موانع پیشرفت از نگاه رهبر انقلاب؛ وابسته کردن اقتصاد، تقلیدی کردن علم، ترجمه گرایی در دانشگاه
پیشرفت در کشورهای غربی و جامعههای درحالتوسعه همواره با افزایش تضاد طبقاتی مواجه بوده است، یا به تعابیر عامیانهتر در چرخه اقتصادی روبهپیشرفت به اقشار ضعیف جامعه فشار مالی بیشتری وارد میشود، این در حالی است که یکی از شعارهای انقلاب اسلامی شعار پیشرفت همراه با حمایت از مستضعفین و محرومین جامعه بوده است، متأسفانه تحقق این امر تنها با اتکا به اصول و مبانی انقلاب، روحیه انقلابی و الگوبرداری از سخنان امام و رهبری امکانپذیر خواهد بود.
در تبیین این موارد خبرنگار خبرگزاری رسا در ذیل بخشی از کتاب «الزامات فرهنگی پیشرفت» با عنوان «تعریف پیشرفت اقتصادی از منظر رهبر معظم انقلاب(بخش دوم)» را آورده است، که به خوانندگان رسا تقدیم میشود.
عدالت اجتماعی همراه با پیشرفت اقتصادی؛ مایه شکوفایی جامعه
ما تلاش همه را هم لازم داریم؛ لیکن یکی از آفاتی که در همین دوران متوجه حرکت رشد و توسعه عمومی کشور است، این است که بهوسیله سوءسیاستها در کشور، شکاف بین طبقات زیاد شود. این را باید بسیار مراقب باشند. عدّهای فقط به خود فکر میکنند. اینها کسانی هستند که نه به قشر مظلوم و مستضعف، نه به فقرا و نه به آینده کشور فکر نمیکنند و فقط به جیب خودشان، به زندگی شخصی خودشان و به گردآوری هرچه بیشترِ ثروت میاندیشند. دستگاههای مسؤول نباید اجازه دهند که اینها مرتّب فاصلهها و شکافها را بیشتر کنند. عدالت اجتماعی، اساس است. اگر رونق اقتصادی در کشور باشد، اما عدل اجتماعی نباشد، این رونق اقتصادی به درد فقرا و مستضعفان نخواهد خورد و محرومیت را برطرف نخواهد کرد؛ همچنان که امروز در بسیاری از کشورها شما ملاحظه میکنید که تولید بالاست، کارخانههای بزرگ مشغول کارند، ثروت تولید میشود؛ اما محرومیت در آن کشورها هست؛ از جمله همین کشورهای پیشرفتهی اروپایی و غربی. آنچه که از این کشورها در تلویزیونها و از پشت دوربینها به من و شما نشان میدهند، جاهای خوبش است. محلّات فقیرنشین و زندگیهای تلخ و گرسنگیها و محرومیتها و حسرتها را که نشان نمیدهند؛ ساختمانها و خیابانهای عالی و باغهای بزرگ و امثال اینها را نشان میدهند! اگر پیشرفت صنعتی و رونق اقتصادی باشد، اما عدالت اجتماعی نباشد، میشود همین وضعیت و وضعیت بعضی از کشورهایی که از آنها هم بدترند. ما که این را نمیخواهیم. ما در جامعه فقط رونق اقتصادی را نمیخواهیم. ما رونق اقتصادىِ همراه با عدالت اجتماعی را میخواهیم. البته نمیگوییم عدالت اجتماعی باشد، اما رونق اقتصادی نباشد؛ چون در آنجایی که هیچ رونق اقتصادی نیست، عدالت اجتماعی عامل چندان مهمی نیست و در عین حال جامعه به رفاه و به برخوردارىِ لازم نخواهد رسید. اگر عدل اجتماعی همراه با پیشرفت اقتصادی باشد، جامعه شکوفا خواهد شد. نمیشود که ما عدالت اجتماعی را رعایت نکنیم.
