارهی مسائل گوناگون زندگی که اغلب غیرتجربی هستند ظاهر میشود و او همواره میکوشد زندگی و جهان و روابط آنها را دریابد.» تفکر فلسفی با حیرت، شک و تردید و کنجکاوی آغاز میشود و با گسترش آگاهی ما نسبت به مسائل هستی گسترش مییابد.
ضرورت تربیت
تربیت در حیات بشری نقش بسزایی ایفا میکند، همهی سامان و نابسامانها، صلاح و فساد، سعادت و شقاوت جامعهی انسانی به نوع تربیت باز میگردد. تربیت بستری است که آدمی در آن رشد و نمو مییابد و هر کسی بنحوی از آن برخوردار است از بدو تولد انسان تربیت او آغاز میشود؛ کلمهی تربیت در مورد انسان دارای کاربرد عمیقتر و وسیعتری است در مفهوم لغوی، بکار بردن کلمهی تربیت از پرورش عضلات بدن تا کمالات معنوی را شامل میشود.
تربیت شامل ایجاد یا فعلیت بخشیدن هر نوع کمالی در انسان میشود که مطلوبیت و ارزش داشته باشد، این کمال گاهی جنبهی شناختی دارد که به دانش، شناخت و آگاهی انسان مربوط میشود، گاهی نیز جنبهی کنشی یا حرکتی دارد که به رفتارها و اعمال عینی انسان که اغلب دارای مظاهر جسمانی هستند مربوط میشود و گاهی جنبهی گرایشی یا عاطفی دارد که با نگرش، اعتقاد، ایمان و علایق احساسات و تمایلات انسان مرتبط است.
از این رو، تربیت فرایندی واحد است که با تمام ابعاد وجودی انسان بصورت یک کل سرو کار دارد. «انسان بسبب تربیت درست متخلق به اخلاق ربانی میشود و سبب تربیت نادرست، از سیر بسوی حقیقت انسانی خود باز میماند و متخلق به اخلاق نفسانی میگردد.» تربیت مطلوب مبتنی بر شناخت، معرفت و تفکر صحیح میباشد؛ انسان موجودی مدنی الطبع است تمایل او به زندگی اجتماعی مولود میل به تکامل است و در زندگی اجتماعی بهتر میتواند نیروهای سرکش طبیعت را مهار کند و بر مشکلات فائق آید و هم از بعد حیات مادی و هم معنوی رو به تکامل و پیشرفت سیر کند. از طرف دیگر از لوازم زندگی اجتماعی تزاحم در منافع و تجاوز به حقوق دیگران است که همین امر موجب مختل شدن و از هم پاشیدن زندگی اجتماعی خواهد شد؛ بدین جهت برای بقا و سعادت اجتماعی توجه به امر تعلیم و تربیت ضروری مینماید.
زندگی و تربیت برای انسان دو مفهوم لازم و ملزوماند، انسان تا وقتی زنده است به تربیت نیاز دارد؛ برخورداری از زندگی اجتماعی سالم و سودمند بدون تربیت صحیح امکان نخواهد داشت، شخصیت انسان در خلاء و انزوا رشد نمیکند، بلکه ضمن تعامل با همنوعان خود رشد و تکامل پیدا میکند. انسان برای رسیدن به صلاح و رستگاری نیازمند تفکر روشمند فلسفی در عرصهی تربیت و راه و رسم زندگی است؛ تربیتی که قصد تغییر رفتار و یا ایجاد آن را در انسان دارد، مستلزم داشتن پیشتوانه ی فلسفی و تلفیق هنرمندانهی نظر با عمل است، عملی که بر مبنای نظر و اندیشه صورت نگیرد راه به جایی نمیبرد، از این رو تربیت نیازمند پشتوانهی فکری و معنوی یا بعبارت بهتر نیازمند بینش، اندیشه و تفکر است.
تربیت بمعنای اعم عبارت است از کمک به پیدایش تغییرات مطلوب در افراد، از اینرو کار تربیت به مراتب گسترده تر است از آنچه در تربیت رسمی صورت میپذیرد.
تربیت بعنوان نوعی فعالیت یا فرایند بصورت رسمی و غیررسمی انجام میگیرد. تربیت مدرسه یی را رسمی و خارج از مدرسه را آموزش و پرورش غیررسمی مینامند؛ میان این دو تربیت تعامل مداوم وجود دارد که طبعاً هماهنگی آنها با همدیگر به تربیت سودمند خواهد انجامید، و در غیر این صورت، فرد و جامعه با هم لطمه خواهند خورد.
