گوشه از زندگانی، سجایای اخلاقی، خدمات اجتماعی و سخنان امام محمدباقر
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، اولین روز ماه رجب، سالروز ولادت پربرکت امام پنجم ما شیعیان اثنی عشری، یعنی امام محمدباقر(ع) است. ما از این امام همام و زمانه پر عسرت شان چه می دانیم و در کدام یک از مراحل زندگی و ویژگی های شخصیتی مان از ایشان الهام گرفته ایم؟
تولد، نسب و القاب امام
پنجمین امام ما شیعیان اثنی عشری، امام محمد باقر(علیه السلام) در اولین روز ماه رجب سال 57هـ ق در شهر مدینه متولد شد.(1) بنابراین سال تولد، می توانیم به این نتیجه برسیم که ایشان حادثه کربلا و اتفاقات مربوط به آن را درک کرده اند. موضوعی که خود ایشان نیز در بیانی به آن تصریح نموده اند.(2) پدرشان امام سجاد(ع) و مادرشان، فاطمه دختر امام حسن مجتبی(ع) است و هم از امام حسین(ع) و هم از امام حسن(ع) نسب می برد، لذا ملقب به القابی همچون «هاشمی بین هاشمیین»، «علوی بین علویین» و «فاطمی بین فاطمیین» شده است.(3)
همچنین از القاب مشهورش می توان به «شاکر» و «هادی» و «امین» نیز اشاره کرد.(4) اما معروف ترین لقب ایشان، «باقر» است. در حدیث معروفی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در پیش بینی ای غیبی به یکی از صحابه شان یعنی جابر بن عبدالله انصاری می فرماید: «تو مردى از خاندان مرا درك خواهى كرد كه نامش نام من، و رفتار و كردارش، رفتار و كردار من است و دانش را تا ژرفايش مى شكافد».(5) در ادامه به نهضت علمی ای که امام تأسیس کرد و نیز ویژگی ها و آثار و زمینه های سیاسی فرهنگی اش اشاره خواهیم کرد. همچنین کنیه معروف امام باقر(علیه السلام) «ابوجعفر» است.(6)
امام محمدباقر(علیه السلام) پس از شهادت پدرشان امام سجاد(ع) در سال 95 هـ ق، امامت و زعامت شیعه را به دست گرفتند(7) و تا زمان شهادت شان در سال 114 هـ ق، این مقام را بر عهده داشتند.(8)
گوشه ای از ویژگی های شخصیتی و اخلاقی امام(ع)
در منابع تاریخی، توصیفاتی از ویژگی های شخصیتی و اخلاقی امام باقر(ع) ذکر شده که بسیار خواندنی است.
کار کردن امام:
امام باقر(علیه السلام) همیشه خدمتکارانش را در کارهای دشوار یاری می کرد.(9) همچنین نقل شده که آن حضرت ابایی از کار کردن در مزرعه و کشاورزی نداشتند. ایشان با صراحت، در پاسخ کسی به نام محمد بن منکدر که با اعتراض و شماتت، از ایشان سؤال کرده بود که اگر در این حال کشاورزی، اجل شان فرا برسد، چه خواهند کرد؟ فرمود: «اگر در این حالی که هستم اجلم سر رسد، در حالی که در اطاعت خدا بوده ام از دنیا رفته ام. من با کار کردنم، خودم و عیالم را از محتاج بودن به تو و به مردم حفظ می کنم. وقتی از سر رسیدن اجل هراسناک خواهم بود که اجل مرا در حال نافرمانی خدا دریافته باشد»(10) این نشان دهنده اهمیت بی نیاز شدن از مردم در عین اطاعت از فرامین الهی است.
صله رحم و دست گیری از نیاز مندان:
امام باقر(علیه السلام) هیچ وقت از رفت و آمد خویشان و بستگانش ناراحت نمی شد و همیشه با پذیرایی های درخور از آن ها استقبال می کرد و از بخشش مال و لباس های نیکو به آنها دریغ نمی ورزید.(11) او این رویه پربخشش و عطا را در مواجهه با کسانی که به امیدی نزدش می آمدند نیز داشت.(12) برای مثال از اسود بن کثیر نقل شده است که گفت وقتی نزد امام از فقر و جفاى برادرانم شکایت نمودم، ایشان 700 درهم به من عطا کردند و گفتند: «هر گاه این مبلغ تمام شد، مرا مطلع کن».(13)
عبادت کردن امام:
در توصیف عبادت امام باقر(علیه السلام) همین بس که ذهبی، محدث و تاریخ نگار بزرگ اهل سنت(14) نقل کرده است که آن حضرت 150 رکعت نماز در هر شبانه روز اقامه می کرد و وصیت کرده بود پیکر مطهرشان را پس از مرگ در همان جامه ای به خاک بسپارند که با آن نماز می خواند.(15) از قول یکی از موالیان آن حضرت نقل شده است که فرمود هنگامی که در سفر حج با هم وارد مسجدالحرام شدیم، چون حضرت به کعبه نگریستند، با صدای بلند گریستند و فرمودند: «... چرا گریه نکنم شاید خداوند از این گریه بر من نظر رحمت نماید تا بتوانم به توسط آن فرداى قیامت رستگار شوم». بعداز آن حضرت شان به طواف و نماز مشغول شدند و چون سر از سجده برداشتند، محل سجودشان از اشک چشم مرطوب شده بود.(16)
آن حضرت دائم الذکر بودند به گونه ای که به تعبیر امام صادق(علیه السلام) «وقتی همراه او راه می رفتم او مشغول یاد خدا بود و چون بر سفره غذا مشغول خوردن غذا بودیم باز هم از یاد خدا غافل نبود. با مردم سخن می فت، ولی این روابط اجتماعی نیز او را از یاد الهی دور نمی داشت و زبانش هماره به گفتن «لا اله الا الله» مترنم بود. همیشه ما را فراخوانده و از ما می خواست تا طلوع خورشید مشغول یاد و ذکر خدا باشیم و به آن گروه از اعضای خانواده که قادر به قرائت قرآن بودند، خواندن قرآن را توصیه می کرد و آن گروه که قادر به تلاوت قرآن نبودند، دستور می داد که ذکر خدا را بر لب جاری کنند».(17)
