فرهنگ خودباختگی و استعمار فرانو هم چنان هویت ملی ما را تهدید می کند
اشاره:
استاد قاسم تبریزی سلسله گفتگوهایی با کارشناس خبرنگار خبرگزاری رسا در موضوع پنج جریان تاریخ نگار در ایران معاصر داشته اند که چهارمین جریان تاریخ نگاری معاصر مد نظر ایشان، تاریخنگاری شرقشناسان در ایران است. ایشان در این قسمت از گفتگوی اختصاصی خبرنگار خبرگزاری رسا با اشاره به توسعه معنائی استعمار نسبت به ظهور پدیده نواستعماری هشدار داده و به شخصیت شناسی احسان یارشاطر به عنوان نمونه ای از ایرانیان نخبه خودباخته پرداخته که در مطالعات خود پیرامون معرفی فرهنگ ملی - اسلامی و حتی تاریخ ایران، به آموزه های مستشرقان مراجعه کرده و از زبان غربیها به تبیین تمدن اسلامی و ملل شرقی پرداخته است. و اما ادامه نظرات این اندیشمند انقلابی تاریخ معاصر را با هم می خوانیم.
توسعه معنائی استعمار؛ ظهور پدیده نواستعماری
مراکز شرقشناسی و شرقشناسان، از مشکلات و معضلات جامعه و فرهنگ ما است؛ چون نهتنها متن جامعه را، که درواقع بخش عمدهای از نخبگان ما را مجذوب و محصور و مدافع خود کرده است. قبلاً نیز اشاره کردیم که استعمار همچنان فعال است؛ در قالب استعمار کهنه، استعمار نو و امروز فرا نو؛ اما روش و هدف یکی است. هیچ تفاوتی بین تحریف تاریخ توسط امثال سرجان ملکم و ادوارد براون با امثال ریچارد کاتم و... نمیبینیم.
استعمار بعد از انقلاب، ابعاد وسیعتری پیدا کرد؛ هم برای مبارزه با اساس دین، قرآن و معارف الهی و هم برای مبارزه با روحانیت و اعتقادات مذهبی و وارونه جلوه دادن حقایق و واقعیتها. امام(ره) فرمودند کارشناسان استعمار با تزویر و حیله، با اسم اسلام و دوستی و شرقشناسی، پردههای زخیمی بر چهره نورانی اسلام کشیدند. قبل از آن نیز اشاره کرده بودند که این سیاحان و ایرانگردانی که به شرق راه پیدا کردند و در کشورهای شرقی خصوصاً ایران رفتوآمد میکردند مأمورانی بودند که با اهداف استعماری در این مرز و بوم آمدند.
غرب میخواهد شرقیها تاریخ و تمدنشان را از فیلتر استشراق بیاموزند!
ادوارد سعید یک جملهای در کتاب شرقشناسی دارد. این مسئله مهم است و گرفتاری دانشگاهیان و بخشی از روشنفکران یا غربگرایان ما است. او میگوید «یکی از مظاهر غربزدگیِ شرقیان آن است که آنها حتی در شناخت تاریخ و فرهنگ خود نیز به آموزههای غربیان و معلوماتی که از فیلتر استشراق گذشته است مینگرند؛ البته این حالت دقیقاً تحقق همان آرزوی دیرینه غربیان است؛ زیرا غربیان مصمم هستند که آنگونه که میخواهند شرق را به فرهنگ عمومی جامعه شرقی تزریق کنند.»
ادوارد سعید میگوید: «دینس جی، مؤلف معاصر انگلیسی، استشراق را عقیده اروپاییان نسبت به شرق خوانده که به همان شکل به غیر اروپاییان نیز هویت میبخشد؛ یعنی در حقیقت همانطور که میگوییم تاریخ هویت یک مملکت است، در اینجا مراکز شرقشناسی و غربیها، از تحریف تاریخ و وارونه جلوه دادن حقایق و واقعیتها هویت شرقیها را میسازند». بعد اشاره میکند که «شرقشناسی برای تعیین استراتژی خود همواره به صورت ثابتی برتری موقعیت غرب را در همه روابط و نژادپرستی تأکید کرده و مطالب شبیه آن رنگآمیزی شده است».
