درآمدی بر «نظریه مقاومت»
به گزارش خبرگزاری رسا، غرب، دستکم در 2 قرن اخیر به واسطه نشاط تمدنی و سیاسی، یک حرکت تهاجمی به مناطق دارای اهمیت جهان داشته است. بویژه از زمانی که نفت در معادلات سیاسی و اقتصادی نقش کلیدی پیدا کرد، مناطق نفتخیز و نیز شریانهای تبادلات تجاری در سطح جهان، اهداف اصلی دولتهای مهاجم غربی بوده است.
بررسی الگوی رفتاری استعمارگران غربی نشان میدهد در مبانی فکری آنها، میل به جذب منافع حداکثری هیچ حد و مرزی ندارد. نادیده گرفتن «استقلال» ملتها که به تعبیری «آزادی در سطح یک ملت» است، به شکلگیری روحیه استقلالطلبی و مقاومت بویژه در منطقه غرب آسیا منتهی شده است. به دلیل اهمیت منطقه غرب آسیا و نیز ظرفیتهای عظیم کشورمان، ایران یکی از بزرگترین و نخستین قربانیان سلطهجویی قدرتهای غربی بوده است. همین امر موجب شده «استقلالطلبی» و «مقاومت» در برابر سلطهجویی یکی از شاخصههای حرکت انقلابی مردم ایران در بهمن 57 باشد. اکنون پس از گذشت 4 دهه، ایران به عنوان یک الگوی موفق «مقاومت» شناخته میشود.
از سوی دیگر با وجود توفیق نسبی جریان حامی مقاومت در تحقق اهداف خود، جریان دومی هم در سطح نخبگان و هم در میان تودههای مردم به سازش با آنچه «قدرتهای جهانی» مینامد، اعتقاد دارد. چالش میان «نظریه مقاومت» و «نظریه سازش (تعامل)»، از پیش از انقلاب وجود داشته و با شدت و ضعف تداوم یافته است. به نظر میرسد با توجه به تجربه انباشته شده این سالها و بویژه «جوانمرگ» شدن برجام، امکان بیشتری برای تبیین «نظریه مقاومت» وجود دارد که باید توسط نخبگان پیگیری شود. به صورت خلاصه میتوان چند محور اساسی برای نظریه مقاومت مطرح کرد.
1- چارچوب گفتمانی نظریه مقاومت مبتنی بر «منطق و عقلانیت انقلابی» است؛ درست نقطه مقابل «منطق و عقلانیت ابزاری و مادی» که سازش با غرب را تئوریزه میکند. نباید اجازه داد عدهای با شعار «عقلانیت»، باورهای انقلابی و انگیزه مقاومت را استحاله کنند. تجربه برجام نشان داد تعامل منفعلانه با غرب در بلندمدت مصداق بارز بیعقلی است.
2- نمیتوان منکر این واقعیت شد که «مقاومت» هزینه دارد اما باید پذیرفت در بلندمدت، هزینه سازش از مقاومت بیشتر است که مرور مصادیق آن قبل و بعد از انقلاب اسلامی کار سختی نیست. به همین ترتیب میتوان ادعا کرد منافع «مقاومت» تضمینشده و منافع «سازش»، غیرواقعی و مقطعی است.
3- در «نظریه مقاومت»، دولتها و ملتها باید در تعاملات جهانی نقش فعالانه ایفا کنند. یکی از مصادیق ایفای نقش فعالانه به چالش کشیدن دولتهای جنایتکار در سطح جهان و ایجاد «جبهه جهانی مقاومت» است. باید از مواجهه منفعلانه خودداری کرد و اصطلاحا همواره «باید توپ در زمین حریف باشد». ایستادن در جایگاه پرسشگری و مطالبهگری از دولتهای غربی به جای تلاش برای پاسخ دادن به اتهامات غیرواقعی آنها، باید دستور کار دستگاه دیپلماسی، فضای رسانهای و مجموعههای مردمی باشد. در مقابل، جریان حامی سازش، همواره خود را در جایگاه پاسخگویی نسبت به اتهامات وارده از سوی دولتهای متخاصم میبیند؛ رویکردی که در نهایت به پرداخت هزینههای کلان و عدم دریافت منافع واقعی منجر میشود.
4- در نظریه مقاومت، مواجهه با قدرتها مبتنی بر «تهدیدزدایی» است، در حالی که حامیان سازش «تنشزدایی» را تبلیغ میکنند؛ سیاستی که همواره به ضد خود تبدیل خواهد شد. وقتی سیاست اعلامی کشور «تنشزدایی» باشد، ناخودآگاه دشمن را تحریک میکند برای گرفتن امتیازات بیشتر از شما، بر تنشها بیفزاید. در نظریه مقاومت مساله اساسی تهدیدزدایی و کمتر کردن نقاط آسیب جدی است.
5- راهکار همیشگی جریان حامی سازش برای رفع مشکلات کشور، «تقلیلگرایی در آرمانها» و عقب نشستن از حقوق قانونی و مشروع برای کسب رضایت و تعامل با غرب است. سازش نوعی «ارتجاع» در آرمانهاست. در مقابل اما راهکار «نظریه مقاومت» برای رفع مشکلات کشور، «بازتعریف» و «بازسازی» نهادها، رویهها و قوانین برای حرکت پرشتاب به سمت آرمانها، با تکیه بر ظرفیتهای درونی، کارآمدی و استحکام داخلی است. «درونزایی و برونگرایی» یکی از شاخصههای اساسی «نظریه مقاومت» است که منافع آن تضمین شده و نمونههای موفق آن در طول تاریخ قابل مشاهده است. نوسازی نظام ضمن پایبندی به حاکمیت، درست نقطه مقابل تفکر ارتجاع در آرمانها برای نیل به اهداف مقطعی است.
______________________________
پیام مرادی، دبیر تشکیلات اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل
/۹۶۹//۱۰۲/خ
منبع: وطن امروز