۱۱ دی ۱۳۹۵ - ۱۸:۰۷
کد خبر: ۴۷۰۷۹۵
بخش بیست و ششم؛

روان‌شناسی شکست‌طلبی نومحافظه‌کاران

شکست‌طلبی با تجدیدنظرطلبی یا همان ریویزیونیسم رابطه مستقیم دارد. به عبارت دیگر این وضعیت در افرادی رخ می‌دهد که ابتدا به یک ایدئولوژی اعتقاد داشته‌اند و یا به هر طریقی جزو یک جریان، حزب یا ایدئولوژی به حساب می‌آمده‌اند اما بعدها به دلیل بازگشت از ایدئولوژی و زاویه‌گرفتن از جریان اصلی سراغ شکست‌طلبی می‌روند.
نومحافظه کاری

سرویس سیاسی خبرگزاری رسا با همکاری معاونت آموزش و پژوهش موسسه رسا، در قالب سلسه نوشتارهایی تحت عنوان «نومحافظه کاران» ابعاد مختلف این موضوع را مورد واکاوی و کنکاش قرار داده است که بخش بیست و ششم این نوشته با موضوع " روان‌شناسی شکست‌طلبی نومحافظه‌کاران" تقدیم خوانندگان گرامی می شود؛ در ضمن علاقه مندان و کاربران گرامی برای دستیابی به یادداشت های پیشین اینجا کلیک کنند.

شکست‌طلبی با تجدیدنظرطلبی یا همان ریویزیونیسم رابطه مستقیم دارد. به عبارت دیگر این وضعیت در افرادی رخ می‌دهد که ابتدا به یک ایدئولوژی اعتقاد داشته‌اند و یا به هر طریقی جزو یک جریان، حزب یا ایدئولوژی به حساب می‌آمده‌اند اما بعدها به دلیل بازگشت از ایدئولوژی و زاویه‌گرفتن از جریان اصلی سراغ شکست‌طلبی می‌روند.

البته باید تصریح کرد که گرچه بخشی از شکست‌طلبان یا دفاتیست‌ها تجدیدنظرطلب هستند اما هر تجدیدنظرطلبی لزوما شکست‌طلب نیست. براین اساس به لحاظ موقعیتی شکست‌طلبان اجزایی از یک جریان کلی هستند که احساس می‌کنند در بطن تحولات قرار ندارند و سررشته امور در دستان آنها نیست. لذا آنان که یا از ابتدا ایمان واقعی به ایدئولوژی تشکیلات نداشته‌اند و یا در ادوار بعد تجدیدنظر در آرای خویش داشته‌اند دست به اقداماتی می‌زنند که آن جریانی که تا دیروز به آن تعلق داشته‌اند را در صحنه رقابت با سازمان‌های رقیب یا دشمن به شکست بکشانند.

در حقیقت آنها از این تحمیل شکست در پی دست‌یابی به دو هدف هستند: اولاً خود را از حاشیه و فرع به متن و اصل قدرت برسانند و ثانیاً بدین وسیله تجدیدنظرهایی که موردنظرشان بوده است را به سیستم تحمیل کنند. اما به دلایل مختلف شکست‌طلبی عموما آثار منفی برای شکست‌طلبان به همراه داشته است. زیرا آنها اولاً باید به مبارزه با مؤمنان و پیروان ایدئولوژی بپردازند و ثانیاً بر فرض پیروزی بر آنان تازه بدین‌جا رسیده‌اند که شاخه‌ای که تا دیروز بر آن نشسته بودند را بریده‌اند.

یعنی نتیجه عمل شکست‌طلبان این شده است که سازمان‌های رقیب یا دشمن توانسته‌اند با پیدایش ضعف در اصل آن جریان از کلیت آن سازمان و جریان پیشی بگیرند. لذا شکست‌طلبی‌ها عموماً نتایج منفی به بار می‌آورند؛ مگر برای تعداد معدودی که در یک فرایند «سبدگردانی» سهام خود را جابه‌جا می‌کنند. البته این افراد نیز بعدها به عنوان خائن به آرمان‌های آن تشکیلات و ایدئولوژی شناخته می‌شوند که در جهت منافع شخصی منافع عمومی را فروخته‌اند.