نه عدالت بدون پیشرفت مطلوب است، نه پیشرفت بدون عدالت. عدالت بدون پیشرفت یعنی برابری در عقب ماندگی، برابری درفقر؛ این را نمی خواهیم. پیشرفت بدو عدالت را هرگز مطالبه نمی کنیم؛ گیشرفت همراه با عدالت.
شاخصه های ایجابی و سلبی پیشرفت اسلامی
می خواهیم مشخص کنیم که پیشرفت چیست؟ تعریفهایی برای پیشرفت و کشور پیشرفته در دنیا معمول است؛ ما اغلب اینها را قبول داریم و رد نمی کنیم؛ مثلاً صنعتی شدن و فرا صنعتی شدن کشور؛ اینها دلیل پیشرفت است. خودکفایی؛ کشور در مسائل حیاتی و اساسی باید خودکفا باشد. نه اینکه از دیگران بکلی بی نیاز باشد، نه؛ اما اگر به کسی یا کشوری، در چیزی احتیاج دارد، طوری روابطش را تنظیم کند که اگر خواست آن را به دست آورد، دچار مشکل نشود؛ او هم چیزی داشته باشد که مورد نیاز آن کشور است؛ خودکفایی یعنی این. وفور تولیدات، وفور صادرات، افزایش بهره وری، ارتقاء سطح سواد، ارتقاء سطح معلومات عمومی مردم، ارتقاء خدمات شهروندی، خدمت دادن به شهروندان، رشد نرخ عمر متوسط - به قول تعبیرات اخیر، امید به زندگی - اینها جزو نشانه های پیشرفت است و درست است. کاهش مرگ و میر کودکان، ریشه کنی بیماریهای گوناگون در کشور، رشد ارتباطات و امثال اینها، شاخصهایی است که در دنیا برای یک کشور پیشرفته ذکر می کنند و ما این شاخصها را رد نمی کنیم و قبول داریم. منتها توجه داشته باشید این شاخصها را وقتی که به ما تحویل می دهند - به ما که تشکیل دهنده ی این شاخصها نیستیم - در لابه لای آن، چیزهایی است که دیگر آنها جزو شاخصهای پیشرفت و توسعه نیست؛ چیزهایی را به میان می آورند که این صادر کردن فرهنگ مخالف با هویت و شخصیت ملی و میل برای وابسته کردن کشورهاست. آن کسانی که این شاخصها را تهیه و ارائه می کنند، اگر غالباً چه دانشمندانند، اما بسیاری از آنان آدمهای مستقلی نیستند؛ یعنی همان شبکه و همان ناتوی فرهنگی در مجموعه ی خود، بسیاری از این دانشمندان، متفکران، هنرمندان، ادبا و امثال اینها را هم دارد. با وجود همه ی اینها، اساس تحول باید بر «ملاحظه ی عناصر اصلی هویت ملی» قرار داده شود، که آرمانهای اساسی و اصولی مهمترین آنهاست. من این را عرض می کنم که صنعتی شدن، فرا صنعتی شدن، پیشرفت علمی، پیشرفت خدماتی و پیشرفتهای بهداشتی و درمانی، باشد؛ اما اساس اینها باید حفظ هویت ملی باشد. اگر یک کشوری همه ی اینها را داشت، اما از لحاظ ملی، یک کشور بی هویتی بود، فرهنگش وابسته ی به دیگران بود، از گذشته و تاریخ خود هیچ بهره ای نداشت و نبرده بود، یا اگر گذشته ای داشت، آن گذشته را از چشمش دور نگه داشتند یا آن را در نظرش تحقیر کردند، این کشور مطلقاً پیشرفت نخواهد کرد؛ زیرا هویت ملی، اساس هر پیشرفتی است.
