اندیشه های جاسوسان شرقشناس، متن درسی دانشگاه ها شده است
اشاره:
استاد قاسم تبریزی سلسله گفتگوهایی با کارشناس خبرنگار خبرگزاری رسا در موضوع پنج جریان تاریخ نگار در ایران معاصر داشته اند که چهارمین جریان تاریخ نگاری معاصر مد نظر ایشان، تاریخنگاری شرقشناسان در ایران است.
ایشان در پانزدهمین قسمت از گفتگوی اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری رسا معتقد است دنباله ها و شاگردان ادوارد براون در ایران نقش موثری در تبلیغ افکار و اندیشه های غرب زده او در بین رجال، نخبگان و حتی عموم مردم داشتند، افرادی مانند: تقیزاده، جمالزاده، محمد قزوینی، محمد ایرانشهر و ابراهیم پورداوود. وی با اشاره به این که با آیندهنگریِ انگلیس، کتب جاسوسان شرقشناس متن درسی دانشگاهی ما شده است، به معرفی و افشای برخی چهره های شاخص و اثرگذار شرق شناس در ایران معاصر می پردازد: شاردن فرانسوی و سِرپرسی سایکس. ایشان هم چنین به تبیین چگونگی مخالفت انگلستان با نهضت های مردمی ضداستعماری ایران و چهره های سرشناس آن مانند میرزا کوچکخان، شیخ محمد خیابانی، سید عبدالحسین لاری، شیخ جعفر محلاتی و میرزا محمدحسین برازجانی می پردازد.
ما در اینجا رئوس مطالب را مطرح میکنیم و الا تحلیل جریانهایی که ادوارد براون مدیریت میکرد یا افرادی را که به طرف منافع انگلیس هدایت میکرد، نیاز به بررسی دارد.
درباره کمیته برلین باید بهطور مستقل بررسی و صحبت شود. بدون شناساندن کمیته برلین نمیشود نقش ادوارد براون را گفت؛ به همین دلیل اشارهای نیز به بحث کمیته برلین میکنیم.
تقیزاده، جمالزاده، محمد قزوینی، محمد ایرانشهر و ابراهیم پورداوود هر کدام در کمیته برلین، جوجههایی بودند که از تخم سر درآوردند و بعداً مرغ و خروس بزرگی شدند؛ بهطوری که هنوز از نقش منفی پورداوود در تاریخ ایران داریم ضربه میخوریم. او بهظاهر زرتشتیگری را احیا، ولی درواقع علیه اسلام و دین فعالیت میکند؛ که شهید مطهری نیز در کتاب خدمات متقابل بهطور مختصر به آن پرداخته است. یا ادبیاتی که جمالزاده بهعنوان ادبیات نوین راهاندازی کرد.
یک بحث این است که هر کدام از اینها چه در تحقیق، چه در ادبیات، چه در تاریخ و چه در فرهنگ، یک تخصص داشتند. بحث دیگر مسئلة محتواست؛ مثلا شما بیش از چهل اثر ایرانشهر را بررسی کنید. او کتاب سه جلدیِ «تغییر تعلیم و تربیت» را در سال 1304 منتشر کرد. کتاب نژاد ایرانی او را ببینید. حتی کتابی دارد درباره پیامبر با عنوان «محمد و تعلیمات عالیه او». در آن کتاب چیزی درباره شخصیت پیامبر در این کتاب پیدا نمیشود؛ چون او یک نگرش و بینشی از بین اسلام، مسیحیت، یهود، فراماسونری، مذاهب هندی و تفکر بودا و کنفسیوس پدید آورد. بهخاطر همین میگویم نمیشود در این وقت کم نمیتوان او را شناخت،. تازه او یکی از آنهاست. او مجله ایرانشهر داشت و تا سال 40 نیز مینوشت. کتابهایش به زبان آلمانی، فرانسه و... بود و در اینجا به فارسی ترجمه میشد. او از شاگردان ادوارد براون محسوب میشد. اینها دوران مشروطه از ایران رفتند. ایرانشهر وقتی از ایران رفت، شخصیتی محسوب نمیشد. جمالزاده بچه 14 ساله بود که از اینجا به بیروت رفت و درس خواند. جنگ جهانی که شروع شد همه اینها در آلمان جمع شدند. سفیر ایران در آلمان حسینقلیخان نواب بود. این خاندان نواب همه از وابستگان به سیاست انگلیس بودند. او در وزارت امور خارجه بود که به دولت آلمان گفت اینها ضد دولت انگلیس هستند. دو کمیته، یکی کمیته ایرانی و یکی کمیته هندی برلین تشکیل داد. در ظاهر مخالف انگلیس و در واقع جاسوس انگلیس در آلمان بودند. با پول و امکانات آلمانیها توانستند تبلیغات وسیعی کنند. روزنامه کاوه در همین دوره چاپ میشود. شما روزنامه کاوه را نگاه کنید. بعضی از حرفهایی که امروز زده میشود، بازآفرینی و بازنویسی همان مطالب است. اگر فرد مطالب آن روزنامه را بداند، میبیند که اینها حرف نویی نیست. ریشة حرفها در آنجا هست؛ حتی میتوان ریشه این حرفها را قبل از مشروطه در حرفهای آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی سراغ گرفت.
