۲۸ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۵:۰۷
کد خبر: ۶۷۴۴۱۴
تاریخ‌نگاری شرق‌شناسان در ایران (18) | استاد قاسم تبریزی:

انقلاب اسلامی به اندیشمندان ما جرات نقد فکری غرب را داد

استاد تاریخ معاصر با انتقاد از غرب شیفتگی برخی اندیشمندان ایرانی گفت: ترجمه آثار و اندیشه های غربی باید همراه با نقد و اظهار نظر اندیشمندان خودی باشد.

 

اشاره:

استاد قاسم تبریزی سلسله گفتگوهایی با کارشناس خبرنگار خبرگزاری رسا در موضوع پنج جریان ‌تاریخ نگار در ایران معاصر داشته اند که چهارمین جریان تاریخ نگاری معاصر مد نظر ایشان، تاریخ‌نگاری شرق‌شناسان در ایران است.

او در این قسمت از گفتگوی اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری رسا، با انتقاد از غرب شیفتگی برخی اندیشمندان ایرانی معتقد است ترجمه آثار و اندیشه های غربی باید همراه با نقد و اظهار نظر اندیشمندان خودی باشد. وی هم چنین به معرفی آثار و عملکرد گلدزیهر،ریچارد کاتِم و هالیدی می پردازد که طبق الگوی مطالعات غربی به شناخت اسلام و ایران معاصر پرداخته اند. وی به کتاب سازی و جعل تاریخ معاصر توسط برخی از مراکز و شخصیت های غربی اشاراتی دارد.

 

 

گلدزیهر

گلدزیهر، یکی از اسلام‌شناسان غربی و یک صهیونیست است. سه جلد کتاب درباره اسلام‌شناسی دارد. این کتاب یکی از منابع اساتید و نویسندگان ما شده است. او در این کتاب با همان سیاست استعمار در شرق‌شناسی، که تلاش می‌کنند اسلام را وارونه جلوه دهند، مطالبی مطرح می‌کند. دو سه نکته از آن را از قلم یارشاطر بیان کردیم. او می‌نویسد اسلام از آیین هند، مسیحیت و امثال این‌ها نشأت گرفته است.

علی نقی منزوی، سه جلد کتاب اسلام‌شناسیِ او را در سال‌های 1354 و 55 ترجمه کرد. زمانی که جلد اول آن منتشر شد، آیت الله العظمی سید احمد خوانساری به این کتاب اعتراض کرد. جلد دومش زیر چاپ بود که ساواک به دلیل اینکه ممکن است روحانیت سوء استفاده کند، جلوی نشرش را گرفت. به همین دلیل جلد سوم آن منتشر نشد.

منزوی از وابستگان به علی دشتی و پرویز خانلری بود و با ساواک نیز همکاری می‌کرد. البته او در توده نیز سابقه داشت. در سال‌های 54 تا 57، سلسله مقالاتی در مجله کاوه چاپ آلمان منتشر می‌کرد. مجله کاوه برای تقی‌زاده است که در زمان جنگ جهانی اول منتشر می‌شد. البته در دهه چهل نیز فردی به نام محمد عاصمی از اعضای حزب توده، در آلمان مجله کاوه را منتشر می‌کرد. او با ساواک نیز همکاری و از شاه تمجید و تجلیل می‌کرد. کتاب 23 سال که علی دشتی علیه پیامبر نوشت، در این مجله به صورت سلسله مقالات منتشر می‌شد.

 

هالیدی

هالیدی از دیگر شرق‌شناسان است که باید از او نام برد. او متولد 1946 است؛ یعنی هم‌زمان با نهضت ملی شدن نفت. در رشته اقتصاد تحصیل کرد. او ایران‌شناس، شرق‌شناس و اسلام‌شناسِ انگلیسی است. ایدئولوژی‌اش مارکسیسم است و با معیار مارکسیسم، اسلام و روحانیت را بررسی می‌کند. درباره ایران، افغانستان، اسلام‌گرایی و انقلاب اسلامی، کتاب‌هایی دارد.