حلم و بردباری امام
توجه به یک روایت تاریخی می تواند یاری گر ما برای اطلاع نسبی از صفت حلم و بردباری نزد باقر(علیه السلام) باشد. مردى از اهل شام ساکن مدینه بود و وقتی با اما مواجه می شد، به ایشان اهانت می کرد. مثلا خطاب به آن حضرت می گفت: «از اهل دنیا، بیشتر از تو از کسی کینه در دل ندارم و بیش از تو و خاندانت، با هیچ کس دشمن نیستم». با این وجود امام با او مدارا می کرد و پاسخ این اهانات را با سخنان نرم می داد. پس از چندی آن مرد شامی بیمار شد. وصیت کرد اگر مرد، امام بر جنازه اش نماز بخواند. نیمه شبی بود که گفته شد آن مرد شامی از دنیا رفت. صبح روز بعد کسی به مسجد آمد و وصیتش را به اطلاع امام رساند. امام اما فرمود: آن مرد نمرده. اندکی صبر کنید تا من بر سر بالینش حاضر شوم. امام به منزلش رفت و بار بالینش نشست و صدایش زد. او به هوش آمد و پاسخ امام را داد. امام نوشیدنی به او داد و به بستگانش سفارش کرد غذاهای سرد به او بدهند. اندکی نگذشت که آن مرد شامی شفا یافت و نزد امام آمد و اعتراف کرد که امام، همان حجّت خدا بر زمین است.(18)
امام باقر(ع) و شرایط پیچیده فرهنگی و اجتماعی
امام باقر(علیه السلام) در شرایط سیاسی و فرهنگی بسیار خاص و پیچیده ای می زیستند و این موضوع ایشان را بر آن داشت که تصمیم های بسیار مهمی برای تأسیس یک نهضت فرهنگی علمی اتخاذ کند.
مواجهه امام با اندیشه ها و گروه های فکری مختلف
شرایط خاص فرهنگی و تاریخی زمانه امام باقر(علیه السلام) – که در ادامه جزئیات بیشتری درباره مختصات آن بیان می شود – زمینه مناسبی برای فعالیت های برخی فرقه ها و جریان ها بود که امام را به تدبیر و اقدام های مناسب با آنها وا داشت.
امام و یهودیان
یکی از گروههایی که در دوران امام باقر(علیه السلام) حضور نسبتا عمیقی در جامعه و تأثیر نسبتا پررنگی بر فرهنگ دوران داشتند، یهودیان بودند. چه یهودیانی که به ظاهر اسلام آورده بودند و چه یهودیانی که هنوز بر مرام و مسلک و آیین خود بودند، پراکندگی فراوانی در سطح جامعه آن روز داشتند و نوعی از مرجعیت علمی یافته بودند. در این بین امام باقر(ع) با توجه به این خطر، با القائات سوء آنها در فرهنگ اسلامی مبارزه کرد و صریحا احادیث دروغین شان را که چهره واقعی پیامبران الهی را مخدوش می کرد، تکذیب نمود. برای مثال از زراره نقل شده که روزی امام در مسجد الحرام نشسته بود که فردی به نام عاصم بن عمر نزدشان آمد وگفت: «کعب الاحبار می گفت کعبه هر صبحگاهان برابر بیت المقدس سجده می کند». امام در واکنش به این سخن وقتی فهمید که نظر خود عاصم نیز همین است، صریحا فرمود: «تو و کعب الاحبار هر دو دروغ می گویید». آنگاه در حالی که به شدّت ناراحت بود فرمود: «خداوند بقعه ای محبوب تر از کعبه روی زمین نیافریده است».(19)
امام و غلات
یکی دیگر از مسائلی که در دوران امامت امام باقر(علیه السلام) برای جامعه شیعی پدید آمده بود، مسأله «غلات» بود که شمار آنها در آن روزگار رو به فزونی گذاشته بود. آنها با سوء استفاده از روایات امام و نسبت دادن احادیث جعلی به آن حضرت می کوشیدند از حیثیت امامان و شیعیان برخوردار شده و با کشاندن شیعیان ساده لوح به دنبال خود، به اهداف خود برسند. زمانی که امام در مدینه بود، این فرصت طلبی ها بیشتر شدت گرفت. وقتی که امام آنها را از خود طرد کردند، اصحاب آن حضرت نیز، غلات را از جمع خود بیرون راندند. «مغیرة بن سعید» و «بیان بن سمعان» که هر دو از معروف ترین شخصیت های غالیان و از رهبران آنها بودند، توسط اصحاب امام باقر(ع) تکفیر شدند. «ابو هریره عجلی» شعری در این باره گفته که مضمون آن چنین است: «ای ابوجعفر! تو امامی هستی که ما دوستش داریم و هر آنچه تو راضی هستی ما بدان راضی بوده و از آن پیروی می کنیم. کسانی پیش ما آمده و احادیثی را به شما نسبت می دهند که ما از شنیدن آن دلگیر می شویم، احادیثی که مغیره آنها را از شما روایت می کند و بدترین چیزها، بدعت هاست».(20)
این اشعار نشانگر تلاش های غلات و اشاعه احادیث دروغ از طریق ائمه برای جذب شیعیان عراق بود. آنها با توسل به اطاعت امام(علیه السلام)، خود را از عمل به وظایف اسلامی معاف دانسته و شناخت و معرفت امام(ع) را برای فلاح و رسیدن به اهداف عالیه اسلامی کافی می شمردند. در برابر، امام باقر(ع) مکرر به لزوم تکیه بر عمل صالح تأکید می فرمود. سخنانی نظیر احادیث زیر از آن حضرت اقدامی بر نفی موضع غلات و اندیشه های فاسد آنان بود و انگیزه صدور احادیثی از این قبیل حداقل از یک زاویه برای خنثی کردن آثار اندیشه های غلات در میان شیعه بوده است.