بنابراین اگر درباره ادوارد براون، گاهی از اعضای کمیته برلین صحبت میکنیم، به حاشیه نرفتهایم و در واقع متن است.
با آیندهنگریِ انگلیس، کتب جاسوسان شرقشناس متن درسی دانشگاهی ما شده است
نکته مهمی که باید به آن توجه داشت این است که انگلیسیها مقطعی کار نمیکردند. هنوز هم اینگونهاند. برنامهریزی که توسط عواملش میشود برای آینده و مدت طولانی است و همچنان ادامه دارد. الان اگر شما به دانشگاه بروید و بگویید ما میخواهیم ادبیات فارسی بخوانیم، میگویند بهترین منبع از ادوارد براون است. اگر بگویید میخواهیم تاریخ مشروطه بخوانیم میگویند یکی از مهمترین منابع برای ادوارد براون است، او حرفهای خیلی خوبی زده است. او اصلاً در انگلستان از مشروطیت دفاع میکرد؛ لذا هیچ وقت کهنه نمیشود، چون پشتش یک مدیریت بیدار و هوشیاری است که مسیر را ادامه میدهد. بعد میبینید حرف و نقد مرحوم محیط طباطبایی محو میشود، چون او مستقل حرف زده است. نه ما از او دفاع کردهایم و نه کس دیگر؛ به همین خاطر حرف او کهنه شده است. درحالیکه نقدهای افرادی مانند محیط طباطبایی هر پنج سال یک بار باید احیاء شود. این نقد در سال 43 یا 44 نوشته شده، ولی تجدید چاپ نشده است. آن وقت توقع داریم همه بدانند؟
حرف تازه ما کهنه میشود و حرف کهنهشان را بهروز میکنند!
حرفها و آثار ما زود کهنه میشود. الان به بازار بروید ببینید چند تا از کتابهای شهید هاشمینژاد را میتوانید پیدا کنید. «درسی که حسین به انسانها آموخت» کتاب خوبی است و هنوز حرف نو دارد، ولی این کتاب را که در آن فشار نوشته شد، پیدا نمیکنید؛ چون مدیریتی نیست که اینها را احیاء کند. درست است که کتابهای جدید ما باید چاپ شود، ولی آن ریشهها نیز باید باشد. ایشان در کتاب «قرآن و کتابهای دیگر آسمانی» مینویسد که تورات و مسیحیت منسوخ شده است. این کتاب برای سال پنجاه است و در سال 56 یا 57 نیز یکبار تجدید چاپ شده است. الآن چهل سال از چاپ آن گذشته است، در حالی که هر ده سال یکبار باید چاپ شود. ولی شما میبینید آثار ادوارد براون هر چند سال یکبار چاپ میشود. آثار تقیزاده را ببینید که چاپ میشود. ایرج افشار، مجله کاوه را بعد از انقلاب تجدید چاپ کرده است. رسائل ملکمخان نیز قبل از انقلاب چاپ شده است؛ در حالی که روزنامه عروةالوثقی سید جمالالدین هنوز به فارسی چاپ نشده است. یک ترجمه ناقصی از افغانیها هست. لوایح شیخ فضلالله نوری فقط یکبار آن هم در سال 60 چاپ شده است. ما در دهه شصت اینها را خواندیم، اما امروز جوان چه چیزی میخواهد بخواند؟
مراکز شرقشناسی، احیاگر شرقشناسان و آثار آنها
به خاطر همین میگوییم استعمار دارد از پشت سر مدیریت میکند. مراکز شرقشناسی و ایرانشناسی مدام این شخصیتها و آثارشان را بازسازی میکنند؛ بنابراین در مرحله اول شخص منفور واقع نمیشود و بهخاطر این آثار، حتی بهعنوان خدمتگزار فرهنگ و ایران مورد تجلیل قرار میگیرد. آنوقت اگر شما بخواهید بگویید این استعمار است، قبول نمیکنند و میگویند آیا منبعی داری؟ میگویید نه، یک مطلب در کتاب فلانی هست و فلانی هم در یک جا اشاره کرده است.
