۱۶ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۷:۵۵
کد خبر: ۴۸۹۶۷۴
شهیدسید مرتضی آوینی؛

آیا تئاتر زنده است؟

اگرچه تفرعن روشنفکرمآبانه حکمی جز این دارد. آنها برای حفظ ظاهر سنگ مردم را به سینه می‌زنند؛ اما حتی در این مقام نیز می‌توانند سخن از «ناآگاهی مردم و رسالت تاریخی روشنفکران که قیادت عوام الناس به سوی بهشت موعود زمینی است» نگویند.
شهیدآوینی

به گزاش خبرگزاری رسا به نقل از تسنیم، در آستانه شهادت سید اهل قلم، همواره فرصتی پیدا می‌شود تا نگاه و رویکرد آن هنرمند نویسنده در جنبه‌های مختلف هنری و فرهنگی بازخوانی شود. شاید یکی از مغفول‌ترین بخش‌های این نوشتارها و اندیشه‌ها تئاتر بوده و هست. از همین رو در جستاری سعی بر آن شده است نگاهی به اندیشه‌های آوینی نسبت به تئاتر داشته باشیم تا بر معدود اندیشمندان حوزه فرهنگ و هنر کشور درنگی  کنیم.

سیدمرتضی آوینی

تئاتر در روزگار ما معضلی است و نه فقط برای ما، که در سراسر عالم؛ مگر برای آنان که تئاترشان ریشه در سنت و یا اساطیر داشته است. بعضی‌ها معتقدند که تئاتر دیگر مرده است. من از آنان نیستم؛ اما از سر انصاف باید بگویم که چندان هم زنده نیست.

بعد از نود سال که از تولد سینما می‌گذرد، تئاتر هویت مستقلّ خویش را به ناچار در عرصه‌هایی می‌جوید که سینما در آن راه ندارد. تئاتر چاره‌ای جز این ندارد که خود را در آنجا که سینما نیست پیدا کند. هنرهای سنتی نیز به بلیه‌ای دیگر که از یک لحاظ به ما نحن فیه ارتباط دارد گرفتار آمده‌اند. سفالگر که دیگر بازاری برای هنر خویش نمی‌یابد، خود را در باب طبع توریست‌ها می‌آراید و تن به ابتذالی می دهد که با این انفعال ملازم است. آیا بر سر تئاتر ما نیز همین آمده است؟ سینما مشتریان تئاتر و رُمان را دزدیده است و در سالن‌های تئاتر جز خود اهل تئاتر و روشنفکرانی که لابه‌لای کهنه‌ها و عتیقه‌ها در جستجوی حسّ نوستالژی هستند، دیگر باقی نمانده است.

روشنفکر‌مآبان، یعنی آنان که تنها آنچه را که نمی‌فهمد تحسین و تقدیس می‌کنند و از هر آنچه آنان را به خود مشغول کند به عالم «پیچیدگی و انتزاع» می‌گریزند، اکنون روی به تئاتر آورده‌اند. سینما مخاطبان خویش را در میان «ساده‌ترین مردمان» جسته است و بنابراین، هرگز به طور عام نمی تواند روی به پیچیدگی و انتزاع بیاورد، مگر سینمایی که آن را «سینمای هنری» می‌نامند و مخاطبانش «از ما بهتران»اند و از ما بهتران کسانی هستند که از هنرمندی و تفکر فقط به پُز و پرستیژ آن بسنده کرده‌اند و همین است که آنان را به جای رسوخ در علم، به سوی پیچیدگی متظاهرانه روشنفکری سرابی است که در ظاهر خود را عمیق و پُر راز و رمز می‌نماید؛ اما در باطن توهمی بیش نیست. این متاع فقط به درد پُز و جلوه‌فروشی می‌خورد و لاغیر و اگر انسان از جلوه فروشی مستغنی شود خواهد دید که دیگر هیچ چیز جز رسوخ حقیقی در علم او را راضی نمی‌دارد. پس اگر سینما مخاطبان خویش را از میان ساده‌ترین مردمان برگزیده، سینمای روشنفکرمآبانه سطحی‌ترین مردمان را مخاطب خود گرفته است و هم اینان بیشترین مخاطبان تئاتر نیز هستند.

تئاتر امروز ایران به تبع تئاتر غرب و به حکم ضرورتِ هم‌سخنی با این جماعت – که ذکرشان گذشت – در مردابی از اسنوبیسم مفرط، مستغرق در فرمالیسم و مناظرات پیچیده متظاهرانه و متفلسف شده است. تفکر فلسفی در ظاهر برای غیر اهل فلسفه پیچیده است و روشنفکران این مرز و بوم را همین ظاهر است که فریفته است... و از جانبی دیگر، حتی آنجا که به تبع سلیقه روز، تئاتر ما نیم‌نگاهی از سر عنایت به فرهنگ ایرانی انداخته، باز هم نگاه او آن گونه است که یک سیاح و یا مستشرق غربی به ایران می‌نگرد. چنین تئاتری نمی‌تواند با مردم مخاطبه کند و تا چنین باشد، تئاتر محتضری است که مرگ را انتظار می‌کشد.

... و اما روی آوردن به مردم لزوماً با ابتذال همراه نیست، اگرچه تفرعن روشنفکرمآبانه حکمی جز این دارد. آنها برای حفظ ظاهر سنگ مردم را به سینه می‌زنند؛ اما حتی در این مقام نیز می‌توانند سخن از «ناآگاهی مردم و رسالت تاریخی روشنفکران که قیادت عوام الناس به سوی بهشت موعود زمینی است» نگویند. تو گویی انقلاب فرانسه صورتِ نوعی همه انقلاب‌های دیگری است که در جهان روی می‌دهد و در هر خراب شده‌ای، هرکس ریشی پروفسوری و یا سبیلی استالینی گذاشت و یا در عالم وهم، بین خود و ژان ژاک روسو و یا اصحاب دائرة المعارف نسبتی برقرار کرد، فوراً باید او را گرفت و بر صندلی صدارت نشاند! رسوخ در عالم دشوار است و مراتب مناسکی دارد؛ اما تظاهر به علم که دشوار نیست. هر کس سه چهار ماه جدول روزنامه‌ها را حل کند، آن قدر اطلاعات عمومی خواهد داشت که بتواند در عالم وهم، رسالت سنگین قیادت مردم (!) را بر عهده بگیرد.

آبشخور تئاتر – به معنای عام – همان سرچشمه آداب و سنن و آیین‌های مردمی است و در هر جایی از سیاره خاک که این مولد مادر خویش را انکار نکرده، تئاتر نیز زنده است، شاید «کابوکی» مثال مناسبی باشد.

منبع:کتاب رستاخیز جان صفحه 127

/1325//102/خ

ارسال نظرات