در یک مورد حضرت فرمودند: «إِنَّ شِیعَتَنَا مَنْ أَطَاعَ اللّهَ»(21)؛ (شیعیان ما اطاعت کنندگان خدا هستند) و در جای دیگر فرمودند: «شِیعَتُنَا أَهْلُ الْوَرَعِ وَ الْاِجْتِهَادِ وَ أَهْلُ الْوَفَاءِ وَ الْاَمَانَةِ وَ أَهْلُ الزُّهْدِ وَ الْعِبَادَةِ وَ أَصْحَابُ اِحْدَی وَ خَمْسِینَ رَکْعَةً فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ الْقَائِمُونَ بِاللَّیْلِ وَ الصَّائِمُونَ بِالنَّهَارِ یُزَکُّونَ أَمْوَالَهُمْ وَ یَحُجُّونَ الْبَیْتَ وَ یَجْتَنِبُونَ کُلَّ مُحَرَّمٍ»(22)؛ (شیعیان ما در بالاترین مراحل تقوا در زمره کوشندگان و وفاکنندگان به عهد و امانت بوده و اهل زهد و عبادت هستند، از افرادی هستند که در هر شبانه روز پنجاه و یک رکعت نماز به جای می آورند. آنان شب ها در حال عبادت و روزها در حال روزه هستند. زکات اموال خود را پرداخته به زیارت خانه خدا می روند و از تمام محرمات الهی اجتناب می کنند). و باز فرمودند: «لَیْسَ مِنْ أَوْلِیَائِنَا مَنْ هُوَ فِی قَرْیَةٍ فِیهَا عَشْرَةُ آلَافِ رَجُلٍ فِیهِمْ مِنْ خَلْقِ اللهِ أَوْرَعُ مِنْهُ»(23)؛ (کسی که در یک قریه ده ها هزار نفری باورع ترین مردم نباشد، از دوستان ما نیست).
تأکید امام باقر(علیه السّلام) بر عمل گرایی شیعیان، به طور غیر مستقیم، در برابر تمامی فرقه هایی بود که به عمل صالح اعتنایی نداشتند. روایت دیگری در این مورد، نشانگر توطئه برخی از غالیان است که امام باقر(ع) به شدّت با آن برخورد می کند. «علی بن محمد نوفلی» می گوید: «مغیرة بن سعید نزد امام باقر(ع) آمد و گفت: «تو به مردم بگو من علم غیب می دانم، من هم مردم عراق را برای پذیرش آن آماده می کنم». ابو جعفر(ع) به شدت او را از خود راند و بعد مطلب را با ابو هاشم بن محمد بن حنفیه در میان گذاشت و او نیز کتک مفصلی به مغیرة بن سعید زد، به طوری که نزدیک بود بمیرد».(24)
امام و مرجئه و معتزله و خوارج
علاوه بر یهود و غلات، در این دوران مذاهب کلامی ای چون مُرجئه و معتزله و خوارج نیز فعالیت داشتند. در گزارشی اجمالی از از چگونگی مقابله امام باقر(علیه السلام) با برخی از مهم ترین باورهای این گروه های فکری باید گفت آن حضرت به رد استدلال های اصحاب قیاس پرداخت(25) و – همچنان که در ادامه نیز بیشتر توضیح خواهیم داد - تمایزی مشخص میان عقاید اهل بیت با دیگر گروه ها و اندیشه های اسلامی قائل شد. نظر ایشان در باره خوارج این بود که آنها به خاطر جهل عرصه زندگی را بر خود سخت کرده اند و دین خدا بسیار ملایم تر و منعطف تر از تصور آنهاست.(26) بحث های کلامی آن حضرت نیز که ناظر به اندیشه های آن گروه و فرق می شد، شامل موضوعاتی چون عاجز بودن عقل انسان از درک حقیقت خداوند،(27) ازلی بودن واجب الوجود(28) و وجوب اطاعت از امام بود.(29)
خلأ فقهی جامعه در عصر امام
فروکش کردن تنش های سیاسی پس از حادثه کربلا و شکست خوردن و از میان رفتن «ابن زبیر» و یکپارچه شدن حاکمیّت مروانیان، به ناچار بسیاری از علما را از صحنه سیاست دور کرد و به حوزه درس و حدیث سوق داد و آنها را واداشت تا به شکلی، اختلاف روایات را حل کنند و فتوای فقهی برای مردم ارائه دهند. اولین بار در سال 100 هجری، «عمر بن عبدالعزیز» با صدور فرمان تدوین احادیث به «ابوبكر بن حزم»، نگارش حدیث را بعد از چند دهه مجاز اعلام کرد.(30)
جلوگیری از تدوین حدیث که به دستور خلیفه اوّل و دوم انجام گرفت، از عوامل عمده انزوای فقه بود. فقهی که حداقل 80 درصد آن متکی به احادیث روایت شده از پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) بود. پس عجیب نیست اگر می بینیم که پیش از دوران امام باقر(علیه السلام)، در جامعه اسلامی فقه و احادیث فقهی در حد گسترده و به طور کامل مورد بی اعتنایی قرار گرفته بود. درگیری های سیاسی و اندیشه های مادی گرانه شدیدی نیز که دامنگیر دستگاه حکومت شده بود، باعث غفلت از اصل دین و به خصوص فقه در میان مردم گشته بود.
