تطور معنای اجتهاد از دیدگاه شهید صدر
باشگاه نویسندگان حوزوی خبرگزاری رسا | علی خردمردی
به خلیفهی اول خبر رسید که خالد بن ولید، مالک بن نُویره را به قتل رساند و با همسرش آمیزش کرد. خلیفه اول برای توجیه کار خالد گفت: اجتهد فاخطا. یعنی کارش اشتباه بود، اما چون به اجتهاد خودش عمل کرد نمیتوان بر او خرده گرفت.
هرگاه که این روایت را میشنیدم برایم سوال میشد که اگر اجتهاد در این حد کار خطرناکی است، پس چرا انقدر در حوزه به ما میگویند که برای اجتهاد برنامهریزی کنید. آخرش چه؟ یعنی وقتی مجتهد شدیم هر کاری میتوانیم بکنیم، چون مجتهدیم؟ برای روشن شدن این مسئله خوب است که فراز و فرودهایی را که کلمه اجتهاد در طول تاریخ طی کرده، بررسی نماییم.
وقتی به تاریخ تشیع نگاهی میاندازیم، این نکته به وضوح دیده میشود که از زمان خود اهل بیت(علیهم السلام) تا اوائل قرن هفتم، بزرگان تشیع چه ائمه(علیهم السلام) و چه علمای شیعه، از کلمهی اجتهاد بیزار بودند و به شدت از آن نهی میکردند. برای مثال در کتاب وسائل الشیعه امام صادق علیه السلام در ضمن روایت مفصلی میفرماید: دلیل بر فساد قول آنها در اجتهاد و رای و قیاس آن است که.... روایات دیگری نیز در مذمت اجتهاد وجود دارد.
اما اصل ماجرا چیست؟ چرا ائمه و علمای شیعه در مقابل اجتهاد این گونه موضع گرفته اند؟
همانطور که میدانید اهل سنت فقط برای کلام پیامبر حجیت و شرعیت قائل اند؛ از این رو بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) باب دلیل شرعی را بر روی خود بستند و در مقابل مجبور شدند باب اجتهاد را بگشایند. اجتهاد از دیدگاه آنان به این معناست که وقتی فقیه با فقدان دلیل مواجه شد، میتواند به نظر شخصی خود عمل کند؛ لذا اجتهاد از دیدگاه آنان یک دلیل شرعی در عرض کتاب و سنت است. در صورتی که رجوع به نظر شخصی به عنوان یک دلیل شرعی، از نظر شیعه کاملا مردود و باطل است. در واقع آن دسته روایات و کتب علمای شیعه که اجتهاد را به شدت رد میکنند، منظورشان همین معنای اجتهاد است.
همانطور که ذکر شد روایات ما به شدت از اجتهاد نهی میکنند و این نهضت مبارزه با اجتهاد قرنها در شیعه زنده بود. در اواسط قرن چهارم مرحو م صدوق را میبینیم که به شدت با اجتهاد مبارزه میکند البته اجتهاد به معنایی که اهل سنت از آن تعبیر میکنند. در ادامه شیخ مفید با کتاب «النقض علی ابن الجنید فی اجتهاد الرای» به این نهضت ادامه میدهد. سید مرتضی در «عده الاصول» و شیخ طوسی در «الذریعه» در همین مسیر حرکت میکنند تا این که نوبت به ابن ادریس میرسد. در اواخر قرن ششم ابن ادریس در کتاب «سرائر» به عنوان نفر آخر، عَلَم مخالفت با اجتهاد را بلند نگه میدارد تا این که میدان به علامه حلی واگذار میشود.
مرحوم شهید صدر معتقد است که آن کسی که برای اولین بار در تشیع عَلم اجتهاد را بلند کرد، علامه حلی بود البته نه به آن معنایی که اهل سنت در نظر دارند. محقق حلی در کتاب «معارج الاُصول» در تعریف اجتهاد میگوید: استخراج احکام از ادلهی شرعی را اجتهاد میگویند. در ادامه میگوید: اگر قیاس را استثنا کرده و از ادله شرعی خارج کنیم، چه اشکال دارد که بگوییم امامیه اهل اجتهاد هستند.
بنابر این تفاوت امامیه با اهل سنت در این شد که اهل سنت اجتهاد را به تنهایی یک دلیل شرعی به حساب میآورند بر خلاف امامیه که به عملیاتی که فقیه برای استخراج حکم طی میکند، اجتهاد میگویند.
شهید صدر در کتاب حلقات میگوید که تغییر معنای اجتهاد در همین حد باقی نماند و به نوعی معنایی که علامه حلی ارائه داده بود، توسعه پیدا کرد. ایشان میفرماید محقق حلی اجتهاد را مختص به آن عملیاتی کرد که پیچیدگیهای زیادی داشته باشد و مختص به ظواهر نباشد و به نوعی در معنای اجتهاد تضییق ایجاد کرد. اما علمای بعد از او این تضییق را نپذیرفتند و گفتند استفاده از ظواهر کار سادهای نیست که برای هر کس مقدور باشد و هر کسی از ظاهر برداشت خودش را دارد و لذا در ظواهر هم نیاز به اجتهاد داریم.
اما تغییر معنای اجتهاد باز هم متوقف نشد. در معنای دوم و سوم، اجتهاد مختص به بررسی دلیل شرعی از کتاب و سنت بود. وسعت معنای اجتهاد بیشتر شد و شامل اصول عملیه هم شد که فقیه در هنگام عدم وجود دلیل به سراغ آنها میرود و امروزه نیز کلمه اجتهاد در تشیع، در همین معنا استفاده میشود.
بنابر این طبق نظر شهید صدر، کلمهی اجتهاد در طول تاریخ تشیع چهار مرحله را پشت سر گذاشت.
اول: از زمان اهل بیت(علیهم السلام) تا قرن هفتم که اجتهاد به معنای برگزیدن نظر شخصی هنگام عدم وجود دلیل بود که اهل سنت این معنا را قبول دارند و شیعیان آن را مردود میدانند.
دوم: در قرن هفتم علامه حلی عملیات استنباط را که در آن قیاس نباشد، اجتهاد نامید.
سوم: علمای بعد از علامه حلی، بررسی ظواهر را هم زیر مجموعهی اجتهاد قرار دادند.
چهارم: قرنهای اخیر که اجتهاد علاوه بر دلیل شرعی خاص مثل کتاب و سنت، شامل اصول عملیه نیز میشود./918/ی702/س