آنچه که ما در تحول، تحولی که با پیشرفت همراه است، مورد نظرمان است - که جا دارد که این جزو آرمانهای ما باشد - مبارزه ی با فقر، مبارزه ی با تبعیض، مبارزه ی با بیماری، مبارزه ی با جهل، مبارزه ی با ناامنی، مبارزه ی با بی قانونی، مدیریتها را به سطح علمی تر ارتقاء دادن، رفتار شهروندان را به سطوح منضبط ارتقاء دادن و انضباط اجتماعی، رشد امنیت، رشد ثروت ملی، رشد علم، رشد اقتدار ملی، رشد اخلاق و رشد عزت ملی است؛ همه ی اینها در این تحول و پیشرفت، به معنای صحیح دخالت دارند و ما اینها را پایه های اصلی می دانیم. در کنار اینها، عشق به معنویت و ارتباط با خدا، مهمترین عاملی است که پیشرفت یک ملت را به معنای واقعی خودش تضمین می کند؛ اگر این نشد، همه ی آنچه که دستاوردهای به معنای عرفی و رایج جهانِ پیشرفته محسوب می شود، ممکن است در راههای غلطی مصرف شود. یعنی ممکن است یک کشور از لحاظ رفتارهای اجتماعی اش منضبط، مؤدب و با اخلاق باشد، ثروت و علم را هم به دست بیاورد، اما در عین حال همین ثروت و علم، و همین انضباط مردمی خودش را برای نابود کردن یک ملت دیگر به کار گیرد. این غلط است؛ این در منطق ما درست نیست. علم خودش را به کار بگیرد برای ایجاد سلاحی مثل بمب اتم که وقتی یک جایی فرود افتاد، دیگر با گناه و بی گناه و مسلح و بچه ی کوچک و شیرخوار و انسانهای مظلوم را نگاه نمی کند و فرقی نمی گذارد و همه را نابود می کند. علمی که در این راه به کار بیفتد و کشوری که این را داشته باشد و تحولی که بخواهد به اینجا منتهی شود، مورد تأیید ما نیست و ما چنین تحولی را دوست نمی داریم.
خداپرستی، عشق به معنویت، عاطفه ی انسانی در هر تحولی، و عواطف و محبت در انسانها باید تقویت بشود و در این جهت باید راه برویم. آن تحول اجتماعی یا اقتصادی ای که انسانها را نسبت به هم بی تفاوت و بی محبت می کند، ممدوح نیست؛ مذموم است. اگر شما می شنوید که در برخی از کشورهای غربی، فرزند و پدر در یک شهر زندگی می کنند، اما فرزند از پدرش سال به سال احوالی نمی پرسد، خانواده ها دور هم جمع نمی شوند، کودکان از عطوفتهای پدرانه و مادرانه برخوردار نمی شوند، زن و شوهرها جز به موجب یک قرارداد موقت - یک قرارداد قانونی بسته شده است - کنار هم نمی نشینند؛ زن یک جا کار دارد، مرد یک جا کار دارد، آخرِ کارِ این، ساعت هشت شب است، آخر کار آن، ساعت ده شب است، بعد یک قرار این با یک دوستی دارد، او قرار با یک همکاری دارد؛ اگر اینها را شما می شنوید که در جایی هست و اگر اینها واقعیت دارد، اینها دیگر نشانه های پسرفت است. آن تحولی که به این چیزها بینجامد، مورد تأیید ما نیست. ما تحولی می خواهیم که بین پدرها، مادرها، خانواده ها، فرزندان، دوستان و همسایگان الفت و محبت بیشتر به وجود آورد؛ تا چهل خانه آن طرفتر را شما همسایه ی خود بدانید؛ این خوب است. محیط، محیط تراحم و تعاطف باشد؛ همه ی افراد جامعه نسبت به همدیگر احساس مسئولیت کنند: «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته»؛ همه ی شما راعی هستید؛ یعنی رعایت کننده. همه ی شما مسئول از رعیت تان هستید؛ یعنی آن کسی که مورد رعایت شما باید قرار بگیرد. آن تحولی که در پیوندها و نظامات