اینگونه نمیشود وضعیت فرهنگی جامعه را مدیریت کرد. درباره ادوارد براون ما حداقل باید سی چهل کتاب و صد مقاله منتشر میکردیم.
جریانهای شرقشناسی، اقدامات و ویرانگری آنها مدام احیاء میشود و هیچ وقت از بین نمیرود. مدام سبز میشود و بالا میآید. شما شاهد هستید آثارشان مدام منتشر میشود و قطعاً اثر خود را میگذارد.
درباره هر کدام از اینها که صحبت کنیم، اینگونه است. در ضمن ما در اینجا فقط چهرههای برجسته و تأثیرگذارشان را مطرح میکنیم؛ مثل ادوارد براون که درباره آن صحبت کردیم.
شاردن
اولینِ آنها شاردن است که کتابهایش هنوز تجدید چاپ میشود. شاردن، فرانسوی است و در زمان صفوی با مدیریت انگلیسیها آمده است. وقتی از ایران میرود، ده سال در انگلیس میماند و ده جلد کتاب خاطرات منتشر میکند. ببینید چه ترسیمی از جامعه ارائه میدهد. میگوید بیش از 20 هزار مسیحی در آنجا هستند. پس علما در اصفهان چه میشود؟ علامه مجلسی و افتخار به حوزههای علمیه چه میشود؟ امام یک وقت نکته ظریفی فرمود؛ ایشان گفتند گاهی دشمن یک کتاب مینویسد و در آن یک القاء شیطانی میکند. صد حرف میزند که 98 حرف آن درست است و دو تای آن غلط. و همان دو تا میماند.
چاپ اول کتاب «خاطرات شاردن» با ترجمه آقای محمد عباسی در چهارده جلد منتشر شد. من آن چهارده جلد ترجمه را خواندهام و یادداشت برداشتهام. ترجمه جدیدش بعد از انقلاب با ترجمه آقای یغمایی در پنج جلد منتشر شد. من این ترجمه را نخواندهام. بخشی از کتاب درباره ادبیات ایران بود؛ چون مباحث تکراری بود آن را حذف کردند.
قبلاً گفتیم که تا ما استعمار را نشناسیم، ارزیابی این مسائل برایمان مشکل است. استعمار نه دروغ است، نه شوخی و نه توهم. و نه برای یک روزه آمده است.
شاردن، فرانسوی است و نسبت به انگلیسیها حساسیت دارد؛ بهخاطر همین این خاطرات را باید با دید اطلاعاتی خواند. او در خاطراتش میگوید بار سوم که من به اصفهان رفتم 15 روز در آنجا ماندم، ولی به دیدن حاکم نرفتم. بهخاطر همین حاکم به من سوءظن پیدا کرد. به شخصی پیغام دادم که به حاکم بگوید من در اینجا مریض هستم و چون مسیحیام در منزل یکی از مسیحیان زندگی میکنم. شاردن با مترجم شاه که یک کشیش مسیحی است، ارتباط دارد. یعنی بعضی از موضوعات ریشهدار است.
