۱۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۰:۲۵
کد خبر: ۵۰۳۳۶۴
با حاملان واصل؛

خدایا! فرزندم را به تو هدیه دادم

وقتی خبر شهادت «اکبر» به گوش پدرش رسید، دست به سوی آسمان گرفت و گفت: خدایا! تو را شکر که چنین فرزندی داده بودی. خدایا! فرزندم را به تو هدیه دادم.
استقبال از شهید

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از دفاع پرس، «اکبر جداری سیلاب» در سیزدهمین روز از اولین ماه پاییز سال 1341 شمسی در شهر تبریز در محله بازارچه سیلاب چشم به جهان گشود. او صاحب خانواده‌ای مذهبی و با ایمان بود، که جز عشق به اهل بیت سرمایه دیگری نداشتند.


پدرش نوحه‌خوان عزاداری‌های حضرت سیدالشهدا (ع) بود و اکبر را از همان دوران کودکی به همراه خود به این مجالس می‌برد، تا از تلاوت قرآن کریم و سخنرانی‌های علما بهره‌مند شود.

وقتی اکبر هفت ساله شد، به دبستان سینا واقع در خیابان ششگلان رفت و بعد از آن دوره راهنمایی را در مدرسه شیخ عطار شروع کرد. اکبر از دوران کودکی علاقه زیادی به کارهای فنی و مکانیکی داشت. روح جستجوگرش موجب می‌شد تا با شکستن اسباب‌بازیهایش و سر در آوردن از قطعات داخلی آن متوجه شود وسایل بازی چطور ساخته شده‌اند؟

در دوران راهنمایی بود که درس را  نیمه تمام گذاشت و برای یادگیری و کار به مغازه مکانیکی رفت. در سایه همت و علاقه‌ای که به این حرفه داشت خیلی زود آن را به خوبی فرا گرفت.

در کنار فراگیری کار، در راهپیمایی‌ها نیز شرکت می‌کرد و با بینش سیاسی خود حضوری پر رنگ در این مراسمات داشت. در مراسم عزاداری امام حسین (ع) نیز حضور گسترده‌ای داشت و یکی از اعضای مقاومت مسجد در آن زمان بود.

به خاطر علاقه‌ای که به انقلاب و سپاه داشت، در سال 1362 وارد سپاه پاسداران شد و سه سال بعد از آن بود که در سال 1365 در یکی از واحد‌های تعمیراتی لشکر عاشورا در منطقه  جنوب مشغول به کار شد و از اینکه در جمع رزمندگان اسلام حضور یافته بود به خود می‌بالید.


عملیات «بیت‌المقدس 2 » در منطقه عمومی ماووت عراق بود. کوههای سر به فلک کشیده که از برف سفیدپوش شده بود و منطقه عملیاتی به حساب می‌آمد. قرار بود ارتفاعات «قامیش» را فتح نمایند. ماموریت سنگین و سختی بود و هوا بیرحمانه سرد.

پس از طی چند کیلومتر با پای پیاده، درگیری شروع شد. اکبر با تمام وجودش در برابر دشمن ایستاده بود.

جوانمردانه با دشمن مزدور می‌جنگید، طولی نکشید که در خون خود غلطید و تاریخ انقلاب روز شهادتش را در دل خود برای 26 دی‌ماه 1366 ثبت کرد.

او رفت اما صدای نوحه‌هایش و دفترچه نوحه‌هایش برای همیشه در دل دوستان و همسنگران به یادگار ماند.

وقتی خبر شهادت این دلاور به گوش پدرش رسید دست به سوی آسمان گرفت و گفت: خدایا تو را شکر که چنین فرزندی به من داده بودی، خدایا فرزندم را به تو هدیه دادم و... ./
۱۳۲۵//۱۰۲/خ

ارسال نظرات