۱۲ مهر ۱۳۹۶ - ۱۵:۴۵
کد خبر: ۵۲۹۶۸۲

آرزوی استاد شهريار مرثیه سرایی برای اهل بیت بود

مرحوم استاد شهريار در سال ۱۳۴۵ شمسي بر يكي از ديوان‌هاي مرثيه آذري به نام رهروان حقيقت مقدمه‌اي جالب نگاشته است که نشان از اوج ارادت استاد به اهل بیت عصمت و طهارت دارد.
استاد شهریار

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در تبریز، مرحوم استاد شهريار در سال 1345 شمسي بر يكي از ديوان‌هاي مرثيه آذري به نام رهروان حقيقت (رهروان حقيقت يا جانبازان دين و شريعت، حاج محمدحسين صحاف جنتي‌مقام، تبريز، كتابفروشي سروش، 1345، صص13-2.) سروده‌ي روانشاد صحاف تبريزي از شاعران بلندمرتبه و بلندآوازه‌ي مرثيه، مقدمه‌اي جالب نگاشته است. در اين مقدمه استاد شهريار از صميم دل سخن گفته است. خالصانه لب به سخن گشوده و از ادبيات مرثيه و مرتبت آن دُرفشاني كرده است. استاد شهریار افسوس می خورد که چرا دیر به دانشگاه امام حسین و دین وارد شده است

«... در چندين بار ملاقات كه افتخار زيارت آقاي صحّاف را پيدا كرده و از قند گفتارشان برخوردار گشتم، ايشان را خيلي نزديك به كمال صنعت شعر و شاعري ظريف و بذله‌گو يافتم، مخصوصاً در آثاري كه به زبان محلي سروده بودند حقّاً خيلي قوي و بلكه اشعر شعراي زنده‌ي فعلي آذربايجان تشخيص دادم.

اما خيال مي‌كردم كه شعر ايشان همين‌قدر بتواند خواننده‌ي خود را بخنداند و تنها از اين دست است كه مي‌تواند عقده‌اي از دل‌ها باز كند، اين بود كه وقتي دوست دانشمندم جناب آقاي كارنگ اين كتاب را جهت نوشتن مختصري به عنوان مقدمه نزد بنده آوردند، كمي ناراحت شدم، زيرا بنده به طوري كه در مقدمه‌ي جلد سوم ديوان خودم نيز نوشته‌ام از مرحله‌ي (هنر براي هنر) گذشته و هنر را در استخدام مقاصد و مباحث عالي‌تري مي‌خواهم.

تنها ترضيه‌ي خاطري كه به گمان خود داشتم اين بود كه در شاعر بودن ايشان جاي ترديدي نيست اما از كجا كه مندرجات اين كتاب هم همه شعر باشند و نظير آن‌هايي باشند كه قبلاً از خودشان شنيده بودم؟

كتاب را باز كردم و به اولين قطعه‌اي كه برخوردم و شروع كردم به خواندن، قطرات اشک چشمانم بي‌اختيار به روي كتاب چكيدن گرفت، يعني پيش از آن‌كه تعقّل و تفكّر من مجال قضاوت پيدا كنند، قطرات اشک كه خود چكيده‌ي احساسات من بود به مقام فضل و هنر ايشان اعتراف كرد البته بايد هم چنين باشد معيار و گوهرسنج هنر در درجه‌ي اول احساسات و ميزان تأثّر مراكز سلسله‌ي اعصاب سمپاتيك است.

معلوم شد كه آن بذله‌گويي‌ها همه براي خوش داشتن وقت عزيزان بوده وگرنه شاعر براي خود و تنهايي خود جز دل سوخته ارمغاني ندارد.

خواننده‌ي عزيز، اين از صفات اوليايي است كه انسان براي خود دلي خون و براي خلق چهره‌اي خندان داشته باشد، اين‌جاست كه يك‌مرتبه مقام مؤلف در نظر من به سرعت پرواز فرشتگان بالا رفت و شمعي شد كه بر غرفه‌ كاخ تخيّل تبسّم‌كنان بسوزد و با فروغ ابديّت درهم آميزد.

خنده كه از دل برآيد اگر صفت پايداري باشد ناشي از غفلت و از روي طبع نيز در رديف مختصات دوره‌ي كودكي و شباب است، نزد پيران كامل خنده‌ي به آن معني وجود ندارد، گو اين‌كه اين غفلت هم يكي از شرايط و لوازم زندگي است و براي اين است كه پختگي و كمال بشريّت تدريجي و پابه‌پاي تحول و اساسي باشد تا از عكس‌العمل‌هاي شديدي كه دفعتاً بيدار شدن دربردارد تا حدي معافيّت و مصونيّت پيدا كرده باشيم.

اما هرچه باشد بالاخره غفلت است و غفلت هم چيز خوبي نيست چه بهتر كه انسان از وادي خواب و غفلت گذشته و به سرمنزل هشياري و بيداري رسيده باشد تا به جاي برق خنده‌ي غفلت گوهر اشگ تنبّه بر چهره‌اش بدرخشد.

عكس‌العمل شديد بيداري گفتم يادم از يك قصّه‌ حضرت موسي عليه‌السلام آمد:

مي‌گويند قوم از حضرت خواستند دعا كند تا خداوند غفلت و نسيان را از آن‌ها بگيرد. وقتي حضرت اين دعا كرد و قبول شد از طور كه برگشت شهر را از سكنه خالي ديد. مردم همه بيرون شهر رفته بودند و هر كدام قبري براي خود كنده و مشغول ندبه و زاري بودند كه خدايا گناهان ما ببخش و جان ما بگير.

با اين ترتيب، كار توبه كه با خدا بود آيا قبول بشود، آيا نشود، اما مرگ حتمي كه بر اثر گرسنگي و تشنگي باشد در كمين آن‌ها خفته بود و اين قصد جان خود كردن بود و جز با رضاي خدا كه آن هم معلوم نبود گناهي بود عظيم، آن وقت توبه كجا و گناه به اين بزرگي كجا!

حضرت موسي عليه‌السلام چون صورت حال چنين و قوم را در ضلال مبين ديد، (راهي كه برخلاف مصالح خلق و مخالف حكمت خلقت خالق بود)؛ با عجله‌ي تمام به طور سينا برآمده و دست دعا برداشت كه بارالها غفلت و نسيان را بر اين قوم اعاده فرماي، زيرا توبه بايد توأم با عمل و عمل عبارت از مبارزه با هواي نفس است كه غفلت و نسيان هم از عوامل و لوازم او است.

هبوط ارواح ما در جهان خاكي براي برآمدن با امتحان الهي است و امتحان الهي با نبودن هواي نفس، موضوع و معنايي نخواهد داشت.

به علاوه ما تنها خودمان كه نيستيم بايد ذُريّاتي هم كه در اصلاب ما هستند، به دنيا بيايند و به نوبه‌ي خود با همين ابتلاء و امتحان دست و پنجه نرم كنند تا سلسله‌ي بني‌آدم به پايان برسد./۹۳۵/پ۲۰۲/ب۲

محمدرضا ربانی

ارسال نظرات