اجتماعی به یک چنین حقایقی منتهی بشود، آن پیشرفت است؛ پیشرفت مورد نظر اسلام و جمهوری اسلامی، این است. پیشرفتی که بر فردمحوری و اباحه ی لذاتی که انسان به طور مطلق دوست می دارد، مبتنی باشد، پیشرفت نیست. دنیای صنعتی غرب امروز بر این پایه استوار است: اباحه ی لذات؛ هر لذتی که شرطش فقط این است که تعدی به دیگری نباشد. هر چیزی که دوست می داری، مباح است؛ لذت جویی کن. برای همین هم است که می بینید دیگر این تعبیرات شرم آوری که امروز وجود دارد، حتّی به سطح کلیساهای آنها هم کشیده شده است! همجنس بازیها و کارهای زشتی که اینها می کنند، ارتباط و اختلاطهای نامشروع و مستجهن جنسی که بین اینها رایج است، یک روز مخفی بود، همین طور بتدریج طوری شده که امروز یک چیز رایج شده است. دو، سه سال پیش از این، کشیش یک کلیسایی در امریکا اعلام کرد که من حاضرم دو تا همجنس را که می خواهند با هم زندگی کنند، عقدشان را بخوانم! این همان لذت گرایی است. می گوید از این خوشم می آید، پس باید انجام بدهم. این ممنوع و مطرود است. ما این را پیشرفت نمی دانیم.
اقتداری که مبتنی بر ظلم به ملتهای دیگر و به بهای پسرفت ملتهای دیگر باشد، پیشرفت و تحولی که در خدمت یک طبقه ی خاص - طبقه ی سرمایه دار - باشد، که امروز در کشورهای غربی این طور است، مورد نظر ما نیست. ثروت این کشورهایی که زیاد است، یعنی درآمد عمومی شان زیاد است - به تعبیر رایج، درآمد ناخالص ملی - چگونه توزیع می شود؟ به هر کس چقدر و در مقابل چه مقدار کار، می رسد؟ معمولاً اینها را نگفته می گذارند. برای کسب معاش، زن و شوهر روز و شب کار کنند و توان نداشته باشند تا بتوانند زندگی خودشان را بگذرانند، اما در مقابل سرمایه داران بزرگ - راکفلرها و فوردها و آنهایی که حالا جدیداً در این میدان وارد شده اند - کوههایی از ثروت داشته باشند که نتوانند محاسبه کنند؛ اینها مورد نظر ما نیست. پیشرفتی که در خدمت طبقه ی سرمایه دارها باشد، پسرفت است. پیشرفتی که با باختن هویت مستقل ملی همراه باشد و انسان خودش را از دست بدهد، پیشرفت نیست.
تقلید، رایج شدن و پیشرفت تقلید، پیشرفت نیست. وابسته کردن اقتصاد، تقلیدی کردن علم، ترجمه گرایی در دانشگاه؛ که هر چه که آن طرف مرزها، مرزهای غربی و کشورهای اروپایی، گفته اند، ما همان را ترجمه کنیم و اگر کسی حرف زد، بگویند مخالف علم حرف می زند؛ پیشرفت نیست و ما این را پیشرفت نمی دانیم. نه اینکه ترجمه را رد کنیم؛ من این را بارها در مجامع دانشگاهی گفته ام؛ نخیر، ترجمه هم خیلی خوب است؛ یاد گرفتن از دیگران خوب است؛ اما ترجمه کنیم تا بتوانیم خودمان به وجود آوریم. حرف دیگران را بفهمیم تا حرف نو به ذهن خود ما برسد؛ نه اینکه همیشه پای حرف کهنه ی دیگران بمانیم. یک حرفی را در زمینه ی مسائل اجتماعی پنجاه، شصت سال پیش فلان نویسنده یا فیلسوف یا شبه فیلسوف فرهنگی گفته، حالا آقایی بیاید در دانشگاه، دهنش را با غرور پُر کند و همان را دوباره به عنوان حرف نو برای دانشجو بیان کند! این پیشرفت نیست؛ پسرفت است. زبان و ملی را مغشوش کردن، هویت اسلامی ملی را سلب کردن و مدل بازی به جای مدل سازی، پیشرفت نیست. ما وابسته شدن و غربی شدن را پیشرفت نمی دانیم.
