نقش برجسته ایرانیهای مسلمان در خاموش کردن فتنههای دوران رسالت نبی مکرم اسلام
به گزارش خبرگزاري رسا، به گواهی تاریخ اجداد پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله همگی یکتاپرست بودند. نامگذاری بر روی فرزندان، آداب و سبک زندگی و همه رسوم آنها نشان میدهد که اجداد آن حضرت هیچ کدام مشرک یا کافر نبوده و همگی خدای یکتا را پرستش میکردند. حتی منش آنها در بین مردم شبهجزیره عرب به اندازهای شناخته شده بود که وقتی نبی مکرم اسلام در سن چهل سالگی به نبوت رسیده و از سوی خدای متعال به پیامبری مبعوث شدند، جر مردم مغرض و کوردل همه مردم آیین اسلام را درک کردند و در مدت 23 سال رسالت آن حضرت، گروهگروه به مسلمانان و پیروان آیین نجاتبخش اسلام اضافه شد. حتی بعد از رحلت آن حضرت، هرچند افرادی در گوشه و کنار شبهجزیره و یا در سرزمینهای دیگر ادعای نبوت و پیامبری میکردند، اما مردم مسلمان هشیاری بودند که این فتنهها را به خوبی تشخیص داده و به بهای جان خود با آن مبارزه میکردند.
دکتر محمدحسین رجبی دوانی، استاد و کارشناس تاریخ اسلام، انجام داده به مرور برخی از مهمترین رویدادها در رابطه به دوران رسالت نبی مکرم اسلام پرداخته است. آن طور که این کارشناس اسلامی شرح میدهد، ایرانیهای مسلمان یکی از گروههایی بودند که به خوبی فتنهها را تشخیص میدادند و به خصوص کسانی که ادعای پیامبری داشتند از این گروه از مسلمانان ترس داشتند. به عنوان مثال اسود عنسی یکی از افرادی بود که وقتی رسول خدا صلیالله علیه و آله بیمار بودند، ادعای پیامبری کرد و با این ادعا، فتنهای بر پا کرد. رسول خدا صلیالله علیه و آله هنوز در قید حیات بودند و ماجرای او را از اطرافیان خود جویا میشدند. در همان شرایط بیماری به آن حضرت وحی شد که این مدعی دروغی توسط فیروز دیلمی، یعنی کسی که از سوی آن حضرت حاکم یمن شده بود، از بین رفته است. این مژده باعث آرامش خاطر ایشان شد. به این صورت بود که فتنه این مدعی دروغی به همت ایرانیها در آخرین روزهای زندگی پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله از بین رفت. همچنین قیس بن یغوث که بعد از رحلت آن حضرت مدعی نبوت شده بود، گروهی از مسلمانهای ایرانی را در یمن به شهادت رساند. وقتی خالد بن ولید به یمن رفت، با کمک ایرانیها او را از بین برد. قیس به دست همین ایرانیهای مسلمان به هلاکت رسید.
دین نبی مکرم اسلام قبل از بعثت
یکی از پرسشهایی که برای بسیاری از مردم مطرح میشود آن است که دین پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله قبل از بعثت ایشان و به نبوت رسیدن، چه بود؟
در خصوص دین نبی مکرم اسلام صلیالله علیه و آله چند روایت وجود دارد. برخی اعتقاد دارند که آن حضرت بر آیین حنیف بودند؛ یعنی دین آن حضرت همان دین و شریعتی بوده که حضرت ابراهیم علیه السلام تبلیغ فرمودند و اجداد و پدر و پدربزرگ آن حضرت هم حنیفی مذهب بودند.
گروهی هم با استناد به اینکه آخرین پیامبر دارای شریعت قبل از رسول گرامی اسلام صلیالله علیه و آله، حضرت عیسی بن مریم علیه السلام بود، باور دارند که نبی مکرم اسلام هم پیش از بعثت خود آیین آن حضرت را داشته و مسیحی بودند.
روایتهای دیگری هم در این مورد وجود دارد. در این میان، تصور عدهای از افراد که گمان میکنند آن حضرت قبل از بعثت مانند سایر مردم آن منطقه مشرک بودند، کاملاً غلط است. چون هیچ دلیل و حجتی در این مورد وجود ندارد و در عین حال پدر و اجداد آن حضرت همگی خدای یکتا را میپرستیدند و در یکتاپرستی، درستکاری، امانتداری، تدین و اخلاق سرآمد و الگوی همه مردم بودند.