در انقلاب اسلامی ایران نخستین مرحله از تجدیدنظرطلبی سیستماتیک در دوران اصلاحات رخ داد. به عبارت دیگر آنان نخستین تجدیدنظرطلبان به شمار می‌آمدند. تحلیل مفهوم اصلاح‌طلبی گویای این واقعیت است که هر نوع اصلاح‌طلبی‌ای فی‌نفسه تجدیدنظرطلبی است.

اما در همان دوره تجدیدنظرطلبان ـ از این منظری که در این مقاله مورد بحث قرار گرفته ـ به دو جریان کلی تقسیم شدند: ریویزیونیست‌های دفاتیست (تجدیدنظرطلبان شکست‌طلب) و تجدیدنظرطلبانی که آرا و ایده‌های شکست‌طلبان را به نقد می‌کشیدند. در دوران اصلاحات مهمترین مقطعی که ایده شکست‌طلبی به طور جدی در میان برخی از تجدیدنظرطلبان پیدا شد مربوط بود به دوره پس از حوادث مشکوک یازده سپتامبر.

در این دوره ایالات متحده آمریکا به بهانه مبارزه با «تروریسم بین‌الملل»! تلاش کرد سیاست «خاورمیانه جدید» خود را محقق سازد. لذا ابتدا از افغانستان آغاز کرد و با لشکرکشی به آنجا پایگاه خود را در منطقه تقویت کرد. آمریکا و متحدانش سپس به بهانه مقابله با تسلیحات کشتار جمعی که مدعی بودند در عراق هست به آنجا لشکر کشیدند و با سرنگونی نظام سیاسی‌ای که صدام بر آن حاکم بود مانند افغانستان موجبات تشکیل نظام سیاسی جدیدی را فراهم ساختند.

در واقع عراق مرحله دوم طرح خاورمیانه جدید بود. در این طرح مراحل دیگری وجود داشت که عبارت بودند از ایجاد تحولاتی متناسب با منافع آمریکا در لبنان، فلسطین، سوریه و بالاخره ایران. اما ورود مقتدارنه ایران در تحولات منطقه بنحوی که نظام سلطه انتظار آن را نداشت مانع از اجرای مراحل بعد شد. حوادث پیچیده عراق، پیروزی حزب‌الله در جنگ 33 روزه و مقاومت 22 روز غزه و... همگی مانع از آن شدند که در آن مقطع و در دوران بوش کوچک طرح خاورمیانه بزرگ به نتایج نهایی خود برسد.

با وجود این، از همان سال‌های 1383 – 1382 سیاست شکست‌طلبی مقارن با این طرح آمریکا در میان تجدیدنظرطلبان به صورت جدی مطرح شد. اوج این مباحث و اختلافات در «پنجمين اردوی شاخه جوانان جبهه مشارکت» خود را نشان داد. در این اردو که طرح‌ها و سخنان ساختارشکنانه فراوانی از سوی «چهره‌های شاخص» تجدیدنظرطلب مطرح شد ایده شکست‌طلبی نیز مورد توجه قرار گرفت. این مباحث به گونه‌ای پیش رفت که حتی سعید حجاریان هم که حضور داشت به نقد برخی مباحث پرداخت.

او گرچه احتمال وقوع «شکست‌طلبی» و «لمپنیزم» را در آن روزها ممکن دانست! اما به نفی این سیاست پرداخت. حجاریان شکست‌طلبی را در آن مقطع تاریخی چنین تعریف می‌کند که: این جریان «از دشمن مفروض خود، يعنی آمريکا بخواهد برای نجاتش وارد عمل شود.» به هر طریق این سیاست در میان برخی از اطلاح‌طلبان در آن مقطع شکل گرفت که رسانه‌های اصول‌گرا از آن با عنوان تئوری «فشار از بیرون و فروپاشی از درون» یاد کردند.