یک جلد کتاب درباره دیکتاتوری رضاخان دارد. او در این کتاب با نگاه مارکسیستی دوره رضاخان را تحلیل و بررسی می‌کند؛ که در ایران فئودالیسم بوده و دوران رضاخان، دورانِ بورژوازی است. بعدها درباره طالبان و بن لادن و اسلام و غرب نیز کتاب نوشت.

او بعد از انقلاب از چهره‌های فعال علیه انقلاب اسلامی بود. اتفاقاً در سال 1358 به ایران می‌آید. اینکه با چه کسانی در تماس بوده، نمی‌دانیم. روزنامه آیندگان مواضعی علیه اسلام، انقلاب و دفاع از اسراییل داشت. وقتی روزنامه آیندگان را تسخیر می‌کنند، او در دفتر روزنامه آیندگان بود. البته با او کاری نداشتند و رفت. ولی تا پایان عمرش –که سال گذشته فوت کرد- علیه انقلاب اسلامی می‌نوشت. «فراتر از ایران‌گیت»، «دکترین ریگان و جهان سوم»، «اسلام و غرب در نزاع با یکدیگر» از جمله کتاب‌های اوست. او در آثارش عمدتاً اسلام را به‌عنوان یک دین واپس‌گرا و دینی که انسان‌ها را عقب‌ نگه می‌دارد، مطرح می‌کند.

 

ریچارد کاتِم

یکی دیگر از چهره‌های سرشناس که بیشتر به ایران معاصر می‌پردازد، ریچارد کاِتم است. او در دهه 20 جاسوس سازمان سیا در ایران بود. او از همان دهه 20 تا بعد از انقلاب، مسائل ایران را پیگیری و درباره ایران تحقیق می‌کرد؛ چون از چهره‌های سرشناس سازمان سیا، از اساتید سرشناس دانشگاه‌های آمریکا و از تحلیل‌گران به‌نام آمریکایی‌هاست. او رده قابل‌توجهی در بخش ایران‌شناسی دارد و متأسفانه نوشته‌هایش در دانشگاه‌های ما یا در برخی از منورالفکران ما نفوذ دارد.

 

روشنفکرانی که بدون هیچ اظهارنظری ترجمه می‌کنند

گاهی دلمان به حال روشنفکرانمان می‌سوزد؛ این‌ها یا فاقد عقل، علم، تفکر و تعقل‌اند یا مجذوب و شیدای غرب و یا ... هستند. وقتی کتاب این‌ها را ترجمه و منتشر می‌کنند، به خودشان جرأت نقد نمی‌دهند. بالاخره تو آدم هستی؛ یک آخ بگو، یک داد بزن، یک اظهار نظر بکن. نمی‌شود او بگوید و تو ترجمه کنی. نه آداب و سننت را می‌فهمی، نه منافع ملی‌ات را می‌فهمی، نه وفاق ملی‌ات را می‌فهمی، نه حرمت کشورت را می‌فهمی، نه شرافت انسانی داری؛ تا تحریف‌ها را نقد کنی. چه چیزی ته آن می‌ماند؟!

متأسفانه بعضی از اساتید دانشگاه که مدعی نظریه‌پردازی هم هستند، در مقدمه کتاب از شخص تجلیل می‌کنند. اگر بگوییم مترجم بچه است و فقط یک فن ترجمه بلد است، ولی شما که استاد دانشگاه هستید. شما که علیه اسلام می‌نویسید، علیه انقلاب می‌نویسید، همه جامعه را نیز نقد می‌کنید، ولی به خودتان جرأت نمی‌دهید دو نقد نیز به ریچارد کاتم بکنید؟ این آن تحقیری است که ادوارد سعید می‌گوید. این همان غرب‌زدگی است که جلال می‌گوید؛ غرب‌زدگی مانند وبازدگی و سن‌زدگی است؛ سن وقتی وارد گندم می‌شود مغز گندم را می‌خورد و فقط پوست آن می‌ماند. واقعاً انسان بعضی چیزها را در مصداق می‌بیند.