فتوحات اسلامی، موجب بی خبری شدید مردم از فرهنگ و آموزه های اصیل اسلامی شده بود. زمامداران و مردم به طوری مشغول کشورگشایی و امور نظامی و مسائل مالی و... شدند که فعالیت علمی و تربیت دینی به هیچ وجه جلب توجه نمی کرد. وقتی ابن عباس در آخر ماه رمضان در بصره که یکی از مراکز اصلی فتوحات بود بر بالای منبر گفت: «صدقه روزه تان را پرداخت کنید». مردم معنای حرف او را نمی فهمیدند، لذا ابن عباس گفت: «کسانی که از مردم مدینه در آنجا حاضرند برخیزند و برای آنها مفهوم صدقه صوم را توضیح دهند. [زیرا] آنان درباره زکات فطره واجب چیزی نمی دانند».(31) پس از آن، در دوران بنی امیه این ناآگاهی دینی بر شدت خود افزود چنان که در طول نیمه دوم قرن اول هجری، مردم حتی کیفیت اقامه نماز و گزاردن حج را نیز نمی دانستند. «انس بن مالک» در این باره با نگاهی به روزگار خویش می گفت: «از آنچه که در زمان رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) معمول بود، چیزی نمی بینم.! گفتند: نماز! گفت: چه تحریف هایی که در این نماز انجام ندادید».(32) همه اینها دلیل است بر فراموش شدن فقه در میان عامه که به درستی یکی از مهمترین دلائل پرداختن امام باقر(علیه السلام) و بعد از ایشان امام صادق(علیه السلام) به فقه، احیای آن در میان مردم و جلوگیری از تحریفی است که به یقین در تدوین و بازنویسی فقه روی می داد.
غیر از فقه، در دانش ها و معارف دیگری چون تفسیر قرآن و کلام نیز چنین خلأهایی و انحرافاتی پدید آمد که وظیفه امام باقر(علیه السلام) را برای تأسیس نهضت علمی و فرهنگی اش، دو چندان کرد. به همین خاطر بیشتر مطالب علمی بیان شده از سوی ایشان به موضوعاتی اختصاص یافته که در جامعه آن روز اسلامی به صورت ناقص یا نادرست بیان می شدند و مورد عمل مردم قرار می گرفتند. محققان و غورکنندگان در معارف بیان شده از سوی آن حضرت می دانند که بسیاری از سخنان ایشان، از باب نقد و تعلیق ناظر به آموزه های فقهی و کلامی متداول در آن روزگار بوده است به گونه ای که در بسیاری از موارد، فهم کامل سخنان ایشان بدون اطلاع از نظرات سایر مذاهب اسلامی دشوار می نماید. در ادامه راجع به مصادیق فعالیت های علمی آن حضرت بیشتر توضیح می دهیم.
نهضت فرهنگی امام و تأسیس مکتب شیعی مستقل
مورخان و مذهب پژوهان بر این عقیده اند که تدوین فرهنگ مستقل شیعه – در فقه و تفسیر و کلام - در زمان امام باقر(علیه السلام) بود که تشخص یافت. در این عصر بود که شیعه تدوین فرهنگ خود - شامل فقه، تفسیر و اخلاق - را آغاز کرد.(33) این نهضت فرهنگی، شامل رشته های علمی گوناگون و اقدامات عملی فراوانی بود.
کلام
همان طور که پیش از این نیز بیان شد، در دوران امام باقر(علیه السلام) گرایش ها و مذاهب کلامی مختلفی پدید آمدند و پرسش ها و بحث های کلامی مختلفی مطرح شدند. آن حضرت جدا از تصدی مقام امامت و رهبری شیعه، به عنوان یکی از بزرگ ترین علمای زمانه خود به این پرسش ها و مسائل علمی پاسخ می داد و در مورد آنها بحث می نمود. در این باره آن حضرت، بسیاری از خطبه های امیر مؤمنان(علیه السّلام) را در مسائل مربوط به توحید و صفات خدا(34) روایت کرده اند. همین طور آن حضرت بیان گر بسیاری از نکات دقیق مسائل کلامی مورد اختلاف بین شیعه و اهل سنت میباشند. این روایات در اصول کافی به وفور دیده می شوند.
تفسیر
امام باقر(علیه السلام) هیچ وقت از اهمیت بیان تفسیر آیات قرآن غافل نشدند. برگزاری جلسات تفسیر و پاسخ به سوالات و شبهات دانشمندان و مردم از جمله فعالیت های آگاهی بخش ایشان در تفسیر قرآن است. گفته شده امام باقر کتابی در تفسیر قرآن نوشته است که محمد بن اسحاق ندیم در کتاب الفهرست، از آن نام برده است.(35) این تفسیر در منابع رجالی بیشتر به نام «تفسیر ابوالجارود» معروف است. ولی به تصریح نجاشی از امام محمد باقر(ع) روایت شده است.(36)
حدیث
امام محمد باقر(علیه السلام) به احادیث رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) اهمیت فراوانی می داد تا جایی که یکی از اصحاب ایشان، یعنی «جابر بن یزید جعفی» نزدیک به ۷۰ هزار حدیث از پیغمبر اکرم(ص) نقل کرده است. حضرت نه تنها احادیث نبوی را ضبط و منتشر می کرد، بلکه شاگردانش را نیز به فهم آنها تشویق می کرد. از ایشان نقل شده است که فرمود: «مراتب شیعیان ما را با میزان روایت کردن شان از احادیث اهل بیت و معرفت شان به آن احادیث بشناسید و معرفت، همان شناخت روایت و درایة الحدیث است و با درایت و فهم روایت است که مؤمن به بالاترین درجات ایمان میرسد.(37)