تربیت هر فردی با تولد یا حتی پیش از آن شروع میشود و در سراسر زندگی ادامه مییابد:
مدرسه بخشی از تمامیت این تجربه را تشکیل میدهد. هر کودکی پیش از مدرسه دست کم دارای شش سال تجربهی زندگی در خانه، کوچه، محله، بازار، پارک و ... است، با والدین، آشنایان و بستگان دور و نزدیک معاشرت کرده، زبان مادری خود را یاد گرفته، عادات و رسوم و نگرشهای خانوادگی را اخذ کرده ... و در معرض تجربههای بی شماری قرار گرفته، بنابراین آموزش و پرورش تربیت با مدرسه شروع نمیشود.
رابطه فلسفه با تربیت
تعلیم و تربیت هم با دنیای اندیشهها و هم با دنیای فعالیتهای عملی سرو کار دارد، اما بیش از هر چیز به تفکر نیاز است؛ زیرا تفکر در این باره یک مربی را برای درک جریانهای فکری، فهم اندیشههای تربیتی و نیز چگونگی تعامل آنها با امور عملی یاری میدهد. دیدگاههای تربیتی همواره نقش مؤثری در ایجاد جهت گیریهای کلی برای تربیت داشته و دارند؛ کسانی که از نوع خاصی از اندیشههای تربیتی حمایت میکنند، ممکن است فاقد هرگونه کمال فلسفی یا دانشی دربارهی منشأ پیدایش چنین تفکراتی باشند، اما نباید از نظر دور داشت که اصول و ارزشهای موجود در نظریات تربیتی اغلب براساس توصیهی فلاسفه و اندیشمندان بوده است.
هرگونه تربیتی بیقین دارای مبنای فلسفی است، بدیهی است که چگونگی فلسفهی تربیتی هر معلم، چگونگی فعالیتهای تربیتی او را تعیین خواهد کرد. تربیت یک ملت از فلسفهی حاکم بر آن متأثر میشود تربیت راه زندگی را برای انسان روشن میکند، اما فلسفه شخص را به تفکر دربارهی اعمالش برمی انگیزد. «اندیشه انسان در مورد هستی و زندگی بیشتر از هر چیزی تحت تأثیر تربیتی است که در مورد او اعمال شده یا کسب کرده است.»
فلسفه و تربیت آن چنان رابطهی نزدیکی با هم دارند که جان دیوئی، فلسفه را نظریهی کلی تربیت مینامد.»
ارتباط فلسفه با تربیت را ممکن است به سه صورت فرض نمود:
فرض اول:تربیت در تدوین نظریهها، انتخاب موضوعات... خود از نظریههای فلسفی کمک میگیرد. در این صورت فلسفه و تربیت بعنوان رشته یی مستقل با هم ارتباط پیدا میکنند.
فرض دوم:روشهای فلسفی یا فعالیتهای فلسفی در برخورد با مسائل تربیتی ظاهر میگردد. تربیت بعنوان شاخه یی از معارف بشری است که میتواند یافتههای فلسفه یا اندیشههای یک فیلسوف بزرگ را بکار گیرد. در بحثهای علمی، معلم و شاگرد میتوانند از روشهای دیالکتیکی، استقرائی، قیاسی یا روش حل مسئله استفاده کنند. در صورت اول و دوم، رابطهی فلسفه با تربیت اعمال یا اجرای فلسفه در امور تربیتی است.
فرض سوم:فلسفه بعنوان تئوری و تعلیم و تربیت بعنوان عمل تلقی میشود. از طرف دیگر فلسفه از لحاظ نظری ما را با جهان و انسان آشنا میسازد؛ مطالعه آراء فلسفی دربارهی جهان و انسان تمایل و گرایش خاصی نیز در ما بوجود میآورد و تقویت این تمایل کار تعلیم و تربیت یا قسمت عملی فلسفه را تشکیل میدهد. جان دیوئی میگوید: اگر ما بخواهیم تعلیم و تربیت را بعنوان جریان تشکیل گرایشهای احساسی، عقلانی و عاطفی نسبت به طبیعت و همنوعان تلقی کنیم در این صورت ممکن است فلسفه را بصورت تئوری کلی یا اساس نظری تعلیم و تربیت تعریف نماییم.
ضرورت تربیت فلسفی
از آنجایی که زندگی آدمی مملو از مسائل و حوادث است و پیوسته درصدد حل و کشف چرایی و تبیین روابط بین آنهاست، او ناگزیر از اندیشیدن و تصمیم گیری است، همین خردورزی و فعل و انفعال طبعاً مبتنی بر بینش و دیدگاه خاصی است که از آن به فلسفه به معنای اعم «فلسفیدن» تعبیر میشود.