یعنی اینها هم شرقیها را تحقیر میکنند، هم برتری غربیها را نشان میدهند و آنطور که دوست دارند نخبگان ما را رنگآمیزی میکنند. با اینکه بیش از سه دهه از انقلاب گذشته است، متأسفانه همچنان این را ما در محیط دانشگاهیمان میبینیم که ترسیم تاریخ جهان، تاریخ خاورمیانه، تاریخ ایران، حتی تاریخ اسلام و تشیع را با رویکرد غربیها تأکید میکنند؛ درحالیکه حداقل تاریخ خودمان را، «ما» باید بنویسیم.
اگر بگوییم آنها استعمارگر نیستند که صد در صد هستند، اگر بگوییم سوء نیت ندارند که صد در صد دارند، باز یک جامعه، تاریخ خودش را بهتر میفهمد درک میکند و تشخیص میدهد، تا اینکه یک غربی بخواهد آن تاریخ را بفهمد و مطرح کند.
برخی از ایرانیان در گذشته تحت تأثیر غرب و مراکز غربی بودند. قبل از انقلاب نیز برخی به غرب پناهنده شدند و در آنجا زندگی کردند؛ مانند عباس میلانی، آبراهامیان، محمد توکلی و...؛ اینها اینگونه مینویسند.
یارشاطر و کتاب «حضور ایران در جهان اسلام»
کتابی دیدم از یارشاطر به نام «حضور ایران در جهان اسلام». یارشاطر با چهار نفر از آمریکاییها این کتاب را تدوین کرده است. هر کدام یک بخشی را نوشتهاند. من بیشتر با بخشی که یارشاطر نوشته است کار دارم.
یارشاطر یک فراماسون و از خاندان یهودیان قدیم همدان است. او عضو تشکیلات بهاییت است و در خدمت آمریکاییهاست. این کتاب توسط فریدون مجلسی ترجمه شده است. دفعه اول در سال 1381 و دفعه دوم در سال 1393 منتشر شد. این کتاب 331 صفحه دارد و اگر کسی بخواهد آن را نقد کند حداقل 3000 صفحه باید در نقد این کتاب بنویسد.
او با خباثت و لئامتی که داشته و دارد این کتاب را نوشته است؛ همان خیانتی که –قبلاً اشاره کردیم- جمالزاده با مطالعه کتابهای سیاحان غربی، اتهام ناروایی که به ایرانیان زده بودند را در کتابی با عنوان «خلقیات ایرانیان» چاپ کرد.
یارشاطر در این کتاب همین کار را در مورد اسلام و تشیع و قرآن کرده است. او درباره اسلام، قرآن، پیامبر، تشیع و مسائل اعتقادی و تاریخ ایران از زبان غربیها تبیین کرده است. مقاله صدواندیصفحة او شاید بیش از سیصد مأخذ غربی دارد. او نظراتِ گلدزیهر (که بعد به او اشاره میکنیم)، نیکلسون، لوئیگری، ادگار بلوشه، کارل بروکلمان ، دینهارد (نویسنده هلندی)، روبن لوی، روستو فد سف، نودکه و... را درباره اسلام و قرآن مطرح میکند؛ که این قرآن همان حرفهای تورات و انجیل و کتاب زرتشتیان است. معراجی هم که میگویند پیامبر رفته است عین همین درباره زرتشت نیز آمده است. سخنان پیامبر نیز یا در اوپانیشاد است یا جای دیگر. برخی از مطالب قرآن و سخنان پیامبر بهخاطر نقش ایرانیان است؛ چون ایرانیها که در عربستان، یمن و... مسلط بودند، مطالب و آیین مزدکی را در آنجا مطرح کردند؛ بنابراین این در اشعار جاهلی و همچنین در قرآن نیز آمده است.
برخی از مطالب این کتاب را با ذکر صفحه نقل میکنم؛
«در زمان اسلام، مانی و مانویان مورد حمایت عمر بن عدی، نخستین پادشاه حیره بود. در میان قریش، آیین مانوی مطرح بود. به موجب حدیثی که ابن سعید از آن یاد کرده است در زمان پیامبر اسلام، مزدکیان در مکه بودهاند و به همین عنوان شناخته شدهاند. در قرآن و اشعار جاهلی تعدادی از واژهها از زبانهای ایرانی به عاریت گرفته شده است. نیز گفته شده برخی مفاهیم اسلامی از مذاهب ایرانی اقتباس شده است». (صفحه 27 و 28)
«پادشاه یمن به نام بازام همزمان با محمد (ص) بود و با پیامبر به توافقی دست یافت. افراد پادگان ایرانی که در یمن به جای مانده و از میهن خود دور افتاده بودند بهویژه پس از برآمدن اسلام و فروپاشی قدرت ساسانی بهتدریج جذب اعراب محلی شدند».