با نگاهی به منابع حدیثی شیعه می توان دریافت که بسیاری از روایات فقهی و اخلاقی و تفسیری شیعیان، از امام باقر(علیه السلام) صادر شده است. «وسائل الشیعة» و کتب تفسیری مانند «البرهان» از بحرانی و «صافی» از فیض کاشانی، حاوی روایات زیادی در زمینه تبیین مسائل فقهی و توضیح آیات قرآن و شأن نزول آنهاست که از آن حضرت روایت شده است. علاوه بر اینها مقدار زیادی اخبار تاریخی درباره امیر المؤمنین(ع) و جنگ صفین نیز از آن حضرت نقل شده است.(38)
اهمیت روایت احادیث نبوی و علوی از امام محمدباقر(علیه السلام) از آنجا روشن می شود که می بینیم نقل چنین احادیثی در آن زمان، می توانسته خطرات و فشارهایی را از سوی حکومت اموی وقت متوجه شخص کند. تا آنجا که بعضی از رواة احادیث، وقتی حدیثی از امیر المؤمنین(ع) روایت می کردند از شدت ترس، آن حضرت را با عنوان «ابو زینب» یاد می کردند. به هر حال این میراث امام باقر(ع) سبب حفظ و سلامت شیعه از تحریفات حدیثی شده است که به دلیل ننوشتن حدیث و انگیزه های دیگر، در میان اهل سنت زمینه های آن ایجاد شده بود. البته امام به نوبه خود، در مقابل تحریفات مکاتب غیرشیعی نیز نظرشان را با صراحت اعلام می کردند. مثلا یک بار پس از تقسیم احکام به «اسلامی» و «جاهلی» فرمود: «اُشْهِدُکُمْ عَلَی زَیْدِ بْنِ ثَابِتٍ، لَقَدْ حَکَمَ فِی الْفَرَائِضِ بِأَحْکَامِ الْجَاهِلَیَّةِ»(39)؛ (شما را گواه می گیریم بر زید بن ثابت که در مسأله ارث مطابق احکام جاهلیت حکم کرده است).(40)
پرورش شاگرد
یکی از راهکارهای امام(علیه السلام) برای نشر فرهنگ تشیع، گزینش و پرورش گروهی از دانشمندان اسلامی بر مبنای دیدگاههای اصیل شیعی و اعزام شان به شهرهای مختلف اسلامی با هدف تبیین آرای آن حضرت و در نتیجه بی اثر کردن سم پاشی های تبلیغی دراز مدت امویان در معرفی اهل بیت(ع) بود. از مهم ترین شاگردان ایشان می توان به محمّد بن مسلم، زرارة بن اعین ، حمران بن اعین و فُضَیْل بن یسار اشاره کرد.(41)
فقه
با توجه به صدور اجازه نقل حدیث در زمان امام محمدباقر(علیه السلام) از سوی حکومت وقت و فراوانی روایات نقل شده در این دوران و شهرت علم فقه در میان محدثان این زمان، می توان گفت که علم فقه نزد اهل سنت از این دوره به بعد بود که وارد مرحله تدوین خود شده است. از این رو امام(ع) احساس کرد که می بایست با ابراز و اشاعه نظرات فقهی اهل بیت(ع) در برابر انحرافاتی که به دلایل مختلفی در احادیث اهل سنت رسوخ کرده بود، موضع گیری نماید. نقطه نظرات فقه شیعه گرچه تا آن زمان به طور محدود و در حد اذان، تقیه، نماز میت و... روشن شده بود اما با ظهور امام باقر(ع) قدم مهمی در این راستا برداشته شد و یک جنبش فرهنگی تحسین برانگیز در میان شیعه به وجود آمد. تلاش های خستگی ناپذیر امام باقر(علیه السّلام) و پس از وی تلاش های امام صادق(ع) سبب شد تا فقه شیعه با اتکای به احادیث رسول خدا(ص) و اشراقات و الهامات غیبی بر قلوب ائمه اطهار(ع) زودتر از اهل سنت به مرحله تدوین برسد. چرا که شاگردان و شیعیان پیروی این ائمه هدی، با اعتقاد به عصمت این بزرگواران، قضاوت ها و گفته ها و بیانات شان را به عنوان حجت شرعی، جمع آوری و تدوین و تبویب می کردند.(42)
تاکید بر تشخّص و استقلال مدرسه فرهنگی اهل بیت(ع) از سوی امام
امام باقر(علیه السّلام) نماینده مکتب اهل بیت(ع) و از اولین بانیان فقه و تفسیر از دیدگاه مکتب شیعه بود. از نظر این مکتب دسترسی به علوم اصیل اسلامی تنها از طریق اهل بیت(ع) که باب علم رسول خدا(ص) هستند، ممکن است و به همین جهت در کلمات امام باقر(ع) نمونه های فراوانی وجود دارد که ایشان مردم را دعوت به بهره گیری علمی از اهل بیت(ع) کرده و حدیث درست را تنها نزد آنان می داند.
در روایتی آمده است که امام به «سلمة بن کهیل» و «حکم بن عیینه» می فرمود: «شَرِّقَا أَوْ غَرِّبا فَلَاتَجِدَانِ عِلْماً صَحِیحاً إِلّا شَیْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنا»(43)؛ (اگر به شرق یا غرب عالم بروید، دانش صحیحی نمی یابید مگر آنچه از نزد ما اهلبیت بیرون می آید). همچنین در کلام دیگری با اشاره به «حسن بصری» که از علمای معروف این زمان بود، فرمودند: «لَیَذْهَبِ الْحَسَنُ - یَعْنِی الْبَصْرِی - یَمِیناً وَ شِمالاً فَوَ اللّهِ مَا یُوجَدُ الْعِلْمُ إِلَّا هَاهُنا»(44)؛ (حسن بصری هر کجا می خواهد برود، به خدا قسم جز در نزد ما علمی پیدا نمی شود). و در روایتی دیگر آمده: «فَلْیَذْهَبِ النَّاسُ حَیْثُ شَاءُوا، فَوَ اللّهِ لَیْسَ الْأَمْرُ إِلَّا مِنْ هَاهُنا - وَ أَشَارَ إِلَی بَیْتِهِ -»(45)؛ (مردم هر کجا که می خواهند بروند، به خدا قسم این امر جز در اینجا یافت نمی شود - و اشاره به خانه خود کرد).
