یادداشت؛
افتخار مجاهدان روز شنبه
یکی از قاعدههای رایج در سیاست دهههای اخیر ایران را میتوان نسبت جریان غربگرا با ارتباطگیری با دولتهای مستقل و ضدآمریکایی دانست.
به گزارش خبرگزاری رسا، روزنامه وطنامروز در یادداشتی نوشت: 1- مشهور است پس از به توپ بسته شدن مجلس توسط محمدعلی شاه قاجار و شکلگیری حلقههای مشروطهخواه در اقصی نقاط کشور، زمانی که بعد از ظهر جمعه 24 تیر سال 1288 مجاهدان مشروطهخواه به رهبری ستارخان و باقرخان به تهران رسیده و ویرانههای مجلس را فتح کردند و علم مشروطهخواهی را بار دیگر افراشتند، ناگاه با جمعی جدید مواجه شدند که روز شنبه و یک روز پس از پناه بردن محمدعلی شاه به سفارت روسیه به خیابانها ریختند و با مجاهد خواندن خود خواستار احقاق سهم و حقوقشان در این پیروزی شدند. همین امر باعث شد در ادبیات عمومی آن دوره، از این جمع به عنوان «مجاهدان روز شنبه» یاد شود؛ افرادی که پس از تحقق پیروزی مشروطهخواهان و اطمینان از آنکه دیگر مشروطهخواهی چوب خوردنی ندارد، به دنبال خوردن نان آن بر آمدند تا جایی در میان فاتحان برای خود باز کنند. پس از آن اتفاق بود که عبارت «مجاهدان روز شنبه» تبدیل به یک ضربالمثل سیاسی برای افرادی شد که پس از هر پیروزی یا اثبات هر فرضیهای خود را به عنوان طرفداران آن گروه یا ایده معرفی میکردند.
2- یکی از قاعدههای رایج در سیاست دهههای اخیر ایران را میتوان نسبت جریان غربگرا با ارتباطگیری با دولتهای مستقل و ضدآمریکایی دانست، به گونهای که برای مثال هر قدر رابطه میان جمهوری اسلامی ایران و دولتهای مورد غضب کاخ سفید در آمریکای لاتین عمق و گستره بیشتری پیدا کرده است، جریان غربگرا با انگیزه بیشتری به تخریب این رابطه و حتی تزریق بار منفی به آن پرداخته است. جریان غربگرا همواره مدعی بوده است ارتباطگیری با چنین دولتهایی نهتنها نمیتواند آورده سیاسی و اقتصادی خاصی برای کشورمان داشته باشد که ضدیت آنها با دولت آمریکا را به عنوان مانعی بر سر راه ارتباط با غرب توصیف کردهاند. نمونه مشخص دولت یازدهم به ریاست حسن روحانی و خط روشن این دولت برای برقراری ارتباط حداکثری با آمریکا و اروپا گواهی روشن از این امر است. فارغ از خط تخریبی جریان رسانهای ـ فکری نزدیک به دولت در سالهای گذشته برای تخریب هرگونه ارتباط با این دولتهای مستقل و حتی همراهی با خط آمریکایی کودتا در کشورهایی نظیر ونزوئلا و بولیوی، میتوان نوع برخورد حسن روحانی با این دولتها را نیز شاهد مثالی بر این امر دانست. برای مثال در حالی که دولتهای مستقل آمریکای لاتین در یک دهه اخیر و در بزنگاههایی که تیغ تحریم زیر گلوی ایران فشرده میشد، از مهمترین متحدان ایران به شمار میرفتند و حتی در برههای با ارسال محمولههای سوخت تبدیل به پادزهر تحریمهای خارجی قبل از خودکفایی در تولید بنزین شدند اما نخستین سفر حسن روحانی به کشورهای آمریکای جنوبی به پایان سومین سال ریاستجمهوری وی و آشکار شدن نقض آشکار برجام از سوی طرفهای غربی بازمیگردد؛ سفری که حتی زمان آن نیز پیش از سفر به نیویورک و با بهانه اهدای ریاست جنبش غیرمتعهدها به رئیس دورهای جدید این جنبش یعنی ونزوئلا بود. به صورت کلی مصادیقی از این دست را میتوان مؤید بیاولویت خواندن حوزه استراتژیک آمریکای لاتین و چشمپوشی از سابقه دیرینه و روشن دوستی میان دولت ایران و دولتهای مستقل آن منطقه به حساب آورد. کشورهایی که روزی تبدیل به یکی از مهمترین مقصدهای سرمایهگذاری و صادرات ایران شده بودند، در سایه عینک نگاه به غرب آنقدر از چشمها افتادند که جز یک دوری و دوستی فرمایشی ردی از آنها را نمیشد در تحولات پیدا کرد. دولتی که معتقد بود با دکترین کدخدامحوری باید چشم بر دوستان خود ببندد و باعث هیچگونه سوءظنی برای آمریکا نشود، با ادبیاتی که دال مرکزی آن را گذشتهستیزی تشکیل میداد، برای آنکه هویتی در ضدیت با دولت سابق داشته باشد، حتی چشم بر حمایت جریانات حامی خود از کودتاهای آمریکایی در آن منطقه بست و از آن به عنوان آنچه رسانه نزدیکان دولت «عاقبت پوپولیسم» مینامید نیز درس عبرت گرفت.