مروری بر کتاب «ناسیونالیسم در ایران»

«ناسیونالیسم در ایران»، یکی از کتاب‌های ریچارد کاتِم است که حدود پانصد صفحه دارد. این کتاب به فارسی ترجمه شده است. انتشارات کبیر آن را در سال 1371 چاپ کرد. سه بار نیز چاپ شده است. برخی از این ملیون مثل مهندس سحابی خیلی از این کتاب تجلیل کردند. برخی از آن‌ها در زندان انگلیسی متن اصلی کتاب را می‌خواندند و از این کتاب تجلیل می‌کردند و می‌گفتند بهترین کتاب است.

در اینجا به بخش‌هایی از کتاب اشاره می‌کنم؛

«در سال 1286 شیخ فضل الله نوری از نجف به تهران آمد تا رهبری جبهه مخالف واپس‌گرا را بر عهده بگیرد. (صفحه 173). شیخ فضل ‌الله نوری خود را درخشان‌ترین متفکر جهان تشیع می‌دانست. (صفحه 173). شیخ فضل الله از رهبری و پیشگامی طباطبایی و بهبهانی و نیز امام جمعه، سخت ناخرسند بود و آن‌ها را از نظر اجتهاد بسی پایین‌تر از خود می‌دانست. می‌بینیم که مسئله جنبه ایدئولوژیکی و مرامی صرف نداشت، بلکه مبارزات قدرت شخصی و فرقه‌ای نیز حائز اهمیت شایان بود. (صفحه 173). شیخ فضل الله و سایر واپس‌گرایان به نیروهای استبدادی محمد شاه پیوستند. آن‌ها می‌توانستند تعداد زیادی از عوام‌الناس و بی‌سوادها را نیز گرد خود آوردند. (صفحه 173).

«با پیروزی مجدد استبداد، محمدعلی‌شاه، شیخ فضل الله را برای اعدام چند تن از مذهبیون مورد احترام، که غیر روحانی بودند صحه نهاد. (صفحه 175). به دنبال تبعید و عزل محمدعلی‌شاه، شیخ فضل الله نوری به دار آویخته شد و با این اقدام روحانیت آزادی‌خواه به پیروزی کامل رسید».

ناسیونالیسم، اکثریت هواداران آزادی‌خواه مشروطیت و قانون اساسی با اسلام دوستی عجین شدند».

در اینجا آیت الله کاشانی را در نهضت ملی شدن نفت نقد می‌کند: «انگیزه کاشانی هم در پیوستن به سیاست شاید قدرت‌طلبی شخصی بود و در عین حال او از نظر اجتهاد به پای سایر روحانیان برجسته نمی‌رسید. به نظر می‌رسد دلایل کاشانی در زمینه وحدت اسلامی بیش از آنکه مرامی باشد، تاکتیکی بود. هواداران ستیزه‌جوی کاشانی به‌طور سنتی از بازاریان بودند، اما در هنگامه کارزار اکثریت بازاریان یعنی جناح مسلط در کنار مصدق قرار گرفتند. اغلب روحانیان نماینده مجلس و از جمله نمایندگان سرشناس تبریز با مصدق بودند و تنها شمس قنات‌آبادیِ فاسد و معدودی دیگر در کنار کاشانی ماندند. هر چند مصدق در مجلس و بازار بر حریف غلبه کرد، اما کاشانی هم انتقام خود را گرفت. هیچ یک از رهبران مذهبی که با مصدق ماندند سازمان و تشکیلاتی نداشتند که در لحظه ضرورت توده‌های بی‌سواد و عوام‌الناس را بسیج کنند. حالا همان تشکیلات ضعیف‌شده کاشانی آماده خدمت به سلطنت‌طلبان بود که شب و روزشان صرف توطئه‌چینی برای سرنگونی مصدق می‌شود.» (صفحه...)