آنچه که پیشرفت هست، این است که ما از هر که و هر جور، همه ی دانشهای مورد نیازمان را فرا بگیریم؛ این دانش را به مرحله ی عمل و کاربرد برسانیم، تحقیقات گوناگون انجام بدهیم، برای اینکه دامنه ی علم را توسعه بدهیم، تحقیقات بنیادی انجام بدهیم، تحقیقات کاربردی و تجربی انجام دهیم، تا فناوری را به وجود آوریم یا فناوری جدیدی را به وجود بیاوریم یا فناوری را تکمیل کنیم؛ تصحیح کنیم و انجام بدهیم؛ در زمینه ی آموزشهای مدیریتی از پیشرفتهای دنیا فرا بگیریم، آن را بین خودمان بر طبق نیازها و عرف و فرهنگ خودمان تحلیل و فهم کنیم و با جامعه مان تطبیق کنیم؛ درباره ی مشکلات اجتماعی ای که در کشور وجود دارد، تحقیق کنیم و راه ریشه کردن اینها را پیدا کنیم و به دنبال این برویم که راه مبارزه با اسراف چیست. اسراف یک بیماری اجتماعی است. راه مبارزه با مصرف گرایی چیست؟ راه مبارزه با ترجیح کالای خارجی بر کالای ساخت داخل چیست؟ اینها تحقیق می خواهد. در دانشگاهها پروژه های تحقیقی بگیرید، استاد و دانشجو کار کنید، نتیجه ی تحقیق را به مسئولان کشور بدهید؛ به رسانه ها بدهید تا سرریز شود و فرهنگ سازی شود. این، می شود پیشرفت.
راه مبارزه با گسترش اخلاق بی بند و باری غربی چیست؟ راه مقابله با بی انضباطی اجتماعی چیست؟ همین مسئله ی چراغ قرمز که یک نمونه ی کوچکش است. چه کار کنیم که موتور سیکلت ما، تاکسی ما، ماشین شخصی ما، ماشین مدیر کل و مسئول ما از چراغ خطر سر چهارراه عبور نکند؟ چه کار کنیم این پیاده ی ما وقتی که چراغ خطر پیاده رو قرمز است، عبور نکند؟ اینها کارهای بسیار خوبی است، تلفات را کم می کند، زندگی را راحت می کند و اعصاب انسان را آرام می کند.
الان که یک مشکلی وجود دارد، این مشکل را چگونه حل کنیم؟ این گره را چگونه باز کنیم؟ این کار شماست. راه مبارزه با طلاق، راه مبارزه با مواد مخدر، راه مبارزه با بی احترامی به بزرگترها - که خوشبختانه این عیب خیلی در جامعه ی ما وجود ندارد، اما حالا کم و بیش ممکن است یک جاهایی دیده شود - راه مبارزه با بی اعتنایی به مادر، بی اعتنایی به پدر و مبارزه با دروغگویی و کم تحملی چیست؟ چرا همدیگر را تحمل نمی کنیم و عیب جویی می کنیم؟ در یک محیط واحد، با یک جهتگیری واحد، یک نقطه و خدشه ی کوچکی موجب می شود که این گروه در مقابل آن گروه بایستد و آن گروه در مقابل این گروه.