3- اکنون در شرایطی دولت تدبیر و امید آخرین سال زمامداری خود را طی میکند که میان ایدههای سیاسی آن و واقعیتی که آن را به نظاره نشست، حفرهای پرناشدنی وجود دارد. روحانی در حالی که اجازه بیسابقهترین تعاملات با آمریکا را یافت و نقشه راه نجات ایران را بر اساس آن طراحی کرد، به نقطهای رسیده که سنگینترین نظام تحریمی از سوی آمریکا را در مقابل دیدگان خود به تماشا نشسته است. پایان آرزوهای برجامی دولت در شرایطی که حتی کشورهای اروپایی کوچکترین گامی برای التیام او پس از برداشتن بلندترین گامها برنداشتند، کشور را در موقعیتی بیسابقه قرار داده است. به گونهای که صادرات نفتی ایران حتی از صادراتی که در سال آخر دولت احمدینژاد نیز تجربه شده بود پایینتر آمده و او در دنیایی که آن را بر اساس منطق قواعد مکتوب در رسالههای حقوق بینالملل میسنجید، با شرایطی مواجه شده است که به گفته اسحاق جهانگیری فکر آن را هم نمیکردند. در چنین موقعیتی خبر حرکت 5 نفتکش ایرانی به سمت ونزوئلا با پرچمهای افراشته و اخبار ضدونقیض از ارسال محمولههای طلا از سوی دولت ونزوئلا به سمت ایران تبدیل به یک نمونه موفقیت ضدتحریمی برای کشورمان شده است. گویا تقویت ارتباطات در بلوک تحریمیها باعث شده شکافی کوچک اما تاثیرگذار بر نظام تحریمی آمریکا وارد شود. با این حال تلاش تیم رسانهای دولت برای تبدیل کردن این اقدام هوشمندانه به ابزاری تبلیغی برای تطهیر پروژه برجام، بیش از هر چیز یادآور حکایت «مجاهدان روز شنبه» است! به بیان دیگر اگر الگوی بنزین در برابر طلا به عنوان رابطهای میان ایران و ونزوئلا جا افتاده است و اگر انجام چنین مبادلهای تبدیل به خط یک رسانههای دنیا شده است، حکایت از شکست برجامی دارد که علت اساسی پذیرش آن از بین رفتن نظام تحریمها بوده است. اگر برجام به دستاورد «تقریبا هیچ» خود رسید و کشورمان را در موقعیتی قرار داد تا چنین الگویی را پیگیری کند، نشان از لمیزرع بودن آن زمین بازی دارد. از قضا تاکید بر تقویت بازارهای دوجانبه و گسترش تعاملات غیرارزی با کشورهای نزدیک به ایران از جمله راهکارهایی بود که برای تضعیف نظام تحریم و در نهایت پر کردن دست ایران برای چانهزنی در مسیر رفع تحریمها مورد تاکید منتقدان سیاست خارجی دولت بوده است. اگر دولت روزی برای پازل برجامی خود مبادلات موفق گذشته با دولتهایی نظیر ونزوئلا را از برنامه خود خط زد، امروز نمیتواند بابت بازگشت به آن مسیر طیشده برای خود دستاوردسازی کند. اگر امروز نفتکشهای ایرانی میتوانند هزاران کیلومتر با پرچمی افراشته به سمت حیاط خلوت آمریکا حرکت کنند و ارتش آمریکا به خود جرات توقیف آنها را ندهد، علت آن را باید در ورود مقتدرانه و مقابله به مثل ایران در توقیف سال گذشته نفتکش انگلیسی یافت. با این همه همانقدر که باید مانع مشروعیتبخشی «مجاهدان روز شنبه» از این تجربه موفق به تجربه ناموفق برجام شد، متقابلا نیز نباید از این مسأله غفلت کرد که تبدیل شدن تجربه ارسال نفتکشهای ایران به ونزوئلا میتواند گامی جدی در راستای تضعیف نظام تحریمی آمریکا، تقویت بلوک تحریمیها و گسترش مبادلات اقتصادی باشد.