استعمار، ابعاد وسیع دارد. ما نیمة علنیاش را میگوییم؛ در حالی که نیمه پنهانی نیز دارد. ما با نیمه پنهان استعمار چه کار کنیم؟ چون استعمار که میآید شناختهشده نیست؛ مانند فتنه است. وقتی رد میشود آدم میفهمد که چه حرکتی بود. وقتی میآید آنچنان جوسازی میکند و گردوغبار و دود راه میاندازد که اصلاً کسی تصور نمیکند این عامل استعمار است. با شعارهایی که میدهد، گاهی آن جو را میگیرد، ولی وقتی به پایان میرسد، میبینید چه کلاهی سر این ملت گذاشتند.
سرپرسی سایکس
یکی از این چهرهها سرپرسی سایکس است. میتوان گفت او نیز از چهرههای مرموز و قابل توجه است. او مدتی کنسول انگلیس در سیستان و بلوچستان، مدتی کنسول انگلیس در کرمان و یک دوره در خراسان است. بعد مأموریت پیدا میکند و به آفریقا میرود؛ به یکی از مستعمرات انگلستان که لشکرکشی نیز میکند. خوب دقت کنید؛ یک ژنرال نظامیِ انگلیسی میآید و با اهداف خاص، کنسول میشود. خواهرش نیز در کنار او شروع به تحقیقات میکند. بخشی از کنسولگریها نیز از منطقه اطلاعات جمعآوری میکنند که این کار عادی است.
انگلیس و مقابله با نهضتهای مردمیِ ضداستعماری ایران
اما او با اهداف خاصی میآید و در مورد مردم و اوضاع منطقه تحقیق میکند. با شروع جنگ جهانی اول، نهضتهای ضد استعماری در ایران شروع میشود؛ در شمال میرزا کوچکخان، این طرف شیخ محمد خیابانی، آن طرف سید عبدالحسین لاری، شیخ جعفر محلاتی شیراز و میرزا محمدحسین برازجانی. علما در منطقه جنوب، کمتر به قم و اصفهان و مرکز وصل بودند و از آنجا مستقیم به نجف وصل بودند و ارتباط داشتند. بلافاصله انگلیس برای اینکه جلوی نهضتهای ضد استعماری را بگیرد، دست به اقداماتی میزند؛ بهخصوص در خلیج فارس که برایش مهم است؛ لذا بر خلاف قانون، پلیس جنوب را تأسیس میکنند. پلیس جنوب در واقع همان دخالت نظامیان انگلیسی در حاکمیت ایران است. منظور از جنوب، نوار جنوبی کشور است که از بندر عباس آغاز میشود و تا خوزستان بوشهر، شیراز ادامه مییابد و حتی مرکز ایران تا اردکان یزد زیر نظر اینها قرار میگیرد. برای این سند داریم.
مدیریت پلیس جنوب با کسی است که فقط یک ژنرال نظامی نیست؛ او شخصی است که ایران را میشناسد، تجربه کنسولگری یا حضور در متن جامعه دارد، دولتمردان را میشناسد و با آنها مرتبط است. تعداد اعضای پلیس جنوب 15 هزار نفر هستند؛ یعنی چهار لشکر چهار هزارنفری. بیشتر اینها مزدوران هندیِ آنها هستند. افسران و درجهداران، انگلیسی هستند. تعدادی نیز از ایران (از بندرعباس و اطراف) استخدام کردند تا منطقه را بشناسند.
بهانههای انگلیس برای تشکیل پلیس جنوب
در دوره وثوقالدوله، این را رسمی میکنند تا دولت تصویب کند که انگلیس در اینجا پلیس داشته باشد. بهانهشان دو چیز است؛ نخست حضور آلمانیها در منطقه، و دوم امنیت راهها برای تجارت انگلیس. هر دو بهانه نیز باطل است.
اولاً اینها از واسموس -کسی که میگویند جاسوس آلمانی است- قهرمانی ساختند که رستم به پای آن نمیرسید. او را بتی ساختند و گفتند ما برای مبارزه با او آمدیم. اولاً که چنین چیزی نبود و یک جاسوس آلمانی نمیتواند مملکت ما را تصرف کند. بهفرض محال اگر آلمانیها آنجا را گرفته بودند، اما چه ربطی به انگلیس دارد؟ به فرض، آلمانیها آمدهاند ایران را اشغال کردهاند و فعالیت میکنند؛ ملت ایران اگر عرضه دارند خودشان مبارزه میکنند، اگر عرضه و لیاقت ندارند زیر سلطه آلمان قرار میگیرند. این چه ربطی به انگلیس دارد؟ تو بیایی در مملکت ما آدم بکشی و جنایت و خیانت و انواع توطئه بکنی، که یک آلمانی به نام واسموس اینجاست؟!
