نگاهی به کتاب خاطرات شفاهی "بابانظر"
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از سوره مهر، حاصل گفتوگوی 36 ساعته حسین بیضایی با شهید نظرنژاد در سال 1374 و اوایل 1375 که به شکل ویدیویی ضبط شده و اکنون از سرنوشت آن فیلمها خبری در دست نیست، تبدیل به کلماتی شد که در کتاب خاطرات بابانظر منتشر گردید و روی کاغذهای سفید ماندگار شد.
شکل روایت کتاب از ابتدا تا انتها به صورت اول شخص مفرد و از زبان شهید محمدحسن نظرنژاد است که به صورت خطی، از زمان تولد آن شهید در سال 1325 در یکی از روستاهای اطراف مشهد شروع و به ابتدای سال 1375 (چند ماه قبل از شهادتش) ختم میشود.
در همان ابتدای کتاب، شهید نظرنژاد به پیشینه خانوادگی خود در خطه خراسان میپردازد:
پدربزرگ مادری و پدریام هر دو روحانی بودند. آنها در ماجرای کشتار مسجد گوهرشاد فعال بودند و پدربزرگ پدریام پس از وقایع مسجد گوهر شاد و به قدرت رسیدن رژیم پهلوی، به سمنان تبعید شد.
او در همان فصل اول کتاب به دوران کودکی، نوجوانی و جوانی خود هم اشاره میکند که در آنها اتفاقات خاصی نیفتاده و در این مدت، محمدحسن بابانظر بیشتر به عنوان یکی از ورزشکاران خطه خراسان معروفیت داشته است: چون از قوت جسمی برخوردار بودم، در کشتی پاچوخه استان خراسان یکی از سرشناسترین کشتیگیران شدم.
فصل دوم کتاب به فعالیتهای انقلابی شهید بابانظر در سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی میپردازد که مبارزه با گروهکهای ضد انقلابی در صدر این فعالیتها قرار دارد؛ مأموریتهای انقلابی به سیستان بلوچستان و بندرانزلی در این مقطع زمانی اتفاق میافتد. او در 15 خرداد 1358 وارد سپاه پاسداران میشود: "از جمله صد و شصت نفر اولی بودم که برای ورود به سپاه امتحان دادند. کسی که با من مصاحبه کرد، شهید دکتر عبدالحمید دیالمه بود." اولین مأموریتی هم که از طرف سپاه به وی واگذار میشود، مسئولیت بخشی از عملیات سپاه برای کنترل مرز افغانستان است که در آن زمان از آن قسمت اسلحه زیادی وارد کشور میشد. در همان ایام، مسئولیت گروهی از نیروهای سپاه در شهر پاوه هم به او واگذار میشود که به این صورت، شهید نظرنژاد عازم کردستان میشود. از این مقطع به بعد، مرحله جدیدی از فعالیتهای شهید نظرنژاد در حفظ و حراست از آرمانهای انقلاب اسلامی و آب و خاک مقدس جمهوری اسلامی ایران شروع میشود؛ پاکسازی تعدادی از شهرهای استان کردستان از افراد گروهکهای مخالف حکومت جمهوری اسلامی و مبارزه با افراد ضدانقلاب در گنبد کاووس بخشی از این فعالیتهاست که در فصل دوم کتاب آمده است.
از فصل سوم به بعد، خاطرات شهید نظرنژاد به حضور وی در جبهههای جنگ عراق علیه ایران میپردازد: "گردان ما روی ارتفاعات فولیآباد، روبه روی جاده اهواز و مقابل ساختمان چهارطبقه قرار داشت. بعدها لشکر 21 امام رضا(ع) آنجا مستقر شد." (ص68) شهید نظرنژاد در این مقطع با چهرههای نامآشنایی مانند شهید چمران آشنا میشود و در بسیاری از عملیاتهای دفاعی سالهای اول جنگ شرکت میکند. نبرد آزادسازی سوسنگرد از جمله آن عملیاتها بوده که در فصل سوم کتاب به تفصیل به آن پرداخته شده است.
فصل چهارم کتاب به حضور شهید نظرنژاد در نبردهای سال 1360 میپردازد که وقایع ارتفاعات الله اکبر از مهمترین آنهاست. از رویدادهای مهم در فصل پنجم کتاب هم میتوان به انجام عملیات فتحالمبین در فروردین 1361 اشاره کرد که شهید نظرنژاد به تفصیل درباره آن توضیح داده است.
همچنین در ابتدای فصل ششم به مسئولیت تازه وی اشاره میشود: «آذرماه 1361 رسماً به عنوان مسئول محور تیپ 21 امام رضا(ع) منصوب شدم.» در فصول بعدی کتاب هم، شهید نظرنژاد به ترتیب به نبردها و وقایع مهم جنگ در سالهای بعد و نقش و حضور خود در آنها میپردازد و درباره هر یک از این وقایع به تفصیل توضیح میدهد.
در فصل هفتم، ماجرای حضور شهید نظرنژاد در عملیات والفجر یک در منطقه ارتفاعات زبیدات و مجروحیت وی از زبان او روایت میشود. بعد از بهبودی اولیه، او دوباره به مناطق جنگی بر میگردد که شرح ان در فصل هشتم آمده است.
حوادث فصل بعدی (نهم) هم با عملیات شناسایی در منطقه شلمچه شروع میشود و در ادامه به حضور شهید نظرنژاد در مناطق جنگی کردستان برای شناسایی موقعیتهای دشمن میانجامد. در فصل بعدی، او دوباره به مناطق جنگی جنوب باز میگردد. شهید نظرنژاد در فصل یازدهم، حوادث ریز و درشت عملیات آبی خاکی والفجر هشت را از زوایای گوناگون، البته از زاویه نگاه خود توضیح داده است.
وی همچنین در فصل دوازدهم به عملیات آزادسازی شهر مهران اشاره میکند که خود در آن نقش داشته است. اشاره به دلایلی که منجر به شکست عملیات کربلای چهار شده و فعل و انفعالات فرماندهان و نیروها در پیرامون آن هم از بخش های مطرح شده در فصل سیزدهم است که ادامه این روند در فصل چهاردهم آمده و درباره اتفاقات عملیات کربلای پنج و وقایع این مقطع از تاریخ هشت سال دفاع مقدس به تفصیل توضیح داده شده است.
توضیح درباره نبردهای مربوط به فتح شهرک دوعیجی و حواشی آن هم از عمده خاطرات شهید نظرنژاد در فصل پانزدهم است. راوی در ادامه باز هم به کردستان برمی گردد که شرح آن در فصل شانزدهم کتاب آمده است؛ پاکسازی منطقه از وجود جاسوسان و انجام عملیاتهای نصر هفت در صخرهها و ارتفاعات دوپازا و بوالفتح (اطراف شهرک قلعه دیزه عراق) و نصر هشت در ارتفاعات الاغلو و قمیش (اطراف رودخانه چومان مصطفی) از بخشهای اصلی این فصل است.
تخلیه نیروها از فاو و جابهجایی بخشی از نیروهای مستقر در حلبچه و حواشی آنها هم خاطرات شهید نظرنژاد در فصل هفدهم کتاب را تشکیل میدهد. سرانجام فصل هجدهم و پایانی کتاب که وقایع آن مربوط به چند ماه بعد از پایان جنگ است، به مراحل مختلف معالجات شهید نظرنژاد در کشور آلمان اختصاص دارد./998/د ۱۰۳/ش