این سخنان به صراحت مردم را دعوت می کند تا برای دریافت معارف دینی اصیل، عترت را معیار قرار دهند. پذیرش چنین دعوتی به معنای پذیرفتن تشیع بود. در گفتاری دیگر از امام باقر(ع) آمده است: «آلُ مُحَمَّدٍ أَبْوَابُ اللهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَی الْجَنَّةِ وَ الْقَادَةِ إِلَیْهَا»(46)؛ (فرزندان رسول خدا درهای علوم الهی و راه رسیدن به رضای او و دعوت کنندگان به بهشت و سوقدهندگان مردم به آنجا هستند).
اصرار بر نقل این جملات با این تفصیل، روشن کردن این نکته است که این گفتارها از نظر تاریخی تأثیر خاص خویش را در شکل دادن تشیع ایفا کرده است.
زمینه های سیاسی عصر امام و مواجهه حضرت با خلفای جور
نوع برخورد امام باقر(علیه السلام) با خلفای اموی هم عصرشان، برخوردی سرشار از عزّت است به گونه ای که جایگاه ایشان به عنوان یک معترض و مخالف سیاسی همیشه در جامعه برجسته بود. دوران امامت آن حضرت، معاصر با 5 تن از خلفای عباسی بود: ولید بن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک و هشام بن عبدالملک.
یکی از فعالیت های امام در مواجهه با حاکمان سیاسی مسلط، نکوهش علما از همکاری با آنان و ضرورت احیای سنت واقعی پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) به دور از شائبه های تحریف عمدی خلفا و علمای وابسته به آنان بود. امام باقر(ع) ضمن نامه ای به سعد الخیر از علمای سوء، شکایت فراوان کرده و می فرماید:«فَاَعْرِفْ أَشْبَاهَ الْأَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانَ الَّذِینَ سَارُوا بِکِتْمَانِ الْکِتَابِ وَ تَحْرِیفِهِ فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَ مَا کَانُوا مُهْتَدِینَ، ثُمَّ اَعْرِفْ أَشْبَاهَهُمْ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِینَ أَقَامُوا حُرُوفَ الْکِتَابِ وَ حَرِّفُوا حُدُودَهُ، فَهُمْ مَعَ السَّادَةِ وَ الْکِبَرَةِ، فَاِذَا تَفَرَّقَتْ قَادَةُ الْأَهْوَاءِ کَانُوا مَعَ أَکْثَرِهِمْ دَنِیّاً وَ ذَلِکَ مُبَلِّغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ»(47)؛ (نظایر احبار و رهبان را ببین، احباری که کتاب خدا را از مردم کتمان و تحریف کرده و با تمام این احوال، سودی از کارشان نکرده و راه به جایی نبردند. اکنون مانند آنها در این امت اند، کسانی که الفاظ قرآن را حفظ کرده و حدود آن را تحریف می کنند. آنها با اشراف و بزرگان هستند. زمانی که رهبران هوا پرست متفرق شوند، آنها با کسانی هستند که دنیای بیشتری دارند. فهم آنها در همین حد است).
علاوه بر نکوهش علما، امام باقر(علیه السّلام) به شیوه های مختلفی مردم را تشویق به اعتراض و نصیحت حکام می کرد. در روایتی از آن حضرت آمده است که: «مَنْ مَشَی اِلَی سُلْطَانٍ جَائِرٍ فَأَمَرَهُ بِتَقْوَی اللهِ وَ وَعْظِهِ وَ خُوْفِهِ کَانَ لَهُ مِثْلَ اَجْرِ الثَّقَلَیْنِ مِنَ الْجِنَّ وَ الْاِنْسِ وَ مِثْل اُجُورِهِمْ»(48)؛ (کسی که نزد سلطان ظالم رود و او را دعوت به تقوای الهی و موعظه کند و از قیامت بترساند، برای او هم چون پاداش جن و انس خواهد بود).
به گواهی منابع تاریخی، امام(علیه السلام) همیشه با شجاعتی مثال زدنی با استکبار خلفای وقت شان مواجه می شدند و از همه فرصت ها برای اثبات حقانیت اهل بیت(ع) و سزاواری آنها به رهبری جامعه اسلامی، نهایت استفاده را می کردند. فقط بررسی یک مثال تاریخی در این بین ما را با شیوه های عزتمندانه تبلیغی ایشان در مقابل حکومت جائر وقت آشنا می کند.
چنانکه در منابع شیعه آمده، امام باقر(علیه السّلام) همراه فرزندش امام صادق(علیه السّلام) به شام فرا خوانده شد تا در آنجا تحقیر شده و در نتیجه، فکر حکومت و مخالفت را از سر بیرون کنند. امام صادق(ع) این جریان را در روایتی طولانی نقل کرده که ذیلاً بخش هایی از آن را از زبان راوی نقل می کنیم.
سالی هشام برای انجام مناسک حج به مکّه آمده بود و امام باقر و امام صادق(علیهما السّلام) نیز در آن سال در مکه تشریف داشتند. امام صادق(ع) ضمن جملاتی- که حاکی از برتری بنی هاشم بر اموی ها بود - فرمود: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَ أَکْرَمْنَا بِهِ، فَنُحْنُ صِفْوَةُ اللهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ خِیَرَتُهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ خُلَفَاءُهُ، فَالسَّعِیدُ مَنْ اِتَّبَعْنَا وَ الشَّقِیُّ مَنْ عَادَانَا و خَالَفْنَا»؛ (سپاس خدایی را که حضرت محمد(ص) را به پیامبری برگزید و ما را به وسیله او مورد احترام و تکریم قرار داد. پس ما برگزیدگان خدا از میان مخلوق او و خلفای منصوب از جانب او هستیم. خوشبخت کسی است که از ما پیروی نماید و بدبخت کسی است که ما را دشمن داشته و با ما مخالفت کند).