2- یکی از قاعدههای رایج در سیاست دهههای اخیر ایران را میتوان نسبت جریان غربگرا با ارتباطگیری با دولتهای مستقل و ضدآمریکایی دانست، به گونهای که برای مثال هر قدر رابطه میان جمهوری اسلامی ایران و دولتهای مورد غضب کاخ سفید در آمریکای لاتین عمق و گستره بیشتری پیدا کرده است، جریان غربگرا با انگیزه بیشتری به تخریب این رابطه و حتی تزریق بار منفی به آن پرداخته است. جریان غربگرا همواره مدعی بوده است ارتباطگیری با چنین دولتهایی نهتنها نمیتواند آورده سیاسی و اقتصادی خاصی برای کشورمان داشته باشد که ضدیت آنها با دولت آمریکا را به عنوان مانعی بر سر راه ارتباط با غرب توصیف کردهاند. نمونه مشخص دولت یازدهم به ریاست حسن روحانی و خط روشن این دولت برای برقراری ارتباط حداکثری با آمریکا و اروپا گواهی روشن از این امر است. فارغ از خط تخریبی جریان رسانهای ـ فکری نزدیک به دولت در سالهای گذشته برای تخریب هرگونه ارتباط با این دولتهای مستقل و حتی همراهی با خط آمریکایی کودتا در کشورهایی نظیر ونزوئلا و بولیوی، میتوان نوع برخورد حسن روحانی با این دولتها را نیز شاهد مثالی بر این امر دانست. برای مثال در حالی که دولتهای مستقل آمریکای لاتین در یک دهه اخیر و در بزنگاههایی که تیغ تحریم زیر گلوی ایران فشرده میشد، از مهمترین متحدان ایران به شمار میرفتند و حتی در برههای با ارسال محمولههای سوخت تبدیل به پادزهر تحریمهای خارجی قبل از خودکفایی در تولید بنزین شدند اما نخستین سفر حسن روحانی به کشورهای آمریکای جنوبی به پایان سومین سال ریاستجمهوری وی و آشکار شدن نقض آشکار برجام از سوی طرفهای غربی بازمیگردد؛ سفری که حتی زمان آن نیز پیش از سفر به نیویورک و با بهانه اهدای ریاست جنبش غیرمتعهدها به رئیس دورهای جدید این جنبش یعنی ونزوئلا بود. به صورت کلی مصادیقی از این دست را میتوان مؤید بیاولویت خواندن حوزه استراتژیک آمریکای لاتین و چشمپوشی از سابقه دیرینه و روشن دوستی میان دولت ایران و دولتهای مستقل آن منطقه به حساب آورد. کشورهایی که روزی تبدیل به یکی از مهمترین مقصدهای سرمایهگذاری و صادرات ایران شده بودند، در سایه عینک نگاه به غرب آنقدر از چشمها افتادند که جز یک دوری و دوستی فرمایشی ردی از آنها را نمیشد در تحولات پیدا کرد. دولتی که معتقد بود با دکترین کدخدامحوری باید چشم بر دوستان خود ببندد و باعث هیچگونه سوءظنی برای آمریکا نشود، با ادبیاتی که دال مرکزی آن را گذشتهستیزی تشکیل میداد، برای آنکه هویتی در ضدیت با دولت سابق داشته باشد، حتی چشم بر حمایت جریانات حامی خود از کودتاهای آمریکایی در آن منطقه بست و از آن به عنوان آنچه رسانه نزدیکان دولت «عاقبت پوپولیسم» مینامید نیز درس عبرت گرفت.