دولت پسااصلاحات که در سال 1384 جایگزین دولت اصلاحات شد در حقیقت واکنش و نقدی بود بر این تجدیدنظرطلبی و شکست‌طلبی‌ها؛ با این نشانه که دو شعار اصلی آن «می‌شود» و «می‌توانیم» بود. در حقیقت در این دوره گفتمان جدیدی در مقابل گفتمان پیشین شکل گرفت که بر قدرت درونی ایران تأکید داشت و با احیای گفتمان اصیل انقلاب اسلامی سیاست مقاومت و مبارزه را جایگزین تجدیدنظرطلبی و شکست‌طلبی کرد.

گرچه این دوره نیز دارای تحولاتی بود اما به دلیل آنکه محل بحث این یاداشت نیست از بیان مطالب بیشتر صرفنظر می‌کنیم. دولت و گفتمان «پسااصلاحات» در سال 1392 به پایان رسید و دولت نومحافظه‌کاران که ائتلافی از تجدیدنظرطلبان و محافظه‌کاران (در مقابل اصول‌گرایان) بود پدید آمد.

نومحافظه‌کاران این بار از همان ابتدا و در سطوح مختلف سیاسی و مدیریت رو به سیاست‌هایی آوردند که نشان از تجدیدنظرطلبی داشت. دال مرکزی این گفتمان بر پذیرش نظم «کدخدا» استوار بود و بعدها نیز اضافه شد که «سند خانه» و اجازه ساخت در امور هسته‌ای و... را نیز باید از «کدخدا» گرفت.

در این دوره گفته شد ایرانیان از ساختن «آبگوشت بزباش» و «قرمه‌سبزی» هم ناتوان هستند و صنعت  را باید به دست غربی‌ها داد. حتی سخن از این شد که «آب» هم در دستان کدخدا است و اگر مسئله غرب با ایران حل نشود این مسئله حل نخواهد شد. در واقع اوضاع بقدری بحرانی و وخیم ترسیم می‌شد که هرنوع مقاومت و استقامتی غیرمنطقی و جاهلانه ترسیم می‌شد. بالاتر از اینکه گفته شود اگر تحریم‌ها برداشته نشود «آب آشامیدنی» نیز دچار بحران خواهد شد؟! یا اینکه توسط مقام رسمی کشور و در مراسم رسمی با تحقیر قدرت نظامی کشور گفته می‌شد: «آیا شما فکر کرده‌اید آمریکا که با یک بمبش می‌تواند تمام سیستم‌های نظامی ما را از کار بیندازد، از سیستم نظامی ما می‌ترسد؟» زمانی هم که سخن از قدرت نظامی کشور می‌شود از آن با عنوان «چهار تا تانک و موشک» یاد می‌شود. البته نمونه این اظهارات در چند سال گذشته در حوزه‌های مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و امنیتی فراوان بوده است که از ذکر بیشتر این مثال‌ها صرفنظر می‌کنیم.

چنانکه می‌دانیم «احساس امنیت» خود بخش مهمی از «امنیت» است. حال اگر جریانی که دولت و بخش مهمی از گفتمان دولت را برعهده دارد بر طبل عدم امنیت بکوبد و «احساس عدم امنیت» را در جامعه تزریق کند محل تأمل است. یعنی پرسش جدی این خواهد بود که این جریان چرا تلاش دارد «احساس عدم امنیت» را در جامعه گسترش دهد؟ و «حس تحقیرشدگی» را در میان ایرانیان تقویت کند؟ آنها چه نفعی از این سیاست شکست‌طلبی می‌برند؟ چنانکه در بند نخست بیان شد بطور کلی اهداف اصلی این سیاست دو مورد است که در اینجا نیز مصداق می‌یابد.

لذا شکستن روحیه مقاومت و استقامت از منظر نومحافظه‌کاران که در پرونده هسته‌ای بطور کامل خود را نشان داد این امید را در آنان تقویت می‌کرد که اولاً این شکست‌طلبی منجر به تجدیدنظرطلبی‌های گسترده در حکومت خواهد شد و ثانیاً به آنان کمک می‌کند تا بتوانند حداکثر قدرت را برای خود به دست آورند و قدرت را برای آنان در آینده تضمین کند./1325/پ203/ج

 

ارسال نظرات