در مسائل تربیتی این امر بالطبع ضروریتر مینماید که مربی در جریان تربیت «آموزش و پرورش» به بررسی و تحلیل مسائل بپردازد و بکوشد راه حلهای مطلوب را کشف و ارائه نماید. مربی است که «باید به تحلیل مفهوم، تحلیل زبان با کلام و تحلیل فلسفی برنامههای درسی بپردازد و میزان ارتباط آنها را با هدفهای تربیتی روشن کند و با توجه به مقتضیات کنونی و آیندهی جامعه، آنها را ارزشیابی کند.» این امر نشئت گرفته از بینش و دیدگاه فلسفه تربیت او میباشد. برخورداری از تفکر فلسفی این امکان را میدهد که:
راه حلهای دیگر مسئلهی واحد را دریابیم، هر یک از راه حلها بخشی از چارچوب وسیعتر فکر تربیتی است که آن نیز بنوبه ی خود بخشی از سیستم فلسفی است، به این ترتیب هر راه حل بخشی از یک نقطه نظر است، هر نقطه نظر هم میزان متفاوت سنجش اعمال تربیتی فعلی است.
هیچ نظام تربیتی نمیتواند بدون فلسفه شکل بگیرد. «کسی نمیتواند نظام تربیتی و فرایند تحول آن و همچنین چگونگی شکل گیری سیاستها و اهداف آن را درست بفهمد، مگر آنکه به جریان اصلی تفکر یا فلسفهی حاکم بر جامعه و ریشههای اجتماعی آن پی ببرد.»
هر نظام تربیتی مستقیم و غیرمستقیم، مبتنی بر یک فلسفه و جهان بینی خاصی است که با شرایط اجتماعی و وضعیت فرهنگی جامعه یی که در آن شکل گرفته و رشد و گسترش یافته است هماهنگی دارد. اما چنین فلسفه یی همیشه مدون و اعلام شده نیست، بلکه نامدون و پنهان است که بر فرایند تربیتی کشورها حاکم است و نشانههای وجود آن را میتوان در سیاستها و هدفهای کلی اعلام شده جوامع رهگیری کرد.
فیلسوفان یا فلسفهها بخصوص در مورد مسائل اساسی زندگی انسان که ارتباط نزدیکی با مسائل تربیت دارند دو هدف عمده را تعقیب میکنند: یکی کشف و تجربه و تحلیل مسائل زندگی و در نتیجه مسائل تربیت و دیگری ارائه راه حلهای عملی برای آنها»؛ هرگاه اجتماع بشری از بینش و تفکر فلسفی برخوردار بوده جامعه از نظم، نشاط و پویایی بهره مند بوده است، اما زمانی که از این موهبت الهی محروم بوده نه علم، نه فرهنگ، نه سیاست و نه هیچ چیز دیگری نداشته است؛ افرادی که بر مبنای تفکر فلسفی تربیت مییابند، قادر خواهند بود چشم اندازهای تازه یی فراروی جامعه خویش بگشایند.
برای تبیین ضرورت تربیت فلسفی چنین میتوان گفت که: هر فردی در حیات روزمرهی خود اعمال و رفتارهایی را مرتکب میشود که این رفتارها با توجه به ویژگی مختار بودن انسان ناشی از اراده و تصمیمی است که میگیرد.
این تصمیمات اگر بر مبنای عقل و خرد باشد، زندگی و فعالیت هدفمند را شاهد خواهیم بود که از این طریق آرزوها، اهداف و چشم انداز جامعه در بستر مناسب رشد و توسعه قرار میگیرد و پاسخای مناسبی به سؤالاتی از قبیل: انسان چگونه موجودی است؟ چه باید بکنیم؟ چه میتوانیم انجام دهیم؟ چرا انجام میدهیم؟ حقیقت چیست؟ و ... ارائه میگردد.
انسانی که بر مبنای تربیت فلسفی رشد و نمو، مییابد از ویژگیهایی چون بصیر، نقاد، حقیقت جو، پرسشگر، شک دستوری، آزاد اندیش، شجاع، عدالت محور و ... برخوردار خواهد بود.
وقتی شخصی با تفکر و استدلال فلسفی تربیت شد، فردی بینا و هوشمند خواهد بود که پیش از ورود به هر کار آن را عاقلانه وارسی میکند و با تفکر و پرسش از خود و تحلیل آن بطور دقیق از نیک و بد و زشت و زیبا و مفید و مضر بودن آن باخبر میشود و نسنجیده و ماشین وار وارد آن نمیشود.