سید محمد طباطبایی فرزند سید عبدالله بود که درست همان نقش شیخ فضل الله نوری را برای محمدعلی‌شاه همراه محمدرضاشاه ایفا کرد.

آیت الله سید محمد بهبهانی، بر سازمان مذهبی سیاسی گسترده‌ای در جنوب تهران رهبری داشت و می‌خواست با استفاده از این سازمان در سقوط مصدق بکوشد. انگیزه‌های بهبهانی در این حرکت نامشخص است. مخالفانش (می‌خواهد القای شیطانی کند، یعنی مخالفان سید محمد بهبهانی) می‌گویند او خریده شده و به شیوه‌ای آگاهانه و لو اسرارآمیز از دلارهای بهبهانی که عوام‎‌الناس را بسیج کرد سخن می‌گویند. در حال حاضر (یعنی بعد از انقلاب) ملایان راست‌گرا، تمامی مواضع مذهبی را که اهمیت سیاسی نیز دارند، اشغال کرده‌اند». (صفحه 189)

«کاشانی نیز مدت‌ها قبل از درگذشت (سال 1340) دیگر چهره مهم سیاسی محسوب نمی‌شد. رهبران روحانی در سراسر این قرن، ارزش‌های لیبرالی و ملی را پذیرا شده و ارزش‌های ملی را آن‌چنان تأویل و تفسیر کردند که برخوردی با ارزش‌های اسلامی نداشته باشد. (این جواب امام نیز هست که ملی‌گرایی ضد اسلام است). ناسیونالیست روشنفکر غیرمذهبی نوعاً ملایان را سد راه ترقی و جیره‌خواه امپریالیست می‌دانند.»

اینجا می‌خواهد آمریکایی‌ها را تبرئه کند: «این باور گسترده ایرانیان که رزم آرا که برگزیده آمریکایی‌ها بود، آن‌چنان لطمه‌ای به اعتبار ایالات متحده نزد. علتش هم نگرش و جمع‌بندی عجیب خیال‌پردازانه اما نه چندان غیر طبیعی ایرانیان بود. (او با یک تیر گاهی چند هدف می‌زند) از دیپلماسی ایالت متحده در نخستین سال‌های زمامداری مصدق و نیمه اول حکومت وی چنین برمی‌آید که بسیاری از مقام‌های آمریکایی موافق ناسیونالیست‌ها بودند.

گفته می‌شود آمریکایی‌ها با اعمال فشار فراوان بر بریتانیا مانع از مداخله نظامی آن کشور در ایران شده و انگلستان را به مذاکره با مصدق تشویق کردند (در حالی که درست خلاف این است. خود آیت الله کاشانی یک بیانیه داد که اگر انگلیسی‌ها حمله کنند مانند سگ این‌ها را از بین می‌بریم.) ایرانی‌ها مداخله خارجی‌ها را اجتناب‌ناپذیر می‌دانستند (در کودتای 28 خرداد) ناسیونالیست‌های ایران‌خواهان حمایت همه‌جانبه ایالات متحده بودند». (صفحه 268)

در سال 35، جریان دکترین آیزن هاور یک خط مقاوم در برابر نفوذ کمونیسم در ایران بودند. ریچارد با انتشار بیانیه‌ای دکترین آیزن هاور را با تمام اقتضاهای ضد کمونیستش پذیرفت. او در این کتاب علت کودتا را یک، غرور و خودخواهی مصدق؛ دو، توطئه و خیانت حزب توده؛ سه، فساد دربار؛ و چهار، توصیه کردن و دخالت آیت الله کاشانی می‌داند. او در چند صفحه بعد می‌گوید البته آمریکا نیز اشتباه کرد که دخالت نمود و همه را تحقیر کرد.