تربیت از کودکی
در بعضی از روایتها عنوان شده که وقتی فرشته وحی از زمان بعثت بر رسول خدا صلیالله علیه و آله نازل میشد و کلام و آیات الهی را به آن حضرت ارائه میکرد، نبی مکرم اسلام آنها را به امام علی علیه السلام آموزش میدادند. آیا این روایت در منابع مستند و معتبر هم عنوان شده است؟
بله. حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام در مکتب پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله رشد کرده و تربیت شده بودند و درواقع نبی مکرم اسلام از همان دوران خردسالی آن حضرت، سرپرستی ایشان را بر عهده گرفتند. به این ترتیب تنها مربی و استاد امام علی علیه السلام، شخص رسول اکرم صلیالله علیه و آله بودند.
آن طور که امام علی علیه السلام در حدیثی فرمودهاند: «از زمانی که پیامبر طفلی شیرخوار بود تحت تعلیم بزرگترین فرشته الهی (روح) قرار داشت و معارف گوناگون را تعلیم میدید.» آن حضرت در عین حال فرمودهاند که: «زمانی که وارد خانه پیامبر شدم (در پنج یا شش سالگی) او تعالیمی را که از آن فرشته بزرگ الهی میگرفت به من نیز میآموخت.» این مطلب به آن معنا است که پیغمبر خدا صلیالله علیه و آله آنچه را که از فرشته وحی دریافت میکردند، به امام علی علیه السلام منتقل میکردند.
دلایل هجرت به مدینه
رسول اکرم صلیالله علیه و آله بعد از سالهایی که در مکه آیین اسلام را تبلیغ کردند، به یثرب رفتند و بعد از آن، این شهر با نام مدینه النبی شناخته شد. سؤال اینجاست که چرا آن حضرت در بین همه شهرهای آن دوران که جمعیتی از مردم هم در آن شهرها ساکن بودند، مدینه را انتخاب کردند؟
هجرت پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله از مکه به مدینه بر اساس دعوت مردم مدینه انجام شد. چون دو قبیله بزرگ آن زمان یعنی قبیله اوس و خزرج آن حضرت را به شهر خود دعوت کردند. این قبیلهها همان هستند که بعدها با لقب انصار را شناخته شدند.
آزار و تهدید مسلمانان در مکه
با این وجود چرا در مکه نماندند؟ چه ضرورتی برای هجرت وجود داشت؟
آن زمان رسول خدا صلیالله علیه و آله از طرف مشرکان به شدت تهدید میشدند و مسلمانانی که در مکه زندگی میکردند هم در آزار و اذیت بودند. بر همین اساس بود که آن حضرت بعد از اینکه تضمینهایی از مردم مدینه گرفتند، همراه مسلمانان مکه به آن شهر هجرت کردند.
تضمینها هم این بود که مردم مدینه و قبیله اوس و خزرج از آن حضرت، مسلمانان و آیین اسلام حمایت همه جانبه داشته باشند. وقتی آنها این تضمین را دادند، رسول اکرم صلیالله علیه و آله هم به مدینه هجرت کردند.
با این وجود در خانه هیچ کدام از آنها مهمان نشدند. با وجود اینکه همه افتخار میکردند که میزبان رسول خدا صلیالله علیه و آله باشند. علت امتناع آن حضرت از اینکه در خانه هیچ کدام از آنها ساکن نشدند، چه بود؟
چون رسول خدا صلیالله علیه و آله میدانستند که این دو قبیله بزرگ مدینه در رقابت با هم هستند. بنابراین اگر به خانه فردی از قبیله اوس میرفتند، خزرجی ها ناراحت میشدند و اگر به خانه خزرجی ها میرفتند، موجب کدورت و دلگیری اوسی ها میشد. به همین علت ناقه خود را رها کردند تا هر جا که توقف کرد، همانجا ساکن شوند.
با این تدبیر جلوی هر نوع بهانهجویی، انتظار و رقابت بیموردی را گرفتند. درنهایت شتر آن حضرت در جلوی خانه ابوایوب انصاری توقف کرد. ابوایوب که از این اتفاق خوشحال بود، پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله را به خانه خودش برد و به این صورت آن حضرت در خانه او ساکن شدند. بعد از چند ماه هم در کنار مسجد تازه ساخته شده مدینه، برای آن حضرت خانهای بنا شد و ایشان به خانه خود رفتند.
ماجرای ترور پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله
نبی مکرم اسلام در میان مسلمانان دارای شأن و ارزش والایی بودهاند. اما در برههای از تاریخ میبینیم که گروهی از یاران آن حضرت بعد از جریان جنگ تبوک علیه نبی مکرم اسلام شمشیر میکشند و قصد جان ایشان را میکنند. دلیل این اندازه طغیان و گستاخی در بین گروهی از مردم چه بوده؟
همان طور که در سؤال اشاره کردید این جریان مربوط به روزهای بعد از غزوه تبوک است که افرادی که به اصحاب عقبه معروف بودند، این طور گستاخانه و جاهلانه فکر میکردند. دلیل این اندازه گستاخی هم این بود که بعد از جنگ تبوک موضوع جانشینی امام علی علیه السلام در مدینه مطرح شد. گروهی از این اتفاق احساس خطر کردند که مبادا پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله این موضوع را علناً و آشکارا در بین مردم اعلام کنند. به همین دلیل بود که با خودشان فکر کردند که پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله را قبل از اعلام رسمی این مطلب به شهادت برسانند.