با یک نگاه میتوان آموزش تفکر فلسفی در تربیت آموزش و پرورش را دارای مزایا و فوایدی دانست از جمله: ایجاد اعتماد بنفس در فراگیران، علاقه به درس و معلم، اعتقاد به مفید بودن درسها و انگیزه برای درس خواندن، پرورش استعدادها و نیز بروز استعدادهای پنهان، درک و حفظ بهتر دروس و معلومات، قدرت راهیابی در برابر مشکلات و قدرت نقادی و پرورش خلاقیت، کشف کمبودهای معنوی فراگیر، بروز پرسشهای پنهان، عادت به تفکر، ایجاد مسئولیت پذیری و انعطاف پذیری در زندگی آینده، ارتقاء سطح قضاوت در فراگیران، بوجود آمدن خود تصحیح گری در دانش آموزان و بالابردن سطح توجه دانش آموزان به زمینههای تاریخی، زبانی و اجتماعی عقاید و آراء افراد در جامعه. »
برانگیختن فراگیران برای جستجوی معانی و ایجاد جایگاهی امن برای تأمل پیرامون مواردی که قبلاً هیچ گاه مورد تفکر قرار نگرفته است مثل:ایجاد روحیهی تلاش برای اکتشاف مجموعهی افکاری که منجر به استفهام و یا طرح مسائل و مشکلات واقعی میشود، ایجاد ارتباط فکری با دیگران، آموزش احترام به اندیشهی دیگران، ارزیابی افکار دیگران، تشویق دانش آموزان برای کشف و ساخت اندیشهی نو بجای اخذ افکار دیگران و انعکاس آن، ایجاد جرئت و جسارت برای درگیر شدن با سؤالات اساسی و تأکید بر اینکه به یک نکته میتوان از جهات مختلف نگریست.
تربیت فلسفی، حس کنجکاوی و میل به دانایی را در فراگیر برمی انگیزد و او را به تفکر در مسائل اساسی حیات بشری وامی دارد؛ پیوسته خود و مسائل مربوط به خود و همنوعان خود را مورد ارزشیابی انتقادی قرار میدهد، بدون اینکه منتظر نظر قطعی باشد.
تربیت فلسفی موجب میشود، توأم با تغییر و تحولی که در جهان روی میدهد، فرد بتواند متناسب با آن معیارها و ارزشهای تازه یی ارائه نماید و بتواند خود را هماهنگ و سازگار با تحولات بنماید.
تربیت فلسفی مانع از ابزار شدن انسان خواهد شد و هدف از حیات را خود انسان تبیین خواهد نمود.
در تربیت فلسفی متربی، مقلد و پیرو کورکورانه نیست بلکه به تفکر خلاق علاقمند است و سبب خواهد شد که قدرت خلاقیت و نوآوری فراگیران برانگیخته شود و چرایی و چگونگی واقعیتهای بیرون از خود را بخوبی درک کند.
در تربیت فلسفی روابط انسان مبتنی بر تفاهم و همدلی است نه دشمنی و منازعه؛ «فلسفه هنگامی آغاز میشود که انسان بتواند روح سختگیری و کینه توزی را از خود بزداید و روح تفاهم و دوستی را جانشین آن نماید.»
تربیت فلسفی کوششی است که انسان بجای کلی گویی دربارهی مبادی و علل اولی عالم، وجوب و امکان، حدوث و قدم، وحدت و کثرت و...، الگوی اندیشهی حکیمانه و علمی و راه حلهای اساسی تعلیم و تربیتی برای خاموش کردن آتش عظیم ناآگاهی و کم مهارتی و مشکلات هویتی و کم توانی در روش درست اندیشیدن، دانایی و خردمندی و مهارتهای زندگی را بیاموزد؛ فراگیران نگرشی همه جانبه به زندگی بیابند و از این طریق به احساس امنیت و هدفمندی و معناداری هستی خود دست یابند.
تربیت فلسفی گذرگاه یی درونی و معنوی برای رشد و تکامل انسان است که میتواند سایر توانمندیهای او مانند تخیل و شهود و عواطف را در هم آمیزد تا او دنیای خود را بهتر بشناسد و توجه جدی به عمل و اصلاح زندگی انسان از طریق تربیت درست است و کوششی برای تربیت نسلی نواندیش، منتقد و سازنده است که بتواند جهان دگری بسازد.
اهدافی که تفکر فلسفی میکوشد به آن برسد: بدست آوردن یک نظریه از کل هستی؛ کشف مفاهیم و معانی و ارزشهای اشیاء بطور کلی؛ تحلیل و انتقاد از فرضها و مفاهیم؛ کمک به مردم در گسترش جهان بینی سالم و بهرمندی از زندگی سالم انسانی
هدف فلسفه آن است که به انسان کمک کند تا خود را بفهمد و نیز بدون پنهانکاری و در روشنایی روز و نه همچون وحشیان در تاریکی شب عمل کند.
آموختن اصول درست اندیشیدن مشروط بر آنکه موضوع مناسب، روش مناسب، زبان و ابزار مناسب و موقعیت مناسب برای اندیشه و تفکر فراهم باشد.
جوهر فلسفه بمعنای اعم همان فلسفهی تعلیم و تربیت است؛ یعنی فلسفه یی که به ما میآموزد چگونه دنیا را به میل خود بسازیم و از آن بهره بگیریم./998/د101/ح
منبع: مرکز انساد انقلاب اسلامی