«معراج که مطرح میشود از سنن زرتشتی است. بُراق بارک فارسی است. (صفحه 51). سه نوبت نماز اقتباس از آیین زرتشتی است. احکام اسلامی درباره طهارت در متن اوستایی است. (صفحه 52). دعا خواندن با نوای خوش، رسم شیعیان در میان زرتشتیان برای آمرزش گناهان بوده است.»
«مهدویت در اسلام همان سوشیات در آیین زرتشت است. توره آندره: وقایعی که در تولد پیامبر اسلام رخ داد همان وقایعی است که در کتاب دین کرت درباره تولد زرتشت آمده است».
«گئووید بید نگران میگوید تمامی مباحث وحی در تجلی پیامبر در خاورمیانه یک اعتقاد قدیمی ایرانی یعنی دیدار زرتشت است».
«برخی آیات قرآن از آثار زرتشتی هست (صفحه 57). هاروت و ماروت در قرآن از آثار زرتشتی است».
«ژاک دوشن گیومن در کتاب مذهب ایران باستان، سور اسرافیل از گیتاشناسی مزدایی تا معاد، مربوط به زرتشتیان است».
«شائول شیکت در کتاب از ایران به اسلام هر چه در فرهنگ بومی خود جالب میپنداشت به اسلام منتقل کرده است».
در این کتاب عمدتاً مسائل بنیانی، یعنی درباره قرآن، پیامبر و مسائل اعتقادی مطرح میشود.
معمولاً در اسلامشناسیِ غربی این موارد بهطور مکرر آمده است؛ بهخاطر همین خطر اسلامشناسی را مطرح میکنیم. یارشاطر این کتاب را به نقل از غربیها نوشته است. در واقع حرفی را که خودش میخواهد بزند به عنوان مورخ از زبان آنها گفته است.
یارشاطر
در اینجا اشارهای به زندگی احسان یارشاطر میکنیم؛
یارشاطر در سال 1299 در همدان متولد شد. او از خاندان یهودیان همدان است که بهایی شدند. بعدها او به تشکیلات فراماسونری پیوست. در اسناد فراماسونها او عضو تشکیلات فراماسونری است. تحصیلات ابتدایی را در همدان گذراند. بعد به تهران آمد. بیشتر تحت تأثیر ابراهیم پورداوود بود. پورداود از عوامل انگلیس و اهل رشت است. او عضو کمیته برلین است و با تقیزاده و... همکاری میکند. یک روزنامه در کرمانشاه منتشر میکند. به انگلستان میرود. از آنجا به هندوستان میرود. بعد برمیگردد و مدافع زرتشتی و ایران باستان میشود و علیه اسلام مینویسد. دهه چهل نیز فوت میکند. شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام به بخشی از کتاب جواب داده است.
یارشاطر در سال 21 در رشته حقوق مدرک کارشناسی میگیرد. در سال 24 تدریس را شروع میکند. در سال 28 از دانشگاه تهران دکترا میگیرد و استادیار میشود. به بهانه مطالعه در زمینه شیوههای آموزشی و روش تدریس در انگلستان، در بخش فرهنگی سفارت انگلیس فعالیت میکند. بعد با پروفسور دبلیو بی، مطالعات خود را در زمینه ایران باستان و ایران قبل از اسلام شروع میکند. در دانشکده مطالعات شرقی آفریقایی در دانشگاه لندن مشغول تحقیق و تحصیل میشود. به زبانهای انگلیسی و فرانسه و پهلوی مسلط بود و در این دوره زبان آلمانی را نیز یاد میگیرد. در انگلستان به همراه هینگ، مطالعاتی درباره ایران باستان آغاز میکند. در سال 34 از لندن با مدرک کارشناسی ارشد به تهران میآید و در دانشگاه تهران ایران باستان تدریس میکند. به عنوان بررسی لهجههای ایرانی، به شهرهای متعدد ایران سفر میکند؛ چون او با انگلیسیها انجمن لهجههای ایرانی در ایران تأسیس کرده بود. در این دوره با اساتید انگلستان همکاری تنگاتنگ دارد.