3- اکنون در شرایطی دولت تدبیر و امید آخرین سال زمامداری خود را طی میکند که میان ایدههای سیاسی آن و واقعیتی که آن را به نظاره نشست، حفرهای پرناشدنی وجود دارد. روحانی در حالی که اجازه بیسابقهترین تعاملات با آمریکا را یافت و نقشه راه نجات ایران را بر اساس آن طراحی کرد، به نقطهای رسیده که سنگینترین نظام تحریمی از سوی آمریکا را در مقابل دیدگان خود به تماشا نشسته است. پایان آرزوهای برجامی دولت در شرایطی که حتی کشورهای اروپایی کوچکترین گامی برای التیام او پس از برداشتن بلندترین گامها برنداشتند، کشور را در موقعیتی بیسابقه قرار داده است. به گونهای که صادرات نفتی ایران حتی از صادراتی که در سال آخر دولت احمدینژاد نیز تجربه شده بود پایینتر آمده و او در دنیایی که آن را بر اساس منطق قواعد مکتوب در رسالههای حقوق بینالملل میسنجید، با شرایطی مواجه شده است که به گفته اسحاق جهانگیری فکر آن را هم نمیکردند. در چنین موقعیتی خبر حرکت 5 نفتکش ایرانی به سمت ونزوئلا با پرچمهای افراشته و اخبار ضدونقیض از ارسال محمولههای طلا از سوی دولت ونزوئلا به سمت ایران تبدیل به یک نمونه موفقیت ضدتحریمی برای کشورمان شده است. گویا تقویت ارتباطات در بلوک تحریمیها باعث شده شکافی کوچک اما تاثیرگذار بر نظام تحریمی آمریکا وارد شود. با این حال تلاش تیم رسانهای دولت برای تبدیل کردن این اقدام هوشمندانه به ابزاری تبلیغی برای تطهیر پروژه برجام، بیش از هر چیز یادآور حکایت «مجاهدان روز شنبه» است! به بیان دیگر اگر الگوی بنزین در برابر طلا به عنوان رابطهای میان ایران و ونزوئلا جا افتاده است و اگر انجام چنین مبادلهای تبدیل به خط یک رسانههای دنیا شده است، حکایت از شکست برجامی دارد که علت اساسی پذیرش آن از بین رفتن نظام تحریمها بوده است. اگر برجام به دستاورد «تقریبا هیچ» خود رسید و کشورمان را در موقعیتی قرار داد تا چنین الگویی را پیگیری کند، نشان از لمیزرع بودن آن زمین بازی دارد. از قضا تاکید بر تقویت بازارهای دوجانبه و گسترش تعاملات غیرارزی با کشورهای نزدیک به ایران از جمله راهکارهایی بود که برای تضعیف نظام تحریم و در نهایت پر کردن دست ایران برای چانهزنی در مسیر رفع تحریمها مورد تاکید منتقدان سیاست خارجی دولت بوده است. اگر دولت روزی برای پازل برجامی خود مبادلات موفق گذشته با دولتهایی نظیر ونزوئلا را از برنامه خود خط زد، امروز نمیتواند بابت بازگشت به آن مسیر طیشده برای خود دستاوردسازی کند. اگر امروز نفتکشهای ایرانی میتوانند هزاران کیلومتر با پرچمی افراشته به سمت حیاط خلوت آمریکا حرکت کنند و ارتش آمریکا به خود جرات توقیف آنها را ندهد، علت آن را باید در ورود مقتدرانه و مقابله به مثل ایران در توقیف سال گذشته نفتکش انگلیسی یافت. با این همه همانقدر که باید مانع مشروعیتبخشی «مجاهدان روز شنبه» از این تجربه موفق به تجربه ناموفق برجام شد، متقابلا نیز نباید از این مسأله غفلت کرد که تبدیل شدن تجربه ارسال نفتکشهای ایران به ونزوئلا میتواند گامی جدی در راستای تضعیف نظام تحریمی آمریکا، تقویت بلوک تحریمیها و گسترش مبادلات اقتصادی باشد.
منبع: وطن امروز
ارسال نظرات