وقتی امام پاریس بود، ریچارد کاتم به‌عنوان اینکه من یک ایران‌شناس هستم با امام صحبت می‌کند. ریچارد کاتم از امام می‌پرسد انقلابی که شما می‌گویید اسلامش چیست؟ امام درباره اوضاع ایران توضیحاتی می‌دهد و می‌گوید ببینید که همه، اسلام می‌خواهند. ریچارد می‌گوید دوره مصدق این‌گونه بود. امام می‌گوید این دوره با آن دوره فرق می‌کند و مردم اسلام را می‌خواهند. هنوز امام در پاریس بود که ریچارد به ایران می‌آید و به سفارت (البته منظور همان دفتر سازمان سیا در ایران) می‌رود و می‌گوید آیت الله خمینی این را می‌گوید و اهدافش این است و این کارها را می‌خواهد بکند؛ شما نیز برنامه‌ریزی کنید و این‌گونه عمل کنید. متن این گفت‌گو در اسناد لانه جاسوسی موجود است که می‌توانید ببینید.

 

با نوشتن کتاب در اروپا یا آمریکا، در ایران تاریخ‌سازی می‌کنند

یک استاد دانشگاه اگر ایرانی یا مسلمان است حداقل یک اشاره بکند که این ریچارد کاتم چه آدمی است. او جزو لشکر جرار دشمن (آمریکا) است؛ او عضو سازمان سیا است. آمریکا در این مملکت خیانت کرد، جنایت کرد، دخالت کرد و در نهایت کودتا کرد. بگوید که او تاریخ را تحریف می‌کند. حتی اگر اعتقاد هم نداشته باشد، باید اشاره کند؛ ولی می‌بینید مانند یک دانش‌آموز کتاب را ترجمه و تألیف می‌کنند. نمی‌دانم نمی‌خوانند یا می‌خوانند و نمی‌فهمند یا می‌خوانند و اعتقاد ندارند؛ می‌خوانند و از روی عمد این را ترویج می‌کنند؟ آدم گاهی می‌ماند. عیب ندارد کتاب ترجمه شود؛ رشد سیاسی است، ولی در مقدمه یا در حواشی کتاب می‌توان دو تا نقد کرد. متأسفانه در این کتاب چنین چیزی نمی‌بینیم. این آثار عموماً ترجمه غربی‌هاست؛ لذا می‌بینید فرد در اروپا یا آمریکا با انتشار کتابش در ایران تاریخ‌سازی می‌کند.

آبراهامیان کتابی دارد به نام «شکنجه در ایران». این کتاب حدود 140 صفحه است. در آمریکا به فارسی ترجمه شده است و من آن را دیده‌ام. این ترجمه در ایران منتشر نشده است. متن انگلیسی‌ آن قبلاً آمده بود. او در این کتاب مسئله شکنجه در ایران را مطرح می‌کند و مدعی است در اروپا تحقیق کرده و اسناد سازمان سیا و اسناد فرانسه را دیده است‌. حدود دوسال‌ونیم در تدوین این کتاب زحمت کشیده است. سه سال نیز آن را در اروپا و آمریکا تدریس کرده است. این مطالب در مقدمه کتاب است. آبراهامیان درباره شکنجه در دوره محمدرضا پهلوی کمتر از سی صفحه می‌نویسد؛ آن هم مدعی است فقط بچه‌های چپ و مارکسیست‌ها را شکنجه کرده‌اند. بقیه‌ کتاب درباره شکنجه در جمهوری اسلامی است.

با ارمنی و کمونیست بودنِ آبراهامیان کاری نداریم، ولی او برای آمریکایی‌ها کار می‌کند. یک فرد می‌تواند محقق یا یک آدم جاافتاده‌ای باشد، اما انگار وجدان و شرافت انسانی ندارد. چون جوسازی می‌کنند، در اینجا استاد یا دانشجو جرأت نقد ندارند. او در اینجا علیه اسلام می‌نویسد، علیه امام خمینی می‌نویسد، علیه مسئولین می‌نویسد؛ ولی چون در آمریکا یک کتاب نوشته و در دانشگاه آنجا نیز تدریس شده است، کسی جرأت نقد ندارد.

 

 

 

گفتگو از: محمد مهدی زارع

ویرایش: سید مجتبی رفیعی اردکانی

 

محمد مهدی محققی
ارسال نظرات