بهانه دوم انگلیس این بود که آلمانیها راه تجاری ما را بستهاند. اولاً به تو چه ربطی دارد؟ چه کسی به تو گفته است بیایی و اینجا تجارت کنی؟ تو استعمارگر و متجاوز هستی. تو قبل از آن نیز سابقه جنایت داری؛ در دوره ناصرالدینشاه رود کارون را به توپ بستی مردم را کشتی. در اینجا نیز سابقه خیانت و جنایت داری. به تو چه ربطی دارد که دوباره بیایی دخالت کنی؟
انگلیس بر خلاف قانون مملکت، پلیس جنوب را تشکیل میدهد و پانزده هزار نیرو را در پلیس جنوب به کار میگیرد. شما ببینید جمعیت ما در آن دوره چقدر بوده است، آنوقت تو پانزده هزار نظامی در این مملکت به کار بگیری؟ چرا پرچم انگلیس را در فرمانداری آنجا بالا بردی؟ مگر این مملکت، خودش پرچم ندارد؟
علما طبق قانون اسلام که کفار حق تسلط بر مسلمین ندارند، قیام کردند. آنها فقط کافر نیستند؛ مصداق کافر حربی هستند. الآن آمریکا کافر حربی است؛ چون باعث قتل مسلمین شده است. انگلیس الآن کافر حربی است. فرانسه کافر حربی است. طبق قانون اسلام ما باید با آنها مبارزه کنیم؛ چون اینها حریم و حرمت اسلام و جامعه اسلامی را از بین میبرند.
علمای آنجا طبق آموزههای دینی، قیام کردند. بزرگترین مرجع ما آیت الله العظمی سید محمدکاظم یزدی، صاحب عروه فتوا داد که این کفار باید از اینجا بروند. آیت الله شیخ جعفر محلاتی شیرازی، از مراجع شیراز و علمای دیگر نیز شروع به مبارزه کردند.
پلیس جنوب شروع به قتلعام مردم کرد؛ اگرچه در مرحله اول در نهضت بوشهر، بیش از پنجهزار نیروی انگلیسی و مزدورانش به درک واصل شدند. دولت و مسئولان، مطبوعات و احزاب نیز مشغول دعواهای خودشان بودند و اصلاً توجهی به جنوب نداشتند. اگر فرد بررسی کند، متوجه میشود عمق فاجعه کجاست.
سید کمال از علمای خوزستان با عدهای از روحانیان دیگر، مبارزه را شروع میکنند. هزار خانواده خوزستانی را از شهر و عشایر، به اصفهان و تهران تبعید میکنند که عدهای در مسیر فوت میکنند. عدهای را نیز در قلعه به توپ میبندند و قتلعام میکنند. ما در اهواز دو محل داریم؛ یکی محله غدیر و دیگری میدان شهدا. میدان شهدا برای آن دوره است که انگلیسها مردم خوزستان را قتلعام کردند. متأسفانه راجع به خوزستان حتی تحقیقات اولیه نیز نکردهایم.
البته قرار بود فیلمی ساخته شود. بعضی کارهایش نیز انجام شد. قرار بود یک جوانی که خیلی خام بود انجام دهد؛ جوانی که به قول معروف درامش بیش از حقیقتش بود. دو سه جلسه گذاشتند و پانزده جزوه تهیه شد. آن جزوهها نقد و عیبهایش مطرح شد. من جزواتش را دارم. به آقای طرفاوی سپرده شد که آن بنده خدا دیگر به نظر میآمد زیر بار نرفت و موضوع منتفی شد. یک همایش نیز برگزار کردند. آیتالله حیدری، امام جمعه موقت آنجا نیز یک کار تحقیقاتی کرده بود.
گفتگو از: محمد مهدی زارع
ویرایش: سید مجتبی رفیعی اردکانی