این خبر به هشام رسید و او تا دمشق سکوت اختیار کرد و در این مورد چیزی بر زبان نیاورد. پس از آن که وارد دمشق شد، پیکی به سوی حاکم مدینه فرستاد و از او خواست تا امام باقر و امام صادق(علیهما السّلام) را به شام بفرستند. این دو امام راهی شام شدند. هشام به منظور تحقیر، سه روز معطل کرد و روز چهارم آنان را پذیرفت. در آن مجلس که رجال فراوان و شخصیت هایی از قریش حضور داشتند، از امام باقر(علیه السّلام) - که سنّی از ایشان گذشته بود - خواست تا در مسابقه تیراندازی شرکت نماید. ابتدا امام به بهانه پیری از قبول آن استنکاف ورزید؛ اما هشام بر خواسته خود پافشاری می کرد. امام ناچار کمان به دست گرفته و تیر اول را به هدف نشانید و تیرهای بعدی را یکی پس از دیگری تا نه تیر بر هم دوخت.
هشام که دچار شگفتی شدیدی شده بود چنین گفت: «مَا ظَنَنْتُ أنَّ فِي الأرْضِ اَحَدٌ يرْمِي مَثْلَ هذَا الرّامِي»؛ (گمان نمی کنم در روی زمین کسی بتواند بهتر از این تیراندازی بکند). سپس با پیش کشیدن قرابت نسبی میان بنی هاشم و بنی امیه خواست این دو خانواده را از نظر حیثیت مساوی قلمداد کند. امام باقر(علیه السّلام) اما در مقابل تأکید فرمودند که البته خانواده های دیگر فاقد کمالات معنوی و فضایل موجود در اهل بیت(ع) هستند.
هشام در ادامه سخنانش تصور و اعتقاد شیعیان در مورد امیر مؤمنان(علیه السّلام) را به باد مسخره گرفت و گفت: «علی مدعی علم غیب بود، در حالی که خدا هیچ کس را بر آن آگاه نساخته است». امام در جواب اشاره به انتشار معارف قرآن و علوم پیامبر توسط امیر مؤمنان(ع) کرد. سرانجام هشام دستور آزادی آنان و بازگشت شان به مدینه را صادر کرد. در این بین میان رهبانان و کشیشان مسیحی مقیم شام و امام باقر(علیه السّلام) مصاحبه ای برقرار شد که مصادر حدیثی، آن را به طور مفصل نقل کرده اند. پس از آن بود که هشام دستور داد امام هر چه زودتر دمشق را ترک فرمایند تا مبادا مردم شام تحت تأثیر دانش حضرت قرار گیرند.
بلافاصله نامه ای به فرماندار مدینه فرستاده و ضمن آن در مورد امام باقر و صادق(علیهما السلام) چنین نوشت: «این دو پسر ابو تراب که به قصد مدینه از شام راه افتاده اند، ساحر بوده و به دروغ اظهار اسلام می کنند؛ زیرا آنان تحت تأثیر رهبانان مسیحی قرار گرفته و به نصارا گرایش پیدا کرده اند. من به خاطر قرابتی که با آنان دارم از آزارشان خودداری کردم، وقتی که آنها به مدینه آمدند به مردم بگو: من از کسانی که با آنان معامله کرده و یا مصافحه کنند و بر آنان سلام دهند ذمّه ام را بریء می دانم؛ زیرا آنان از اسلام منحرف شده اند. مردم تحت تأثیر این فرمان قرار گرفته و اهانت هایی به حضرت روا داشتند؛ ولی امام به نصیحت آنها پرداخت و از عذاب الهی بیم شان داد تا سرانجام دست از اهانت برداشتند».(49)
این روایت حاکی از حیله هشام به منظور مسخ چهره اهل بیت(علیهم السلام) و اصرار امامان شیعه در تبیین موقعیت والای اهل بیت بر دیگران است.(50)
پی نوشت:
(1). دلائل الإمامه، طبری، محمد بن جریر، موسسه البعثه، قم، الطبعة الاولی، 1413 هـ ق، ص 215؛ اعلام الوری باعلم الهدی، طبرسی، فضل بن حسن، موسسة آل البیت، قم، 1417 هـ ق، ص 498.
(2). تاريخ اليعقوبى، الیعقوبی، احمد بن أبى يعقوب بن جعفر بن وهب واضح، دار صادر، بيروت، بى تا، ج 2 ص 320.
(3). الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، مفید، محمد بن محمد، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 هـ ق، چاپ اول، ج 2، ص 158.
(4). مناقب آل ابی طالب(ع)، ابن شهرآشوب، محمد بن علی، نشر علامه، قم، ۱۳۷۹هـ ق، چاپ اول، ج 4، ص 210.
(5). «إنّكَ ستُدرِكُ رجُلاً مِنّي، اسمُه اسْمِي و شَمائلُهُ شَمائلي يَبْقَرُ العِلْمَ بَقْرا»: اعلام الوری باعلم الهدی، همان، ج 1، ص 505.
(6). دلائل الامامه، همان، ص 216.
(7). اعلام الوری باعلم الهدی، همان، ص 481.
(8). همان، ص 498.
(9). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، دار إحياء التراث العربي، بيروت، 1403هـ ق، چاپ دوم، ج 46، ص 303.
(10). الکافی، كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى، على اكبر، آخوندى، محمد، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1407هـ ق، ج 5، ص 73.
(11). بحارالانوار، همان، ص 290 و 291.
(12). همان، ص 288.
(13). المحجة البيضاء، فيض كاشانى، محمد بن شاه مرتضى، جماعة المدرسين بقم، موسسه النشر الاسلامي، قم، 1417هـ ق، چاپ چهارم، ج 4، ص 244.
(14). سير أعلام النبلاء، الذهبی، شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد، المحقق : مجموعة من المحققين بإشراف الشيخ شعيب الأرناؤوط، مؤسسة الرسالة، بیروت، الطبعة الثالثة، 1405هـ ق، ج 4، ص 403.
(15). بحارالانوار، همان، ج 46، ص 220
(16). همان، ج 46، ص 290.
(17). همان، ج 46، ص 297.
(18). الأمالي، طوسی، محمد بن حسن، دار الثقافة، بی جا، 1414هـ ق، ص 410.