من این را به شما بگویم - با تجربه ای که بنده از اول انقلاب تا حالا دارم - که غالبِ دسته بندیهای سیاسىِ کشور ما از این قبیل بود که متأسفانه بعد به دسته بندیهای عمیق تر هم منتهی شد. در آن سالهای ریاست جمهورىِ بنده، دو گروه در کشور بودند: چپ و راست. یک عده ای می گفتند چپ، یک عده می گفتند راست. بنده یک بحث تحلیلىِ مفصلی کردم - سالهای ۶۲، ۶۳ بود؛ حالا دقیقاً یادم نیست - و ثابت کردم که این اختلافات مثل اختلافات قبائل قدیمی عرب است. یک قبیله با یک قبیله ی دیگر بد بود؛ منشأش نه یک مبنای اقتصادی بود و نه یک مبنای اعتقادی. فرض کنید یک وقتی اسب این قبیله در مرتع یکی از افراد آن قبیله چریده، او هم مثلاً گفته بالای چشمت ابروست؛ این هم یک جوابی داده و احیاناً خونی هم بینشان ریخته شده یا نشده، اما این دو تا قبیله دیگر تا ابد باید با هم دشمن باشند! بنده ثابت کردم که اختلافات آن روزِ چپ و راست در کشور ما از این قبیل است؛ و بود. اختلافات عاطفی و اخلاقی به دسته بندیهای سیاسی تبدیل شده بود. البته امروز آن طور نیست. امروز یک عده عمیقاً با نظام جمهوری اسلامی مخالفند؛ حالا با زبانها و شعارهای گوناگون و تحت پرچمهای مختلف با اصل نظام مخالفند. مخالفت هم نه به خاطر اینکه یک جایگزین بهتری برای آن دارند. با همان شعارهایی که جمهوری اسلامی به خاطر مبارزه با آنها به وجود آمد، می خواهند با جمهوری اسلامی مخالفت کنند. جمهوری اسلامی براساس نفی سلطه ی غرب و امریکا سرکار آمد؛ اما اینها طرفدار سلطه ی غربند. جمهوری اسلامی برای گسترش دین و معنویت و مفاهیم اسلامی سرکار آمد؛ در حالی که اینها اصلاً مخالف گسترش این مفاهیمند. جمهوری اسلامی شعار خودش را وحدت دین و سیاست قرارداد؛ در حالی که اینها اصلا دشمنِ وحدت دین و سیاستند. بعضیها این طوری اند؛ حالا کمند، زیادند، چه کسانی اند و چه هستند، اینها را کار نداریم، لکن باز در بین همین مجموعه هایی که همفکرند و هم جهتند، انسان می بیند یک اختلافاتی هست که باز از قبیل همان اختلافات قبیله ای سابق است.
راه مقابله با این بی تحملی چیست؟ این، تحقیق نظری می خواهد؛ به قول شماها کار تئوریک بکنید و بعد هم این را عملیاتی کنید. این می شود پیشرفت. بخشی از پیشرفت اینهاست و از این قبیل است.
حرف ما این است: یک؛ با تحول نباید سینه به سینه شد. دو؛ از تحول باید استقبال کرد. سه؛ نه فقط با تحول نباید دشمنی کرد، که باید از آن استقبال کرد. چهار؛ تحول را باید مدیریت کرد؛ در تحول، دگرگونىِ به سمت پیشرفت و تعالی را باید در نظر گرفت. تحولی که موجب پسرفت بشود، تحول بدی است. پنج؛ تحول را با آنارشیسم و ساختارشکنی و هرج و مرج نباید اشتباه گرفت. و بالاخره پایه ی تحول را بایستی غیر از آن چیزی که امروز معیارهای پیشرفت در دنیا محسوب می شود - که اغلبش را شمردیم - دانست؛ و معیارهای ویژه ی جمهوری اسلامی و حرف نوِ اسلام در زمینه های اخلاق، معنویت، معرفت الهی، انسان دوستی و ارتباطات و عواطف بشری را در نظر گرفت و اینها را هم بایستی جزو معیارهای پیشرفت دانست./874/ت303/س