در سال 35 آمریکاییها در کنار تأسیس مؤسسه فرانکلین، بنگاه نشر و ترجمه راهاندازی میکنند. هیئتامنای بنگاه این افراد بودند؛ ابراهیم خواجهنوری، از فراماسونها و وابسته به سیاست انگلیس، سید حسن تقیزاده، ادوارد ژوزف، که از تشکیلات فراماسونری است و شریفامامی، که مدتی نخست وزیر بود. و...
در روند تاریخی وقتی اینها را کنار هم میگذاریم، حرفمان معنی پیدا میکند.
کتاب «خلقیات ایرانیان» جمالزاده نیز در اینجا چاپ شده است. شما میبینید آثار بنگاه نشر و ترجمه عمدتاً با فرهنگ اروپایی و آمریکایی است. مؤسسه فرانکلین صددرصد آمریکایی است، ولی بنگاه نشر و ترجمه، آمریکایی انگلیسی اروپایی است.
مجله راهنمای کتاب
یارشاطر در سال 37 با ایرج افشار، انجمن کتاب را تأسیس و مجله راهنمای کتاب را منتشر میکند.
کتابهای غربی، ایران باستان و غیر مذهبی را منتشر میکردند. یک نفر یک نقدی درباره علامه طباطبایی نوشته بود، علامه طباطبایی نیز جواب میدهد؛ ولی ایرج افشار مینویسد به دلیل کمبود جا امکان نیست مقاله را چاپ کنیم. آقای خسروشاهی یک نامهای به ایرج افشار مینویسد که من ایرادم به شما نیست چرا مقاله را چاپ نکردید، ایرادم به علامه طباطبایی است که شما را موجه دانست و جواب داد. بعد از آن نامه، اینها مقاله علامه را چاپ کردند؛ احساس کردند ممکن است آقای خسروشاهی آن نامه را در مجله مکتب اسلام و جاهای دیگر منتشر کند.
مورد دوم درباره شاپور راسخ است. او از فعالان بهاییت است و بعدها نیز عضو بیتالعدل شد. همسرش خواهرزاده دکتر ایادی است. این ارتباطات مهم است و حتماً باید در ذهنمان باشد. شاپور راسخ مقالهای در مجله راهنمای کتاب مینویسد که ما باید دین جهانی را به دنیا بشناسانیم. دنیا تشنه شناخت دین جهانی است؛ چون این دین، مدافع صلح و انساندوستی است. این مقاله چاپ میشود. او نامی از بهاییت نمیبرد، ولی مقصودش بهاییت است.
جلال آلاحمد به دلیل خباثتهایی که یارشاطر علیه اسلام و دین و ایران داشت، به او یارقاطر میگفت و برایش ارزش قائل نبود. شاید این کلمه هم یک مقدار برای او زیاد باشد. جلال آلاحمد نامهای برای ایرج افشار مینویسد که «چون اسم تو بالای مجله است برای تو نامه نوشتم و الا این را نیز نمینوشتم. چرا در لفافه حرف میزنید؟ بیایید و علناً بگویید منظورتان بهابیت است. اصلاً در دانشگاه تهران یک کرسی بهاییشناسی تشکیل دهید تا ببینیم این پیغمبر پیزوری قرن بیستم چه غلطی میخواهد در این دنیا انجام دهد. در دورهای که کمونیسم و سوسیالیسم به بنبست رسیده است او چه غلطی میخواهد بگوید؟»
اگر فرصتی باشد تا بیستوچند سال مجله را بررسی شود، از این موارد زیاد دارد؛ یک، تکیه به ایران باستان جهت نفی اسلام؛ دو، تجلیل از امثال شاپور راسخ و این جریانات؛ سه، ضدیت با اسلام و مذهب.
یکی از کارهای یارشاطر راهاندازی مجله راهنمای کتاب بود. این مجله از سال 37 تا پیروزی انقلاب منتشر میشد.
یارشاطر از سال 39 تا 41 به آمریکا میرود و در دانشگاه کلمبیا تحصیل میکند. بعد به دانشگاه تهران برمیگردد و تدریس ایران باستان و اوستا را آغاز میکند. تقیزاده بهخاطر تدریس اوستا یارشاطر از مدافعین اوست.
در سال 41، کنگره شرقشناسی با مدیریت تقیزاده راه اندازی میشود. وقتی شرق مطرح میشود، منظور شرقِ قبل از اسلام است؛ یعنی همان سیاست غرب را در شرقشناسی مورد تجلیل قرار میدهند. دو جلد کتاب قطور از مجموعه مقالات منتشر شده است که جای نقادی و تحلیل مستقل دارد.