(19). بحارالانوار، همان، ج ۴۶، ص ۳۵۴.
(20). كتاب جمل من انساب الأشراف، البلاذرى، أحمد بن يحيى بن جابر، تحقيق: سهيل، زكار، رياض، زركلى، دارالفكر، بيروت، 1417هـ ق، الطبعة الاولی، ج ، ص 77.
(21). الفصول المهمة في معرفة الائمة، المالکی، علی بن محمدبن صباغ، انتشاارت دارالحدیث، قم، 1379هـ ش، الطبعة الاولی، ج 2، ص 888.
(22). صفات الشيعة، ابن بابويه، محمد بن على، انتشارات اعلمى، تهران، 1362 هـ ش، چاپ اول، ص 2.
(23). بحارالانوار، همان، ج 67، ص 303.
(24). شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، أبو حامد عز الدين عبد الحميد بن هبة الله، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1404هـ ق، ج 8، ص 121.)
(25). وسائل الشیعه، حر عاملی، محمد بن حسن، مؤسسه آل البیت، قم، 1414هـ ق، ج 27، ص 58.)
(26). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، جعفریان، رسول، انصاریان، 1381هـ ش، چاپ ششم، ص ۲۹۹.
(27). الکافی همان، ج 1، ص 82
(28). الکافی، همان، ص 88 و 89.
(29). همان، ص 185.
(30). مسند الدارمي، الدارمی التمیمی، عبدالله بن عبدالرحمن، محقق: هاشم، نبیل، دارالبشائر، بیروت، 1434هـ ق، ص 189.
(31). نهاية المطلب في دراية المذهب في فروع المذهب الشافعي، الجوینی، عبدالملک بن یوسف، دارالکتب العلمیة، بیروت، 2009م، ج 1، ص 35.
(32). صحيح البخاري، البخاری، محمد بن إسماعيل، المحقق: محمد زهير بن ناصر الناصر، دار طوق النجاة، بیروت، الطبعة الاولی، 1422هـ ق، ج 1، ص 112.
(33). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، همان، ص۲۹۳.
(34). ن.ک: حیاة الامام الباقر(علیه السّلام)، شریف قرشی، باقر، دار البلاغه، بیروت، 1993م، ج 1، ص 190.
(35). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، جعفریان، رسول، ص ۲۹۹.
(36). فهرست اسماء مصنفی الشیعة المشتهر برجال النجاشی، نجاشی، احمد بن علی، محقق: شبیری زنجانی، موسی، موسسه نشر اسلامی، قم، 1407هـ ق، ص۱۷۰.
(37). شریف القرشی، حیاة الامام محمد الباقر، همان، ج ۱، ص 140 و 141.
(38). برای مثال ن.ک: شرح نهج البلاغة، همان، ج 2، ص 212- و 213 و 229 و 234 و 286؛ همان، ج 3، ص 324؛ همان، ج 4، 106 و 108 و 109 و 110؛ همان، ج 6، ص 13.
(39). الکافی، همان، ج 7، ص 407.
(40). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، همان، ص 302.
(41). ن.ک: مناقب آل ابی طالب(ع)، همان، ج۴، ص۲۱۱؛ سیره پیشوایان، پیشوایی، مهدی، موسسه امام صادق(علیه السلام)، قم، 1390هـ ش، چاپ بیست وسوم، ص 310.
(42). ن.ک: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، همان، ص 292.
(43). الکافی، همان، ج 1، ص 399.
(44). همان، ص 51.
(45). همان، ص 399.
(46). التفسير، عياشى، محمد بن مسعود، تحقيق: رسولى محلاتی، سيد هاشم، چاپخانه علميه، تهران، 1380 هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 86.
(47). الكافي، همان، ج 8، ص 54.
(48). اختصاص، مفيد، محمد بن محمد، محقق/ مصحح: غفارى، على اكبر، محرمى زرندى، محمود، گنکره شیخ مفید، قم، 1413 هـ ق، چاپ اول، ص 261.
(49). الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان، ابن طاووس، على بن موسى، مؤسسه آل البيت(عليهم السلام)، قم، 1409هـ ق، چاپ اول، ص 67.
(50). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، همان، ص 315.
/1330/ج
اوّل روزه گرفتن: روایت شده حضرت نوح علیهالسّلام در این روز سوار کشتى شد و به کسانى که با او بودند امر فرمود روزه بدارند. هرکه در این روز روزه بدارد، آتش دوزخ به فاصله یک سال راه از او دور میشود.
دوّم غسل کردن.
سوّم زیارت امام حسین علیهالسّلام، شیخ بشیر دهّان از امام صادق علیهالسّلام روایت کرده هرکه روز اوّل رجب حسین بن على علیهما السّلام را زیارت کند بى تردید خداى عالم او را بیامرزد.
چهارم: خواندن دعاى طولانى و مفصّلى که سیّدبن طاووس در کتاب «اقبال» نقل کرده.
پنجم: شروع کند به نماز سلمان (رض) بدین طریق که ده رکعت نماز گذارد و بعد ازهر دو رکعت سلام دهد و در هر رکعت یک مرتبه حمد و سه مرتبه سوره توحید و سه مرتبه قُلْ یا اَیُّهَا الْکافِرُونَ بخواند و بعد از هر سلام دستها را بلند کند و بگوید: لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُیُحْیى وَیُمیتُ وَهُو حَىُّ لا یَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَهُوَ عَلى کُلِّشَىْءٍقَدیرٌ َ پس بگوید: اَللّهُمَّ لا مانِعَ لِما اَعْطَیْتَ وَلا مُعْطِىَ لِما مَنَعْتَ وَلا یَنْفَعُ ذَاالْجَدِّمِنْکَ الْجَدُّ.
کند دعوت خرد مندان بقوت . به تعلیم و تعلم از نبوت . اطاعت کردن از امر امامت . کند اهل سعادت بی ندامت . چنین است فهم معنای ولایت . بگیرش از نهایت تا بدایت .