واقعه ترور رسول خدا صلیالله علیه و آله در زمان برگشت از جنگ تبوک اتفاق افتاد که این افراد قصد جان آن حضرت را کردند. اما در این خیانت خود توفیقی نداشتند و نقشه آنها لو رفت.
پنهان نگه داشتن هویت خائنان
نحوه مواجهه پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله با ترورکنندگان چگونه بود؟
آن حضرت هیچ زمانی از آن افراد نام نبردند.
چرا؟
به این علت که موضوع مهمتری یعنی مسئله حفظ وحدت جامعه اسلامی مطرح بود. آن حضرت به این روش از پراکندگی و آشوب در بین مسلمانان جلوگیری کردند. حتی یکی از یاران آن حضرت یعنی حذیفه بن یمان که خیانتکنندگان و شرکتکنندگان در ترور را شناسایی کرده بود، قصد داشت نام آنها را برملا کند و به دیگران هم اطلاع بدهد. اما رسول خدا صلیالله علیه و آله از او خواست از این کار خودداری کند و مطلبی را عنوان نکند.
این افرادی که خیانت کردند، با عنوان اصحاب عقبه معروف هستند و هم شیعیان و هم اهل سنت درباره آنها روایتهای معتبری دارند. اما اسم آنها به عنوان یک راز بین رسول اکرم صلیالله علیه و آله و حذیفه بن یمان باقی ماند و کسی ندانست که آنها دقیقاً چه کسانی بودند.
مدعیان نبوت در زمان رسول خدا صلیالله علیه و آله
موضوع ادعای نبوت و امامت ماجرایی نیست که فقط در دوران ما باشد. آن طور که تاریخ نشان میدهد در زمان ائمه اطهار علیهم السلام هم مدعیان دروغینی وجود داشتند. اما سؤال این است که آیا در زمان حیات پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله کسی مدعی نبوت شده بود؟
بله. این اتفاق زمانی افتاده بود که رسول خدا صلیالله علیه و آله بیمار بودند. وقتی این خبر در بین مردم منتشر شد، یک نفر به نام اسود عنسی ادعای پیامبری کرد. او با این ادعایش فتنهای بر پا کرد. اما رسول خدا صلیالله علیه و آله هنوز در قید حیات بودند و ماجرای او را از اطرافیان خود جویا میشدند. در همان شرایط بیماری به آن حضرت وحی شد که این مدعی دروغی توسط فیروز دیلمی، یعنی کسی که از سوی آن حضرت حاکم یمن شده بود، از بین رفته است. این مژده باعث آرامش خاطر ایشان شد. به این صورت بود که فتنه این مدعی دروغی به همت ایرانیها در آخرین روزهای زندگی پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله از بین رفت.
بعد از وفات آن حضرت هم چند نفر دیگر به دروغ ادعای نبوت کردند. یکی از آنها طلیحه بن خویلد بن نوفل اسدی بود. دیگری مسیلمه کذاب بود و حتی زنی به اسم سجاح از قبیله بنی تمیم این ادعا را داشت.
سرنوشت این مدعیان دروغی پیامبری چه شد؟
در زمان خلیفه اول، طلیحه را شکست دادند. او فرار کرد و بعدها در دوران خلیفه دوم به مدینه رفت و توبه کرد. خلیفه دوم هم توبه او را قبول کرد. بعداً با لشکری که به سمت نهاوند میرفت، او را هم فرستاد و طلیحه در این جنگ کشته شد.
یکی دیگر از مدعیان دروغین قیس بن یغوث نام داشت که گروهی از مسلمانهای ایرانی را در یمن به شهادت رساند. وقتی خالد بن ولید به یمن رفت، با کمک ایرانیها او را از بین برد. قیس به دست همین ایرانیهای مسلمان کشته شد.
مدعی دروغی دیگر نبوت، سجاح بود که وقتی خبر ادعای مسیلمه کذاب را شنید به سمت او رفت. مسیلمه او را فریب داد و او به نفع مسیلمه از ادعای پیامبری خودش کنارهگیری کرد! آنها با هم ازدواج کردند و درنهایت مسیلمه در جنگی که با خالد بن ولید داشت، شکست خورد و کشته شد. بعد از آن سجاح توبه کرد و به قبیله بنی تمیم برگشت./1360/