او ریاست بخش مطالعات ایران در گروه خاورمیانه دانشگاه کلمبیاست. به این جایگاه دقت کنید. با شکست و فروپاشی رژیم پهلوی، در سال 60 به همراه حسین نصر و با سرمایه و بودجه اشرف پهلوی در آمریکا مرکز مطالعات ایرانی راهاندازی میکنند. همچنان این مرکز فعال است. مجلههای ایراننامه و ایرانشناسی دارد. بخش تاریخ شفاهی دارد. یکی از همکارانش خانم مهناز افخمی است. مادرش بهایی و پدرش شیخیه است. او در سال 37 عضو کانون مترقی بود. تحصیلکرده آمریکاست. با یک طرح آمریکایی، سازمان زنان تأسیس میشود. اشرف پهلوی، ریاست عالیه این سازمان و مدیریتش با خانم افخمی بود. او در خاطراتش میگوید ما زنهای یهودی، زرتشتی و مسیحی را به این تشکیلات آوردیم. همچنین دو نفر نیز زن بهایی آوردیم؛ یکی از آنها مهری راسخ، همسر شاپور راسخ بود. گویا مهری راسخ مدعی است من معلم روانشناسی ولیعهد هستم. میتوان برخی از اینها را پیگیری و جایگاههایشان را مشخص کرد. بههرحال با بودجه اشرف پهلوی، یارشاطر در این مرکز مطالعات ایران فعالیت میکند. همچنان نیز در آنجا هست.
مرکز مطالعات علاوه بر بخش تاریخ شفاهی، بخش تاریخ زنان دارد. معمولاً نیز از رژیم پهلوی و غرب دفاع میکنند. یک ویژهنامه درباره تقیزاده، یک ویژهنامه درباره جمالزاده، یک ویژهنامه درباره جمشید آموزگار و یک ویژهنامه نیز درباره بهاییستیزی در جمهوری اسلامی دارند. حسین نصر و یارشاطر دو رکن اساسی این مجله هستند.
یارشاطر در آمریکا در دانشگاه کلمبیا تدریس ایرانشناسی را آغاز میکند و دائرةالمعارف ایرانیکا را با بودجه دانشگاه کلمبیا مینویسد. الان نیز او عضو هیئتامنای مؤسسه آمریکایی مطالعات ایران است. یعنی علاوه بر مرکز مطالعات ایرانی، آمریکاییها یک مؤسسه مطالعات ایرانی نیز تشکیل دادند. او عضو هیئتامنای آن است. «صادق هدایت»، «داستانهای ایران باستان»، «حضور زبان فارسی در جهان اسلام»، «تاریخ ملی ایران، تعزیه و سنن عزاداری در ایران باستان پیش از ظهور اسلام از آثار اوست.
«ایرانیکا» یک دائرةالمعارف است. دوستان چهار مدخل آن را ترجمه کردند که من خواندهام؛ مدخلهای علیمحمد باب، بابیگری، بهاییت، حسینعلی بهاء و عباس افندی. عباس افندی از بهاییها و تشکیلات بهاییت است. در این مدخلها از آنها تجلیل و تمجید شده است. برداشت ما این است حال که قرار است غرب و آمریکاییها از ایران چیزی بدانند و ایران را بشناسند، چه بهتر از قلم یک ایرانی مانند یارشاطر ایران را بشناسند؛ چون وقتی دائرةالمعارف شد، مأخذ میشود. متأسفانه بعضی از دائرةالمعارفهای ما نیز کمابیش دچار این خطاها و اشتباهها شدهاند. وقتی آن خطا و انحراف در دائرةالمعارف یا دانشنامه پیش بیاید هر چه دیگر تولید میشود آن خطا گسترش پیدا میکند.
نوشتن دائرةالمعارف ایرانیکا با چهارصد نفر محقق ایرانی در کشورهای مختلف شروع، و به زبان انگلیسی منتشر میشود. یارشاطر مدعی است تاریخ چند هزار ساله تمدن ایران را زنده کرده است. این دائرةالمعارف درباره زندگی شخصیتها، میراث تاریخی باستان، کتابهای مقدس، معابد و ادیان نیز مطالبی مینویسد.
گفتگو از: محمد مهدی زارع
ویرایش: سید مجتبی رفیعی اردکانی
که هر که بیهنر افتد، نظر به عیب کند.
. فقط بلدید از بیتالمال نوش جان کنید و چند کلمه هم بلغور.
.. انتقاد